در حال بارگذاری ...
...

حجت علیخانی از همان ابتدا می‌خواهد که یک تئاتر به نمایش بگذارد و البته از تکنیک‌های تلویزیونی به اصطلاح دکوپاژ تصویری نیز پرهیز نمی‌کند. در صحنه شروع، نویسنده که می‌خواهد نقش دکتر داروخانه را بازی کند، در این جا تقطیع‌ها به صورت تصویری است و بازی در بازی با کلمات مشخص از هم تمییز داده می‌شود.

حجت علیخانی از همان ابتدا می‌خواهد که یک تئاتر به نمایش بگذارد و البته از تکنیک‌های تلویزیونی به اصطلاح دکوپاژ تصویری نیز پرهیز نمی‌کند. در صحنه شروع، نویسنده که می‌خواهد نقش دکتر داروخانه را بازی کند، در این جا تقطیع‌ها به صورت تصویری است و بازی در بازی با کلمات مشخص از هم تمییز داده می‌شود.

رضا آشفته:
تله تئاتر کنار شیر آتش نشانی که چندی پیش از شبکه 4 پخش شد، نمایشی درباره یافتن امید و غلبه بر ناامیدی است. نویسنده‌ای که از زن و زندگی‌اش رانده شده است. شبانه‌اش را کنار شیر آتش نشانی می‌گذراند. او که نیاز به قرص اعصاب دارد، چون نسخه‌ای ندارد از داروخانه شبانه‌ روزی بیرون انداخته شده است. حالا با اعصاب درب و داغان، داد و هوار می‌کند که سر و کله یک پاسبان کشیک پیدا می‌شود. اولین شب خدمت اوست. نویسنده که به دنبال یک هم صحبت می‌گردد تا حرف‌های ناگفته‌اش را بیرون بریزد، وقتی می‌بیند که پاسبان هم نمی‌خواهد به دلخواهش در آن جا ماندگار شود، با کلک او را خلع سلاح می‌کند. حالا پاسبان مجبور است که به همه درد دل‌های مرد نویسنده گوش دهد. حتی مجبور می‌شود که ورق پاره‌ها و طرح‌های نویسنده را بخواند. با تفکرش آشنا شود و این که چند داستان ناموفق نوشته و این که هنوز طرح‌های ناتمام زیادی پیش رو دارد. نویسنده به دنبال جایی است که در آن جا هیچ گونه سلاحی نباشد. پاسبان در اوج ناامیدی نویسنده، بسیار امیدوار به فردایش فکر می‌کند. قرار است که به او آپارتمانی با وام درازمدت با بهره کم بدهند، یکی از امیدهای روشن اوست. نویسنده از این موضوع درمی‌یابد که او هم باید امید داشته باشد تا فردایش روشن شود.
فرهاد ناظرزاده کرمانی در صدد است تا از طریق یک نویسنده شخصیتی که بیانگر زمانه خویشتن است، نقبی به دنیای امروز بزند. این بار پریشان حالی و مالیخولیایی ویرانگر و تنهایی اسف‌انگیز گریبان یک نویسنده را گرفته و ول کن هم نیست. او که خود به اوج ناامیدی رسیده، از زندگی ساقط شده است. نتیجه این که همسرش با او متارکه کرده و او را از خانه‌اش ‌بیرون انداخته است. این مرد با روحیه شکست پذیر و پریشان نمی‌تواند به افکارش سر و سامانی بدهد و هیچ نقطه روشنی برای ابراز وجود در نویسنده دیگر وجود ندارد. او اما در تقلاست تا خود را مورد واکاوی قرار دهد. یک برون فکنی برایش کارساز خواهد بود. باید سنگ صبوری باشد تا پای درد دل‌هایش بنشیند که نیست. آثارش هم با کم توجهی عمومی روبرو شده است. در این هیر و بیر و از سر ندانستگی و یا شانس، سر و کله پاسبانی در کنار شیر آتش نشانی پیدا می‌شود. سادگی و شفافیت پاسبان تا آنجاست که توسط نویسنده به انگیزه یک دیده بوسی خلع سلاح می‌شود. اما این مرد با امید که ریشه در صداقت، صراحت و سادگی‌اش دارد، فانوس امید زندگانی نویسنده را که کورسویی بیش نیست، دوباره پرفروغ می‌کند. گویی نجات نویسنده از این مخمصه درونی، نجات یک دنیاست. او زایش هر فرد را با فانوس امید تصور می‌کند که اگر خاموش شود، زندگی پریشان و غیر قابل تحمل خواهد شد.
این فرایند ریشه روانی در اتفاقات، روابط، پدیده‌ها و رخدادهای دنیای معاصر دارد. در این دنیا دیگر هیچ آدمی با صراحت و صداقت زندگی نمی‌کند. به قول معروف همه خرده شیشه دارند و همین آزاردهنگی موجب آزار افراد می‌شود. گویی همه در اضافه درونی خود، سمپاشی می‌کنند تا خود را به مرور از بین ببرند. این فرایند تبدیل به انواع بیماری‌های روانی می‌شود که به اقسام مختلف در رفتار و گفتار و سکنات آدمیان موج می‌زند. دنیای روان پریشی که از سوی قدرت‌ها با انواع سلاح‌های ویرانگر تهدید می‌شود. گویی آنان نیز از این آزاردهندگی بی‌وقفه و مدام لذت می‌برند، اما باید در این دنیا جایی باشد که در آن جا برای نگهداری از دنیا، هیچ سلاحی وجود نداشته باشد، بله، این همان درون ماست که می‌تواند پاک و پالایش شده باقی بماند و از گزند سلاح‌ها و تهدیدها مبرا شود. اگر کسی بتواند خود را از این روحیه ویرانگری مبرا سازد، همیشه سرحال و سرخوش زندگی خواهد کرد.
بنابراین نقد دنیای امروز با توجه به شرایط سیاسی که هر قدرتمند برای ماندن متوسل به دستگاه‌ها و ابزار زور می‌شود، در کنار شیر آتش‌نشانی به صراحت بیان می‌شود. البته این بخش از تهدیدهایی است که در دنیای امروز انسان با آن درگیر است و گونه‌های دیگری از این تهدیدها را می‌توان در محیط زیست، طبیعت، روابط اجتماعی، ناهنجاری‌های اجتماعی و هزاران پدیده‌های دیگر جست‌وجو کرد.
از بیرون، یک آغاز متفاوت
تله تئاتر کنار شیر آتش نشانی به کارگردانی حجت علیخانی، از بیرون‌ تالار مولوی آغاز می‌شود. تقاطع خیابان 16 آذر و انقلاب اسلامی را دوربین نشان می‌دهد. یک پلیس راهنمایی و رانندگی و پوستر نمایش که قرار است در این تالار اجرا شود. آن گاه تصاویری از عموم تماشاگران که بیرون تالار منتظر ایستاده‌اند. بعد نوبت خرید بلیت و ورود به سالن می‌شود.
گویی گزارشی از آغاز این تله تئاتر را پیش روی داریم که در تالار مولوی اجرا می‌شود. این یک آغاز زیباست برای آشتی تئاتر و تلویزیون. این که مردم با این مقدمه و گزارش تصویری برایشان این نکته برجسته شود که این نمایش در یک تالار تئاتر اجرا می‌شود و حالا از طریق رسانه عمومی‌تر تلویزیون، تصویر و گزارشی از آن، امشب پخش می‌شود. تلویزیون با این حرکت به مردم گوشزد می‌کند که اگر قرار است زنده‌تر و گویاتر از این با هنر تئاتر مواجه شوید، وقت و پولتان را خرج کنید و به سالن تئاتر بروید. حتی تالار مولوی با این تله تئاتر به مردم شناسانده می‌شود و نشانی آن هم در اختیار همه قرار می‌گیرد. این ترفند و تمهید در نوع خود خدمت بزرگی به هنر تئاتر می‌کند که هرازگاهی از شدت بی‌مخاطب بودن با افت کیفی روبه‌رو می‌شود. چنانچه در آغاز که تلویزیون وارد ایران شد، افرادی مانند عباس جوانمرد با هدف شناساندن تئاتر به مردم، به سمت تله تئاتر رفتند. آن زمان که پخش ویدئویی معنا نداشت، آن‌ها مجبور بودند که تئاتر خود را به طور زنده در یک شب خاص مقابل دوربین بازی و پخش کنند. گویی در آن لحظات گزارشی از یک اجرای واقعی و زنده از تلویزیون پخش می‌شد. با این کار، مخاطبان تئاتر به ویژه تالار سنگلج(25 شهریور آن زمان) رونق بیشتری گرفت.
حجت علیخانی از همان ابتدا می‌خواهد که یک تئاتر به نمایش بگذارد و البته از تکنیک‌های تلویزیونی به اصطلاح دکوپاژ تصویری نیز پرهیز نمی‌کند. در صحنه شروع، نویسنده که می‌خواهد نقش دکتر داروخانه را بازی کند، در این جا تقطیع‌ها به صورت تصویری است و بازی در بازی با کلمات مشخص از هم تمییز داده می‌شود. در اکثر صحنه‌ها، نمای عمومی مانند صحنه تئاتر معرف جولانگاه اتفاقات در یک جای متروک و در کنار شیر آتش نشانی است. مبلمان درب و داغان، صندوق‌های خالی میوه و یک نمای عمومی از شهر. در صحنه‌آرایی نیز تکنیک تئاتری غالب است و اگر قرار بود که در این جا با حاکمیت تصویر روبه‌رو شویم، دست کارگردان بازتر از حال حاضر بوده است، اما او خود را به تصویر آپارتمان‌ها به شکل ثابت در دو منظر در کنار هم بسنده کرده است. شاید همین تئاتری بودن، به ویژه در احساس موجود در نماها که بیانگر یک تئاتر به هم پیوسته است، باعث کند شدن ضرباهنگ کلی این تله تئاتر شده است. شاید توسط تقطیع‌های تصویری می‌شد این ضرباهنگ را مطلوب‌تر از این کرد.
هوشنگ هیهاوند در صدد است که یک مرد پریشان احوال و دربه‌در را با تمام بدبختی‌ها و آرزوهای پایمال شده بازی کند. حسین مسافرآستانه هم در ارائه یک پلیس تازه‌کار و ساده‌لوح کم نمی‌گذارد. این دو نقش و نقش‌آفرینی موقعیت بازی را باورپذیر می‌کند. ظاهر این دو بازیگر با طراحی لباس و گریم مناسب در خدمت القای نقش بوده است. خود موقعیت نیز تا حد زیادی دلالت بر فضای کلی اثر، القای نقش‌ و القای روان‌پریش‌ بودن نویسنده دارد.
شاید یکی از دلایل عمده که در ارتباط بهتر با اثر مشهود است، تمرین و آشنایی بیشتر گروه با متن باشد. این گروه چندی پیش این نمایش را اجرا کرده بودند و حالا دوباره گردهم آمدند تا باز هم با آن علایق یک بار دیگر آن را مقابل دوربین و به هوای رو در‌ رویی با مخاطب بیشتر(تلویزیون) کار کنند. هرچه وابستگی گروه به متن و اندیشه موجود در آن بیشتر باشد، کار ظرفیت بیشتری برای برقراری ارتباط پیدا می‌کند.
در هر صورت زمان یک ساعته اجرا نیز مزید بر علت شده است تا مخاطب در یک نشست آن چه را مد نظر متن اجرا بوده است، درک و دریافت کند.
تله تئاتر کنار شیر آتش نشانی در طراحی صحنه نیز به لحاظ رو در رویی رنگ‌های آبی و سرخ، یک فضای سرد و گرم را مقابل هم قرار می‌داد تا در نهایت یک نقطه گرم و نورانی پایان بخش این مجادله درونی باشد. نویسنده‌ای که در رویا‌رویی با پلیس، خود حقیقی‌اش را کشف می‌کند و این کشف دستمایه کشف درونی مخاطب می‌شود تا احتمالاً او نیز خود را در دنیای امروز شناسایی کند.