در حال بارگذاری ...
خاطره بازی با تئاتر – 4

از کتک خوردن مقابل سفارت تا اجرای تئاتر در جبهه‌های جنگ

«خاطره بازی با تئاتر‌» همانطور که از عنوانش می‌توان فهمید ترکیبی‌ست از حرف‌ها و نوشته‌هایی از هنرمندان قدیمی و جدید تئاتر که به هزار دلیل باید خواند. نقبی‌ست به لحظات و خاطراتی که روی هم رفته و به مرور زمان شده تاریخ تئاتر ایران. چند سطری‌ست بابِ طبعِ نوستالژی‌بازان، تاریخ‌دوستان و دوستدارانِ حکایت‌هایِ تلخ و شیرین، البته با طعم ناب تئاتر.

ایران تئاتر- حسین سینجلی: اگرچه در سال‌های اخیر بازی در مجموعه ها و سریال‌های موفقی مثل؛ «آقای همه فن حریف»، «سیمای اقتصاد ما»، «ساختمان پزشکان» و «شب‌های برره»و... او را به چهره‌ای دوست‌داشتنی تبدیل کرده، اما هنوز برای بسیاری از دوستداران هنرهای نمایشی، مزه‌ی شیرین و جنس صادقانه‌ی بازی‌های او روی صحنه تئاتر فراموش نشده است. احتمالا او جزو نخستین بازیگرانی‌ست که هنگام بازی در یک تئاتر خیابانی حسابی از دست مردم کتک خورده و دیگر اینکه جزو معدود هنرمندانی‌ست که در دوران هشت سال جنگ تحمیلی با تئاتر به میان رزمندگان و مدافعان وطن رفته است.

محمد شیری که شناسنامه اش در مشهد صادر شده ولی بزرگ شده کوچه لُر زاده حوالی میدان خراسانِ تهران است، وقتی می‌خواهد از سال‌هایی که بیشتر زمانش را در تئاتر مشغول بوده حرف بزند، می‌گوید: «وقتی صحبت از تئاتر می‌شود، معمولا بغضم می‌کنم، چون واقعا دلم برای صحنه تنگ شده و این را از ته دلم می‌گویم که اگر حضورم در تئاتر از نظر اقتصادی می‌توانست زندگی‌ام را تامین کند باور کنید شاید در سال یک بار جلوی دوربین می‌رفتم.»

1) در زمان آقای علی منتظری که رئیس مرکز هنرهای نمایشی بودند و واقعا برای تئاتر زحمتهای بسیار زیادی کشیدند، اعلام کردند که می‌خواهند دو گروه تئاتر برای اجرا به جبهه بفرستند و هر کس تمایل دارد اعلام آمادگی کند. من هم به دلیل اینکه بسیار دوست داشتم که جبهه را از نزدیک ببینم و آن را حس کنم خیلی سریع اعلام آمادگی کردم. از طرفی خسرو شجاعزاده، مجید مظفری، زندهیاد رضا کرم رضایی، زنده یاد فریدون نوری، زنده‌یاد ناصر شاگردی، محمد یگانه، منوچهر علی‌پور، آتش تقی‌پور و چند نفر دیگر هم برای این کار اعلام آمادگی کردند. نهایتا با یک مینی‌بوس نمایش «بازرس» را که رضا کرم رضایی آن را دراماتورژی کرده بود با کارگردانی شجاعزاده برای اجرا به مناطق جنگی بردیم. ما دو گروه بودیم که اول به کرمانشاه رفتیم و از آنجا تقسیم شدیم و گروه ما به گیلان غرب رفت و وقتی رسیدیم آتش بارانی بود که اصلا نمی‌توانم آن را وصف کنم. اما نهایتا ما ۲۱ بار نمایش «بازرس» گوگول را در جبه‌ها اجرا کردیم. درباره واکنش رزمندهها هم باید بگویم که بی‌نظیر و خیلی جالب بود. من می‌دیدم که با دیدن نمایش ما، سربازها خستگی‌شان در می‌رفت و دیدم سربازی را که هنوز خون دوستش که مجروح  شده بود روی لباسش بود و می‌آمد نمایش ما را می‌دید و به سنگر برمی‌گشت. این را هم بگویم که یکی از افتخارات من در زندگی هنری‌ام بازی در نمایش، آن هم در جبههها برای رزمندهها است و بهترین لذتی که من از تئاتر بردم در جبهه بود. همه بچهها با عشق داشتیم می‌رفتیم و همه ما وصیتنامههای خودمان را نوشته بودیم و جالب است بدانید کسی که به ما روحیه می‌داد زندهیاد رضا کرمرضایی بود. خدا شاهد است که در اتوبوس که داشتیم به سمت جبهه می‌رفتیم کرمرضایی برای ۵ ، ۶ دقیقه حالش بد شد و باور کنید از دنیا رفت و ما مانده بودیم که چه باید بکنیم که خوشبختانه ناگهان بلند شد و گفت من تا این نمایش را در جبههها اجرا نکنم نمی‌میرم. نگران نباشید باید این کار را برای رزمندهها اجرا کنیم.

 

2) بعد از انقلاب اولین نفری که در حوزه تئاتر با او آشنا شدم صادق هاتفی بود. در اداره تئاتر (قسمت اطلاعات در ورودی) آقایی بودند به نام مرحوم احمد اباذری که با ما به خاطر سالها رفت و آمد در آنجا دوست شده بود. یک روز که من اتفاقی آنجا ایستاده بودم آقای هاتفی آمدند و از او پرسیدند آیا بازیگری را می‌شناسی که موسیقی و ریتم را هم خوب بشناسد که آقای اباذری همان لحظه به من که در همان نزدیکی ایستاده بودم اشاره کرد. آقای هاتفی اول فکر کرده بود که دارد با او شوخی می‌کند اما بعد که با هم صحبت کردیم گفت که می‌خواهد یک نمایش خیابانی را اجرا کند و من هم پذیرفتم. اجرای این نمایش خیابانی مصادف شده بود با درگیری‌های ۱۳ آبان و جریان تسخیر سفارت آمریکا توسط دانشجوها و خلاصه خیلی شرایط عادی نبود که سر بازی در آن نمایش خیابانی من یک کتک مفصل هم خوردم. داستان از این به این شکل بود که قرار بود که ما در این نمایش پشت صحنه را نشان بدهیم و نقش من اول این بود که با یک ردایی خاص و بلند در حالیکه یک طبل بزرگ هم به گردن انداخته بودم بروم روی یک کیوسک تو خیابان طالقانی و ضمن اینکه با یک ریتم خاصی طبل می‌زنم، جار می‌زدم که بشتابید تا چند لحظه دیگر نمایش ما شروع می‌شود که ناگهان دیدم چند نفر دارند می‌آیند به سمت کیوسک و با فریاد رو به من که فلان فلان شده بیا پایین داری چه کار می‌کنی که من دیدم اصلا نمی‌توانم برای آنها توضیح بدهم که جریان از چه قرار است. خلاصه با آن لباس و طبل به آن بزرگی پریدم پایین و فرار و خلاصه ریختند و من هم یک کتک مفصل خوردم و خلاصه نمایش به هم خورد و واقعا شانس آوردم که توانستم خودم را به یک کوچه خلوت برسانم.




مطالب مرتبط

گفت‌وگو با آتش تقی‌پور، بازیگر پیشکسوت

هنرمندان شهرستانی را فراتر از جشنواره‌ها ببینیم
گفت‌وگو با آتش تقی‌پور، بازیگر پیشکسوت

هنرمندان شهرستانی را فراتر از جشنواره‌ها ببینیم

آتش تقی‌پور، بازیگر پیشکسوت، با وجود تاکید بر اهمیت برگزاری جشنواره‌های تئاتر منطقه‌ای، خواستار آن شد تا هنرمندان شهرستانی، فراتر از چنین رویدادها و گردهمایی‌های هنری دیده شوند و مورد توجه قرار بگیرند.

|

نظرات کاربران