عروسک های نمایش "وقتی نخودی غول می شود" عروسک های ساده ای هستند که در ترکیبی رئالیستی شکل گرفته اند. آنچه باعث می شود تا کودکان جذب این نمایش شوند به جز طرح داستان ساده و قابل پیگیری آن توسط کودکان، سادگی در ساخت عروسک هایی است که مخاطب کودک می تواند به سادگی با آنها ارتباط برقرار کند.
عروسک های نمایش "وقتی نخودی غول می شود" عروسک های ساده ای هستند که در ترکیبی رئالیستی شکل گرفته اند. آنچه باعث می شود تا کودکان جذب این نمایش شوند به جز طرح داستان ساده و قابل پیگیری آن توسط کودکان، سادگی در ساخت عروسک هایی است که مخاطب کودک می تواند به سادگی با آنها ارتباط برقرار کند.
افسانه نوری
نمایش "وقتی نخودی غول می شود" در صحنه ای که مخصوص این نمایش ساخته شده است اجرا می شود. صحنه میز بزرگی است که از اطراف قابلیت باز و بسته شدن و در نتیجه کوچک و بزرگ شدن را دارد. عروسک ها در ابعاد کوچک طراحی شده اند و صحنه دارای قابی در جلو است. کوچک بودن عروسک های طراحی شده یکی از دلایل اصلی چیده شدن صحنه این نمایش در پایین سن صحنه تالار هنر است که همین موضوع در بدو ورود باعث می شود تا مخاطب منتظر عروسک هایی در ابعاد بسیار کوچک ، همچون عروسک های خیمه شب بازی باشد که همین اتفاق می افتد و کوچکترین عروسک نمایش که نخودی نام دارد به اندازه دست یک آدم است. با وجود کوچک بودن عروسک ها قابلیت های حرکتی آنها در نظر گرفته شده و عروسک به کوچکی نخودی نیز حرکاتی جالب و دیدنی دارد که از چشم مخاطب بزرگسال و کودک نادیده نمی ماند و باعث به وجود آمدن صحنه های طنز در برخی لحظات نمایش می شود.
داستان این نمایش شباهتهایی به داستانهای عامیانه ای دارد که بسیاری از ما به نام قصه بندانگشتی می شناسیمش. موجودی بسیار کوچک که در خانه زن و مردی که آرزوی داشتن کودک دارند نقش کودکی را ایفا می کند که با یک باد ملایم ممکن است برای همیشه از جا کنده شده و به دوردستها پرتاب شود. آنچه که در این نمایش به عنوان یکی از عناصر طنز به آن توجه شده و بن مایه داستان را نیز تشکیل می دهد، همین ظرافت و کوچکی بیش از اندازه نخودی است.
نخودی با قامتی که به قول پدرش در ابعاد بزرگتر از لپه است و با رنگ پوست سبزبر صحنه ظاهر می شود و ابتدا تماشاگر را دچار این اشتباه می کند که ممکن است به روال معمول رنگ سبز و کله ای بزرگ برای یک کاراکتر نشانگر موجودی فضایی همچون "ای تی" باشد.
کاراکتری به عنوان فرشته در نمایش وجود دارد که در ابتدای نمایش پس از آه کشیدن های زن و مرد از نداشتن بچه بر صحنه ظاهر می شود و با چوب جادویی که در دست دارد به طرف دیگی که زن در آن نخود و لوبیا ریخته و به اطراف آن اشاره می کند. ناگفته نماند که این کاراکتر هیچ دیالوگی ندارد که در برخی صحنه ها این حالت برای عروسکی که حدود حرکتی محدودی دارد، گنگی در حرکت و مفاهیم مورد نظری ایجاد می کند که او می خواهد به کاراکتر مقابلش بقبولاند، برای مثال می توان به صحنه حضور فرشته در هنگام ناامیدی نخودی از کوچک بودن اشاره کرد و یا هنگامی که نخودی دوباره می خواهد کوچک شود، حضور فرشته همراه با حرکاتی است که نشان از نفی یا پذیرش درخواست نخودی و یا کار نکردن چوب جادویی دارد. البته منظور این نیست که این حرکات به کل نامفهوم هستند اما برای کودکی که برای فهمیدن هر نکته ای سوالی در ذهن دارد ممکن است بتوان با استفاده از عروسکی که قابلیت های حرکتی بیشتری داشته باشد تمرکز کودک را بر روند داستانی که در حال پیگیری آن است جلب کرد و حضور فرشته به عنوان نقطه عطفی در داستان می تواند پررنگ تر نمایش داده شود.
تنوع در طراحی صحنه های نمایش یکی از نکات مثبتی است که نمایش را از افتادن در دام یکنواختی نجات می دهد. در مجموع داستان در سه محل اتفاق می افتد. داخل خانه زن و مرد که به نوعی نمایشگر آشپزخانه و هال خانه است، اتاق خواب نخودی با تختخواب و گنجه و گلی که با او بازی می کند و حیاط خانه با حوض و میز و پنجره هایی که زن و مرد از آن به نخودی نگاه می کنند که آنقدر بزرگ شده است که نمی تواند در خانه بماند. علاوه بر اینها در صحنه نخست نمایش رویای زن را می بینیم که در میان ملافه ها و لباس های شسته شده اتفاق می افتد. طراحی صحنه ی نمایش علاوه بر آنکه باعث ایجاد تنوع دیداری می شود، می تواند امکانات میزانسن و بازی را در اختیار گروه نمایشی قرار دهد. برای مثال در خانه مرد با ساعت ور می رود و زن در آشپزخانه نخود و لوبیا پاک می کند که هر دوی این وسیله ها بعدا توسط نخودی نیز به کار گرفته شده و بخشی از میزانسن او را تشکیل می دهند. همینطور است در صحنه اتاق خواب نخودی و حضور گل که نخودی باعث می شود یک گلبرگ خود را از دست بدهد و در حیاط میز کوچکی گذاشته شده است که نخودی وقتی غول می شود روی آن می نشیند. کاربردی بودن لوازم و آکساسوار موجود در صحنه باعث می شود تا چیزی روی صحنه زائد نباشد و همه جزئیات مورد استفاده در صحنه به عنوان لوازمی که وجودشان لازم است مورد استفاده قرار گیرند. برای مثال همان نخود و لوبیاهایی که نخودی با آنها بازی می کند و یا بادکنکی که بالای تخت او بسته شده و در ابتدا زائد به نظر می رسد اما با کمک آن می تواند بالا برود و بر روی گل بنشیند را در نظر آورید.
عروسک های نمایش "وقتی نخودی غول می شود" عروسک های ساده ای هستند که در ترکیبی رئالیستی شکل گرفته اند. آنچه باعث می شود تا کودکان جذب این نمایش شوند به جز طرح داستان ساده و قابل پیگیری آن توسط کودکان، سادگی در ساخت عروسک هایی است که مخاطب کودک می تواند به سادگی با آنها ارتباط برقرار کند. با وجود این در برخی موارد معدود بیان عروسک گردانان ناواضح است و کلماتی که می گویند گنگ است و به خوبی شنیده نمی شود. این موضوع در کاراکتر مرد بیشتر دیده می شود اما در عین حال طنز موجود در بازی این کاراکتر و کمیک بودنش کمک می کند تا این موضوع ندیده گرفته شود.
موسیقی نمایش در قسمت هایی که بدون شعر است، در تعویض صحنه و یا فضاسازی برخی صحنه ها کاربرد دارد. موسیقی همراه شعر نیز که یکی از جذابیت های تئاتر کودک را برای کودکان فراهم می سازد به اشعاری ساده که بر پند دادن بچه ها متمرکزند، محدود می شود و البته ناگفته نماند که به دلیل سیستم صوتی پخش تالار هنر و یا سیستم ضبط صداها، صدای بازیگران در هنگام ترانه خواندن بسیار نامفهوم است و اتفاقاً نبودن همان اندک موسیقی همراه با شعر صدمه چندانی به نمایش نمی زند.
یکی از اتفاقاتی که در بسیاری از تئاترهای کودک رخ می دهد و از عناصر جذب و جلب توجه کودکان به شمار می رود عنصر فاصله گذاری و استفاده از همکاری کودک در روند پیشرفت داستان و یا تغییر در جهت داستان در حال روایت است. در این نمایش نیز افسانه زمانی در مقام کارگردان از این ترفند بهره جسته است. زمانی که نخودی غول می شود و فرشته در کوچک کردن او درمانده است و نمی تواند کاری کند، عروسک گردانان نقاب های خود را برداشته و برای بچه ها توضیح می دهند که در صورتی که بتوانند نخودی را با فوت کردن به میان ابرها بفرستند، در آنجا نخودی خیس خورده و کوچک می شود. با این توضیح از بچه ها می خواهند که همه با هم کمک کرده و فوت کنند تا قدرت همه با هم بتواند نخودی را به میان ابرها بفرستد. طبعاً کودکان حاضر در سالن به یاری بازیگران می شتابند تا همه باهم فوت کنند و سرانجام اتفاق مورد نظر می افتد و نخودی به میان ابرها رفته و کوچک شده باز می گردد. گرچه این ترفند یعنی همکاری کودکان برای پیشبرد داستان برای آنان بسیار جذاب است اما نباید فراموش کرد که نباید داستان یک نمایش فدای به کارگیری یک ترفند شود. منظور این است که نخودی که با رنگ سبز و موهایی که برگ در هم پیچیده دارند به نخود سبز شبیه است نه پارچه، نمی تواند با ذهنیت ایجاد شده در کودکان که او گیاه است و همانند یک پارچه در میان ابرها با خیس خوردن کوچک میشود همخوانی پیدا کند. جدای این تعریف اصولا این گره گشایی بیش از حد ساده و دم دستی به نظر می رسد و اگر اندکی بیشتر به داستان فکر شود شاید بتوان راه های گره گشایی متنوع تر و جذاب تری را ارائه داد که از نظر منطقی نیز در وجودش خللی ایجاد نشود.