مجموعه نامهها روی میز امیر ابراهیمزاده(4)
تجربه عجیب بیهمانی
در تمام نقاط دنیا، قرنطینه برای کسانی که اهل نوشتناند، بهترین فرصت است؛ نوشتن نه فقط برای خود نویسنده، بلکه برای دیگری، برای همه. ایران تئاتر در این روزها، به سراغ نمایشنامه نویسان می رود تا ببیند مشغول به نگارش چه متن جدیدی هستند، چه چیزهای تاثیر گذار و جالبی خوانده یا دیدهاند و در پایان از آنها خواستیم تا یک بخش از نمایشنامه، رمان، داستان کوتاه و... را که این روزها مشغول نوشتن آن هستند را در اختیار ما بگذارند تا با عنوان آنچه روی «میز کار» شان است با شما به اشتراک بگذاریم.
به گزارش ایران تئاتر واژه «قرنطینه خانگی» حالا به دایره لغات روزمره مردم دنیا اضافه شده است. بسیاری از شهرها و کشورها، ماندن در خانه برای مبارزه با ویروس کشنده کرونا را اجباره کردهاند. تا همین چندماه پیش که اسم کرونا سر زبانها نبود، بسیاری به دنبال فرصتی برای انجام کارهای عقب مانده خود بودند؛ زمانی برای استراحت، وقتی برای تماشای فیلم و سریال، ساعتی برای مطالعه و یا حتی فرصتی برای مرتب کردن یکی از اتاقهای خانه. حالا اما اغلب مردم، از هیچکدام از آنها راضی نیستند و دوست دارند هرچه زودتر به وضعیت عادی برگردند.
عمل نوشتن، تا حدودی بدون انزوا و تنهایی ممکن نیست؛ البته لزوما به این معنی نیست که نویسنده باید منزوی و گوشهگیر باشد. گوشهنشینی و عزلت برای برخی از نویسندگان، چنان مایه پرورش تخیل و احساس است که در آثارشان حتی به ستایش آن میپردازند. همچنین در انزوا و توقف در مکان، به درک دیگری از زمان و وقایع میرسند.
خواسته ما صحبت با تک تک نمایشنامهنویسان ایرانی چه در تهران و چه در استانهاست و امیدواریم بتوانیم این طرح را با کمک همه نمایشنامهنویسان ادامه دهیم. در این گفتوگو به سراغ امیر ابراهیمزاده رفته ایم.
ابراهیم زاده متولد 9 مرداد 1374 و کارشناس کارگردانی از دانشگاه سوره است. او برای نگارش نمایشنامه فرآیند به همراه علی کرسیزر تندیس سیوهفتمین جشنواره بینالمللی تئاتر فجر و تقدیر از بیستویکمین جشنواره بینالمللی تئاتر دانشگاهی و برای نمایشنامه است به همراه پرنیا شمس برگزیده بخش نمایشنامهنویسی بیستودومین جشنواره بینالمللی تئاتر دانشگاهی را گرفته است. از دیگر کارهای او میتوان به لچک، مقدس، شیهیدن، پنج ثانیه برف، بکت و مالی سوئینی اشاره کرد.
امیر ابراهیمزاده و تجربه عجیب بیهمانی
تو این مدت جدا از کارهای معمول مثل خواندن کتاب و دیدن فیلم، عمده وقتم را به نوعی بطالت واقعی گذراندم. تقریبا روزانه سه الی چهار ساعتی به دیوار و سقف خانه خیرهام. گاهی هم این نگاه خیره را به سمت حیاط یا باغ میگردانم. گمانم این است که در در حال فکر کردن به پیرامون خود، به وضعیتی که در آن گرفتاریم و چیزهایی از این قبیل هستم؛ اما تصویرم بیشتر به رودربایستی و بدهکاری به متفکر بودن میماند.
در این مدت من هیچ نمایشنامهای تولید نکردهام. البته در شرایط عادی هم هیچوقت به تنهایی این کار را نکردهام. همیشه کسی درباره طرح یا موضوعی از من نمایشنامهای خواسته و یا سر تمرین چیزی شکل گرفته و من سر و شکلی به آن دادهام.
این روزها بیشتر تمرین نوشتن کردهام و سعی کردهام با واژهها سر و کله بزنم و تلاشی داشته باشم تا امکانات زبانی و محدودهای که در اختیار من هست کمی وسعت بیابد. در این مسیر همواره حسرت توانایی افرادی چون محمدرضا اصلانی ،بهرام اردبیلی، حمید عرفان، قاسم آهنین جان، هوشنگ چالنگی و... را داشتهام و این روزها بیشتر کمی یدالله رویایی.
در این ایام خواندن رمان «بیهمان» از هانس فالادا و ترجمه محمد همتی که بر اساس آن فیلمی نیز تولید شده؛ برای من بسیار تجربه عجیب و تاثیرگذاری بود. رمان به طرز عجیبی ما را با جوانب بسیار زیادی از زندگی در آلمان نازی و روابط آدمها در آن بافت ارائه میدهد.
در روزهای قرنطینه، شروع به نوشتن مجموعه نامههایی کردهام که از حال و هوای این روزها مایه گرفته و قصهای را روایت میکند.
«نامه یکم» فرستاده شده در روز ۱ فروردین
عزیزم سلام.
اول از همه میخوام بگم دلتنگم برات. اینو همین اول میگم تا دیگه بهش برنگردم و یادآوریش نکنم ولی تو بدون این ابرِ دلتنگی آنقدر وسیع شده توی این خونه که پناه ِ خشک و ایمنی ازش ندارم .
دوم اینکه عیدت مبارک .هر چند میدونم اهل این برنامهها نیستی و این عید و مناسبات برای تو علیالسویهست و تنها لذتی که از این مناسبات میبری مثل خودم جمع شدن بچهها و دوستا دور هم و صحبت و خنده و مدتی با خیال راحت و بیدغدغه خاطر ولوشدن و هیچ کاری نکردنه. لذتی که این قرنطینه ما رو ازش محروم کرد حتی همون ولو شدن بیدغدغه رو.
سوم عزیزم میدونم که برات سخته و میدونم که دلت میخواهد گاه و بیگاه با من حرف بزنی و عکسی ببینی یا حتی چتی تصویری داشته باشی تا رفع گرفتگی و دلتنگی باشه ولی اون موقع هم بهت گفتم که بیا اینبار اینجوری بگذرونیم. من واقعا دارم از هرچیز مجازی حالم بهم میخوره. این همه دردسترس بودن حتی لذت دلتنگی رو هم از ما گرفته. این چجور دوری و هجرانه که دم به دقیقه توی حلق همدیگه باشیم. بذار چند صباحی هم این در رو این شکلی از پاشنه نگردونیم. بذار یهکم حس کنیم چیزی به اسم دلتنگی رو که توی وجودمون هست و ما این همهسال با بیحوصلهگی یکیش کردیم.
برام بنویس عزیزم از همهچیز بنویس من با خوندن کلمههایی که تو نوشتی حالم بهتر میشه.
از خودت مراقبت کن.