در حال بارگذاری ...
...

به مناسبت پرواز زودهنگام هاله حسین‌زاده

از طریق یکی از دوستان، هاله حسین‌زاده به من معرفی شد. او دانشجوی رشته نمایش در دانشکده هنر و معماری دانشگاه آزاد اسلامی بود که از همان ترم‌های اول، قصد وارد شدن به کار حرفه‌ای را در سر می‌پروراند و تصمیمش چه درست بود. زیرا دنیای هنر بدون غور خوردن و نداشتن تجربه و فقط با تحصیل در مباحث علمی مربوطه به آن موفقیتی برای هنرمندش به ارمغان نخواهد آورد.

بگذارید از دختری بنویسم که سخت عاشق بود. به نمایش عشق می‌ورزید و عشقش رنگ و طعم این زمان را نداشت، عمیق بود و ژرف‌نگر، درست برخلاف عشق‌های پفکی و بی‌ثبات امروز، از "هاله حسین‌زاده" می‌نویسم.
از مرگ او و تنهایی‌اش چیزی نمی‌نویسم، چون مرثیه‌خوانی و مرده‌پرستی در خون ماست و کم و بیش آن‌هایی که او را می‌شناختند به قدر کافی، شاید هم بیشتر، زنجموره کرده‌اند.
مرگ زودرس او شاید برای من بهانه‌ای شد برای صحبت‌های ناگفته.
در این روزگار وانفسا که بازار کینه‌توزی و نفرت رونقی به‌سزا دارد و محبت حکم کیمیاست، از این ذره ناچیز چه باک!
آشنایی من با او مربوط به زمانی است که در سال 1385 ش، می‌خواستم نمایش "شهادت‌خوانی انسان‌های سرگشته‌ای که به بهانه اندک مسیح‌شان را به صلیب کشیدند، از بهر آن که راست‌کردار بودند! " را در تالار قشقایی روی صحنه آورم و به دنبال مدیرصحنه برای این برنامه بودم.
از طریق یکی از دوستان، هاله حسین‌زاده به من معرفی شد. او دانشجوی رشته نمایش در دانشکده هنر و معماری دانشگاه آزاد اسلامی بود که از همان ترم‌های اول، قصد وارد شدن به کار حرفه‌ای را در سر می‌پروراند و تصمیمش چه درست بود. زیرا دنیای هنر بدون غور خوردن و نداشتن تجربه و فقط با تحصیل در مباحث علمی مربوطه به آن موفقیتی برای هنرمندش به ارمغان نخواهد آورد.
"هاله" به خوبی به این مسأله اشراف داشت و با جدیت بر سر تمرین‌ها حاضر می‌شد و لحظه‌ای از مسؤولیتی که به او سپرده شده بود، شانه خالی نمی‌کرد.
او هر چند با داشتن سن و سالی کم، ولی سنگ صبور اعضای گروه مؤسسه فرهنگی هنری گیتی (عاشوراییان) بود و حضورش در کنار من و دیگران اسباب آرامش و تمدد اعصاب را در لحظاتی که همه خسته از کار طاقت فرسای تمرین‌های پیوسته (در سه نوبت مختلف در روز) بودیم را شامل می‌گشت. باور کردنی نبود او در میان ما برایم سخت است و هنگامی که خبر پروازش را به دیار حق از طریق یکی از دوستان شنیدم، نمی‌خواستم این خبر غم‌انگیز را پذیرا باشم. او دختری آرام، ولی سرشار از نشاط و طراوت بود و در دریای چشمان پاکش برق زندگی وجود داشت. او به همه کس عشق می‌ورزید و معنای تنفر را نمی‌دانست.
یکی از بهترین لحظات من با او و همچنین گروه عاشوراییان مربوط به اجرای عمومی نمایش "شهادت‌خوانی انسان‌های ... " است که تعدادی از روزهای اجرای این برنامه به ماه مبارک رمضان متصل شده بود.
او با عشقی وصف نشدنی بیش از دو هفته تمام، سور و سات سفره افطار را در تالار قشقایی مهیا می‌نمود، بدون آن که خللی به کار اصلی‌اش (مدیر صحنه بودن) وارد آید و خود آخرین نفری بود که روزه‌اش را با لقمه نانی باز می‌نمود.
در تمام این مدت او برای اعضای گروه، سنگ تمام گذاشت و هر آن چه که انجام داد، از روی عشق بود و بس.
برای من ماه رمضان سال 1385 ش، تا زمانی که از دنیا بروم، هرگز فراموش‌شدنی نخواهد بود. شاید سؤال کنید به چه دلیلی؟ و من می‌گویم چون معنای انسان بودن و عشق به هم‌نوع را از وجود پاک و بی‌ریای هاله حسین‌زاده درک و آموختم.
او با پرواز ناگهانی‌اش به دیار حق -که به زعم من جایش در بهشت برین است- فرصت همکاری مجدد را از ما با وی در کار جدید گروه عاشوراییان سلب کرد. برای من و تمامی همکارانش در گروه، نبودنش بسیار سخت و حتی باورکردنی نیست. حال، بیشتر اعتقاد پیدا کردیم که خداوند بنا به مصلحت خویش خوبان را زودتر به نزد خود فرا می‌خواند.
"هاله" چون کبوتری سپید در آسمان هستی پرواز نمود و چون پروانه‌ای عاشق در آتش شمع سوخت و یاد و خاطره‌اش همیشه بر دل‌های ما مکتوب خواهد ماند. مرگ "هاله" که نه، حیات جاودانه او را به خانواده محترم و دوستان در سوگ نشسته‌اش تسلیت عرض می‌کنم.

روح‌الله جعفری