نگاهی به آثار پتر هانتکه نویسنده نامدار اتریشی
با وجو اینکه هانتکه نوشتن را از هنگامی که در مدرسه حقوق تحصیل می کرد با نوشتن نمایشنامه های کوتاه برای مجله ادبی کوچکی با نام " نسخه خطی" آغاز کرده بود، اما درحقیقت نقطه شروع فعالیت حرفه ای وی را باید پس از ترک دانشگاه در ۱۹۶۵ قلمداد کرد ، که فعالانه به نوشتن همت گمارد.
نویسنده: کارل اریک تالمو
برگردان به فارسی : مینو میرشاه ولد
تنها عده اندک شماری از آنان که در سمینار ادبیات پرینستون در سال 1966 شرکت داشتند، برای جوانک 23 ساله اتریشی که موهایش را به سبک بیتل ها کوتاه کرده بود و اقیانوس اطلس را پشت سر گذارده بود تا بر چهره هایی همچون گونتر گراس ، پتر ویس و زیگفرید لنز بتازد ، آینده روشنی در ادبیات متصور بودند. سخنرانی پترهانتکه درباره "ناتوانی ادبیات از توصیف"در آن زمان صرفا به تقلای جوانکی برای جلب توجه تعبیر شد.
با وجو اینکه هانتکه نوشتن را از هنگامی که در مدرسه حقوق تحصیل می کرد با نوشتن نمایشنامه های کوتاه برای مجله ادبی کوچکی با نام " نسخه خطی" آغاز کرده بود، اما درحقیقت نقطه شروع فعالیت حرفه ای وی را باید پس از ترک دانشگاه در 1965 قلمداد کرد ، که فعالانه به نوشتن همت گمارد.
اولین داستان هانتکه " زنبورهای سرخ" در همان سال 1966منتشر شد . پس از دیدار از پرینستون، نمایشنامه " اتهام به تماشاگر"1966 به روی صحنه رفت و با توجه به اینکه نمایشنامه ای کاملا تجربی بود ، موفقیت خیره کننده ای کسب کرد. هانتکه کنش اشتراکی صحنه را 90 درجه تغییر داده بود و بازیگران به طور اتفاقی ، به تماشاچیان امر و نهی کرده و حتی آنها را مورد تمسخر قرار می دادند. در آغاز نمایش بازیگران می گویند :" این نمایش تصویرگرجهان نیست. نیازی به تفسیر وجود ندارد، همه چیز در اینجا همانهایی هستند که به نظر می رسند : کف صحنه ، پرده و حتی وجود نداشتن "در" بنا نیست که تصویر کننده "مشکل فقدان در" باشد.
"زنبورهای سرخ" راجع به مرد کوری است که تلاش دارد تا دنیای پیرامونش را به کمک آگاهی پیش از کور شدنش بازسازی کند، در حالی که کار دوم وی که از نظر منتقدان ملهم از کافکاست ، کیفیات فیزیکی وحشت و اضطراب و اثرات آنها بر جهان پیرامونی را بیان می دارد. دو مثال بارز از سبک اولیه نگارشی که بعدها شهرت و سیاق او را هم درنمایشنامه نویسی و هم در داستان رقم می زنند . این سبک که" اسکولار نیکولاس هرن " در کتابی که راجع به هانتکه نوشته ، از آن با عنوان "احکام تک جمله ای نامرتب و غیر توصیفی " یاد می کند ، متاثر از تحصیلات وی در رشته حقوق است.
کلیه داستان ها و نمایشنامه های اخیر وی بیانگر این نکته هستند که در واقع زبان تنها واقعیتیست که ادبیات قادر به عرضه آن است. هانتکه گاهی متون را در هم آمیخته و اجازه می دهد که سبک های مختلف نگارش ادغام شوند. او عاشق دست زدن به تجربیات جدید در عرصه زبان است . مثلا او واکنش مخاطبان را به صورت جملات معترضه در داخل یک متن حقوقی جا می داد . گزاره هایی نظیر آنچه که مابین سخنرانی های منتشره در شوروی سابق از لنین یا استالین قرار می گرفت : "تشویق رعد آسا" ، " خنده های ناگهانی" و...
داستان" دستفروش" در 1967 به چاپ رسید. در این داستان، خواننده می بایست که تکه پارههای یک داستان را در حافظه اش نگه دارد. به این ترتیب از موقعی که به صورت مداوم مبهوت کشف ماهیت قصه است ، داستان مدام تکرار شده و حتی خود را ملغی می کند. هنگام نوشتن " دستفروش" ابتدا طرح کلی ریخته شد ، اما روایی بودن آن اجازه داد که مکانیسم داستان بی نیاز از القائات شخصی نویسنده به شیوه ای کارگاهی ، به پیش رود.
در نوامبر 1971 ، رنج یک فقدان، شانه های پتر هانتکه را به لرزه در آورد. ماریا هانتکه ، مادر 51 ساله اش دست به خودکشی زد و تنها در نامه کوتاهی نوشته بود که " ادامه دادن به زندگی برایش غیر قابل تصور است. نتیجه آن موج اندوه تنها به فاصله چند ماه بعد در کتاب کوچکی با نام " اندوهی در پس رویاها" 1972 دیده می شد. هانتکه چشم اندازی نزدیک و درعین حال دور از فقر عاطفی را که بر خانواده اش مستولی بود ، پیش چشمانمان هویدا کرد. خصوصا آنکه مادرش تقریبا به طور کامل از فقدان هویت در رنج بود . در خانواده او واژه "فردیت" مثل یک طعنه و ناسزا به شمار می رفت و "یکه" بودن نامانوس و غریب می نمود.
با انتشار این اثر ، منتقدان از برخورد با هانتکه ای که به خود جرات داده بود تا یک رویداد واقعی از زندگی اش را بی پرده و این بار با رویکردی که بیش از آنکه انتزاعی باشد احساساتی بود ، به تصویر کشد ، و سبک نگارشش به شدت شخصی شده بود، خوشحال بودند.
روانکاوی با نام "تیلمان موزر" مدعی است که هانتکه با کتاب "Romane als Krankengeschichten" در حال ادای دین همزیستی نسبت به مادرش است ، دقیقا همان تعهدی که مادرش در مراحل اولیه رشد نسبت به او داشته است : او تلاش دارد تا از طریق نوشته هایش ، هویتی را که مادرش در تمام زندگی از آن محروم بوده ، پس از مرگ ، به وی ارزانی دارد . تاب آوردن بار چنین مسئولیتی قطعا برای هر تنابنده ای گران است. به نظرم می رسد که این کتاب ماحصل خشم فرو خورده و میراث فلاکت و مشکلات حل ناشده ایست که مادرش برای وی برجای می گذارد. ولی در عین حال ، سویه دیگر همین کشاکش است که از او یک نویسنده می سازد. گرچه که اکنون این دوگانگی ، محض حفظ ظاهر ادبیات و دفاع از خاطره یک مرده ، دائما سرپوش گذاشته می شود.
در عنوان "اندوهی درپس رویاها" نوعی خشم نهفته است، که نه تنها متذکر مصیبت است ، بلکه فلاکتی را به ذهن متبادر می سازد که آنچنان تلخ است که هیچ افق روشنی را حتی برای آرزو کردن هم بر جای نمی گذارد. "ولفرام ماسر" نیز به همین ترتیب هنگامی که از نقطه نظر روانکاوی اثر هانتکه را بر می رسد حتی بر آن است که کتاب در کلیتش یک دفاع روانشناسانه است. راوی ، فردی را خارج از مجموع محرومیت هایش می آفریند و نهایتا اجازه می دهد که جانشین مادرش شود.
هانتکه برای نگارش " لحظه ای احساس ناب" 1975 شیوه دیگری را پیش می گیرد . در خیابانها راه می رود و بر روی اوراق چک نویس یادداشت بر می دارد ، تا بعد هنگامی که می نشیند تا زندگی درونی کاراکتری به نام Gregor Keuschnig را جمع آوری کند ، تبدیل به قطعات ارزشمند پازلی شوند . Keuschnig در واقع عضو هیات نمایندگان سیاسی اتریش در پاریس است ، ولی پس از دیدن رویایی که در آن اقدام به قتل می کند ، ثبات روانی اش را از دست می دهد و خود را به دست جنونی می سپارد که او را سرگردان ، در شهر می چرخاند.
"تیلمان موزر" بر آن است که چهره ای که هانتکه از Keuschnig می سازد ، توصیف شفافی از نوسان یک بیمار روانی فی ما بین توهم شان و منزلت و از سوی دیگر حس پوچی و بی ارزشی است.
بازگشت آرام به خانه 1979 که در یک مجموعه داستان قرار دارد، آغازگر برهه جدیدی از زندگی هنری هانتکه است . حال او به طبیعت اجازه می دهد تا منویات درون او را با ملایمت و وقار مذهبی - که جورج بوشنر و توصیفاتش از کوهستان vogesian در "لنز" را فرا یاد می آورد- بیان کند .
کاراکتر اصلی، زمین شناس میانسال اتریشی به نام Valentin Sorger والنتین سرجر است که در آلاسکا بر فراز قطب شمال مشغول کار است. کار او تهیه طرح هایی از عوارض زمین شناسی آلاسکا است. ناگهان احساس عجیبی نسبت به زندگی او را فرا می گیرد و مصمم میشود که به اتریش بازگردد. به سان فرانسیسکو پرواز می کند و مدتی را با زوجی که می شناسد سپری می کند . رنگها و شکلهای طبیعت، او را مجذوب خود کرده و به تفکر وا می دارد . او که شیفته کشف قوانین فرا مادی حاکم بر طبیعت می شود ، نوعی رستگاری را تجربه می کند که معنی زندگی را برایش دگرگون می سازد...
این توصیف خوبی از پروژه ادبی هانتکه است که خود وی راجع به آن در کتاب مصاحبه اش که در سال 1987 منتشر می شود، توضیح می دهد. اکنون هانتکه بیشتر و بیشتر به شیوه ای حسی و ملایم می نگارد. وی می گوید که نوشتن اولین جمله کتاب " بازگشت آرام به خانه" سه روز به طول انجامید چراکه صرف این مدت زمان درنقطه شروع برای تصمیم مهم سرجر به جدا شدن از آلاسکا اجتناب به نظر می رسید. نقطه شروعی که می توانست دهها صفحه را مصروف خود دارد. سرجر می بایست پیش از بازگشت به خانه از مکانهای مختلفی بازدید می کرد.
گاهی زبان برای حرکت از لحظه ای به لحظه دیگر ضروری تر از زمان است ، و این برای هانتکه و هم برای کاراکترهایش صدق می کند . "روایت کردن" یک نیاز بنیادین برای زنده ماندن است . در مصاحبه های مختلف، هانتکه خود را نه یک قصه گو که یک بازنویس معرفی می کند : جهان مملو از نشانه هایی است برای نوشتن . بسیاری بر آنند که آثار وی را می باید از صافی ذهن یک نویسنده بنگرید ولی خودش ادعا می کند که اززاویه دید خواننده ، می نگارد.
هانتکه حس مشابهی را درهنگام نگارش داستان تکرار1986، تجربه می کند و به نظر می رسد مجذوب اصطلاح " شهرت بواسطه فقدان یک نفر" شده است . او بارها به پایان دادن به داستان اندیشیده ولی باز تصمیم گرفته بود که ادامه دهد . راوی آن فیلیپ کوبال، همچون خود هانتکه در روستای کوچکی در Kärnten واقع در جنوب اتریش بزرگ شده است. در اینجا او سفری را به یاد می آورد که در اوایل دهه 60 ، هنگامی که 20 ساله بود در پی برادرش که سالها پیش ناپدید شده بود ، بر روی مرز یوگوسلاوی انجام داد. در خانواده کوبال برادر غایب ، بر اثر تداوم انتظار برای بازگشتنش ، حضوری جاودانه یافته است . برادر ناپدید شده خلایی است که فیلیپ با انتظار و تخیل آنرا پرمی کند. هرگاه او نیازمند آرامش و قدرت است ، تصویر درونی برادرش را فرا می خواند، چراکه در این خانواده پدر همواره عصبانی است و غرولند می کند ، مادر بیمار و خواهر گیج و پریشان احوال است و فیلیپ هر گاه فلاکت خانواده اش اوج می گیرد ، به خیالبافی پناه می برد.
هرچند برخی واقعیت های مشخص زندگینامه ای در آثار اخیر هانتکه جرح و تعدیل شده اند ، اما همچنان قابل دیده شدن هستند (همچون برادر گمشده که تصویری از دایی خود هانتکه است). هویت فیلیپ کوبال از لحاظ زبانی ما بین پدر آلمانی و برادر اسلوواکی اش دوپاره شده است.
در پایان : هرچه بیشتر به آثار هانتکه نظر می افکنید ، بیشتر به ظاهر تهی و تجربیات فرم گرای نمایشنامه ها و اشعار اخیرش پی میبرید که با زبانی کودکانه دنیای خشن، انسان بالغی را که در ابهام و احساس حقارت غوطه می خورد ، به نمایش می گذارند. مثلا چنانچه نمایشنامه "اتهام به تماشاگر"را که در آن بازیگران همچون والدین که کودکان را کنترل می کنند ، حتی نفس کشیدن تماشاچی را در اختیار خود دارند، به عنوان یک درام خانوادگی مطالعه کنید ، آنگاه تقریبا هر خط آن به طرز غیر قابل تحملی مبهم و ناراحت کننده می شود .
اکنون با گستاخی هر چه تمام تر مایلم خوانش خاص تری را معرفی کنم که در داده های زندگینامه ای هانتکه به هیچ وجه به چشم نمی خورد ، ولی با این وجود زاویه جالبی است که نور متفاوتی بر جسم هانتکه می اندازد. دلیلی ندارد که "اتهام به تماشاگر" و سایر آثار ، یا بخش هایی از آثار ، فقط به عنوان درامهای خانوادگی تفسیر شوند ، بلکه اینها مشخصا منتج از همان سرزنشی هستند که معمولا کودکان پس از مشاهده اولین صحنه فرویدی زندگی شان - روابط والدین- دریافت می دارند.
سعی کنید کتابهای جدید او را با حفظ این موضوع در ذهنتان مطالعه کنید! تقریباً هر معما می تواند مدخلی به مشکل حل ناشده ای ویا مرتبط با مصیبتی با منشا شخصی باشد ، که در خلال همان اولین صحنه فرویدی رخ می دهد. گوآلی ، کوچنیچ ، سرجر و کلیه کاراکترهای دیگر هانتکه ، یقینا همگی شاهد همان صحنه کذایی بوده اند !
با نگاهی به محصولات ادبی هانتکه در طی سالیان گذشته که درخشان و مانا ، دوام آورده اند می توان فهمید که او قسمت عمده دهه 70 و 80 را صرف آن ها کرده تا وجه مستقلی ورای حوزه قضاوت مادرش به نوشته هایش ببخشد.
یادداشت کوتاه خودکشی مادر منتج به یک خداحافظی طولانی ادبی از سوی پسر شد.