گفتوگوی ایران تئاتر با محسن نجارحسینی کارگردان نمایش «سه کیلو و 250 گرم»
نمایش دادن زندگی واقعی یک تحلیل دراماتیک است
ایران تئاتر: واکاوی خصوصیات درونی و بیرونی مردم یک جامعه بیانگر بخش کلانی از روایت تاریخ معاصر است که در آن اوج و فرودها و حتی رخدادها معنا و مفهومی مختص به خود دارند. رخدادهایی که در آن بازتابی از باورهای درونی و رفتارهای بیرونی به شکلی عینی مشاهده میشود که در ازای عرضه یا تقاضایی صورت میگیرد. بنابراین آثاری که باتوجه به لازمههای سبک واقعگرایانه تولید میشوند به نوعی گویای این مسائل هستند که در راس آنها انسان معنا میگیرد.
محسن نجارحسینی تحصیلات خود را در مقطع کارشناسی رشته بازیگری و کارشناسی ارشد رشته کارگردانی به اتمام رسانده است. او در حوزه نمایش بیشتر در زمینه بازیگری فعالیت داشته و در جشنوارههای مختلفی بعنوان کارگردان شرکت کرده است. نجار حسینی بعنوان کارگردان در نمایش «سه کیلو و 250 گرم» کوشیده است تا روایتی از مردم معاصر را در قالب خانوادهای به تصویر در آورد با این دیدگاه که برشی از جامعه خود را با خصوصیاتی همسان معرفی کند. حال به بهانه اجرای این نمایش که در عمارت نمایشی نوفل لوشاتو تا پایان مهرماه ساعت 19:30 روی صحنه است با وی گفتوگویی را انجام دادهایم که در ادامه میخوانید.
اهمیت تولید نمایش در گونه و شکل واقعگرا با چه تحلیل و دیدگاهی موردنظر نویسندگان و کارگردانها قرار میگیرد؟ آیا تصمیم به آن جهت است که این سبک به زندگی انسانها بیشتر ارتباط دارد؟
اهمیت نمایش در گونه رئالیستی از نگاه هر نویسنده و کارگردان تحلیل و دیدگاههای متفاوتی دارد. حال نسبت به نگاه نویسندگان و کارگردانها تفاوتهایی شکل میگیرد که به اندازه انتخاب آنها وابسته است. یک نویسنده برش کوچکی را برای اثر خود مشخص میکند و یک کارگردانی از داستانکها و پیرنگهای مختلفی برای روایت برمیگزیند. به طور حتم ارتباط مخاطب و ارتباط این نوع سبک نمایشی نسبت به زندگی بیشتر نزدیک است و مخاطبی که به تماشای این نوع از نمایشها مینشیند به راحتی و زودتر میتواند با جهان این نوع آثار همذاتپنداری کرده و همراه داستان شود. زیرا شاید در زندگی و زمان اکنون خود نوع و شکلی از جریان یا داستان نمایش را تجربه کرده باشد که این اتفاق میتواند باعث نزدیک شدن مخاطب به اثر شود.
بنابر این تصمیم در ارائه و تولید چنین نمایشهایی مخاطب بعنوان داوری که شرایط آن نمایش تا اندازهای در زندگی واقعی خود تجربه کرده به تماشا مینشیند. علت این ارتباط بسیار نزدیک بین اثر و مخاطب را میتوان برگرفته از تحلیل مخاطب نسبت به اثر قلمداد کرد یا همه چیز منوط به تجربه او است؟
نکتهای که درباره این موضوع مطرح میشود آن است که مخاطب ما امکان دارد با خواندن اسم قبل از دیدن نمایش مواجه شود. به طورحتم در نمایشهای واقعگرا وجود یک نمایشنامه خوب بسیار اهمیت دارد که در آن روند و کارکرد مناسبی از ابتدا تا انتها لحاظ شده باشد. قابل ذکر است که متن نمایشنامه «سه کیلو و 250 گرم» را چند مرتبه بازنویسی شد، زیرا تغییراتی در حین تمرینها پیش آمد که برگرفته از واقعیت بود و باید آن تغییر در متن انجام میگرفت. البته از نگاه بنده نمایشهای واقعگرا وابستگی کاملی به متن نمایشنامه دارد که اگر این طور نبود موقعیتهای بداهه جایگزین آن خواهد شد.
ساختار اجتماعی که در راستای واقعگرا بودن این نمایش وجود دارد چه مزایایی را برای بازخورد و تحلیل مخاطب از فضا نمایش دارد؟ آیا این ترکیب قادر خواهد بود تا مخاطب با درک درست از فضای اثر و بازی شخصیتها نسبت به لزوم و نوع پایانبندی آگاه شود؟
ساختار اجتماعی این نمایش به طور حتم از نگاه به ابعاد مختلفی چون دکور، لباس، طراحی نور تعاریف مختص به خود را دارد. به طور مثال در طراحی نور این نمایش توجه کرده باشید در موقعیت مکانی اثر که شبیه کارگاه است از سایههای چهار سویه بهره گرفتهایم که در آن نور ممکن است بازیگر در تاریکی قرار بگیرد و یا سایهای به صورتش بتابد که نوع دید تحلیل درک موقعیت در فضای نمایش است. لذا تمام جزئیات اثر که در کنار یکدیگر قرار میگیرند فضای اثر را برای مخاطب تعریف میدهد. در پایان بندی اثر مخاطب آگاه به شرایط است، اما زمانی که به بعد از پایان نمایش که اشاره کنیم باید بدانیم که چه آیندهای در انتظار شخصیتها خواهد بود.
جهان متن نمایش «سه کیلو و 250 گرم» با در اختیار داشتن فضای لازم برای نشان دادن برشی از زندگی یک خانواده تلاش دارد تا از کارکردهای روایی آن بهره بگیرد تا در ابتدا حس باورپذیری را برای مخاطب فراهم کند. دلیل این تاکید تنها به سبب آن است که مخاطب روایت را بهتر متوجه شود و یا با درامی که تولید شده همراه شود؟
جهان متن این نمایش تمام تلاش خود را به کار گرفته است تا مخاطب آن حس باورپذیری را از اثر دریافت کند. حال تاکید ما تنها سبب آن نیست که مخاطب تنها روایت را متوجه شود اما جزئیات درام بر اساس کدهای بارگذاری شده در متن، معرفی شخصیتها و سایر مسائلی درباره آنها برنامهریزی شده این قابلیت را فراهم میکند تا مخاطب با اثر همگام شود.
علت آنکه جهان اثر را باتوجه به مولفههای موقعیت محور در ساختار کلی هدایت کردهاید چیست؟ آیا این امر ممکن نبود که باتوجه به محتوای جهان متن ساختار دیگری را نیز مدنظر بگیرید؟
از ابتدا تلاشمان بر آن بود که اثری که روی صحنه نمایش خواهیم داد موقعیت محور باشد و بر اساس موقعیتهایی که در مدت زمان نمایش به وجود میآید فضای آن را هدایت کردهام. لذا اگر جهان متن این نمایش با ساختار دیگری طراحی و نگارش شده بود بنده در این زمینه پیش رفته و آن را تولید کنم. البته این نکته را باید بگویم که در نمایش صحنهای وجود دارد که مخاطب نباید بخندد، اما با ایجاد موقعیت در آن صحنه خنده تلخی میکند.
جهان متن این نمایش به جزئیات دوران معاصر و اکنون وابسته است تا بتواند روایت خود را با در نظر گرفتن شرایط درام و البته فضاسازیها پیش بگیرد. دلیل این طراحی بیشتر به نوع ارتباط بین شخصیتها مربوط است و یا این انتخاب نیز به مولفه روایت و کنشهای دراماتیک آن منتهی میشود؟
جهان متن در زمان اکنون و معاصر در حال روایت شدن است و به طور حتم به بازی و معرفی شخصیتها و سایر طراحیها ارتباط دارد. البته این نگاه به روز بودن اثر در نکاتی چون لحن و کلام، نام مکانهایی که در اثر از آنها صحبت میشود نیز مدنظر قرار گرفته شده است.
اتفاقها و پیامدهای جهان متن در ازای قرار گرفتن شخصیتها در صحنه شکل میگیرد که به نوعی هر شخصیت را با شناسنامهای به مخاطب معرفی میکند. آیا این کنش در جهان اثر به سبب نوع و پرداخت در شیوه اجرایی که بر گرفته از سبک واقعگرا است نشات میگیرد؟
تمامی کدها، پیامدهای و اتفاقهایی که در طول نمایش رخ میدهند بنابر ورود شخصیتها در پانزده دقیقه ابتدایی به صحنه نمایش است، اما شناسنامه هر کدام از آنها به مرور به مخاطب ارائه میشود. لذا مسلما نسبت به شیوه اجرا واقعگرایی که در این نمایش از آن بهره گرفته شده در زندگی شخصی خود و اطرافیان دیدهایم که شخصی در ابتدا بسیار خوب بوده که بعد از رسیدن به موقعیتی دچار تحولات و برونریزیهایی شده است. بنابراین در این اثر نیز بنابر باورهای امروزی شخصیتها را به مخاطب معرفی کردهایم.
موقعیت مکانی بعنوان یکی از اهرمهای روایت در اثر عمل میکند که به نوعی شخصیتها، اتفاقها و برونریزیها را در ترکیبی منسجم به یکدیگر متصل میکند تا آنکه در ازای موقعیت محور بودن جهان اثر اوج و فرودهای روایی کارکرد مناسبی را ایجاد کنند. درست است؟
موقعیت مکانی یکی از اهرمهای موثر در روایت این نمایش تلقی میشود. در واقع بنابر این دیدگاه طراحیها اثر را باتوجه به نوع واقعگرایانه آن شکل دادهایم. به طور مثال در طراحی صحنه بخشی از موقعیت مکانی اثر یا همان کارگاه و وسایلی که شخصیتها به طور مستقیم با آنها ارتباط دارند را کنار یکدیگر قرار دادهایم. موقعیت مکانی این اثر به نوعی یک مکان قابل اتکا برای اعضای خانواده این نمایش که گرد هم میآیند تا به بتوانند روزگار خود را بگذرانند.
حضور همزمان شخصیتها در صحنه نمایش چه مزیتهایی از نظر روایت و شرح ماجراها به همراه داشته است؟ آیا این امکان وجود نداشت که هر یک از آنها به ضرورت در زمانی از صحنه خارج شده و سپس وارد شود تا تاکید و تمرکز بر هدایت نمایش تحت شعاع قرار نگیرد؟ تمهید شما برای این حضور دسته جمعی چه بوده است؟
حضور همزمان شخصیتها باعث میشود که مخاطب یک روندی از زندگی این خانواده را به تماشا بنشیند. به طور حتم این نکته با سایر جزئیاتی که در اثر وجود دارد در زندگی عینی تمامی مخاطبها نیز رخ داده است که واقعی بودن فضای نمایش را تایید میکند. لذا حضور تمامی شخصیتها در صحنه یکی از سختیهای بنده بعنوان کارگردان بوده است، زیرا صحنه عریضی در اختیارم بود که باید تمرکز را بر نوع ایستایی شخصیتها قرار بدهم تا آنها در میزانسن از دید مخاطب پنهان نباشند اما بعد از مدتی متوجه آن شدم که پنهان شدن شخصیتها در زمانی از اثر درست است. زیرا در زندگی روزمره گاهی صدایی از فردی میشنویم اما تصویرش را نمیبینیم و در لحظهای حرکت و عکسالعمل جایگزین صدا میشود. حال از نگاه دیگر دلیل آنکه تمامی شخصیتها را در کل صحنهها مشاهده میکنیم آن است که بگوییم آنها بخشی از جامعه هستند که شغلها و خصوصیات متفاوتی دارند.
تصور میکنید در جهان این اثر دیالوگها تاثیرگذاری بیشتر در روایت داشتهاند و یا فضاسازیهایی در جهت تصویرسازی مخاطب را همراه با شخصیتها ترغیب به کشف و شهود میکند؟
در نمایش «سه کیلو و 250 گرم« از نگاه بنده دیالوگ و فضا در یک راستا حرکت میکنند. فضاسازی اثر گویای آن است خانوادهای که شاهد زندگی آنها قرار گرفتهایم با جزئیاتی مشخص از داشتههایی با یکدیگر ارتباط دارند و دیالوگها به بخشی دیگر از هویت و اتفاقهایی که برایشان پیش آمده اشاره دارد. لذا دیالوگ و فضاسازی به شکلی مستقیم در روایت پیش میروند. بنابراین زمانی که فضایی در اثر دچار دگرگونی میشود بیانگر آن است که اتفاقی در خانواده در حال رخ دادن است و بالعکس.
خواسته شخصیتها بخصوص در نیمه پایانی یکی از دلایل تغییر جهت نوع روایت و رسیدن به نقطه عطف نمایش است. علت این تغییر ذائقه و برونریزی به باورهای درونی شخصیتها مربوط است و یا تاثیرات جهان پیرامون این موضوع را در فکر و رفتار آنها شکل داده است؟
جهان نمایش به دو بخش تقسیم میشود. بخشی مربوط به خروج شخصیت «رضا» و بخش دیگر به ورود مجدد این شخصیت به صحنه اشاره دارد. شخصیتهای اثر در نیمه ابتدایی نمایش یک بُعد از خود را نشان میدهند و در نیمه پایانی دقیقا هر کدام با برونریزیهای مختص به خود معرفی میشوند. با این توضیح که آنها در آغاز چهره خوبی از خود بازتاب میدهند و سپس وجه دیگری از رفتارهایشان را به تصویر میکشند. لذا باید اشاره داشته باشم که در هم آمیزی باورهای درونی و تاثیرات جهان پیرامون علت تغییر ذائقه شخصیتها بوده است.
آیا به این تعریف باور دارید که هر شخصیت در جهان این نمایش به نوعی نقش یک راوی را ایفا میکند تا بتواند از آن طریق به مخاطب آگاهی و داده و حتی تلنگری به او برای تغییر بزند؟
شاید بتوان گفت که شخصیتها بعنوان راوی هستند، زیرا هر کدام از آنها برگرفته از قشرهای مختلف هستند و مشکلات مربوط به خود را دارند. لذا آنها میتوانند این عنوان را دارا باشند، اما نه به آن معنای کلیشهای میشناسیم. در واقع شخصیتها قصد دارند به مخاطب آگاهی بدهند که از جانبی تلنگری بزنند تا تغییری را ایجاد کنند.
برخی از نکات معضلات اجتماعی چون فقر، اعتیاد، بیکاری و فاصله طبقاتی سبب شده است تا میزانسنهای سیال تعریف درستی به خود بدهد به گونهای که شخصیتها بتوانند با رفتارهای خود جهان اثر را پیش روی مخاطب تصویر کنند. درباره دلایل دیگر طراحی این نوع میزانسن بگویید.
جهان نمایش در راستای مسائلی چون فقر، اعتیاد، بیکاری و فاصله طبقاتی که به آنها اشاره دارد به این مسئله میپردازد که اعضای این خانواده افراد کم رمق و ناتوانی نیستند. دلیل این ادعا هم آن است با آنکه پدرشان را از دست دادهاند با یکدیگر ارتباط خوبی دارند و از پدرشان یاد میکنند و رفتارهای معمول را بروز میدهند. حال آنها با وجود داشتن مشکلات اقتصادی در اوقاتی روحیه خود را حفظ میکنند. میزانسنهای سیالی که برای این نمایش طراحی کردهام در حرکت رخ میدهد و حتی سکون شخصیت معنای دارد و بنده نسبت به تعریف متن و برداشتی که در روند تولید داشتهام اینگونه شکل گرفتهاند. شاید بتوانم بگویم این نوع طراحی مخاطب را با خود همراه میسازد، زیرا شخصیتها با آنکه همزمان در صحنه هستند به شکل موازی در اثر دیده میشوند. بنابراین میزانسنها بیشتر در عرض صحنه رخ میدهند به این دلیل کار مشکلی بود تا بتوانم شخصیتها را به درستی از زاویه دید مخاطب در صحنه قرار بدهم که نسبت به کل روایت آگاه باشد.
گفتوگو از کیارش وفایی