در حال بارگذاری ...
...

یادداشت عبدالحسین لاله بر نمایش جمعه کشی

جمعه پایان پیروزی موقت و آغازِ مبارزه‌ برای بقاست

عبدالحسین لاله، عضو هیات علمی فرهنگستان هنر و مدرس دانشگاه یادداشتی در راستای نگرش اجتماعی بر اجرای موفق نمایش «جمعه‌کُشی» در اختیار ایران تئاتر گذاشت است.

  • فکرِ شنبه، تلخ دارد جمعه‌ اطفال را عشرت امروز، بی‌اندیشه‌ فردا خوش است (صائب تبریزی)
  • جمعه، پایانِ استراحت و آغازِ فعالیت‌های جدیدی است که از شنبه آغاز خواهد شد. تمثیلِ عامیانه‌ِ «جمعه خر است» برای پایانِ استراحت، ناشی از خستگیِ روزمره و آغازِ دوباره‌ِ تکراری است پُرملالت؛ به‌خصوص برای قشرِ کم‌درآمد.

حتی شاید بتوان گفت جمعه، پایان پیروزی موقت و آغازِ مبارزه‌ِ بی‌ثمرِ انسان برای بقاست. پس، باید این جمعه را کُشت تا پیروزی دوام یابد و تکرار متوقف شود.

چای‌خانه، کافه، قهوه‌خانه و یا به‌قولِ امروزی‌ها کافی‌شاپ، مکانی است که در آن چایی و نوشیدنی‌های دیگر می‌نوشند و در همین حین، سعی دارند به رتق و فتقِ مجهولاتِ ذهنی، به‌خصوص در ارتباط با حیاتِ جمعی و اجتماعی بپردازند. نوعی محفلِ عامیانه برای عرضه‌ِ آمال و آرزوها، واکاوی کنش‌های اجتماعی و نقد این و آن.

قهوه‌خانه تنها جایی است که انسان‌های عامی حق دارند پیرامونِ زندگی خویش سخن بگویند و حرف بشنوند. نیز، مکانی است برای عرضه‌ِ آثار نمایشی تا هم سرگرم شوند، هم «دو کلمه حرف حساب» از فرهنگ و تاریخ بشنوند. اگر رستوران با انواع کباب‌هایش، مکانی برای پُز دادن اعیان و اشراف است، قهوه‌خانه با دیزی و املت و نیمرویش، مکانی است برای سیر کردنِ شکم عوام.

قهوه‌خانه محفلی برای باز کردن سفره‌ِ دل نیز هست. تمثیلی از سنت، اصالت فرهنگی و دیگر پدیده‌های جمعی و فردی که متناسب با دخل و خرج مردم بوده و به‌راحتی در دسترس همه قرار دارد.

نمایشِ «جمعه‌کُشی» که ۴۵ سال پیش نوشته شده است، دو مفهومِ در هم تنیده‌ِ محوری دارد؛ قهوه‌خانه و روز جمعه.

قهوه‌خانه که بخشی از مواریث سنتی ایران شمرده می‌شود، دارای کارکردهای مختلفی بوده و هست؛ که از آن جمله می‌توان به نقش روشنگری‌اش اشاره داشت. قهوه‌خانه‌های ایرانی دارای سیری تاریخی است که می‌توان کارکردهای آن‌را در ادوار گذشته نیز سراغ گرفت.

خودِ نمایش‌نامه‌ِ «جمعه‌کُشی» هم به این مساله اشاره دارد. آن‌جا که آقای همتی، یکی از کاراکترهای نمایش می‌گوید:

آقای همتی: تاریخچه‌ِ آبگوشت به تاریخچه‌ِ قهوه‌خانه‌ها مربوط می‌شه.

ورود قهوه به ایران و دایر شدن قهوه‌خونه توی ایران در زمانِ سلطنتِ پنجاه و سه ساله‌ِ شاه‌طهماسبِ صفوی بود. قهوه‌خانه تا دوره‌ِ شاه‌عباس، هم‌چون رونقی نداشت، اما در حکومتِ این شاه (استعاره‌ای برای محمدرضا شاه نیز هست) به اوج خودش رسید. اولین قهوه‌خانه‌ها هم در قزوین، تبریز و اصفهان دایر شد. اونوقت‌ها قهوه‌خونه‌ها آن‌قدر مجلل بود که شاه‌عباس ...

آقای همتیِ ضمن اشاره به بخشی از کارکردهای اجتماعی قهوه‌خانه‌ها - به‌خصوص در اواخر دوره‌ِ قاجار و بعد آن - عمده‌ترین آن‌ها را نام می‌برد از جمله: قهوه‌خانه‌ِ قنبر، تو بازار؛ قهوه‌خانه‌ِ فیض‌الله تو سبزه‌میدون؛ قهوه‌خانه‌ِ سنگ‌تراش‌ها توی چهارسوق بزرگ؛ قهوه‌خانه‌ِ مروی، توی محله‌ی مروی و قهوه‌خانهِ حاج‌آقا علی، توی چراغ برق.

همه‌ی این قهوه‌خانه‌ها، هم مکانی برای سیر کردنِ شکمِ قشر کم‌درآمد بودند و هم مکانی برای استراحت و حال دادن و حال گرفتن آن‌ها.

بر اساس چنین زمینه‌هایی است که پژوهش‌گران، انواع کارکردهای قهوه‌خانه را این‌گونه بیان می‌کنند: نقش هدایت‌گری‌های اجتماعی، مکانی برای عرضه‌ِ نمایش‌های عامیانه و آئینی، مرکزی برای تفریحِ قشرِ کم‌درآمد و مکانی برای تشریک مساعی مشکلات معیشتی. بسیاری از تاریخ‌پژوهان معتقدند نقشِ قهوه‌خانه برای باروری اندیشه‌ِ وقوعِ انقلابِ کبیر فرانسه، بسیار برجسته است. در سیرِ تاریخی قهوه‌خانه‌های ایرانی نیز می‌توان مواردی را ذکر کرد که مرکزِ الهام و آفرینشِ نطفه‌های آگاهی‌بخشی و روشنگری بوده‌اند؛ هم‌چون «کافه نادری».

در تحولاتِ اجتماعی، آن‌چه مورد توجهِ روشنفکران و آگاهان است، صرفاً چارچوب‌های ایدئولوژیکی و یا تئوریکی نیست. مباحث نظری، آن‌جا کامل می‌شوند و اندیشه‌ی اجتماعی نویی را طرح می‌کنند که عمیقاً به انواعِ مصادیقِ کاستی‌های اجتماعی، هم‌چون بی‌نظمی اجتماعی، فساد مالی و اداری، رفاه‌زدگی و مرفه‌گرایی، بی‌عدالتی و عوام‌زدگی، اشاراتی داشته و با آن‌ها ممزوج شده باشند.

از منظرِ روشنفکران، قهوه‌خانه مکانی بود برای پی بردن به عمقِ تلخی‌ها و شادی‌های یک جامعه.

آن‌ها که در قهوه‌خانه حضور می‌یافتند، ریشه‌ِ مشکلاتِ عدیده‌ِ جمعی و فردی را بدونِ بهره‌مندی از هرگونه آموزه‌های تخصصی، به‌شکلی بسیار ساده، بیان می‌کردند.

بعدها، گفت‌وگوهای ساده و بی‌پیرایه‌ِ مشتریانِ قهوه‌خانه، خمیرمایه‌ِ پرداخت‌های ایدئولوژیکی و تئوریکی پژوهشگران قرار می‌گرفتند.

اگرچه آن‌چه در نمایشِ «جمعه‌کُشی» می‌بینیم فضا و مکان‌اش از هر لحاظ، به بخشِ سنتیِ جامعه متعلق است، اما درک و فهم از آن به کنش‌گران اجتماعی، کمک می‌کند تا بتوانند بررسی‌های تحلیلی خود را مستند سازند.

این‌جاست که می‌توان گفت اسماعیل خلج، نه به‌عنوان نمایش‌نامه‌نویس، که به‌عنوانِ یک مصلحِ نخبه‌ِ فرهنگی، زمینه‌ِ توجهاتِ نگاهِ اندیشه‌ورزانه و تحلیلی مو به مویِ اجتماعی را فراهم می‌آورد.

مخاطبی که این نمایش را می‌بیند نه به آبگوشت خوردن شخصیت‌های قهوه‌خانه، که به روحِ بیانِ گسست‌های اجتماعی متوجه می‌شود و از خود می‌پرسد، چرا این‌ها آبگوشت می‌خورند و دیگران چلوکباب؟!

مکانِ این نمایش، قهوه‌خانه است، اما فضای آن نگاهی مصلحانه از سرِ تذکر و هشدار به جامعه است. جامعه‌ای که حتی با گذشت ۴۵ سال از نگارش اولیه‌ِ نمایش‌نامه، پابرجا مانده و تغییر ماهوی قابل‌توجهی نداشته است؛ و حتی دردی که خلج از آن یاد می‌کند اشاره به یک نوع وراثتِ ژنتیکی فرهنگی در تاریخ ایران دارد؛ که حتی ممکن است ۱۰۰ سال دیگر نیز مصادیقی از حیات اجتماعی مردم ایران را با خود به‌همراه داشته باشد.

در بخشی از نمایش، کلمه‌ی گوشت، بارها با ریتمی مشخص و ترانه‌وار خوانده می‌شود. تاکید کارگردان بر این کلمه، نشانِ عمیقی از تبعیض‌های اجتماعی امروز جامعه‌ِ ایرانی است.

در اثنای تماشای این صحنه، شاید این سئوال به ذهن متبادر شود که امروزه حتی خوردن دیزی، متعلق به اقشارِ پایین‌دست آن‌روز، خود آرزویی دست‌نیافتنی شده است! به همین دلیل، این نمایش جهان‌شمول بوده و برای همه‌ِ زمان‌ها نوشته شده است.

خلج متوجه است که اگر بخواهد رسالتِ روشنفکری خود را ادا کند، می‌تواند در نقش و هیبتِ یک پیرمرد دوست‌داشتنیِ نمکین، که بین تجدد و سنت، گیر کرده است، بالا پایین بپرد.

او که حتی با آب نیز مست می‌شود، باید باور کند اگر در پی رسیدن به حقیقتِ حیاتِ انسان در عصرِ حاضر است باید متوجه موقعیتِ "سنت و مدرنیته" و یا "پسرفت و پیشرفت" جامعه باشد. آن‌گونه که آلن تورن، منتقد مدرنیته‌ِ فرانسوی می‌نویسد: «ما هنگامی از تجدد خارج می‌شویم که از سازماندهی اجتماعی بر مبنای جایگاه آن، روی محورِ سنت- تجدد یا عقب‌ماندگی- پیشرفت، خودداری کنیم. ما از تبیینِ امور اجتماعی بر اساسِ تاریخی که سمت‌گیری و معنا و مجرایِ خاص دارد، دست بر می‌داریم. تفکرِ اجتماعی خودرو، ایدئولوژی‌ها و اوضاع و احوالِ زمان، هرگونه استناد به روندِ تاریخ را از پیشانی بر زمین می‌کوبد. این است معنایِ اصلیِ مفهومِ پساتجددگرایی، که پیش از هر چیز، پساتاریخ‌گرایی است» (تورن، ۱۳۸۰: ۳۰۳).

امروزه در بررسی‌های جامعه‌شناسانه، دقت در تغییراتِ ذائقه‌ِ یک جامعه، حائز اهمیت بسیار است. در جهانی که عصر مصرف‌زدگی نامیده می‌شود، شیوه‌ِ زندگی بشر، زمینه‌سازِ بسیاری از عادات و خُلقیات اجتماعی است.

نظریه‌پردازان زیادی بر این باورند که برای تغییرِ رویکردِ حیاتِ یک جامعه، ابتدا باید به انواعِ ذائقه‌ِ آن متوجه بود؛ هم‌چون ورود کوکاکولا به‌عنوان اولین محصول غربی، به چینِ کمونیست.

تغییر ذائقه، آغاز تغییراتی است در زمینه‌های دیگر یک جامعه؛ برای دور شدن از خود و رفتن به سویی که هیچ نشانه‌ای از آن در تاریخِ همان جامعه دیده نمی‌شود.

اگر پیتزا جای آبگوشت را بگیرد و کنتاکی، جای کباب‌ماهی‌ تابه‌ای را، علی‌الظاهر هیچ تغییری جز تغییرِ فیزیکی و مادی، اتفاق نیفتاده است. اما اگر همه‌ی این‌ها باعث شوند گرایش به غذای فست‌فودی فراگیر شود، به‌معنای اضمحلالِ تدریجیِ اصلی‌ترین عنصرِ بقای یک جامعه، یعنی خانواده است.

امیل دورکهایم اهمیتِ خانواده را در بقایِ یک جامعه، ضروری می‌داند. او موضوعِ جامعه‌شناسی را علم به نهادهای اجتماعی می‌داند. او قانون و رسم و رسوم را محصولِ جامعه می‌داند و نهادِ اجتماعی را به دو بخشِ اصلی و فرعی تقسیم می‌کند: اقتصاد، آموزش و پرورش، تعلیم و تربیت، سیاست، دین و خانواده را اصلی، هنر، علم، تجارت، تفریح و ورزش را فرعی می‌داند.

بنابراین، تغییر ذائقه‌ِ مردم، آغازِ ایجادِ تحولی ساختگی و دستوری است که به‌نام مدرنیته انجام می‌شود، اما غرضِ اصلی آن، هم‌سو شدن با اهدافِ مدرنیته نیست؛ آغاز دیکتاتوریِ به‌ظاهر شیک و پیکِ رژیم شاهنشاهی است.

قهوه‌خانه‌ای که خلج آن‌را به ما نشان می‌دهد، محلِ تجمیعِ اقشاری از پایین جامعه و اساساً چنین فرآیندی است.

قهوه‌خانه، مقابلِ رستوران است؛ آبگوشت، مقابل چلوکباب. شهر، در مقابلِ روستاست و مدرنیته در مقابل سنت.

سالی که خلج نمایش‌نامه‌ی جمعه‌کُشی را می‌نویسد، سالی است که شاه با اصلاحات ارضی - که خود آن‌را انقلابِ سفید یا انقلابِ شاه و ملت می‌خواند - با سیاست‌های تشویقی، از دستگاه‌های فرهنگی، هم‌چون سینما مدد می‌جوید تا مردم را از روستاها به شهرها بکشاند و وقتی سنت‌های پیشین را از چهره‌ی ایشان می‌زداید، آن‌ها را موجواتی می‌سازد که تنها در خدمتِ خودشان نیستند. آن‌ها سربازانِ مدرنیته‌ای هستند که فقط نسخه‌ی تقلبی‌اش در ایران است، نه نسخه‌ی اصلی‌اش.

در آن‌زمان، فئودالیته جای خود را به بورژوازی تقلبی می‌سپارد. شبیه همان چیزی که در تاریخِ تحولاتِ اروپایی نیز اتفاق افتاده است. در آن‌زمان «بورژوازی بسیاری از پیوندهای فئودال را از هم گسست. پیوندهایی که انسان‌ها را به مخدومانِ طبیعی‌شان، می‌پیوست و هیچ قیدی میان آدمی با آدمی، باقی نمی‌گذاشت؛ مگر سودِ عریان و دادوستد پولیِ خشک و بی‌روح. جذبه‌هایِ ملکوتی خشک‌اندیشیِ زاهدانه و جوش و خروشِ پهلوانانه و شیوه‌های احساساتی عوامانه را در آب‌های یخ‌زده‌ی حساب‌گری‌هایِ خودپرستانه، غرقه ساخت ... بورژوازی‌ها که تقدسِ تمامی مشغله‌هایی را که سابقاً محترم بودند و با خشیت نگریسته می‌شدند، زدود.

بورژوازی، پرده‌ی احساسات را از روی خانواده کنار زد و رابطه‌ی خانوادگی را به رابطه‌یِ پولیِ صرف، بدل ساخت و به‌جای استثماری که نجاتِ توهمات گوناگون سیاسی و مذهبی، آ‌ن‌را پوشانده بود، استثماری آشکار و بی‌شرمانه و مستقیم و عریان را باب کرد (برمن، ۱۳۸۳: ۱۳۰). 

در اثنایِ نمایش، کارکترها جای جای می‌گویند: جمعه‌ها واسه من خیلی گرون تموم می‌شه. یک سال طول می‌کشه. صبحش مثل بهاره. ظهرش مثل تابستون. عصرش مثل پاییز. غروبش هم مثل زمستون.

ما که در پیِ حقیقت دوانیم و آن‌را لابه‌لای تئاترهایی که ترکیبی از ملق‌زنی‌های آکروباتیک و تهی از هرگونه معنا و سرشار از استفراغ‌های ذهنی است، جست‌وجو می‌کردیم و هر بار مایوس و فحاش نسبت به عرض و طول زمان، به خانه بر می‌گشتیم، نمی‌دانستیم حقیقت را باید در لابه‌لای جملاتِ ساده و بی‌پیرایه، جست‌وجو کنیم، نه در جملاتِ پُرطمطراق کسانی که فکر می‌کنند هر کلمه‌ای که می‌نویسند هم‌چون دُرّ و الماس است، اما در نهایت، تنها یک کلمه‌اند!

و به این‌جا می‌رسیم که اگر آلن تورن، مارشال برمن و دیگر متفکرانِ عصرِ مدرن، در تحلیلِ جهانِ پیرامون‌شان، از ادبیاتِ نمایشی و آثارِ هنری، مثال‌ها و تمثیل‌ها می‌سازند و آن‌را برای تسهیلِ درکِ تئوری‌شان، هم‌راه و هم‌ساز می‌کنند، چرا ما در تحلیل‌های اجتماعی خویش، به نمایش‌هایی هم‌چون «جمعه‌کُشی» توجه نکنیم؟ نمایشی که عمیق‌ترین معانی اجتماعی را نه در محیطی هم‌چون دانشگاه، که در قهوه‌خانه‌ای باز می‌گوید. آن‌هم قهوه‌خانه‌ای که شبیه قهوه‌خانه نیست و صرفاً مکانی نمایشی است!

* جمعه‌کُشی تنها برای پنج روز از یک‌شنبه 3 تا پنج‌شنبه 7 آذر، در پردیس تئاتر شهرزاد اجرا خواهد شد.