یادداشت عزتالله مهرآوران به مناسبت درگذشت خسرو شکیبایی
خسرو هر وقت میمرد، زود، صد سال بعد. از جنس هنرمندانی است که زمان در او اگر متوقف شود، ظلم کرده است. حالا این صدای جان، زود، جان داد! وقتی شنیدم گفتم: خدایا اگر درست باشد، چه کنم؟ از من خواست با خاطرات مادرش نمایشنامهای بنویسم.. یک دفتر چهل برگی و یک خودکار بیک داد و ... چهار روز حرف ... حرف، گریه و آن صورت معصوم، پهن میشد و چشمان امیدوارش به پهنای صورتاش اشک میریخت
به یاد خسرو خوبان
خسرو هر وقت میمرد، زود، صد سال بعد. از جنس هنرمندانی است که زمان در او اگر متوقف شود، ظلم کرده است. حالا این صدای جان، زود، جان داد!
وقتی شنیدم گفتم: خدایا اگر درست باشد، چه کنم؟ از من خواست با خاطرات مادرش نمایشنامهای بنویسم.. یک دفتر چهل برگی و یک خودکار بیک داد و ... چهار روز حرف ... حرف، گریه و آن صورت معصوم، پهن میشد و چشمان امیدوارش به پهنای صورتاش اشک میریخت و کم بود... دست آخر... که نوشتم قرار گذاشتم برایش بخوانم.. وقتی شنیدم.. من مردم.. از شرم خسرو از شرم، هزار بار مرا کشت.. هی خواندم.
صدای جان، جان داد! در خم خراشیده کوچهای که صاحب منصبش خسرو است، در بیداد کم لطفی اهل لطف و مرحمت... خواندم! شقایق گل موقت عاشقی است که خسرو جان در رنگ شقایق ماندگارش کرد هر چه بر سر تصویر پرده آورد، تصویر ماندگارش در آسمان جان داد حالا باز هم یکی از اهل قبیله عاشقی کم شد- سرمان سلامت شما سالم باشید...
عزتالله مهرآوران
28/4/87