در حال بارگذاری ...
سیاوش پاکراه در گفت‌وگو با ایران‌تئاتر عنوان کرد

در جریان سیال ذهن اصولا باید دچار یک از هم گسیختگی بشویم

ایران‌تئاتر: سیاوش پاکراه کارگردان نوجوی تئاتری در جدیدترین نمایشش به سراغ اجرای متنی چندلایه و سیال ذهن که مبتنی بر سبک و سیاق آثار نوشتاری مارسل پروست می رود و مخاطب را در حین دیدن نمایش وارد لابیرنت های متعددی می کند. اجرا غیر خطی اثر، در رفت و برگشت‌هایی بی‌زمان و مکان، اثرات جنگ و روابط انسان‌ها را مطرح می کند.

تاثیرات روابط عاطفی سربازان و همسران‌شان و فرزندانی که دراین شرایط دچار آسیب می‌شوند؛ نقص‌ عضوهایی که از جنگ می‌ماند و روح و روانی که از بین رفته اند. فرمی که اجرا ارائه می‌دهد با نورپردازی ویژه‌ای و درستش، معناسازی سیالیت ذهنی را با خطوط مشخص و مرزبندی، از تاریکی و روشنی، فضای درونی و بیرونی را القا و تکمیل کند. شخصیت ها هرکدام به نوعی در بند هستند و قادر به رهایی از این بندها مگر با نیروی ذهن نیستند. همان نیرویی که آنان را به اسارت می‌گیرد، چه منشاء روانی و چه بیرونی داشته باشد؛ موجبات رهایی‌ آنها را نیز فراهم می‌کند. سیاوش پاکراه جزء نسل جوان اما در عین حال با تجربه است که در کارهایش به سمت ارائه کارهای متفاوت به لحاظ موضوع و ژانر رفته است. او در سال‌های اخیر نمایش‌های موفقی از قبیل تریو بدون هارمونی را روی صحنه برده است. در خلاصه داستان نمایش من آمده است: فاجعه‌ای پشت درهای بسته در حال رخ دادن است. جریان سیال ذهن شخصیت اصلی به صورتی پراکنده، داده‌هایی را پیش روی تماشاگر نمایان می‌سازد تا بر اساس تأویل او چرایی و چگونگی آنچه از چشمانش پنهان است، عریان شود. نمایش من به نویسندگی و کارگردانی سیاوش پاکراه مهر و آبان در تالار مولوی روی صحنه می‌رود. با سیاوش پاکراه درباره اجرای نمایش من گفت وگویی انجام داده ایم.

 

قبل از شروع گفت‌وگو اذعان داشتید نمایش من را بر اساس شیوه روایی جریان سیال ذهنی که مارسل پروست در آثارش مورد استفاده قرار می داده روی صحنه برده اید؛ اما در ساختار نمایش یک جورهایی رد پای تئاتر پوچ گرا، ابزورد از جنس کارهای بکت و یونسکو و آثار سینمایی دیوید لینچ هم دیده می شود چقدر به این مسئله اعتقاد دارید؟

نمی دانم آیا آثار و فیلم های لینچ در جریان قضای سیال ذهن قرار می گیرد و یا خیر. در نمایش من فضای تیره و سیاهی وجود دارد که در تخیل اتفاق می افتد و زیاد ارتباطی با تئاتر پوچ گرا ندارد. ما در نمایش رویدادی داریم؛ جریان سیال ذهن سه تا خصیصه اصلی دارد و تا این خصوصیات وجود نداشته باشد نمی توانیم به اثر جریان سیال ذهن اطلاق کنیم. با وجود این سه عنصر مرز میان آنها و آثر سورئالیستی مشخص می شود .

 

آیا این سه خصیصه از ادبیات ریشه گرفته است؟

بله و در ادامه با درام انطباق پیدا می کند و این یک قاعده تکوین شده ای است. در شیوه روایت در جریان سیال ذهن اصولا باید دچار یک از هم گسیختگی بشویم و قرار بر عدم انسجام در این شیوه روایی است.

 

آیا در پشت این بی نظمی، نظمی حاکم است؟

به طور حتم هر نویسنده ای در اثرش نظمی را حاکم می کند. مهم این است که نویسنده در اثر چگونه این نظم را گم کند و دلیلش هم این است که جریان سیال ذهن دو خصیصه مهم دیگر دارد که باید به آن اشاره کنم و مهم ترینش انکار شخص نویسنده به عنوان خالق هدایت گر است و نکته مهم دیگر احتیاج داشتنش به تاویل مخاطب است و قرار است بخشی از درام نوشته نشود و این بخش در ذهن مخاطب نوشته می شود و ممکن است این دو بخش با هم متفاوت باشند. دومین نکته مهم در این بحت نوع نگاه به زمان است. در جریان سیال ذهن جریانی به زمان درون و یا ذهن داریم. زمان ذهن اصولا خطی نیست؛ در نتیجه با کمیت سنجیده نمی شود و در گذشته، حال و آینده مصداق ندارد. یک اتسمفری است که نباید قابل تشخیص باشد و خودش را با شیوه روایت همراه می کند.

 

آیا ارتباطی با جهان های موازی هم دارد؟

از نظر شکلی ارتباط هایی وجود دارد؛ اما یادمان باشد که در این کار اصلا رویداد بیرونی نداریم تا بگوئیم که یک درام در این جهان در این زمان و یک اتفاق دیگر در زمان رخ می دهد. در نمایش من یک ذهن داریم و در دریچه این ذهن قرار داریم.

 

به نوعی این ذهن متعلق به مادر شخصیت اصلی نمایش است که به عنوان یک نویسنده افلیج دنیای ذهنی نمایش را برای مخاطب روایت می کند؟

درست است؛ بنابراین باید دو جریانی که در روایت سیال ذهن وجود دارد در کار ما هم وجود دارد. همیشه زمان واقعی را به عنوان دریچه ای برای ورود به زمان ذهن در نظر می گیریم و بسیار کوتاه است. در نمایش من متوجه می شویم پشت در بسته ای یک اتفاقی(خفه کردن آدمی) در جریان است و این زمان واقعی است که ما درباره اش اطلاع پیدا می کنیم و همین قدر کوتاه در حد ده ثانیه است. در این ده ثانیه درون ذهن آدمی می رویم و آن را به اندازه یکی دو ساعت گسترش می دهیم. نمونه و مثال فوق العاده که درباره این بحث می شود ارائه کرد رمان اولیس جیمز جویس است. زمان این نمایش در یک صبح تا شب رخ می دهد اما در داستان به تمام تاریخ بشریت پیوند می خورد. به هر حال این در تعریف زمان و تکنیکش به عنوان دریچه واقعی ذهن باید لحاظ شود. اگر این دریچه کوچک واقعی را نداشته باشیم با جریان سیال ذهنی روبه رو نخواهیم شد و با اثر سورئالیستی مواجه می شویم.

 

در بحث زبان هم باید به ابعاد مختلف استفاده از آن خیلی با رعایت جزئیات پرداخته شود؟

در زبان و در حالت قصه گویی اش حالت ارتباطی دارد و این خصوصیات ارتباطی تعریف مشخصی دارد؛ شما کلمات را چیدمان می کنید تا منظوری را از شخصی به شخص دیگری منتقل کنید.

 

از نگاهی این ساختار در حوزه ادبیات توصیفی قابل تعریف است و در نمایش من هم دیالوگ ها چنین کارکردی دارند و موقعیت های موجود را توصیف می کنند؟

تعریف درستی است و البته می توانیم از جنبه ای رو به جلوتر حرکت کنیم و از ادبیات توصیفی به ادبیات شاعرانه برسیم. ما نکته هایی داریم که لایه های پیش گفتار است. لایه های پیش گفتار موید این مسئله است که خالق اثر بر اساس ایهام، زبان اثر و ایجاز که در شعر دیده می شود کارش را انجام می دهد.

 

افکت های صوتی که در نمایش مورد استفاده قرار گرفته اند به خوبی توانسته حس و حال نمایش را به مخاطب منتقل کنند؟

این افکت های صوتی کمک خوبی برای درک بهتر جهان اثر برای مخاطب هستند و در این کار تلاشی نکردم که به سمت تحریک احساس تماشاگر بروم.  

 

گفت وگو از احمد محمد اسماعیلی 

 

 




نظرات کاربران