خودم دوست داشتم که یک وحدت کلی در قصه حاکم باشد که البته معتقدم این مقوله هم تا حدودی وجود دارد. در حقیقت به صورت کلی ما با پدیدهای به عنوان انسان و بشر روبهرو هستیم.
خودم دوست داشتم که یک وحدت کلی در قصه حاکم باشد که البته معتقدم این مقوله هم تا حدودی وجود دارد. در حقیقت به صورت کلی ما با پدیدهای به عنوان انسان و بشر روبهرو هستیم.
مهرداد ابوالقاسمی
حسین فرخی کارگردانی تجربهگراست و همواره در طول سالهای گذشته آثار مختلف و متنوعی را روی صحنه برده است. "سمفونی بیداری" آخرین کار فرخی است که به صورت فرم و حرکات موزون روی صحنه برده است.
سیر توالی تاریخی برخی اتفاقات ازلی-ابدی که تا دوران معاصر هم ادامه دارد، موضوع "سمفونی بیداری" است که فرخی قصد داشته بیداری انسانها در برابر حق و باطل در طول تاریخ را در این اثر به تصویر بکشد. گفت و گوی ما را با او میخوانید.
عنوان "سمفونی بیداری" برای این نمایش، بزرگترین سؤالی بود که پس از تماشای نمایش ذهن مرا مشغول کرده بود. چرا این عنوان را برای نمایش خود انتخاب کردید؟
- به نظر من این عنوان خیلی پیچیده نیست. سمفونی که یک واژه موسیقیایی است و به مجموعهای از موسیقی و اصوات اطلاق میشود که قرار است روایتی را تعریف کند. سمفونی دارای یک نقطه آغاز و پایان است. نمایش "سمفونی بیداری" هم از یک نقطه آغازی شروع میشود که بیانگر خلقت آدم است و درگیریهای بین حق و باطل در طول تاریخ را در ادامه به تصویر میکشیم. از زمان آدم به دوران پیامبران میآییم و سپس به ایران میرسیم و با جنگ و آزادی خرمشهر نمایش به سرانجام و انتظار میرسد. تعبیری که من از این پازلها دارم نوعی بیداری بشر است. درست است که درگیری بین حق و باطل مسألهای ازلی-ابدی است اما هیچ گاه نمیشود که این درگیری کاهش یافته و به وحدت کلام برسد و این آرزو بسیار دست نیافتنی است. "سمفونی بیداری" هم به نوعی ادای دین به این نگرش است و تابلوی پایان هم که انتظار است در واقع نوعی انتظار برای رسیدن به مفهوم بیداری در جامعه است.
به دلیل همین فرایند ازلی-ابدی بودن موضوع نمایش است که صحنه آخر کار به صحنه ابتدایی نمایش رجعت داده میشود؟
- دقیقاً. صحنه آخر یک نوع روایت مجدد در عصر آهن و دود است که امیدواریم باران ببارد و همه چیز سرسبز شده و عشق و محبت و دوستی در همه جا پدیدار شود. این تابلو، تابلویی جهانشمول است و مفهومی جهانی دارد. در صحنه آخر یک بار دیگر گویی آدم خلق میشود و این ذهنیت را داریم که یک بار دیگر خلق شویم و با آرامش زندگی کنیم. به نظر من این کار یک سمفونی تصویری است. در آن سمفونیها ما با یک اثر دراماتیک روبهرو هستیم که میتواند توضیح یک جریان تاریخی، مفهومی و ... باشد که آهنگساز با موسیقی این سمفونی را طراحی و برای ما قصه تعریف میکند.
این وحدت رویه در تصویر به وفور دیده میشود اما خط داستانی در نمایش دیده نمیشود. به نظر میرسد خیلی شیفته تصاویر شده و از داستان و خط کلی اثر غافل ماندهاید. در حقیقت خط داستانی هیچ ثباتی ندارد.
- خط داستانی از چه جهت ثبات ندارد؟
در ابتدا حضرت آدم مطرح میشود. سپس روند تاریخی شکل میگیرد. در ادامه نوبت به دین و مذهب میرسد تا این که به دوران معاصر میرسیم و جنگ ایران و عراق و مسأله خرمشهر شکل میگیرد و باز به یکباره به سراغ حضرت آدم میرویم. در این روند هیچ گونه خط داستانی ثابتی پدید نمیآید.
- خودم دوست داشتم که یک وحدت کلی در قصه حاکم باشد که البته معتقدم این مقوله هم تا حدودی وجود دارد. در حقیقت به صورت کلی ما با پدیدهای به عنوان انسان و بشر روبهرو هستیم. ما این انسان را در یک سیر تاریخی در دورههای مختلف به تصویر میکشیم. البته خیلی دوست داشتم به نوعی شرایطی فراهم میشد که بازیگر نقش آدم در صحنههای مختلف به انسان مورد نظر در صحنه بعدی تبدیل میشد. البته تا حدودی سعی کردم این مسأله را رعایت کنم.
بحث این نمایش، بحث انسان است و داستان خاصی وجود ندارد. اجرای قطعات پراکندهای از زندگی انسان در طول تاریخ مد نظرم بود که در خلال آن درگیریهای بین حق و باطل پدیدار میشود.
خودتان هم به اجرای "قطعات پراکنده" اشاره کردید، اما...
- منظور من از "قطعات پراکنده" زمانهای تاریخی است.
بله! از نظر زمانهای تاریخی. اگر همان طور که گفتید یک شخصیت در طول نمایش به طور مستمر حضور داشت، رابطی میشد بین صحنهها و آن وقت بود که تداوم و انسجام بین صحنهها به خصوص در زمینه خط داستانی به وجود میآمد.
- حضرت آدم یکی از پیامبران ماست و ما با او شروع میکنیم و سپس به سراغ سایر پیامبران میرویم. فقط در 4 تابلوی اول است که این مسأله را تا حدی گسترش دادهایم و سپس بقیه قتلها و جنایتها آغاز میشود که باز به اولین موضوع در این رویداد یعنی قضیه هابیل و قابیل پرداختهایم.
یکی از نقاط قوت نمایش "سمفونی بیداری" طراحی لباس کار است که علاوه بر زیبایی بصری که با خود به همراه دارد، نوعی خنثی بودن را آشکار میکند.
- قصد ما هم همین بود و قرار بود که لباس کاملاً خنثی باشد. اشیا و لباس و... قرار نبود متنوع باشند. برای کاری که قرار است در طول یک ساعت تابلوها به صورت پی در پی اجرا شوند، تعویض لباس مفهومی ندارد. قرار بود پوشش تا حدی نشانگر دوره خاصی باشد و در عین حال دارای جغرافیا نباشد. حتی از نشانه هم استفاده نکردیم. به همراه خانم ادنا زینلیان طراح لباس تلاش کردیم تا به سمت نوعی استلیزاسیون برویم و در فضاها این لباسها را در طراحی بگنجانیم.
از ویدئو پروجکشن برای جبران فقدان طراحی صحنه استفاده کردهاید یا در نقش اصلی ویدئوپروجکشن، یعنی برای ایجاد مکمل در صحنهها، آن را به کار گرفتید؟
- در نمایشهایی از این دست که مرتب و به سرعت از یک صحنه به صحنه دیگری وارد میشویم تغییر دکور معنا و مفهومی ندارد. به خصوص در تئاتر معاصر. اسلایدها و تصاویر بهانهای بود برای برطرف کردن مشکل دکور. بخش مهم پس زمینه است و بخشی هم به کولاژ تصویری کار برمیگردد. نمایش "سمفونی بیداری" در حقیقت یک نمایش چندرسانهای و مولتی مدیا است. در برخی صحنهها بازیگر در لانگ شات است ولی ما کلوزآپ او را در تصویر میبینیم. این تلفیق و تکنیک کمک میکند تا صحنههای موردنظرمان را بزرگنمایی کنیم. که البته مدیوم تئاتر این اجازه را نمیدهد و فقط از این روش است که میتوان به اهداف این چنینی دست پیدا کرد. به نظر من رسیدن به این مرحله که بازی بازیگران بر روی صحنه را با تصاویر سینمایی ادغام کنیم، نوعی بزرگنمایی پدید آوردهایم که تأثیر زیادی در القای مفاهیم به مخاطب دارد.