در حال بارگذاری ...
...

درباره نمایش متساوی الساقین به کارگردانی عمادالدین رجبلو حاضر در جشنواره فجر

داستان کبک و کلاغ یا غفلت های آشکار

ایران تئاتر- رضا آشفته: نمایش متساوی الساقین از گرگان یکی از اجراهای نابی است که ما را متوجۀ دردمندی های ناشی از بیچارگی ها حاکم بر جامعه خواهد کرد. فقر فرهنگی که کم از فقر اقتصادی ندارد و گاهی نیز دردناک تر از آن انسان را ضمن متلاشی کردن به بیراهه می برد که اید کمتر فرصت بازگشت از آن قابل تصور باشد.

نمایش متساوی الساقین درباره تربیت فرزندان است و به همین دلیل خیلی ساده یکی از معضلات اساسی دورۀ نوجوانی را به چالش می کشد. سن دبیرستان و همراه شدن با بلوغ فکری و جنسی دورۀ بسیار حساس و پر تنشی است برای اینکه احساسات و عواطف در این دوره با غلیانی غیر قابل باور همراه می شود و چه بهتر که با شناخت این دوره و پیامدهای حاصل از آن بشود به کسانی که در آن به سر می برند کمک کرد که به راحتی از آن گذر کنند. خواه ناخواه میل به دیگری یکی از این اتفاقات است که با شناخت و سمت و سو دادن درست قابل مهار شدن است و عدم شناخت امکان بروز هر نوع رفتار منحرفانه ای را دامن خواهد زد. بنابراین باید پیش از رسیدن به این دوره درباره اش ذره ذره گفت تا در رسیدن به آن بشود نکات بارزی را برای پیشگیری از برخی از اتفاقات ناگوار رقم زد. وگرنه عدم شناخت ممکن است افراد را دچار سراشیبی تند و با شتابی کند که لغزیدن در آن گاهی با مشکلات غیر قابل جبران مواجه می شود. به ناچار باید گفت دوران دشواری است این نوجوانی و آغاز شناخت منطقی از جهانی که در آن زیست می کنیم بنابراین آنچه عماد رجبلو نوشته برگرفته از این دوره است و البته کار مشکلترش این بوده که دقیقا به جنس مخالفش پرداخته و درک درست روابط و شخصیت دختران خود به سادگی ممکن نمی شود و البته او توانسته به درستی به یک دبیرستان دختران ورود پیدا کند و عدم سازگاری آنها با خانواده و مدیران و معلمان و حتی هم سن و سالهای خودشان را نمایان کند. در روزهایی که عده ای از شاگردان به سفر راهیان نور رفته اند جمعی مانده اند که نیازمند کلاس های تقویتی اند و البته مشکلات خانوادگی و شخصی نیز به این مشکل آموزشی شان افزوده شده است. درواقع عمده نقد بر وجوه پرورشی و تربیت نادرست این دانش آوزان است که تقریبا از قشارها پایین تا بالا در آن نمونه هایی وجود دارد.

ندا (با بازی سمیرا میرچاهی) دختر مدیر دبیرستان (سارا حسن پور) است و البته یکی از مشکل ترین مشکلات را این دختر با خود به مدرسه آورده و این حساسیت موضوع را برای نقد شدن بالاتر می برد و دقیقا تئاتری که باید کارآمد باشد به دنبال معضلات این چنینی است که جامعه را آگاه کند که به دنبال درمان و مهار این نوع اشکالات بارز برآید. به هر روی می دانیم که اقتضای سن است و کنجکاوی و عواطفی که به نام عشق و هوس همه را می تواند دربرگیرد اما آنکه آگاه است از آن راحت تر می گذرد. نبودن رابطۀ بین این دختر دانش آموز با والدین مقدمه ای است برای یک انحراف جنسی که نتیجه اش می شود سقط جنین. همچنین  زن خدمتکار (فتانه شمس آبادی) به دلیل نداشتن همسر دچار یک رابطۀ صیغه ای شده و او هم در این روزها به دنبال سقط جنین است که در برخورد با ندا و کتک کاری بین شان، این زن بیچاره هم دچارش خواهد شد.

پوپک (اسما دهمردی) نیز در یک ازدواج ناخواسته باید با جوانی ازدواج کند که در برخورد با وانت پدرش علیل و مجروح شده و این معامله ای است که در صورت تحقق آن، خانوادۀ آن پسر دست از شکایت خود برمی دارند و... او هم این روزها را با دلتنگی و گریه های بی گدار دارد سپری می کند و تنها همدمش دختری به نام آهو (محدثه شیرعلی) است که او هم باید دربارۀ این راز به مدیر مدرسه بگوید که این جنین های افتاده در مدرسه را به او نسبت ندهند.

بقیه دخترها هم مشکلاتی دارند و سو تفاهماتی به لحاظ ارتباط با والدین و دیگران دارند. یکی با پسری دوست شده و به سینما رفته، یکی فرزند طلاق است و... بنابراین اینها باید با بحران های شدیدی که در پیش دارند دست و پنجه نرم کنند و به گونه ای خود را از این بن بست عبور دهند که کار بسیار دشواری است اما تکاپوی بچه ها و مدیر آنها را به پایان بازی می برد که شاید بتوانند از بلایای این روز شوم نجات یابند.

بنابراین این وضعیت که بینابینی از رئالیسم و ناتورالیسم را در برمی گیرد برای خود دردناکی های ریشه داری را به دنبال دارد که ما را به تفکر وامی دارد که این نقصان و کتمان انسانی چرا باید چنین باشد؟ در حالیکه عشق و ازدواج و فرزند دار شدن یک اصل انسانی است و پرهیز از آن دلالت بر انحراف و ابتذالی می کند که انسان را از مدار معمول و راستین زندگی بیرون می راند و این همان نکتۀ بایسته ای است که بارها باید شنیده شود که همه در آگاهی و نه تاریکی و غفلت به دنبال گریز از آن برآیند.

رجبلو نگاه دقیقی به انسان دارد چنانچه هم آگاه بر روابط بیرونی و جامعه شناسانه هست و هم از درون و مسائل روان شناسانه آگاهی دارد و این گونه است که در پرداخت دقیق این آدمها بیان درستی را به کار گرفته است. او می داند انسان دارای اشکال است و هر چه دقیق تر این اشکالات نمایان شود متن اش از پردازش دقیقتری برخوردار خواهد شد. برای همین است که مدیر مدرسه و خدمتکار نیز بدون اشکال نیستند و البته آنها نیز مسائلی دارند که آنها را دچار چنین اشکالاتی کرده است.

اجرای رجبلو در یک کلاس درس و روزها سرد اسفند نمایان می شود و به طرز دقیقی بر آن هست که این کلاس با برهم ریختگی هایش نمایانگر روزها گره خورده ای بین این آدمها باشد. طراحی صحنه و لباس مبتنی بر چنین روالی است که نگاه ما را به امر واقعی و راستین نزدیکتر کند بنابراین وجود بخاری نفتی و نیمکت های چند نفره و در و دیوار زخم خورده از زمان و هجوم هیجانات نوجوانی ریزترین و بارزترین نکاتی است که ما را بیشتر متوجۀ نشانگان جزیی این دورۀ سنی خواهد کرد. لباس هم به اقتضای اقتصاد خانواده زیباتر و شکلیل تر خواهد شد و البته ولنگاری شدید نیز معطوف به بد سرپرست بودن آن بچه ها خواهد بود. پس چیدمان دقیق و درستی از این نکات ریز و بارز درجه و عیار کارگردانی رجبلو را بالاتر می برد و در عین حال با آنکه بازیگران در خطوط درسست حرکت می نمایند اما کم تجربگی ها مانع از بروز افعال و حس های ریزبینانه تری می شود که اگر رجبلو چند ماه دیگری زمان داشت حتما این بازیگران را به آن نقطۀ طلایی می رسانید که بازی های شگفت انگیزی را در صحنه عرضه نمایند.

تولید چنین نمایشی از گرگان می تواند برای تئاتر ما نکات مهمی را گوشزد کند که در این سالها دچار غفلت های بزرگی شده ایم که به تعبیری شاید داستان همان کلاغ و کبکی باشد که کلاغ می‌خواست راه رفتن کبک را یاد بگیرد، راه رفتن خودش را هم فراموش کرد. برخی می خواهند مثل غربی ها بنویسند و اجرا کنند اما تئاتر حقیقی خودشان را فراموش کرده اند. باید زمینه های رشد تئاتر اجتماعی و ملی را فراهم کرد و البته این منوط به بودن تمام گونه های ممکن تئاتری است که در کنار هم می توان تصور کاربردی تری از انواع تئاتر را به مخاطبان القا کرد.