در حال بارگذاری ...
خاطره‌بازی با تئاتر- 7

استعفاء بخاطر «دونده»

«خاطره بازی در تئاتر‌» همانطور که از عنوانش می‌توان فهمید ترکیبی‌ست از حرف‌ها و نوشته‌هایی از هنرمندان قدیمی و جدید تئاتر که به هزار دلیل باید خواند. نقبی‌ست به لحظات و خاطراتی که روی هم رفته و به مرور زمان شده تاریخ تئاتر ایران. چند سطری‌ست بابِ طبعِ نوستالژی‌بازان، تاریخ‌دوستان و دوستدارانِ حکایت‌هایِ تلخ و شیرین، البته با طعم ناب تئاتر.

ایران تئاتر- حسین سینجلی: بهروز غریب‌پور بواسطه آثاری شاخص و متعددی که طی چند دهه فعالیت در عرصه تئاتر خلق کرده و بعنوان یک هنرمند تاثیرگذار در عرصه هنرهای نمایشی شناخته شود، اما او جزو معدود هنرمندانی است که گستره‌ی فعالیتش را تنها به عرصه تئاتر محدود نکرده است. علاوه بر فعالیت‌های مهم در عرصه معماری ، در سینما نیز دستی بر آتش داشته است.

از جمله نویسندگی فیلم ماندگار و فراموش نشدنی «دونده» که با کارگردانی امیر نادری جلوی دوربین رفت و به یکی از فیلم‌های تاثیرگذار تاریخ سینمای ایران تبدیل شد. در ادامه داستان نگارش فیلمنامه «دونده» و مسائلی که در آن دوران حرف و حدیث‌های زیادی به همراه داشت را از زبان بهروز غریب‌پور می‌خوانیم:

راستش اوائل انقلاب وقتی من به ایران برگشتم تمام تلاشم این بود کانون پرورش فکری کودکان و نوجوان که به هر حال محلی بود که در آن زندگی و کار کردم از آن حالت سردرگم خارج شود و نوعی آثاری تولید کند که برای کودکان مفید باشد. حتی یادم می‌آید که روزی با عباس کیارستمی که بحث می‌کردم و نهایتا به این نتیجه رسیدیم که باید به دنبال تولید فیلم مفید باشیم. برای اینکه کودکان و نوجوانان نیاز به فیلم مفید دارند حالا این فیلم مفید می‌تواند آموزشی، داستانی یا... باشد. در شورای تولید تا مدتی سناریوها و کتاب‌های مختلفی به ما پیشنهاد می‌شد که غالبا آثار متوسط و سطحی بودند. من یک روز به اعتراض به شورای تولید وقت که خودم هم عضو آن بودم و از جمله دکتر حجت، غلامرضا امامی، ابراهیم فروزش، عباس کیارستمی، مهدی ارگانی، علیرضا زرین، محمدعلی نجفی و چند نفر دیگر عضو بودند، گفتم چرا نمی‌آییم به شیوه معمول رایج و جا افتاده در دنیا عمل کنیم و سراغ کارگردانانی برویم که نشان دادند آثاری که تولید کردند آثار قابل قبولی بوده؟ این نتیجه‌ای ندارد که بنشینیم تا افراد متوسط به ما رجوع کنند و ما هم کارشان را رد کنیم چون نهایتا جوی به وجود می‌آید که بگویند ما سانسورچی هستیم.

در این دوران آقای امیر نادری بعد از اینکه شنید ما دنبال افراد حرفه‌ای هستیم سناریو اولیه «دونده» را که در تلویزیون رد شده بود، دو بار به کانون پیشنهاد کردند که در کانون هم رد شد و همه گفتند ضعیف است. اما معلوم بود که آقای نادری در ذهن‌اش به تصاویر فکر کردند. من هم از مخالفان جدی این فیلمنامه بودم. ولی در آخرین باری که ایشان فیلمنامه را ارائه دادند من به حاضرین گفتم که ایراد این فیلمنامه این موارد است و آنها را نوشتم و گفتم به آقای نادری بگویید که این فیلم می‌تواند به شکل بسیار مطلوب‌تری دربیاید و اگر این حالت مطلوب را پیدا کند آن‌وقت قابل استفاده خواهد بود. من در آن زمان مدیر مرکز تئاتر عروسکی بودم و آقای نادری هم تحت تاثیر فضای موجود بدون شناخت از همه ما می‌گفتند این شورای سانسور است. خلاصه یک روز آمدند و گفتند این مواردی که نوشتید را من قبول دارم پس شما خودت این را بنویس، چون در شورا هم هستی فیلمنامه تایید می‌شود. من به ایشان گفتم که اشتباه بزرگ شما همین است چون اگر اثری از بهروز غریب‌پور در شورا تایید بشود و من بپذیرم واقعا به دقت نگاه شده و ضعف‌هایش آشکار شده آن اثر تولید نمی‌شود. ضمن اینکه گفتم من اگر قرار باشد این فیلمنامه را بنویسم این متن دگرگون می‌شود. حتی به ایشان گفتم که از فیلم «سازدهنی» شما متنفر هستم. دلیل هم داشتم و گفتم که شما اثری برای ارضاء خاطر عقده‌ای‌های جامعه درست کردید که در آن با بیان اختلاف طبقاتی از طریق این داستان، آنها برایتان دست بزنند. در حالیکه اگر ما نفاق و دشمنی را در کودکان که مخاطبان شما هستند بیشتر بکینم یک جامعه بیمار و عقده‌ای تحویل می‌دهیم و البته خیلی در این‌باره بحث کردیم.

نهایتا ایشان اصرار کرد که من فیلمنامه را بنویسم. من به ایشان گفتم که شما اعلام کیند که می‌خواهید بهروز غریب‌پور فیلمنامه را بنویسد و من هم مادامی که فیلمنامه را تحویل بدهم از شورا استعفا می‌دهم. بعد از این بود که جلسات من و امیر نادری شروع شد. اولین ایراد من به این فیلمنامه این بود که اصلا مدرسه رفتن مهم نیست. چون این علم نیست و چنین آدم‌هایی آینده یک کشور را نمی‌توانند تعیین کنند بلکه کسانی می‌توانند آینده کشور را تعیین کنند که سختکوش باشند. بنابراین اجازه بده تا من یک سکانس را بنویسم اگر قبول کردی بقیه را می‌نویسم. آن سکانسی که امیرو به یخ می‌رسد و خیلی معروف شده من اینگونه تعبیر کردم که دونده یعنی کی؟ دونده کسی است که یا با اشخاص یا با نیروهایی در رقابت است و باید تمام نفس و انرژی‌اش را بگذارد که از آنها پیشی بگیرد. بنابراین سکانسی با عنوان «سمفونی الفبا» را نوشتم که چطور امیرو با قطار و هواپیما و دوستانش‌و... مسابقه می‌گذارد و دائما این را تکرار بکند تا این الفبا برایش تبدیل بشود به الفبای توانمندی، ارتفای ذهنیت و کوشش برای رسیدن. بعد از آن امیر نادری من را بغل کرد و کلی خوشحال بود و گفت که تا آخر تو بنویس. من هم با تعریف چهار جهت اصلی یعنی دوچرخه، ماشین، کشتی و هواپیما که زایئده دانش هستند اینگونه تعریف کردم که امیرو نباید برود مدرسه که بتواند اسم خودش را بنویسد، بلکه امیرو باید برود مدرسه که با دانش‌ خود جهان را تغییر بدهد. حتی من نام سکانسی را که امیرو خودش را کنار ساحل آماده رفتن به مدرسه می‌کند گذاشتم «غسل تعمید آموزش» که برای مدرسه رفتن باید پاک و منزه باشی. بعد که «دونده» را نوشتم آمدم در شورا. همه خوانده بودند و همه هم خوششان آمده بود. البته همه می‌گفتند که این ذهنیت بهروز غریب‌پور است و نه ذهنیت امیر نادری و این در اجرا به مشکل می‌خورد چون او تصورش این است که حالا فیلمنامه‌اش تصویب شده و هر جور که شد می‌سازد. به همین خاطر من کنار فیلمنامه این جمله را نوشتم "مشروط به اینکه این فیلمنامه نعل به نعل آنچه که من نوشتم تبدیل به فیلم بشود، با توجه به تمام احترامی که برای آقای نادری قائلم، قطعا دروازه‌های فستیوال‌های جهان به روی آثار ما گشورده خواهد شد."

به اعتبار این و تضمینی که از آقای نادری گرفتند فیلم ساخته شد اما صحنه‌های «دونده» در مونتاژ توسط بعضی از دوستان پس و پیش شد که من موافق نبودم و نهایتا چیزی که من نوشته بودم در مونتاژ سرنوشت دیگری پیدا کرد. بعد هم آقای نادری وقتی که به قولی خرشان از پل گذشت، همه چیز را حتی دستمزد من را فراموش کردند. وقتی فیلم را دیدم به آقای زرین گفتم که من می‌روم جلوی سینما می‌ایستم و اعتراض می‌کنم و شروع به ابراز عقیده می‌کنم و می‌گویم که آقای نادری خلاف تعهدش عمل کرده، اما آن زمان طبیعی است که حرف آقای نادری به خاطر سن و سال‌ و تجربه‌شان و شهرتشان بیشتر تاثیر داشت. حتی وقتی اعتراضم را به شاگرد سابقم هوشنگ گلمکانی گفتم که در مجله فیلم چاپ کند با اکراه اجازه داد که چهار خط بنویسم که آنچه شما می‌بینید فیلمنامه من نیست و اصرار کردم که باید فیلمنامه من منتشر شود. اما آقای نادری تا زمانی‌که «آب، باد، خاک» را نساخته بود اعمال نظر می‌کرد که فیلمنامه چاپ نشود و بعد هم که از ایران رفتند داستان را آنطور که می‌خواستند تعریف کردند. بعد از اینکه ایشان از ایران رفتند کانون به من گفت الان می‌توانیم فیلمنامه را منتشر کینم و من به احترام اینکه پیشنهاد ‌دهنده اصلی این کار امیر نادری بوده گفتم حالا که او نیست اما خدایش که هست بنابراین نوشتم فیلمنامه نوشته امیر نادری و بهروز غریب‌پور، در حالیکه فیلمنامه برای من بود ولی من احترام ایشان را رعایت کردم.

در واقع امروز می‌فهمیم که فیلمنامه‌‌ها و نمایشنامه‌هایمان ضعیف است ولی آن روز فکر می‌کردند که هر قصه‌ای را کارگردان اگر بلد باشد می‌تواند خوب از آب دربیاورد. حتی امروز به خود آقای امیر نادری که در آمریکا هنوز فیلم می‌سازند هم ثابت شد که فیلمنامه‌هایشان ضعیف هستند برای اینکه نویسنده نیست، برای اینکه ادبیات نمایشی را نمی‌شناسد ولی تصویر را خوب می‌شناسد. البته مهم این است که این اثر در کارنامه من وجود دارد ولی اصالتا و حقیقتا فیلمنامه «دونده» نوشته من است.




مطالب مرتبط

نظرات کاربران