به بهانه 6 آبان سالروز درگذشت پدر تئاتر نوین ایران
پیدا کردن شاهین سرکیسیان بلدی می خواهد
پیدا کردن شاهین سرکیسیان بلدی می خواهد 4
پیدا کردن شاهین سرکیسیان بلدی می خواهد 3
پیدا کردن شاهین سرکیسیان بلدی می خواهد 2
ایران تئاتر- علی رحیمی: پای به آرامستان امیر سلیمانیه (دولاب) که می گذاری، بلدی می خواهد پیدا کردن سنگ قبر هنرمندان بزرگی همچون شاهین سرکیسیان در میان انبوه سنگ قبرهای چشم نواز .
سنگ قبرهای چشم نواز با حکاکی ها و نقوش ویژه و منحصر به فردشان، که هر رهگذری را به وجد می آورند. به ویژه وقتی می دانی در میان این هیاهوی رنگ و لعاب، باید در پی ساده ترین و رنگ و رو رفته ترین سنگ قبری باشی که در این محوطه 47 هزار هکتاری، شناسنامه صاحبش شده است.به همین دلیل هم بود که به جای طی هفت خوان دریافت مجوز بازدید و پرس و جو برای یافتن سنگ قبر این بزرگ مرد تئاتر نوین ایران، «تور گردشگری» را انتخاب کردیم.
آرامستان را که به سمت شمال شرق بپیمایی، در انتهایی ترین ردیف ها، نزدیکی یک جوی آب، زیر بوته های کدو، درست پایین قبر اوانس اوگانیانس اولین کارگردان سینمای ایران سنگ قبری نمایان می شود که اگر راهنمای تور نباشد هیچ کس نخواهد فهمید که صاحب آن سکان تئاتر نوین کشور را در دست داشته است.
اما این سنگ قبر از «شاهین سرکیسیان، پدر تئاتر نوین ایران» است. همان کسی که قطب الدین صادقی درباره اش می گوید: «من تاریخ تئاتر ایران را به دو دوره تقسیم میکنم. اول دوره ای که کارهای اقتباسی عبدالحسین نوشین روی صحنه میرفت و همچنین حضور شاهین سرکیسیان در تئاتر ایران. دومین دوره به بعد از سال 1338 بر میگردد که نیروی تازه نفسی مثل استاد سمندریان به ایران بازگشت... کار بزرگ سرکیسیان این بود که برای اولین بار استانیسلاوسکی رو مطرح کرد و روش درست بازیگری و کارگردانی از نوع رئالیسم احساسی استانیسلاوسکی را توضیح داد. هرچند کار بزرگترش تربیت کسانی مثل علی نصیریان، عباس جوانمرد، بیژن مفید، جمشید لایق و آربی آوانسیان برای تئاتر ایران بود. نمی خواهم بگویم همۀ آنچه که این گروه آموختند را سرکیسیان گفته است. اما حقیقت این است که جرقه های بزرگ و خط فکری را سرکیسیان داده است...»
برای آنها که نمی شناسند
شاهین سرکیسیان هنرمند ناشناخته ای در تئاتر ایران نیست. آوازه اش آنچنان گسترده است که حتی هنرمندان نسل جوان نیز به راحتی می توانند فی البداهه دقایقی هر چند مختصر از او بگویند. پس برای نوشتن درباره او نیاز به هجای الفبایی و معرفی شناسنامه ای نداریم؛ اما برای دانستن افکارش بی شک حرف زیادی برای گفتن نیست و باید اعتراف کرد که آن هم همچون یافتن مزارش، بلدی می خواهد.
پس بدون حاشیه، 6 آبان امسال را به کنکاش در میان خیل مصاحبه ها و گفت گوهای بزرگان عرصه تئاتر که روزگاری در کسوت همکار یا شاگرد همراه با سرکیسیان بودند، می گذرانیم تا شاید در این مجال اندک، زوایای بهتری از ویژگی های معاشرتی و اخلاقی ایشان هویدا گردد.
جمشید لایق: رفت و آمد در خانه سرکیسیان نگاه ما را به تئاتر تغییر داد
جمشید لایق از اولین هایی است که به همراه علی نصیریان، فهمیه راستگار و بیژن مفید، پای به خلوت شاهین سرکیسان در خیابان رشت گذاشتند و بهتر از سایرین می تواند در خصوص نقش تاثیرگذار سرکیسیان در پایه گذاری تئاتر نوین صحبت کند.
لایق در یکی از گفت و گوهای مشهورش که با عنوان «تاریخ شفاهی تئاتر ایران از زبان جمشید لایق» در ایسنا نشر یافت، در خصوص آن دوره حساس تئاتری می گوید: «در آن زمان تئاترهای نصر، سعدی، فردوسی، پارس، جامعه باربد و تئاترهای دیگر در لالهزار و تالارهای پراکندهای در گوشه و کنار شهر تهران بودند و هر کدام از آنها برای خود آکتورهایی طبق سلیقه و کار خود تربیت میکردند، که از فضای یک تئاتر اصیل فرسنگها فاصله داشت و تئاتر به دست کسانی اداره میشد که فقط به درآمد گیشه میاندیشیدند و برای ما در آن تئاترها جایی نبود. حتی تصور هم نمیشد که به تازه واردان اجازه کار دهند. تمام درها به روی جوانان و آماتورها بسته بود...».
این هنرمند پیشکسوت که پایه های حضورش بر صحنه در خانه شاهین سرکیسیان استوار بود، ادامه داد: «دریکی از روزهای فروردین ماه 1332 بود که با همراهی فهیمه راستگار، بیژن مفید، جمشید صدرامینی، علی نصیریان، اسماعیل داورفر و چندین نفر دیگر که اسامی آنها امروز به یادم نمیآید، طبق قرار قبلی برای شنیدن صفحهای از دیالوگهای نمایشنامهی «جنوب» که آکتورهای فرانسوی آن را بازی کرده بودند، به منزل خانمی از آشنایان ارمنی شاهین سرکیسیان واقع در یکی از کوچههای خیابان قوامالسلطنه رفتیم. البته در این صفحه فقط نحوهی لحن و گویش بدون آهنگ مد نظر بود، مطالب به زبان فرانسه بود و ما زبان نمیدانستیم. سرکیسیان روی نحوه بیان آکتورهای فرانسوی تاکید بسیار داشت و در این باره با ما گفت و گوی زیاد میکرد، چرا که در آن زمان بیان کشدار مد روز تئاتر بود و آنهایی که احیانا کمی صدای خوبی داشتند (دکلماتورها) تحت تاثیر تئاترهای تاثیرگذار روز، کلمات را آهنگین و کشدار ادا میکردند و سرکیسیان شدیدا مخالف این نحوهی بیان بود. در این جلسه ما با شخصی به نام «آرمن»، یکی از آکتورهای ارامنه ایشان که قرار بود در نمایشنامه «جنوب» شرکت کند، آشنا شدیم و بدین ترتیب رفت و آمد ما جدیتر شد...»
وی ادامه داد: «... رفت و آمدهای مکرر ما به منزل شاهین سرکیسیان در ضمن تحصیل در هنرستان هنرپیشگی، تاثیر بسیاری بر ما گذاشته بود؛ به طوری که در این مدت کوتاه نقطه دید ما به طور کلی تغییر و حس برتر بودن از دیگر هنرجویان هنرستان بر ما غلبه کرده بود. حالا دیگر تئاتر را با دید دیگری نگاه میکردیم و بین ما و دیگر دوستانمان درگیری و بحثهای مکرر و زیادی درمیگرفت. مطالبی که برای ما تازگی داشت، برای دیگران غیرقابل فهم و نامانوس و نگاهی که آنها به تئاتر میکردند، برای ما عادی و معمولی به نظر میرسید...».
علی نصیریان: شاهین سرکیسیان یک مجنون تئاتر بود
علی نصیریان یکی دیگر از هنرمندان شهیری است که در راه شکلگیری نخستین گروهه علمی و حرفهای تئاتر با سرکیسیان همکاری کرد و جزو پایه گذاران گروه هنر ملی است.
نصریان در گفت و گوهای متعدد از سرکیسیان و هنر نابش صحبت کرده است. او در کتاب «شاهین سرکیسیان (بنیان گذار تئاتر نوین ایران)» که به کوشش غلامحسین دولت آبادی و مینا رحمتی به چاپ رسید و بخشی از آن بر گفت و گو با همکاران و شاگردان این هنرمند فقید متمرکز است، می گوید: شاهین سرکیسیان یک مجنون تئاتر بود و همه زندگیاش در همین خلاصه میشد. زن و بچه نداشت، با مادر پیرش در یک آپارتمان با حداقل امکانات زندگی میکرد. تئاتر مدرن را سرکیسیان به ما شناساند، زمانی که هیچکس حتی اسم استانیسلاوسکی را نشنیده بود، او ما را با سیستم آشنا کرد... تا قبل از سرکیسیان، چخوف برای ما فقط یک داستاننویس مطرح بود.»
بهزاد فراهانی: به ما آموخت که بخوانید و بدانید
بهزاد فراهانی از دیگر شاگردان شاهین سرکیسیان، مهمترین ویژگی او را آموختن درس انسانیت و آزادگی می داند.
فراهانی در مراسم رونمایی از سریال «روزنه آبی» در سال 1395 درباره او گفت: «...کسانی که با شاهین بی مهری کردند؛ از شاگردانش گرفته تا دیگران، همه خوب می دانند که بد کردند و او را مورد آزار قرار دادند، ولی هرگز شاهین پشت سرشان صحبتی نکرد و از هیچ کسی به بدی یاد نمی کرد. او درس انسانیت و آزادگی را به ما آموخت...، شاهین به ما اندیشیدن را آموخت. به ما یاد داد که چگونه بیندیشیم، فقط حرف نزنیم. به ما قهوه خوردن یاد داد. او به ما شیوه درست زندگی کردن را آموخت.
وی در فرصت کوتاهی نیز که در مراسم «بزرگداشت نقش ارمنیان در تئاتر ایران» در 26 خرداد 98 برگزار شد نیز بار دیگر کانون سخنانش را بر سرکیسیان متمرکز کرد و گفت: «... شاهین سرکیسیان به ما که بچههای پایین شهر بودیم چند مسئله بسیار ویژه را آموخت. به ما آموخت که بخوانید و بدانید. پس از آن موضوع تمرکز روی مسائل انسانی والا. او معتقد بود که ادبیات مقدس است و باید به آن احترام گذاشت...».
عزت الله انتظامی: خیلی زود با همه دوست می شد، حتی با من که عددی نبودم
عزت الله انتظامی گرچه ارتباط نزدیکی با سرکیسیان نداشت اما در کتاب «جادوی صحنه»، از او به نیکی یاد می کند.
آقای بازیگر ایران می گوید: « فکر می کنم اولین بار در تئاتر سعدی بود که آقای شاهین سرکیسیان را به اتفاق خانم لرتا، آقای حسین خیرخواه و آقای قریب دیدم. سرکیسیان؛ مردی بسیار خوش برخورد بود با همان زبان شیرین ارمنی- فارسی و گاهی کلمات فرانسه صحبت می کرد. روابط عمومی بسیار عالی داشت و خیلی زود با همه دوست می شد، حتی با من که عددی نبودم.
او در بخش دیگری از این کتاب می گوید: «... به خاطر دارم هر نمایشی که می خواست روی صحنه برود و احتیاج به وسایل صحنه و آکسسوار بسیار قدیمی داشت و مشکل می شد فراهم کرد از طریق دوستان و معرفی آقای سرکیسیان این وسایل ارزشمند گرانقیمت در اختیار کارکنان تئاتر سعدی قرار می گرفت... سرکیسیان یکی از علاقه مندان به هنر تئاتر و در تمام محافل هنری و نشستهای هنرمندان تئاتر سعدی همراه مادرش دیده می شد...».
آربی آوانسیان: وقتی نمایشنامه روی پاهای خود می ایستاد
آربی آوانسیان از پرکارترین هنرمندان تئاتر ایران در جهان به شمار می رود که آثارش در اقصی نقاط جهان به روی صحنه رفته است.
او از چهرههای شاخص و صاحب سبک تئاتر ایران و آغازگر بسیاری از شگردها و فرمهای تازه در تئاتر معاصر ایران بود. خیلی از هنرمندان تئاتر معتقدند نقشی را که شاهین سرکیسیان توانسته بود در اوایل دهه 50 تا سال 1966 ایفا کند آربی آوانسیان در دهه های 60 و 70 میلادی در تئاتر ایران ایفا کرد. هر دو توانستند نظم کاملا جدیدی به تئاتر ایران ببخشند و تلاش های شایان توجه ای در به ثمر رساندن تئاتر نوین ایران داشته باشند.
ارتباط آوانسیان با شاهین به دوران جدایی از گروه هنر ملی ایران باز می گردد. او در مصاحبه ای که در فروردین 1381 در فصلنامه هاندس انجام داد، در این خصوص می گوید: «...سال آخر دبیرستان بودم. دو نفر از دوستان نزدیکم سال ها بود که با گروه تئاتر نوجوانان واچه آتومیان همکاری می کردند. یک روز اعلام کردند که ما دیگر بزرگ شده ایم، باید یک گروه جدید تشکیل بدهیم و برای بزرگترها نمایش اجرا کنیم. شاهین سرکیسیان مسئول گروه هنر ملی ایران بودند. آقای سرکیسیان را برای یک جلسه مشاوره دعوت کردند. خوب به خاطر دارم که چهارم دسامبر1960 م بود. در کتابخانه باشگاه آرارات جمع شدیم و همان روز گروه تئاتر آرمن تأسیس شد. شاهین سرکیسیان، که همگی به ایشان آقای شاهین می گفتیم، مسئولیت کارگردانی گروه را به عهده گرفت...».
وی ویژگی های کاری سرکیسیان را اینگونه بیان می کند: « زمانی که همگی دور یک میز تمرین می کردند، من هم اسکیزهایی از آن چه آنجا می گذشت طرح هایی می کشیدم. آقای شاهین عادت عجیبی داشت؛ دست هایش را پشت گوش هایش می گذاشت، به حالتی که مثل گوش فیل می شد و کمی کمر خود را خم می کرد و دور میز می گشت و تمرین را با دقت گوش می کرد. کم کم وقتی تمرین ها روان تر انجام می شد، کمر او راست تر می شد و حالت عادی به خود می گرفت. در آن موقع اعلام می کرد: «نمایشنامه روی پاهای خود ایستاده است» و کم کم، برای این که حالت های مورد نظر خود را روی صحنه ببیند، تمرین ها را به صحنه انتقال می داد».
نهایت
به گورستان که نگاه می کنی سنگ قبرها هر کدام به نوعی با تو حرف می زنند. از سنگ قبر خلبانی که پره بر صلیب شکسته دارد، تا وارطان سالخانیان نازلی معروف شاملو و باباخان نوراویان بدل جان نثار ارمنی پهلوی دوم؛ از قصه دختر و پسر عاشق ارمنی گرفته تا درگاههای زیبایی بزرگانی که از مزارشان پیداست در دوران خود شخصیتی مطرح دولتی بودهاند.
شک نکنید که در میان انبوه سنگ قبرها که هر کدام به نوعی مزین شده است، هرگز سنگ قبر شاهین سرکیسیان نظر تو را جلب نخواهد کرد. او در دل ها خاک شده است چون خودش دوست داشت با روح و قلبمان باشد:
« ... هیچ چیز باقی نخواهد ماند، به جز دکورهای گرد و خاک گرفته غم انگیز، لباس های چروک شده و نمایش نامه های بی جان. درخت از یک هسته کوچک جان می گیرد، با اراده به سوی خورشید قد می کشد و ریشه هایش را به ظلمت آبها فرو می کند. با گرمای سوزان، طوفان های پاییزی و برف و سرما مبارزه می کند و اکنون او آماده است تا به کالبدهای ما گرما و نور به ارمغان آورد. شعله اش لحظه ای خواهد رقصید، دنیای سرخ فامی را خواهد آفرید و ما را به رو یا فرو خواهد برد و ما که امشب جمع شده ایم و به نام تئاتر پرده باز می کنیم. بگذارید گمان بریم درخت با صبر فراوان برای زندگی اش کوشیده و در انتظار است تا در این لحظه شعله اش روح و قلب ها را گرمی بخشد. این کار از خواب و رویا سرچشمه گرفته. رویاهایی که دوستانم غیرممکن می پنداشتند. امیدوارم ما [موفق] به [انجام] این غیرممکن شده باشیم و بتوانیم با روح و قلب شما گفت و گو کنیم...»(*).
(*) بخش از سخنان شاهین سرکیسیان نشر در فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 38 در مقاله ای با عنوان «سرکیسیان و هنر او» به کوشش میشا هایراپطیان