در حال بارگذاری ...
نگاهی به لانچر ۵ اثر مشترک مسعود صرامی و پویا سعیدی

سیاوشان سرزمین مادری

ایران تئاتر - زهرا آران: لانچر ۵، نمایشی که تاکنون چهار بار به روی صحنه رفته است، از همان اولین دقیقه‌های آغازین به یک موضوع بسیار مهم می‌پردازد: خشونت علیه مردان.

خشونت علیه مردان موضوعی که خیلی وقت‌ها در حد عبارتی فانتزی در میان گفتگوهای روزمره‌مان به کار می‌بریم و فراموشش می‌کنیم. البته می‌توان تمام نمایش را تنها به بدرفتاری با مردان در طول دوره سربازی یا محدود کرد اما پس از اتمام نمایش، آنچه بیشتر فکر را به خود مشغول می‌کند، «خشونت علیه مردان» و «خشونت مردان علیه مردان» است.

قصه نمایش در همان دقایق ابتدایی مشخص می‌شود. سه سرباز طی یک ماه خودکشی کرده یا کشته شده‌اند و حالا قرار است دایره بازرسی ارتش نظام شاهنشاهی دلایل و ریشه این اتفاقات را روشن کند. چیزی که مخاطب در همان دقایق ابتدایی نمی‌تواند به سرعت متوجه شود، ژانر نمایش است. نمایش اگرچه از همان ابتدا اتاق کوچک و دلگیری را نشان می‌دهد اما دیالوگ‌های طنزآمیز که قهقهه مخاطب را گاه و بیگاه بلند می‌کند تا دقیقه سی‌ام –شاید کمی بیشتر یا کمتر- به او اجازه نمی‌دهد متوجه شود که داستان، نه یک روایت طنزآمیز در یک سربازخانه که یک تراژدی هولناک است.

سه سرباز جوان مرده‌اند اما بخش اعظمی از مدیران و مسئولان، نگران آشوب‌های خیابانی، تظاهرات، اعتراضات و لغو مرخصی‌هایشان هستند. در این میان تنها سروان شایگان است که عزمش را جزم کرده تا مقصر یا مقصران اصلی را پیدا کند. اما چرا لانچر ۵، مرثیه‌ای در سوگ خشونت علیه مردان است؟ حقیقت آن است که در سراسر نمایش، تنها هفت سربازی که شبانه به سیاوش تجاوز کرده‌اند، نیستند که مرتکب خشونت می‌شوند. تک تک مردان نمایش علیه خودشان یا مرد دیگری خشونت می‌ورزند.

از همان ابتدای نمایش، رفتارها و حرف‌های آزاردهنده‌ای که مردان علیه مردان هم طراز، هم‌رتبه و گاهی رفقایشان به کار می‌برند، مثل سیلی خوردن وسط یک خواب عمیق، مخاطب را تکان می‌دهد؛ سربازی که با سروان شایگان هم اتاق است، در نبود مافوقش سربازان دیگر را تهدید و تحقیر می‌کند، او سرباز متهم به قتل را در میانه بازجویی بدون اینکه برای این کار دستور داشته باشد، لگد می‌زند. رییس پاسدارخانه خشونتش را با عدم همکاری با شایگان نشان می‌دهد و برایش مهم نیست که چه اتفاقی برای سه سرباز مرده افتاده‌است. شایگان آنجاکه نمی‌تواند با رفاقت و دوستی، رییس پاسدارخانه را به همکاری با خودش ترغیب کند، به شیوه‌های قانونی تحقیر و خشونت (مثل وادار کردنش به عقب‌گرد، احترام نظامی و...) روی می‌آورد. هموست که وقتی نمی‌تواند صادقی را با یادآوری و تعریف خاطرات حرفه‌ای‌اش تحت تاثیر خودش قرار دهد، با بهانه‌جویی، فریاد، فحش و امثال آن، خشونت می‌ورزد. و تکان‌دهنده‌تر از همه آنجاست که با تعریف یک داستان به گونه‌ای اقرار می‌کند که خطر بروز خشونت‌های وحشیانه در میان مردان وجود دارد اما این میل را به بهانه دور بودن از زنان «طبیعی» می‌انگارد. ناخودآگاهِ شایگان نسبت به خشونت بیدار است اما همچنان برای رسیدن به حقیقت مرتکب خشونت می‌شود و نه تنها از این کار ابائی ندارد که این نکته را به طور مداوم به سربازان زیردستش متذکر می‌شود.

و جالب اینکه این دور تسلسل از داستان به مخاطب هم سرایت می‌کند. معلوم نیست که آیا وفور دیالوگ‌ها و رفتارهای خشن در نمایش برای نویسنده تنها شیوه‌ای برای انتقال فضای مورد نظرش به مخاطب بوده یا اینکه قصد داشته مخاطب و ظرفیت او را هم به واسطه این خشونت بسنجد، چون نمایش حتی باوجود دیالوگ‌های خنده‌دار، پس از ۲۰ دقیقه نخست، تکلیفش را با خودش و مخاطب روشن می‌کند و به وضوح خبر از یک گروتسک غمگین می‌دهد. اما مخاطب تا دقایق پایانی همچنان به دیالوگ‌های ظاهرا خنده‌دار می‌خندد که اگر بی تفاوتی نسبت به خشونت را نوعی خشونت بدانیم، همین خنده‌های بدون ایراد، شکل دیگری از خشونت است.

این اتفاق می‌تواند دلایل زیادی داشته باشد. اما از دلایلی مثل اینکه «خشونت علیه مردان» یا تعریف نشده یا با بهانه‌هایی همچون «باجنبه بودن»، «نشان ندادن نقطه ضعف»، «قوی بودن مردان»، «شوخی کردن» و ... در چنان زرق و برقی پیچیده شده که یا متوجه آن نمی‌شویم یا آن را عادی و خودمان را مجاز می‌دانیم که به آن بخندیم، نباید به سادگی عبور کرد.

بدون شک اگر مضمون مشابهی با همین دیالوگ‌های خنده‌دار و رفتارهای طنزآمیز در یک دبیرستان دخترانه به روی صحنه رفته بود، عکس‌العمل‌های ما شکل دیگری به خود می‌گرفت.

حرف آخر اینکه لانچر ۵ تنها حکایت دردناک مردانی نیست که دهه‌های متمادی به سکوت علیه خشونتی تشویق شده‌اند که در سربازخانه‌ها جاری و ساری است. لانچر ۵ داستان تلخ عادی شدن خشونت علیه مردان به بهانه‌های واهی است. لانچر ۵ قصه تک تک‌شان سیاوش‌های بی‌گناهی است که باوجود تلاش‌های بسیار زیادشان نتوانستند به سلامت از آتش عبور کنند.

 




مطالب مرتبط

نظرات کاربران