گفتوگوی ایران تئاتر با محمد طیب طاهر کارگردان نمایش «دادگاه ویژه»
تلنگر ترغیب به آگاهی

ترغیب به آگاهی نوعی از تلنگر است 2

ترغیب به آگاهی نوعی از تلنگر است 3

ترغیب به آگاهی نوعی از تلنگر است 4
ایران تئاتر: رفتارهای جوامع بشری به یقین یکی از تاثیرگذارترین اعمالی است که به نوعی تاریخ، اجتماع، اقتصاد و فرهنگ را تحت تاثیر خود قرار میدهد. زیرا کنش و واکنشهای حاصل از اتفاقها و رخدادها سبب تغییر شرایط به سوی بهبودی و یا نیستی است. بنابراین مهمترین دغدغه امروز جهان انسانها پیشگیری از رفتارهای نادرست و ترغیب به رعایت رفتارهای درست و اخلاق مدارانه است. کارکردی که در این ایام نوسانی قابل توجه در سراسر جهان دارد.
محمد طیب طاهر در تولید نمایش «دادگاه ویژه» که توسط «ولادیمیر واینوویچ» به نگارش در آمده است تلاش دارد که مسائل و رفتارهای انسانهای امروزی که از گذشته خود وام گرفتهاند را به تصویر در آورد. در واقع او با درک شرایط و ادغام آن با دغدغههای خود بعنوان انسانی که در عصر حاضر زندگی میکند سعی کرده است اتفاقها و رخدادها را به گونهای در سبک کمدی و زبان طنز پیش روی مخاطبها ارائه بدهد تا آنها بتوانند درک و باورپذیری خود را بیشتر از گذشته مورد تحلیل و واکاوی قرار بدهند. نمایشهای «جنگل سبز»، «نان و عروسک»، «غلتشنها»، «رویای نیمه شب تابستان»، «بوبوک»، «این منم ایسمن»، «ولپن»، «پزشک نازنین»، «ناگهان پیت حلبی»، «داستان عامهپسند»، «تروکاژ» و... از جمله آثاری هستند که این کارگردان بعنوان بازیگر در آنها حضور داشته است. حال به بهانه اجرای نمایش «دادگاه ویژه» در خانه نمایش مهرگان که در ساعت 21 تا ابتدای آذرماه روی صحنه است با کارگردان آن گفتوگویی انجام دادهایم که در ادامه میخوانید.
دلیل آنکه برخی از نویسندگان و کارگردانهای تئاتر و سینما برای خلق آثار خود به سوی سبک کمدی و طنز میروند چیست؟ آیا این سبک و زبان مزایای بیشتری نسبت به دیگر گونهها دارد؟ اصولا در این انتخاب ذائقه مخاطب مهم است و یا نحوه پرداخت؟
درباره گرایش نسبت به انتخاب سبک کمدی از نگاه بنده چند دلیل وجود دارد. حال این انتخاب به نوعی همان نقشی را بازی میکند که در زمان بسیار دور تراژدیها این نقش را ایفا میکردند. با این دانسته که گونه تراژدی تا پایان قرن شانزدهم مهمترین انتخاب نمایشی است. بنابراین نویسندگان بزرگ سعی در نوشتن تراژدی در آن دوران داشتهاند و از زمان «مولیر» است که سبک کمدی بعنوان یک گونه فاخر مطرح میشود. حال به نظر بنده در دورهای که ما زندگی میکنیم آنقدر با شرایط تراژیک روبرو میشویم که دیگر این ساختار آن وجه فجیع بودن خود را از دست داده است. لذا در این حال معتقدم گونه کمدی میتواند موثرتر عمل کند، زیرا شاید نقش پادزهری هم نسبت به شرایط تراژیکی که در آن زندگی میکنیم داشته باشد. از نگاه دیگر این سبک میتواند به جامعه ما که روزانه با مشکلات روبرو هستند برای مدت زمان مشخصی کمک کند. همچنین تصور این است در جهان اکنون اساسا ساختار کمدی و طنز بیشترین بازخورد را میتواند به وجود آورد.
ارتباط مخاطب با این سبک و شیوه بر پایه چه مسائل و موضوعهایی مورد استفاده قرار میگیرد؟ آیا روش بیشتر به جهت آن است که پیام اثر بیشتر به درک و باورپذیری مخاطب یاری برساند یا او را متوجه اهمیت موضوع و تبعات آن کند؟
تصور این است که هر دو موضوع که به آنها اشاره شد مهم است. در گذشته مستندی را تماشا کردم که به دور قحطی کشور شوروی سابق در اواخر دهه هفتاد میلادی مربوط بود. همان طور که میدانید این کشور دوران سختی همراه با مشکلات را طی کرده و اتفاق حیرتانگیز در این دوران که اوج دیکتاتوری رخ میدهد آن است که تمامی مردم و حتی دولتمردان این کشور روی به لطیفه تعریف کردن آوردند. لذا با این شرایط میتوان استنباط کرد که انگار نسبت مستقیمی بین مصیبتهای موجود یک جامعه و میزان لطیفههایی که تولید شده وجود دارد این است که در چنین ایامی استفاده از قالب و سبک بیشتر برای مخاطب قابل درک است، زیرا در این قالب بسیاری از نکات را میتوان بازگو کرد که در مقابل از سوی گونههای دیگر شاید این تصمیم ممکن نباشد.
علت آنکه نمایشنامه «دادگاه ویژه» نوشته «ولادیمیر واینوویچ» را انتخاب کردهاید چیست؟ دلیل این انتخاب بیشتر به سیر تحولات اتفاقهای امروزی جوامع بشری باز میگردد یا رفتارهایی که انسان در مقابل رخدادها از خود بروز میدهد؟
بنده با شناخت قبلی که نسبت به نوع آثاری که این نویسنده به نگارش آورده بود و همچنین طنز گزندهای که در نوشتههایش موجود است او را میشناسم. حال با این باور نمایشنامه «دادگاه ویژه» را مورد مطالعه قرار دادم. البته نکته مهمی که در این نمایشنامه وجود دارد تصور میکنم شرح و بیان مسئلهای به نام عدالت است که تقریبا به واژه و یا شوخی بسیار بیمزه در دنیا تبدیل میشود. همچنین ما برنامههایی را دیده و یا داستانهای بر اساس واقعیت میشنویم که در نهایت به عدم گناهکاری فردی که در بند بوده منجر میشود. بنابراین بر اساس روایتی که این نمایشنامه و فضای آن در صحنه دارد مقوله بازی در بازی رخ میدهد تا از سوی شخصیتها گویای شرایط نا امن و عجیب و غریب دوره مدنظر نویسنده در کشور شوروی سابق باشد. حال از سوی دیگر تصور دارم که اشاره به این کشور بهانهای برای نویسنده است، زیرا این نگاه با هر نظامی که نسبت به عدالت حس بیگانگی دارد و تفکر وابسته است میتواند صادق باشد که امروزه در جهان کم نیستند.
حال با این انتخاب موقعیت مکانی اثر که همان دادگاه است چه تاثیراتی در روند شکلگیری شخصیتهای نمایش دارد؟ آیا میتوان گفت هر شخصیت این اثر نمونه ما به ازایی از افراد یک جامعه هستند؟
بله، به طور حتم هر شخصیت نمونه ما به ازایی در جامعه دارد. شخصیت اصلی این نمایش که در واقع داستان حول و حوش اتفاقهایی که برای او رخ میدهد به نوعی نماینده طبقه روشنفکر جامعه است. طبقه روشنفکری که در شرایط بدتری قرار گرفته است، به طور مثال در نمایش جایی این شخصیت اشاره میکند و میگوید: ما به کتابفروشی میرویم و یک اثر خوب از جایی دیگر در دنیا موجود نیست که به فضای سانسور اشاره دارد. در واقع این دادگاه بیشتر بهانهای برای شرح اتفاقها است. حال اگر دقت کنید شخصیتها در این نمایش یک حالت توطئه به خود اختصاص میدهد بخصوص مقامهای پایین دست. در واقع تصورم این است به جای آنکه در نمایش این شخصیتها را هیولا نشان بدهیم، میتوان آنها را قربانیهای شرایط تلقی کرد که سلسه مراتب دارند. بعضی از آنها در این اثر نقش قربانی را بازی میکنند و نقشی مانند قاضی در مقام بالاتری قرار گرفته است، اما تمام شخصیتها قربانی یک سیستم و یک نظام بیمار هستند. با این توضیح که شهرت، هدف و تمرکز آثار این نویسنده همیشه متوجه تاریخ قرن بیستم شوروی سابق است. زیرا آن شرایط لمس و در آن دوران زندگی کرده و حال او در متن نمایشنامه خود یک دادگاه را با آن خصوصیات نشان داده است. جهانی که در آن همیشه انسان مورد قضاوت و بازخواست قرار میگیرد.
جهان متن این اثر به نوعی بازتاب دهنده و گویای جهان انسانها و رفتار آنها در روبرو شدن با مسائلی فراگیر است که در زمان اکنون بسیار با آنها مواجه میشود. دلیل این تاکید از سوی نویسنده و شما بعنوان کارگردان صرفا جهت آگاهی رسانی است یا هشدار؟
تصور میکنم هر زمان که درباره موضوعی آگاهیرسانی میشود به نوعی هشداری رخ میدهد. حال این آثار که به شکل برشی از تاریخ یک جامعه است تقریبا تمام جوامع بشری از پیشرفته تا عادیترین آنها یک دوران سیاهی در تاریخ خود تجربه کردهاند، از انقلاب کبیر فرانسه تا جنگ شمال و جنوب آمریکا و... همگی با این اتفاقها روبرو شدهاند. لذا یکی از نکاتی که به نظر بنده در این اتفاقها وجود دارد درس گرفتن از تاریخ است با این دانسته که بتوان استفاده کاربردی از آن داشت، در واقع این اثر با سیر رخدادهای خود قصد هشدار دارد. با این توضیح که بنده در پایان نمایش بخشی را اضافه کردهام که شخصیتی میگوید «دیوار آهنین دور کشور ما خیلی وقت است که از بین رفته، اما دیوار آهنین اصلی دور مغزهای ما وجود دارد». زیرا ما همواره در خطر تکرار این فجایع خواهیم بود و تجربه نشان داده که هر زمان به یک فاجعه تاریخی نگاه درستی نشود بسیار فجیعتر مجدد رخ خواهد داد.
نگاه انتقادی این نمایش به گونهای سعی دارد شخصیتها که همان اعضای دادگاه هستند را در موقعیت مکانی اثر بعنوان نماینده جوامع امروزی یا مفسران جامعه امروز تلقی کند. تصور میکنید این نگاه تا چه اندازه میتواند مخاطب را متوجه موقعیتی کند که در آن قرار گرفتهاند؟
برداشت بنده آن است که نمونه ما به ازا بودن شخصیتهای اثر بعنوان جوامع امروزی واضحترین و مشخصه مهمترین قسمت این نمایشنامه باشد. لذا هر مخاطبی که به اندازهای شرایط خفقان را چه تجربه و چه شنیده باشد میتواند دقیقا خودش را در آن موقعیت احساس کند. حال این نکته متاسفانه درد جامعه بشری به شکل کلی است، یعنی سیستمهایی وجود دارد که به راحتی هم میتواند شخص را مورد قضاوت قرار بدهد و نیز مجرم تلقی کند. درست مانند شخصیت اصلی این نمایش که از یک اعتراض کوچک مسبب سوتفاهمهای گوناگون از سوی سایر شخصیتها و در نهایت به سرنوشتی متفاوت میرسد.
آیا برونریزی شخصیتهای این نمایش بیشتر بر اساس کنش و واکنشی است که هر یک از آنها در مقابل قرار گرفتن در موقعیت بروز داده میشود و یا تاثیرات فضاسازی جهان نمایش این واکنش را پدید میآورد؟
تصورم آن است که فضاسازی تاثیر بیشتری را رقم میزند. با این توضیح که یک فضای حسی و روانی برای شخصیت اصلی ایجاد میشود که او را در موقعیتی قرار میدهند که در مقابلش به ظاهر بی دفاع است که در نهایت سبب میشود واکنشهای متفاوتی را انجام بدهد. در حقیقت این شخصیت به شکلی کاریکاتور از نظامهای توتالیتر است.
دادههای موجود در این اثر سعی دارد با بزرگنمایی مسائل موجود در جوامع بشری و استفاده از طنز انتقادی شرایط را به طوری پیش بگیرد که گاهی شخصیتها بعنوان مجرم و در زمانی در مقام شاهد شناخته شوند. آیا این تناقض برگرفته از نحوه برخورد انسانها با موضوعها و مسائل واقعی روز جهان است؟
بله. اگر نگاهی به جهان امروز شود گویای این موضوع است که اتفاقهای عجیب و غریب زیادی در آن رخ میدهد. عدهای زمانی برای انجام عملی مجرم شناخته میشوند و در دوره دیگری به دلیل انجام همان عمل قهرمان لقب میگیرند. در واقع جای مجرم و شاهد دائم در حال تغییر است. البته باید این نکته را اشاره کنم که نویسنده آن را در اثر بازتاب میدهد که نشان دهنده جوامعی است که در شرایط عادی اداره نمیشوند و به نوعی تحت کنترل و فضای امنیتی سخت پیش میروند.
شخصیتپردازی در این نمایش از نگاه شما بر چه پایه و اساسی شکل گرفته است؟ آیا تاثیرات دیدگاه نویسنده در این شکلگیری موثر بوده و یا تنها استنباط شخصی خودتان در راستای معرفی شخصیتها به مخاطب لحاظ شده است؟
عملی که بنده درباره شخصیتها در این نمایشنامه انجام دادهام نهایت آن نکاتی نیست که نویسنده در نمایشنامه پیشنهاد داده است. به طور مثال در متن اصلی شخصیتهای «قاضی» و«دادستان» بسیار پیرتر از آن چیزی هستند که در نمایش مخاطب میبیند. آنها در واقع پیرمردهایی هستند که روزهای پایانی عمر خود را میگذرانند. البته باید اشاره کنم یکی از نکاتی که برای بنده در زمینه کارگردانی جذابیت دارد آن است که تلاقی نگاه بین نویسنده و کارگردان در اثر وجود داشته باشد. بنابراین این عمل گویای آن است اثری که روی صحنه به نمایش در میآید نه صد در صد حاصل نگاه نویسنده و نه کارگردان باشد. لذا باید بگویم این تصمیم رویکردی است که هر شخصی کارگردانی اثری را برعهده دارد چنین عملی را انجام میدهد. به طور مثال اگر دقت کرده باشید به اقتباسهایی که از نمایشنامه «هملت» صورت گرفته متوجه خواهید شد هیچ کدام از کارگردانها چهرهای که از شخصیت «هملت» نشان میدهند به لحاظ ظاهری آن چهره واقعی این شخصیت نیست. لذا در مورد این نمایش هم اینگونه بوده که بنده قوه تخیلم را از نویسنده دریافت کردهام، اما به فراخور نکاتی به این نمایش اضافه یا حذف شده است.
روابط و ارتباطهای انسانی چه مقدار توانسته شما را به آن دیدگاهی که مدنظر دارید نزدیک کند؟ اصولا ضرورت تصمیم تولید چنین نمایشی از دغدغه شخصی شما نشات میگیرد یا نگرانی از اتفاقهای جهان پیرامون؟
به طور حتم دغدغههای شخصی در تولید این اثر وجود داشته است. نکته مهمی در متن این نمایشنامه به سوی خودش جذب کرد تعبیرها و تفسیرهایی است که انسانها از یکدیگر انجام میدهند. به طور مثال کسانی که در زمان بازبینی آثاری که قرار است روی صحنه بیایند نکاتی را میبینند که آن گروه نمایشی هرگز تصورش را هم نداشتند. لذا فضاهایی طنزی که حاصل سوتفاهم و سو تعبیر است موقعیتهای نمایشی بسیار جالبی را ایجاد میکند.
در جهان این اثر عنصر نمادگرایی مورد استفاده قرار گرفته است تا شخصیتها با ابزارهایی که در اختیار دارند بتوانند حرف و تاکید نقد انتقادی نسبت به جوامع بشری را با تاکید بیشتری معرفی و شرح بدهند. آیا کنش از سوی آنها برگرفته از تحلیل جامعهشناسی است یا روانشناختی؟
بنده معتقد هستم بیشتر کنشهای شخصیتهای برگرفته از تحلیلهای جامعهشناسی است، زیرا در این نمایشنامه با تیپ شخصیتهایی روبرو خواهیم شد. به طور مثال شخصیت «قاضی» یک قاضی منحصربفرد به معنای واقعی کلمه نیست، بلکه نماینده بسیاری از قضاتی است که میتواند در هر جغرافیایی وجود داشته باشد و یا شخصیتهای «دادستان»، «شاهد» و... از دیگر نمونهها هستند. اساسا نگاه نویسنده این نمایشنامه به شخصیتها بیشتر زیر بنای جامعهشناختی دارد. در واقع او با نشان دادن شمایل کلی شرایطی را فراهم میکند که مخاطب میتواند انسانهای مختلف را در قالب آن شخصیتها مشاهده کند. البته شاید این نویسنده به نوعی مانند «برشت» عمل میکند که او نیز آنچنان نگاه روانشناسانه به شخصیتها ندارد.
رفتارهایی چون جاهطلبی، دورویی، بیتفاوتی، دروغگویی و... که از رفتارهای عمومی انسانهای جهان اکنون است چه کاربردی در معرفی دیدگاه شما نسبت به جهان متن و البته دغدغههای اجتماعی در برابر ارتباط با مخاطب داشته است؟
واژگانی که به آنها اشاره شده است متاسفانه واقعیت جامعه جهانی است. در واقع انسانها در فضایی زندگی میکنند که این واژگان به نوعی چارچوب زندگی اجتماعی و حتی فردی را شکل میدهد. لذا اگر تا اندازهای به مسائل جامعه نگاه اندازیم مسلما این موضوعها خوشایند تلقی نمیشوند، بلکه آزار دهنده هستند. حال در این نمایش با این واژگان از طریق عنصر طنز وارد ارتباطی میشویم که از آن طریق مخاطب و انسان را متوجه موقعیتی شود که در آن زندگی میکند. در واقع واقعیت جامعه امروزی ما نیز دور از این موضوع نیست، یعنی مواردی چون جاهطلبی و دروغ به شکل نادرستی کل جهان را نابود میکند که از نگاهی باورهای حقیقی را دروغ تعریف میدهد.
میزانسنهای طراحی شده در این اثر بیشتر بر مبنای موقعیت رخ داده است. آیا این تاکید شما صرفا به جهت ترغیب مخاطب نسبت به درک شرایط صحنه نمایش بوده و یا قصد داشتهاید که با این شکل از طراحی هدف اثر از ابتدا تا انتها مورد اشاره قرار بگیرد؟
طراحی میزانسنی که برای این اثر در نظر گرفتهام با آنکه تخیلم را از نویسنده استنباط کردهام، اما این طراحی آن چیزی نیست که در نمایشنامه به شکل مستقیم یا غیرمستقیم به آن اشاره شده باشد. بنده در خلق میزانسن همان نمادپردازی که نویسنده اثر به کارگرفته است را مورد استفاده قرار داده و آن را با زیباییشناسی شخصی که معمولا یک نگاه کارتونی نسبت به موضوعها دارم را به کار گرفتهام.
گفتوگو از کیارش وفایی