در حال بارگذاری ...
نقدی بر نمایش برگشتن به کارگردانی حسین مسافر آستانه

تبعات ناشی از جنگ نباید فراموش شوند

ایران‌تئاتر - سید علی تدین صدوقی: نمایش برگشتن آنگونه که از نامش پیداست به یک نوستالژی اجتماعی، خانوادگی و فردی اشاره می کند. در عین حال برگشتن نوعی ایهام را نیز در خود دارد؛ برگشتن از چه؟ از گذشته به حال و اکنون یا از اکنون به گذشته؟ البته در روند نمایش متوجه این موضوع می شویم؛ اما باید گفت که این یک موقعیت آچمز نیز می‌باشد.

راشدی شخصیتی مذهبی است و هنوز به آرمان‌های خود و حال و هوای جبهه و جنگ وابسته و معتقد است. او می‌گوید نمی توانیم در این زمین یعنی در خرمشهر در جایی که پیکر شهدا و مفقودین در آنجاست و خون پاکشان فدای وطن، خاک، ناموس، آرمان‌ها و اعتقاداتشان شده است؛ نمی‌توان برج و فروشگاه و ساختمان ساخت باید حرمتشان را نگه داشت.

در مقابل عماد کسی که به همراه برادر مفقود الاثرش در جنگ بوده و حالا به ظاهر بساز و بفروش است؛ اعتقاد دیگری دارد. او می‌گوید باید به جلو برویم چیزی که شهدا هم می خواستند؛ برگشتن به عقب اشتباه است. باید خرمشهر که هنوز آثار جنگ در جای جایش مشاهده می شود و هنوز باسازی نشده است؛ ساخته شود.

این همان موقعیت آچمز است؛ به راستی حق با کدامشان است؟ این البته یکی از ماجراهای نمایش است. ماجرای اصلی برگشتن عزت برادر مفقود الاثر عماد است. عماد به خواست مادرش که می‌گوید زن و بچه عزت باید در این خانه بمانند؛ با همسر برادرش ازدواج می کند و دختر برادرش را با جان و دل چونان فرزند خودش بزرگ می‌نماید. حالا دختر که پانزده شانزده سال دارد متوجه  این موضوع می شود. او می گوید تاریخ تولد من با تاریخ تولد ازدواج شما نمی خورد. کدام بچه زودتر از ازدواج پدر و مادرش به دنیا آمده؟ هرچند که دختر همچنان عماد را پدر خود می داند و به عزت می گوید بگذارید شما را عمو صدا کنم من شما را اصلا نمی شناسم من پدرم را دوست دارم.

در کنار این ماجرا قصه مادرهایی را داریم که اکنون پیر شده‌اند؛ از مادر عماد و عزت گرفته تا مادرهای دیگر شهدا و مفقودین که هیچ کس را ندارند و در پیری تنها مانده اند. مادرهایی که پسرشان یا پسرهایشان یا همسرانشان در جنگ شهید شده و یا مفقود گشته اند و حالا در زمان پیری هیچکسی را ندارند که از آنها مواظبت کند و به کارها و احتیاجاتشان رسیدگی نماید.

در این میان همسر سابق عزت و زن فعلی عماد بلاتکلیف مانده است. نمایش در واقع تبعات و آسیب های روحی، روانی، شخصیتی، فیزیکی و عاطفی را که بر زنان بر اثر جنگ وارد شده را نیز نشانمان می‌دهد؛ موضوعی که بسیار مهم است و باید در تئاتر بیشتر به آن پرداخته شود.

نمایشنامه البته موضوع تازه و بکری را به میان نمی کشد؛ چرا که در بسیاری از کارهای دفاع مقدس شاهد چنین قصه ها و ماجراهایی بوده ایم. هرچند که شجاعت طرح حرف های مگوی مسایل مربوط به دفاع مقدس را نیز دارد. اما در این میان زاویه نگاه کارگردان حسین مسافر آستانه و نوع پرداخت او نیز مهم است.

متن به لحاظ دراماتیک  نسبتا کشش خود را دارد. هرچند که در جاهایی به لحاظ منطق قصه و دیگر وجوه دراماتیک، شخصیت پردازی ها، روابط بین شخصیت ها و... می توانست بهتر عمل نماید. مثلا عزت کجا بوده که تا بحال پیدایش نشده و حالا به یکباره پیدایش می شود؟ بدون آنکه کسی خبر دار باشد. یا ارگان‌های ذی ربطی که معمولا در این مواقع مسئولیت پیگیری مفقودین و اعلام آن را دارند باید از پیدا شدن او اطلاع داشته باشند و به خانواده اش خبر دهند.  اینگونه و به یکباره پیدا شدن یک مفقود الاثر دفاع مقدس بعید به نظر می رسد. اگر پیدا شدن او تنها یک استعاره مبنی بر یافتن پیکر او و دیگر شهداست که می باید مشخص شود. اگر هم چون یک خواب از نگاه یکی از شخصیت هاست که باز می باید معلوم گردد؛ زیرا مخاطبان فکر می کنند که او به واقع برگشته است. این مقوله باید از دل ماجرا بیرون بیاید و یا بیشتر پرداخت گردد. اینگونه گویی نویسنده خواسته با تمسک به پیدا شدن عزت وضعیت بغرنج دیگری را خلق کند.

اما از اینها که بگذریم متن به مسایل اساسی‌ای می پردازد که هنوز پس گذشت سال ها از دفاع مقدس لاینحل مانده اند و مسئولین ظاهرا هیچ برنامه‌ای برای رفع آن ندارند. حرفی که راشدی می زند به زعم خودش درست است. او گاهی تهدید هم می کند اما کار زیادی نمی تواند از پیش ببرد هر چند که با رابطه هایی که دارد حکم لغو مجوز ساخت و ساز عزت را از شورای امنیت ملی گرفته است. اما آیا با این حکم همه چیز درست می شود؟ آیا عزت دست از تصمیمی که دارد و کاری که می خواهد انجام دهد خواهد کشید؟ آیا مشکل دختر حل خواهد شد؟ آیا مشکلات مادرانی که تنها و بی کس هستند رفع می گردد؟ آیا خرمشهر آنگونه که باید و شایسته آن است بازسازی خواهد شد؟ و... یا باید به همان صورت که در زمان جنگ بوده بماند. راشدی البته در مواقعی احساسی نیز عمل می کند اما آیا این کافی است؟ آیا تعهد به شهدا و حرمت خون آنان فقط در همین ها خلاصه می شود؟

از سویی باز این نقص در قصه مشاهده می شود چون معمولا مکان هایی که پیکر شهدا در آنجا هنوز مانده است مشخص  شده اند؛ لاجرم نیاز به این کارها نیست. اگر واقعا پیکرهایی در آنجا بوده باشد اصولا و ابتدا به ساکن مجوزی برای ساخت و ساز تا معلوم شدن وضعیت پیکرهای شهدا و مفقودین صادر نخواهد شد. در واقع بخشی از انگیزه های قصه ضعیف می نماید. حرفی که راشدی می‌زند کلی است؛ او می گوید در خرمشهر نباید ساخت و سازهای آنچنانی صورت پذیرد چون در همه جای آن خون پاک شهدا به زمین ریخته است. درصورتی که این هم نمی تواند حرفی منطقی باشد؛ اما درست است. پس چه باید کرد؟ در هر صورت عماد در حال انجام دادن کار خود است؛ یعنی کندن زمین با بولدزر. راشدی هم با او مقابله می کند و این موقعیت آچمز به قوت خود باقی می ماند.   

از متن که بگذریم به اجرا می رسیم؛ اجرا به صورت حرکات استرلیزه در پس یک پرده تور که سرتاسر عرض صحنه را فرا گرفته شروع شده و ادامه می یابد. شاید کارگردان می خواسته بدین وسیله فاصله بین مردم و عدم درک آنها از موقعیت بغرنج خرمشهر و خانوادهای شهدا و مفقود الاثرها و مسایل و مشکلاتی که هنوز پس از گذشت سه دهه از دفاع مقدس خانواه هایشان با آن درگیر هستند را نشانمان دهد. این فاصله ای که بین مردم و آنان است. اینکه مردم و ایضا مسئولین هنوز نتواسته اند موقعیت بغرنج آنان را درک کنند؛ لذا خرمشهر همچنان باقی مانده و آثار و تبعات جنگ بر پیکر شهر و مردم و نخلستان ها و زندگی رومزه آنها حاکم است.

انتخاب میزان، حرکات و بازی های استرلیزه شده که البته تاثیر خاصی بر روند دراماتیک نمایش نیز دارد؛ فرصت بیشتری را برای مخاطبان ایجاد می کند تا به کنه شخصیت‌ها پی برده و به درونشان نزدیک تر شوند. به همین دلیل شخصیت پردازی ها حس و حال و تدام حسی، کنش و واکنش های دراماتیک، موقعیت و وضعیت شخصیت ها و...  نیز تحت الشعاع آن قرار گرفته اند. این نوع استرلیزه بازی کردن به بازیگران نیز فرصت می دهد تا بتوانند به درک شخصیت نزدیک تر شوند؛ مکثها، ایستایی‌ها، سکوت و ... خود واجد مفاهیمی دراماتیک در راستای متن، اجرا و ایده‌های اجرایی کارگردان است. ازین رو بازیگران توانسته اند نسبتا موفق عمل کنند و کارگردان با هوشمندی توانسته هدایت درستی را به انجام برساند.

بازیگران تمام تلاش خود را برای ارائه بازی و حس و بده بستان های دراماتیک مصروف نموده اند و کارگردان با نوع نگاه خاص خود و استرلیزه نمودن حرکات و میزان به مفاهیم وسیع تری در خصوص متن و اجرا دست یافته است؛ که این خود موجب ارتباط بهتر مخاطبان با نمایش نیز شده است.

در حال باید گفت نمایش برگشتن مسایل مبتلا به روز را می گوید؛ مسایل و مشکلاتی که شاید دیگر فراموش شده اند و باید زنده شوند تا مردم این جانفشانی‌ها و تبعات ناشی از جنگ را به فراموشی نسپارند. به ویژه نسل های آینده و ایضا مسئولین که ببینند و بدانند تا شاید برای رفع آن تلاش نمایند. این می تواند حرف نهایی نمایش و کارگردان باشد: فراموش نکردن دفاع مقدس و تبعات آن که هنوز ادامه دارد و خواهد داشت.  




نظرات کاربران