در حال بارگذاری ...
...

نمایش "قربانی" از لحاظ ژانر یک درام آئینی و مذهبی است که حرفش را در قالبی داستان‌گونه می‌زند و به این بهانه، بخش کوچکی از زندگی خود آدم‌ها را نیز به مقوله ایام عاشورا و مخصوصاً قربانی کردن ربط می‌دهد.

نمایش "قربانی" از لحاظ ژانر یک درام آئینی و مذهبی است که حرفش را در قالبی داستان‌گونه می‌زند و به این بهانه، بخش کوچکی از زندگی خود آدم‌ها را نیز به مقوله ایام عاشورا و مخصوصاً قربانی کردن ربط می‌دهد.

حسن پارسایی

ظرفیت‌های نمایشی متن و نیز حوزه کاربری ترفندها و تمهیدات روی صحنه را در درجه اول نوع موضوع و نگره نویسنده تعیین می‌کند. در حقیقت همین معیار است که متن نمایشی را از گونه‌های ادبی قصه،‌ داستان و فیلم‌نامه متمایز می‌نماید. دیگر این که، این متن نمایشی بنا به امکاناتی که برای کارگردان فراهم می‌آورد، این ذهنیت را در او ایجاد می‌کند که بتواند بر اساس شناخت بصری‌اش از دنیای نشانه‌مند و دلالت‌گر تئاتر، هنگام اجرا، داده‌های اولیه را به بهترین شکل ممکن روی صحنه بیاورد و عملاً نشان دهد. اگر متن عاری از این ظرفیت‌ها باشد، کارگردان با همه توانمندی‌هایش فقط می‌تواند اجرا را برای ما قابل تحمل سازد و ارزش‌های اجرایی او از این فراتر نمی‌رود. نمایش "قربانی" به نویسندگی و کارگردانی "سیروس همتی" که هم‌اکنون در تالار محراب اجرا می‌شود، الگوی مناسبی برای شناخت و ردگیری این موضوع است.
نمایش "قربانی" از لحاظ ژانر یک درام آئینی و مذهبی است که حرفش را در قالبی داستان‌گونه می‌زند و به این بهانه، بخش کوچکی از زندگی خود آدم‌ها را نیز به مقوله ایام عاشورا و مخصوصاً قربانی کردن ربط می‌دهد.
سیروس همتی به عنوان نویسنده متن در اصل سعی کرده همه زندگی این آدم‌ها را در همین مقوله عاشورا و مسائل مربوط به آن خلاصه کند و به نظر می‌رسد که غیر از این دغدغه دیگری نداشته است، اما واقعیت آن است که آدم‌های نمایش دغدغه‌ها و مسائل فراوان دیگری هم دارند که به طور جسته گریخته و در قالب چند دیالوگ گذرا آن را از زبان پدر خانواده می‌شنویم: "گوشت کیلویی خداتومان رو کی می‌تونه بخره"، "نمی‌خوام مثل من آقابالاسر داشته باشی" و.. همین نشان می‌دهد که همتی نگاهش به زندگی این آدم‌ها یک سویه و تک موضوعی است؛ به عبارتی، بر اساس گزینه‌های ذهنی خودش موضوع زندگی این آدم‌ها را برگزیده است و همین سبب شده که غیر از پرسوناژ "پدر" و "پسربچه"، بقیه پرسوناژها واقعی و باورپذیر نباشند. بخش مربوط به رویکرد عاطفی پسربچه به مراسم قربانی و نهایتاً ادامه آن تا آخر از لحاظ پردازش می‌تواند برای تماشاگر باورپذیر باشد؛ خصوصاً این که سیروس همتی همین پسربچه را به خارج هم می‌فرستد و با همان نگره او را برمی‌گرداند تا تأکیدی بر ریشه‌دار بودن اعتقادات داشته باشد و ضمناً محیط، جامعه وخانواده، مخصوصاً در دوران کودکی، نادیده گرفته نشود.
اما یک‌سویه و تک موضوعی بودن نمایش سبب شده که یکی از محوری‌ترین پرسوناژهای نمایش، یعنی مادر خانواده به رغم بازی بسیار خوب بهار کریم‌زاده برای تماشاگر مقبولیت پیدا نکند و او بین یک مادر واقعی و یک مادر ساختگی سرگردان و تحلیل ناپذیر بماند. ضمناً گاهی موقعیت جدی او فراموش می‌شود (و با بیان کردن کلمه‌هایی مثل "اُکی" (okay) و "دیپورت" (deport) و نیز برخی دیالوگ‌ها تا حدی کمیک جلوه می‌نماید.
آمدن ناگهانی پرسوناژی که نقش گوسفند قربانی را دارد به داخل متن –به رغم بازی نسبتاً خوب بازیگر آن- باز توجیه پذیر نیست. این پرسوناژ در اصل بر اساس برداشتی تخیلی از یک گوسفند قربانی شکل گرفته که با آدم‌ها حرف می‌زند و با بقیه متن که زمینه‌های رئالیستی و غیرتخیلی دارد، همخوان نیست؛ یعنی در متن و اجرا دوگانگی ایجاد کرده است.
استفاده سیروس همتی از دیالوگ‌های ترکی و انگلیسی گرچه از لحاظ زبان‌شناسی قابل تأمل است، اما از لحاظ ساختاری و قواعد نگارش نمایشنامه کاری اشتباه است. ظاهراً قصد نویسنده آن بوده که ملیت پرسوناژها حفظ شود. این کار در حوزه ادبیات نمایشی معمولاً به طرق دیگری انجام می‌شود و حد و مرزی دارد: می‌توان لهجه گویشی (نه زبان) پرسوناژ را به طور هم‌زمان با تلفظ کلمات و جملاتی که به زبان تماشاگر است، درآمیخت. یا کلمات ترکی و هر زبان دیگری را لابه‌لای دیالوگ‌ها جای داد به شرط آن که مفهوم کلی دیالوگ باز به همان زبان تماشاگر بیان شود. این کار سبب می‌شود که موضوعیت دیالوگ در تئاتر از بین نرود، وجاهت نمایشی و دراماتیک هم پیدا کند و ضمناً ملیت پرسوناژ که یکی از پارامترهای کاراکتریزه شدن او به شمار می‌رود نیز نادیده گرفته نشود.
باید یادآور شد که بیان کردن جملات طولانی به زبانی غیر از زبان تماشاگران، سبب فاصله گرفتن مخاطب از نمایش می‌شود و برخی بن مایه‌های موضوعی نمایش هم در پرده ابهام می‌ماند.
موضوع اصلی نمایش "قربانی" بسیار جدی است چون به مراسم آئینی و مذهبی نظر دارد. لذا هرگز نمی‌تواند از چارچوب درام یا تراژدی فراتر برود؛ یعنی موضوع و نوع حوادث این اجازه را به نویسنده نمی‌دهد؛ بنابراین در نمایش "قربانی" گاهی برخی دیالوگ‌ها و حالات کمیک هستند و به موضوع اصلی نمایش آسیب رسانده‌اند. ژانر این نمایش "درام" است یعنی نه کمدی محسوب می‌شود و نه تراژدی. به همین دلیل تحمیل بعضی وجوه کمیک بر آن، از لحاظ ساختار و نیز اجرا، نمایش را گونه ناقصی از "درام" معرفی می‌کند.
با همه این‌ها سیروس همتی در اجرا تا حدی از متن جلوتر است. او موفق می‌شود به کمک برخی میزانسن‌ها بخشی از ضعف‌های متن را جبران نماید؛ مثلاً در صحنه پایانی، پسر جوان وقتی برای قربانی کردن گوسفند به سمت جلو صحنه می‌آید، پسربچه‌ای که نقش دوران کودکی او را ایفا کرده پشت سر اوست؛ یعنی صحنه نوعی "تداعی بصری و نمایشی" به همراه دارد که از لحاظ اجرایی ابتکاری زیباست. در صحنه‌ای دیگر پسر جوان بعد از جر و بحث با مسئول پذیرش یکی از فرودگاه‌های آمریکا در لحظه کوتاه و زودگذری پارچه سبزی را که به چارپایه‌ای بسته شده در دست می‌گیرد و دعا می‌کند. موقعیت او و دیالوگش بلافاصله چارپایه را به تمثیل یک ضریح تبدیل می‌نماید و به صحنه جنبه نمایشی لازم را می‌بخشد.
نمایش "قربانی" از لحاظ کارگردانی به دلیل دو میزانسن مذکور و استفاده زیبا و مناسب از تصاویر "بک پروجکشن" تا حدی قابل اعتناست.
بازیگران نمایش به ترتیب علی یعقوب‌زاده، بهار کریم‌زاده و مرجان قمری در حد ظرفیت‌های اجرایی نمایش خوب ظاهر شده‌اند. لازم است به بازی خوب و زیبای بازیگر خردسال سالار نجفیان نیز اشاره کنم. او نقش‌اش را بسیار جدی ایفا می‌کند و کاملاً بر آن مسلط است.
طراحی صحنه و نورپردازی چشمگیر نیست، اما موسیقی که ترکیبی از نوحه‌خوانی و آهنگ‌های ترکی است و توسط مریم خورشیدی نژاد انتخاب شده محتوای نمایش را به خوبی تداعی می‌کند. موسیقی پایانی نیز که با "له له زدن" پرسوناژ گوسفند هم‌خوانی دارد، از ضرباهنگ پرتپش گیرایی برخوردار است.
نگاهی نهایی به نمایش "قربانی" نشان می‌دهد که موضوع آن اثبات ریشه‌دار بودن اعتقادات و آئین‌هاست. کودکی آرزو دارد سلاخ بشود تا در مراسم عاشورا بتواند به انجام مراسم قربانی کمک کند. پدرش با او مخالفت می‌ورزد و به درس خواندن تشویقش می‌کند. کودک نهایتاً هم راه موردنظر پدر را پی می‌گیرد و هم آرزوی خودش را. این موضوع به شکل داستان و البته بسیار کوتاه پردازش شده و بیشتر هم مناسب همان حوزه ادبیات داستانی است، چون متن بیشتر معطوف به روایت است نه عینیت‌های نمایشی، و این محدودیت زیادی برای کارگردان که نویسنده متن هم هست، ایجاد کرده است. خود کارگردان هم گویا متوجه موضوع شده، زیرا، میزانسن پایانی را بر اساس تابع‌های ذهنی خودش برای صحنه تدارک دیده و گرنه دو مقوله جداگانه کودکی و نوجوانی یک فرد به طور هم‌زمان هرگز با هم به یک واقعیت و عینیت بیرونی و خارجی در نمی‌آیند و صحنه زیبای پایانی صرفاً یک واقعیت نمایشی است. باید یادآور شد که گرچه نگره اجرایی سبب شده نمایش "قربانی" به رغم کاستی‌های متن حداقل در حوزه اجرا حائز برخی ویژگی‌های نسبی باشد، اما واقعیت نهایی همواره پابرجاست: متن همواره به عنوان دستورالعمل اجرا تلقی می‌شود و تأثیر آن بر کلیت اجرای نمایش انکارناپذیر است.