در حال بارگذاری ...
...

حسین کیانی در دومین نشست «قصه نویسی در درام» مطرح کرد

مخاطب داستانی را می‌پسندد که بتواند باورش کند

حسین کیانی در چهارمین همایش برگزیدگان جشنواره های تئاتر استان ها گفت: مخاطب داستانی را می پسندد که بتواند آن را باور کند و این پسند وابسته به بزرگی یا کوچکی رخدادها نیست.

به گزارش ایران تئاتر، بخش دوم کارگاه «قصه نویسی در درام» از مجموعه نشست های چهارمین همایش برگزیدگان جشنواره های تئاتر استان ها با سخنرانی حسین کیانی نمایشنامه نویس و کارگردان تئاتر صبح یکشنبه 8 دی 1398 در تالار مشاهیر تئاتر شهر برگزار شد.

حسین کیانی در جلسه دوم قصه نویسی در درام با اشاره به ساختار روایت در روند درام نویسی در جهان گفت: تا پیش از شکل گیری درام مدرن ساختار روایت از گذشته تا حال بر اساس روندی مشخص و بر اساس ترتیب زمانی به مخاطب ارائه می شده است. اما با پیشرفت درام و پدید آمدن ساختارهای نو در درام نویسی همچون در آثار ایبسن، استریندبرگ و در ادامه چخوف روایت رخدادها لزوماً از  ترتیب زمان وقوع پیروی نمی کند و  برای نمونه رخدادهای زمان گذشته در ابتدای درام ارائه نمی شود و بر اساس ضرورت هاست که نقب زدن به گذشته صورت می گیرد  و پیشینه اتفاقات به میان کشیده می شود.

او در ادامه سخنانش در این ارتباط افزود: بسیار اهمیت دارد که مخاطب را در چه مقطعی به درون داستان مان پرتاب می کنیم. درست است که پیش داستان نیز در درام نویسی از اهمیت زیادی برخوردار است، اما اینکه سیر وقایع را از کجا قطع می کنیم و از آن دریچه ای برای ورود به جهان داستان باز می کنیم به هوشمندی و حساسیت ویژه ای نیاز دارد. به عبارت ساده تر خیلی مهم است که داستان ما ن را از کجا شروع می کنیم و کجای رخدادها برای تماشاگر می تواند پرسش برانگیز باشد. شما به عنوان نویسنده و کارگردان باید در لحظه به لحظه نوشتن و اجرا پرسش برانگیز رفتار کنید؛ یعنی رفتارهای صحنه های بازیگران و شخصیت ها از کوچکترین تا بزرگترین آن ها باید ایجاد پرسش کند. این پرسش هاست که در رفتارها و کنش های صحنه برای تماشاگر ما ایجاد جذابیت کرده و بیننده را با داستان همراه می کند. هر وقت که تماشاگر بتواند در بیان رخدادها مچ شما را بگیرد باخته اید.

این نمایشنامه نویس شناخته شده در ادامه سخنانش در ارتباط با مقوله تعادل و برهم زدن آن در داستان بیان کرد: برهم زدن تعادل در داستان کلید رخداد است. البته باید به این نکته توجه کرد که مسئله تعادل بستگی مستقیم به ژانرهای درام نویسی دارد. برای نمونه در یک اثر ملودرام بر هم زدن تعادل قرار نیست فاجعه بار باشد، یا در ژانر کمدی ممکن است در نهایت تعادل به داستان برگردد. گالیله از وقتی اعلام می کند زمین گرد است در واقع تعادل داستان و حتی تعادل زندگی خود را به هم می زند. بنابراین اینکه چگونه تعادل شخصیت داستان مان را بر هم بزنیم بسیار اهمیت دارد و مهم تر از آن اینکه باید بدانیم بر هم خوردن تعادل برای آن شخصیت تا چه اندازه تعیین کننده خواهد بود. لازم است که تعادلی را در زندگی کاراکترمان تعریف کنیم. این مسئله بستگی به شگرد نویسنده دارد که تعادل را چگونه تعریف کند. مهم ترین چیزی که برهم ریختن تعادل در درون شخصیت ایجاد می کند انگیزش روانی برای به دست آوردن دوباره تعادل است. به دست آوردن تعادل را همان خواست و میل می گویند که اگر شخصیتی نداشته باشد تقریباً می شود گفت آن شخصیت هیچ چیز ندارد. گفته می شود در قدم اول برای شناخت یک شخصیت باید دانست خواست و میل او چیست و دنبال چیست. قرار است چه چیز را به دست بیاورد. قرار است انتقام بگیرد؟ خودکشی کند، جایی را خراب کند و یا چیزی را بسازد؟ البته ممکن است تشخیص این ها در بعضی از آثار به دلیل اینکه در لایه های زیرین و پیچیده تر است چندان آسان نباشد.

او در ادامه سخنانش خاطرنشان کرد: مخاطب داستانی را می پسندد که بتواند آن را باور کند و این پسند وابسته به بزرگی یا کوچکی رخدادها نیست. مخاطب دوست دارد خودش را تا حد معقولی در جایگاه شخصیت داستان قرار دهد. اگر تماشاگر نتواند خود را در جایگاه ولادیمیر  و استراگون قرار دهد نمی توان با آن ها ارتباط برقرار کند. نمایش باید به گونه ای پیش برود که تماشاگر بتواند خود را در موقعیت داستان تصور کند. برای همین است که می گویند تئاتر هنری است که انسان را به خودش نشان می دهد و انسان تنها موجودی است که می تواند خودش را تماشا کند؛ و نه در آینه بلکه در روی صحنه. وقتی من بتوانم خودم را دست کم لحظاتی در شخصیتی که روی صحنه است تماشا کنم قطعاً با او ارتباط برقرار خواهم کرد. پس این باور است که اهمیت دارد نه بزرگی و کوچکی رخداد.

این کارگردان تئاتر در بخشی دیگر از سخنانش در این نشست گفت: انسان چندوجهی است و نباید تنها وجه عینی او را در نظر گرفت. روایت بر مبنای باور واقعی نویسنده _ ونه واقعیت- اتفاق می افتد.  صادق هدایت می گوید؛ «قصه یک راه فرار به جهانی است که مه همیشه حسرتش را خورده ایم؛ جهانی که آرزوهای ناکام ما را برآورده می کند.» داستان یک مفر و یک راه فرار است برای اینکه ما به جایی برسیم که در دنیای واقع نمی توانیم به آن دست پیدا کنیم. اما من معتقدم معنای باور کردن و باورپذیر بودن را بازتر ببینیم و آن را محدود به آنچه می توانیم لمس کنیم یا آنچه به چشم می توانیم ببینیم. بسیاری از مسائل نامرئی هم هستند که باور پذیر هستند. برای نتمونه می توانم به داستان های غلامحسین ساعدی اشاره کنم که بسیاری از آن ها بر مبنای باورهای عامیانه شکل گرفته است و مخاطب حتی اگر به این باورها ناآشنا باشد قادر به پذیرفتن نشان هست.

گفتنی است؛ بخشی از دومین نشست «قصه نویسی در درام» به پرسش و پاسخ میان سخنران و حاضرین اختصاص داشت. همچنین بخش نخست «قصه نویسی در درام» شنبه 7 دی 1398 در تالار مشاهیر تئاتر شهر برگزار شده بود.