در حال بارگذاری ...
...

گفت وگو ایران تئاتر با جواد اسفندیاری

تجربه هندسه وهم در نمایش فردای شب

سه زن که درگیر مشکلات و چالش های ذهنی خود هستند جهان اثر نمایش فردای شب را شکل می دهند. در سال های اخیر تعدادی از کارگردان نوجو و تجربه گرا با حمایتی که تئاتر شهر در قالب طرح های حمایتی در سالن هایی نظیر سالن قشقایی انجام داده است. دست به ارائه تجربه های ارزشمندی زده اند . در ماههای اخیر هم مرکز آموزش و پژوهش مجموعه تئاتر شهر، نخستین اثر تولیدی پروژه رویدادهای اجرایی – پژوهشی کارگاه نمایش با نام فردای شب را روانه اجرا در پلاتو اجرا کرده است.

فردای شب نمایشی فرمال و ایده پرداز که پر از ایده های جذاب نمایشی از یک کارگردان جوان و مستعد است.در این طرح گروههای نمایشی با علاقه و جدیت مطالعه و پژوهش را برای دست یابی به یک فرم اجرایی محور قرار می دهند. کارگردان جوان این اثر نمایشی معتقد است هدف از ارائه این پروژه بررسی، مطالعه و اجرا پژوهی در حوزه غیاب در اجرا و ارائه رویکردهای مینیمالیستی در طراحی اجرا است. سه اجراگر پروژه فردای شب، مژده دایی، مونا سهراب حقیقت، فرنوش نیک اندیش  با هدایت و کارگردانی جواد اسفندیاری آذر و دی 98 در کارگاه نمایش واقع در مجموعه تئاترشهر این تجربه را با مخاطبان خود به اشتراک می گذارند.با جواد اسفندیاری در باره ساختار نمایشش گفت وگویی انجام داده ایم.

 

ساختار اجرایی نمایش فردای شب با فرم آغاز می شود و بتدریج دیالوگ هم توسط شخصیت های نمایش وارد فضای کار می شود و جنبه های اجتماعی نمایش را برجسته می کند . آیا این نمایش یک اثر در حوره اجراهای فرم فیزیکال است؟

نمایش فردای شب یک اجرای تجربی است و در ابتدا تمرینات بر اساس یک متن نوشته شده آغاز گردید وگروه اجرایی نزدیک به هشت ماه تمرین کرده و از تمرین های آزاد حرکتی و حسی به فرم های پیشنهادی اجرا رسید.

 

آیا روایتی از یک خانواده طبقه متوسط شهری در این متن مورد توجه بود؟

به کلیت توجه داشتیم. در کنار متن روی ایده هایی که می شد در نمایش مورد استفاده قرار بگیرد کار کردیم .

 

آیا متن اصلی نمایش قصه گو بود و یا فقط حاوی یک خط داستانی بود؟

بله، با یک قصه تکی خط مواجه بودیم و نگره های فرمال در نمایش ما بسیار برجسته است . بنابراین با وجود اینکه اجرا بر پایه متن شکل گرفته اما متن در نهایت بخشی از فرم اجرا است. در کلیت اجرا تلاش کردیم به یک رویکرد بدنی نزدیک بشویم . فارغ از این مسائل باید عنوان کنم که نمایش ما زاییده فراخوانی است که دفتر پژوهشی تئاتر شهر منتشر کرد و به رویدادهای اجرایی و پژوهشی توجه داشت و تعدادی از گروهها برای حضور در این اجرها در پلاتو اجرا ایده و طرح ارائه کردند و در نهایت طرح ما برای اجرا پذیرفته شد.

 

طرح شما در چه گروهی ارائه شد؟

طرح ما در گروه غیاب در اجرا تعریف شد.

 

برای مخاطب تئاتری این روزها که به دیدن قصه های ساده و سهل الوصل در نمایش ها عادت کرده است. دیدن این نمایش و ارتباط گیری با آن کار سختی به نظر می رسد؟

مهم ترین نکته این است که از سوی مجموعه تئاتر شهر این فرصت در اخیار ما قرار گرفت . موقعی که روی یک اجرای تجربی کار می کنیم که قرار است در آن داستان هم وجود داشته باشد. باید ابهام و گنگی در جاهایی از نمایش به عمد وجود داشته باشد.

 

آیا نامفهوم حرف زدن شیدا هم در راستای ایجاد همین ابهام و گنگی است؟

درواقع این ویژگی شیدا یک ایده است که می خواستیم جهان متوهم موجود در ذهنش را نشان بدهیم و  یک جور ذهنیات یک زن روان پریش را در قالب دیالوگ گویش می ببینیم و در ضمن باید متناسب می بود با محیط و فضایی که در آن زندگی می کند . البته جملات و دیالوگ های شیدا می تواند فاقد معنای خاصی باشد ، اما درواقع یک کلیت را شکل می دهند.

 

آیا برای ساختار اجرایی نمایش و زبانی آن با توجه  به وجود فیلم هایی با این مضمون در سینمای تجربی آمریکا ساخته شده الگویی هم مد نظر داشتید؟

می خواستم روی این قضیه کار کنم که زبان شیدا ، زبان غیر متعارفی نسبت به فضای محل زیستش باشد . زیرا در نمایش روی هندسه وهم کار می کنیم و داستان نمایش هم با یک وهم شروع می شود . فرم هایی بدنی در بازی بازیگران در واقع کمک موثری به ساختن هندسه انجام می دهند. در نهایت با کلیتی به نام اجرا  روبه رو هستیم و موقعی کار ساختار مند است که واجد ایده های ساختاری در زبان وفرم باشد.

 

آیا ممکن است این ایده های زبانی و فرمی با هم وحدت رویه نداشته باشند؟

 در نهایت با هم هماهنگی دارند . بحث زبان در واقع وامدار سبکی از زبان گویش مردم پایین شهر تهران با نام زبان مطربی است .

 

یک جورهایی هم زبان گفتاری شخصیت های نمایش موید و موکد خاستگاه اجتماعی آنها است؟

به این قضیه فکر نکرده بودم . از زبان فقط قصد استفاده تئاتری داشتم . شاید هنورهم چنین گویشی در برخی از مناطق تهران رواج داشته باشد.

 

آدم هایی که ساکن حاشیه کلان شهری مثل تهران هستند؟

 نه، لزوما این نوعی نیست و ربطی به آدم های حاشیه نشین شهری ندارد.

 

دو بحث مهم اجتماعی یعنی اعتیاد و سقط جنین هم در فضای نمایش مورد توجه قرار می گیرد. این نگاه حاوی چه ویژگی هایی است؟

نکته مهم این است که در فضای ذهنی آدمی با این مسئله مواجه می شویم که داستان از زاویه دیدش بیان می شود و بتدریج شخصیتها از ذهن او به بیرون تراوش می کنند . مسئله اعتیاد در نمایش مطرح می شود، اما سقط جنین مسئله ای نیست که خواسته باشم به آن بپردازم و مسئله بارداری خواهر فقط در توهم و ذهن شیدا وجود دارد.

 

مخاطب نمایش در وهله اول دیدن نمایش شاید این ذهنیت باردار بودن خواهر و سقط جنین را داشته باشد؟

ممکن است چنین ذهنیتی وجود داشته باشد ، اما جا گذارهایی در خط روایی داستان نمایش وجود دارد و تاکید می شود که همسر خواهر پایین در خانه منتظر آمدنش است و در فرم اجرا هم با جا گذارهای بدنی هم به این مسئله تاکید کردیم که فاصله بین جهان واقع و جهان وهم مشخص است.

 

تفکیک این مسئله با توجه به خو گرفتن تماشاگران تئاتر به داستان های سر راست و دوری از ابهام در اغلب اجراها واقعا کار دشواری به نظر می رسد؟

چنین اعتقادی ندارم . این فضا و این نمایش دارای یک اجرای تخصصی و ویژه است و همانطوریکه اشاره کردم بر اساس اجرا پژوهی است و نمایش را برای مخاطب حرفه ای تئاتر و دانشجویان تدارک دیده ایم و این جنس از مخاطبان به طور حتم با دیدن نمایش به درک درستی از آن می رسند.

 

به چه دلیل شخصیت مردان در نمایش غائب هستند و فقط در باره آنها حرف هایی می شنویم؟

حضور اینها برای من در حوزه ساختار روایی – داستانی مطرح است و فقط در این حد باید مخاطب بداند که خواهر همسری دارد و پدری هم در خانواده وجود دارد .

 

گفت  و گو از احمد محمد اسماعیلی