استفاده از اسامی "هابیل" و "قاسم" ترفندی تلمیحی است تا ذهن تماشاگر به قرینههای آنها ارجاع داده شود. ضمناً از همان ابتدا از طریق دیالوگهای "هابیل" پسزمینههای مذهبی به تماشاگر داده میشود تا آمادگی عاطفی و ذهنی لازم برای روبهرو شدن با تعزیه نهایی نمایش را داشته باشد.
استفاده از اسامی "هابیل" و "قاسم" ترفندی تلمیحی است تا ذهن تماشاگر به قرینههای آنها ارجاع داده شود. ضمناً از همان ابتدا از طریق دیالوگهای "هابیل" پسزمینههای مذهبی به تماشاگر داده میشود تا آمادگی عاطفی و ذهنی لازم برای روبهرو شدن با تعزیه نهایی نمایش را داشته باشد.
حسن پارسایی
هدف از نمایش صرفاً نمایاندن و نشان دادن نمایه حوادث و جلوه بیرونی آدمها نیست، بلکه دقیقاً بروننمایی روابط پنهان بین رویدادهای گوناگون و نیز به نمایش درآوردن دغدغهها و مقاصد و آرزوهای درونی و نادیده پرسوناژهاست، آن هم به گونهای که آنچه میبینیم تا حد قابل توجهی آن چیزی نباشد که در گمانههای ما میگنجد. خود همین خصوصیات نشانگر آن است که هر نمایشی به رغم کمیک یا تراژیک بودنش در هر حال عنصر "شگفتی" و تعلقزا بودن را نیز به همراه دارد و با این شاخصهها تماشاگر را وارد دنیای تازهای میکند که در آن شکل و محتوا یا روساخت و ژرف ساخت به هم مرتبط و همزمان نشانگر و القاگر جهانی دلالتگر، زیبا و کنشمند است.
نمایش "رویای نیمه شب پاییز" که هماکنون در تالار قشقایی مجموعه تئاترشهر اجرا میشود، میتواند در رابطه با شاخصههای بالا نمونه قابل تأملی باشد.
متن نمایش "رویای نیمه شب پاییز" با واردشدن یک مرد وارث به خانهای قدیمی و موروثی شروع میشود و با حوادثی رازناک که کم کم از پرده ابهام درمیآیند، به یک چرخه داستانی دامن میزند. شیوه پرداختن به این حوادث داستانگونه یا به طور همزمان دارای جنبههای وحشتآور گوتیک و نیز وجوهی کمیک است که به تدریج وقتی همه چیز از پرده ابهام بیرون میافتد، ژانر درام نمایش با ژانر "تعزیه" پیوند میخورد و تعزیهای هم در نمایش ارائه میشود که نمونه پارادوکسداری است. در آن پرسوناژ نمایانگر اشقیاء یا "هابیل" شمرنما، جنایت دوم را مرتکب نمیشود و به "حنا" فرصت میدهد که انتخابی نهایی و شایسته داشته باشد و همین هم گرهگشایی از داستان متن را شکل میدهد.
نغمه ثمینی با تأکید زیاد بر وجه داستانی متن همزمان دو داستان را با هم پیش میبرد و در نقطهای با هم تلاقی میدهد: داستان اول مربوط به مرد وارث است که به خانه موروثیاش برمیگردد و برخلاف انتظارش دو نفر غریبه را که خدمه خانه معرفی میشوند، در آن میبیند. داستان دوم به رابطه "هابیل" با "حنا" و سر بریدن مرد مورد علاقه "حنا" یعنی "قاسم" توسط او، ارتباط پیدا میکند که همچون رازی در پایان نمایش بر تماشاگر آشکار میشود. ثمینی نمودار موضوعی داستان را طوری پیش میبرد که مرد وارث برای "حنا" نقش "ناجی" و نهایتاً یک "شوهر" را ایفا کند.
شاکله کلی داستان تازه و بدیع نیست، چون قبلاً در داستانها و فیلمها با خدمههای قدیمی روبهرو بودهایم که خواستهاند وارث جدید را از سکونت در محل منصرف و فراری بدهند. در نمایش "رویای نیمه شب پاییز" هم همین تلاش توسط "هابیل" انجام میشود. او میکوشد ارباب جدید را از خانهای که آن را متعلق به خود میداند، فراری دهد. اما نوع نگاه "نغمه ثمینی" به همین موضوع نه چندان بدیع، حائز نکات مهمی است: او به درون پرسوناژها نفوذ میکند، درونیات آنها را میشناسد و سپس همه چیز را به صورت بیرونی و ابژه آشکار میسازد. رویدادها را طوری به هم ربط میدهد که نهایتاً همچون گردابهای احساس و ذهن تماشاگر را به درون خود میکشد. ضمن آنکه، در بطن این درام، یک تراژدی هم وجود دارد (کشته شدن قاسم بیگناه به دست هابیل گناهکار) که چون محوریت کامل ندارد، لاجرم همانند یک تم فرعی در بطن این درام ترسناک میماند.
استفاده از اسامی "هابیل" و "قاسم" ترفندی تلمیحی است تا ذهن تماشاگر به قرینههای آنها ارجاع داده شود. ضمناً از همان ابتدا از طریق دیالوگهای "هابیل" پسزمینههای مذهبی به تماشاگر داده میشود تا آمادگی عاطفی و ذهنی لازم برای روبهرو شدن با تعزیه نهایی نمایش را داشته باشد.
ضمناً این حقیقت هم که حوادث نمایش باید غیرقابل پیش بینی باشند، به اثبات میرسد، چون تعزیه به عنوان یک نمایش دیگر در پایان اجرا وارد نمایش اصلی میشود و شاکله اجرا را به صورت "نمایش در نمایش" پیش میبرد و این برکنشزایی اجرا میافزاید.
معرفی تعزیهخوان زن یک ابتکار نمایشی محسوب میشود و گیرایی اجرا را ارتقا داده است. ضمن آن که نویسنده به سر بریده "قاسم" جان بخشیده و برای او "سخن گفتن" قائل شده است. این سر سخنگو نوحه هم میخواند. یکی از ویژگیهای متن "رویای نیمه شب پاییز" آن است که خانه موروثی حامل یک فرهنگ سنتی موروثی هم هست که از طریق دیالوگها به آنها اشاره میشود؛ این خانه موروثی در حقیقت "نماد" و تمثیلی از تمامیت جامعه است و هر اتفاقی هم که در آن میافتد و یا افتاده، برآیندی از پس زمینههای فرهنگی و مذهبی خود آن است.
متن کاستیهایی هم دارد: "نغمه ثمینی" پرسوناژ "هابیل" را تا مرز هیولا شدن پیش میبرد و بازمیگرداند. ایرادی که به متن وارد میشود آن است که علت تحول ناگهانی او چندان قوی و باورپذیر نیست، ضمناً در تعزیهای که به صورت یک نمایش ثانوی در دل اثر جای داده شده او نهایتاً جنایتی مرتکب نمیشود و شمشیرش را به حالت تسلیم و امتناع بر زمین میگذارد که باز اشارهای به بازگشت و عتاب بیدلیل او از ماندن در گروه اشقیاء و پیوستن به جرگه نادمان است.
مضافاً این که به رغم عنوان نمایش، رویایی در کار نیست و در اصل با کابوسهایی روبهرو هستیم که ریشه در پلشتیها و کژ راهگی آدمهایی مثل "هابیل" دارد که آن هم به شکلی یک سویه به خباثتهای ذاتیاش منتسب شده است، طوری که در این میان ما به ازاءهای اجتماعی بیرون از خانه و علت گوشهگیری و تبدیل شدن خانه به یک مجلس و زندان نادیده گرفته شده است. از طرفی از زبان "هابیل" اشاره میشود که در خانه موروثی به مدت "چهل سال" بسته مانده و حالا مردی که نهایتاً "سی و پنج" سال بیشتر سن ندارد با نامه یا سندی که او را وارث سه دانگ از خانه نشان میدهد، مراجعه کرده است؛ حالا از نویسنده باید پرسید که این اتفاق چگونه میتواند رخ دهد و اگر رخ میدهد چگونگی و چرا در ابهام مانده است.
در حوزه اجرا باید گفت طراحی صحنه "پیام فروتن" ظرفیتها و قابلیتهای نمایشی بسیار بالایی را برای اجرای اثر در اختیارکارگردان گذاشته است؛ استفاده از تصویر نگارگری و نیز کاربری تمام فضا و حتی کف صحنه، نشانه خلاقیت و ابتکار کارگردان و طراح صحنه است. اما استفاده از قابهای شیشهای رنگارنگ که توسط طنابهای طرفین صحنه حرکت داده میشوند برای اشاره به اتاقها و کاربریهایشان زیبا و دراماتیک نیست و سبب شلوغی صحنه شده است؛ ای کاش از نمایهها یا المانهایی در دو طرف پلکانها استفاده میشد.
نور به طور متغیر، گاه به صورت نور رها و گاه به شکل نور موضعی به کار میرود و به علت استفاده از نورهای تاریک و روشن و نیز سایههای پرسوناژها بر روی دیوارهای جانبی شاکلهای اکسپرسیونیستی پیدا کرده و تأثیر قابل ملاحظه ای در انتقال موضوع نمایش دارد که همگی مدیون توانمندی طراحی نور "مجید ناخدا" است.
طراحی لباس نمایش "رویای نیمه شب پاییز" نیز که توسط "آوا سلطانی عربشاهی" انجام شده در راستای دادههای نمایش است و ضمناً به علت نوع لباس در موقعیتهای خاصی زمینه ارتباط عملی پرسوناژها فراهم میشود. باید اضافه کرد که لباسها بیش از آن که واقعی جلوه کنند بنا به الزامات و فضای خاص نمایش در نظر گرفته شدهاند و این کاربری آن را بیشتر کرده است.
موسیقی "حیدر ساجدی" نیز با اجرای نمایش همخوانی دارد و مخصوصاً استفاده از دو ساز تار و کمانچه بر گیرایی نمایش افزوده است. کاربری موسیقی در صحنه آغازین نمایش دقیقاً فضای عاطفی لازم را برای پذیرش و همراهی با "واگویه"های ذهنی مرد وارث ایجاد میکند؛ در نتیجه، دلسپاری به حوادث بعدی را برای تماشاگر ممکن میسازد.
بازیگران نمایش پانتهآ بهرام، امیر جعفری، سعید چنگیزیان و مسعود حجازیمهر همگی نقشهایی دشوار به عهده دارند اما با توانایی قابل تحسینی تا آخر نمایش نقششان را به زیبایی و گیرایی ایفا میکنند.
در حوزه کارگردانی باید گفت آنچه غالب است وجوه عینی و تلاش هر چه بیشتر برای القای محتوای اثر به زبان نمایش است. اجرای نمایش "رویای نیمه شب پاییز" نشان میدهد که کارگردان کلینگر نیست، بلکه به اجزا و ضمائم صحنه و مخصوصاً استفاده خوب و آگاهانه از المانها و ابزار صحنه و میزانسنها آشناست و همه را به شکل استقرایی به کار میگیرد.
گرچه تم نمایش به یک موضوع خاص میپردازد و ممکن است برای همه تماشاگران جذابیت یکسانی نداشته باشد، اما نمایش به علت استفاده هنرمندانه کارگردان از ترفندها و ابتکارات دراماتیک برای مخاطب گیرایی نمایشی دارد چون واقعیتها بر روی صحنه به "واقعیتهای نمایشی" تبدیل شدهاند. "مرادی" از همه فضای صحنه برای شکلدهی به میزانسنهای متنوع و جایگیریهای پرسوناژها، بهره میگیرد و ترفندهایی مثل بیرون آمدن پرسوناژها از درون صندوقهای قدیمی و استفاده از سازه مکعب شکلی که حالت گنجه دارد و سر بریده "قاسم" هم روی آن است، با مضمون رازناک و ترسناک نمایش همخوانی دارد. ضمناً سیاهی فضای صحنه و متنوع بودن صحنهها، استفاده از تصاویر کوبهها و تصاویر نگارگری و نمایهسازی قسمت انتهایی صحنه با اسناد و مدارک دستنویس قدیمی که حالتی بنچاق گونه دارند، نقش مهمی در فضاسازی آرکئیک و قدیمی نمایش دارد و هوشمندی کارگردان را برای هر چه دراماتیکتر کردن صحنه به نمایش میگذارند. طوری که در آن حتی کف صحنه هم کاربری نمایشی پیدا کرده است.
نمایش "رویای نیمه شب پاییز" در همه حوزههای متن (به طور نسبی)، طراحی صحنه، بازیگری، موسیقی، لباس، نور و کارگردانی حرفهای زیادی برای گفتن دارد و اجرای دراماتیک آن بیانگر رویکرد نمایشی کارگردان به موضوع و محتوای اثر است.