خاطره بازی با تئاتر - 1
کجا، کدام صحنه، کی میرسم به نقش
ایران تئاتر- حسین سینجلی: «خاطره بازی با تئاتر» همانطور که از عنوانش میتوان فهمید ترکیبیست از حرفها و نوشتههایی از هنرمندان قدیمی و جدید تئاتر که به هزار دلیل باید خواند. نقبیست به لحظات و خاطراتی که روی هم رفته و به مرور زمان شده تاریخ تئاتر ایران. چند سطریست بابِ طبعِ نوستالژیبازان، تاریخدوستان و دوستدارانِ حکایتهایِ تلخ و شیرین، البته با طعم ناب تئاتر.
در دوران تجربهی زندگی همراه با ویروس کرونا، انصافا میزان سختیهایی که نصیب افرادی میشود که دچار بیماریهای زمینهای هستند، در مقایسه با افراد سالم خیلی بیشتر است. در این بین متاسفانه هنرمندان تئاتر هم مانند سایر اقشار از این ویروس سمج بینصیب نماندند و چند تنی هم مجبور شدند که مستقیما با کووید19 دست به یقه بشوند.
بهروز بقایی؛ بازیگر، کارگردان و نویسنده شناخته شده کشورمان یکی از تئاتریهایی بود که با وجود بیماری زمنیهای که داشت خوشبختانه توانست در این نبرد تن به تن پیروز میدان باشد. او اینروزها پس از شکست کرونا تقریبا اکثر اوقاتش را در خانه میگذراند.
- نقبی به گذشته: سال 1388، تماشاخانه سنگلج، اجرای نمایش «هملت با سالاد فصل». یکی دو ساعت قبل از اجرا، سکته مغزی، نگرانی گروه، اورژانس تهران، حدود یک هفته کُما و بعد از آن پنج، شش سالی دوری از فعالیتهای هنری.
خالق مجموعههای فراموش نشدنی «نوعی دیگر»، «دنیای شیرین دریا» و یکی از خلاقترین بازیگران تئاتر در آن مقطع، درباره آن اتفاق عجیب و سخت میگوید: «وقتی از بیهوشی درآمدم؛ داشتم دستگاهها را از بدنم میکندم که بروم، اما در عین حال احساس میکردم اگر این کار را بکنم به جایی نمیرسم. هر چند کندن دستگاهها باعث شد احساس کنم که در حال مرگ بودم. مرگی که از سمت آن بویی بسیار خوش میآمد و اصلا ترسناک نبود. آنجا گویی چیزی بسیار فراتر از آنچه ما در این جهان میبینیم در جریان بود و چنین چیزی بسیار بر نگرش من تاثیر گذاشت.»
بهروز بقایی که خودش یک حسن تصادف با زندهیاد رکنالدین خسروی را اتفاقی میداند که سبب شده شاگرد ایشان بشود و در واقع خسروی پایش را به دنیای تئاتر باز کرده، درباره روزهای بعد از به هوش آمدنش، اینگونه ادامه میدهد: «وقتی میدانید چیزی عالیتر و دلنوازتر در جهان وجود دارد که گویا اصلا برای ما درک نشده، رنگ امروز دگرگون میشود. این اتفاق مرا مشتاقتر و صبورتر کرد. به شکلی که به آدم شجاعت آن را میدهد که در مقابل بسیاری چیزهای خوب و بد مقاومت کند.»
این بازیگر و کارگردان تئاتر همانند آثارش تعریف و نگاهی که به هنر تئاتر دارد نیز مختص به خودش هست و معتقد است؛ «چیزی که برای همه ما در تئاتر اتفاق میافتد اینست که در تئاتر خلاقیت و نوآوری به خودتان مربوط است. کس دیگری در موضوع دخالت ندارد و پای تدوین هم در میان نیست. بعلاوه در تمام مدتی که روی یک تئاتر کار میکنید فضای آن با شما آمیخته است و حتی هنگام عذا خوردن و راه رفتن نیز شما را تنها نمیگذارد. در واقع اسباب بداعت در خود هنر نهفته است و شخصی که خلاق باشد در این مسیر از نظر روحی ارضاء میشود. در تئاتر است که شما میتوانید یافتهها و برداشتهای خود و زندگیتان را نشان بدهید. به همین دلیل است که سینماییها با من خوب نیستند و من تنها با معدودی از بزرگان سینمای ایران همکاری کردهام.»
او با تاکید بر اینکه نمیخواهم و تاکنون نیز هیچوقت از تئاتر بعنوان راهی برای کسب درآمد استفاده نکردم و این همیشه یکی از اصول من در کار هنریام بوده، تصریح میکند: «ما بر اساس امکانات، نیازها و خواستههایمان اهداف کوتاه مدت و بلندمدت داریم. بر همین اساس سعی میکنیم که زندگی و کارمان را به شکلی تنظیم کنیم که به بخشی از اهداف خود برسیم و بخشی دیگر را در بلندمدت دنبال کنیم. اما درباره خودم و کارهایم بعنوان مثال هیچگاه سینما را هدف قرار ندادهام. من بیشتر خدمت به مردم ایران را هدف خودم میدانم.»
بهروز بقایی که در شعر نیز دستی در آتش دارد و به قول خودش چون شعرهایش تلخ هستند ترجیح میدهد خیلی آنها را عمومی نکند، چند سطر از یکی از اشعارش برایم چنین زمزمه میکند:
گرم به یاد نگیری، به دست باد ببخش
به عکس جفت قدیمی درون قاب ببخش
نشان شده از شش جهت میان قاب شکسته
به عشق و خویشی و یاری، به تیر و داغ و درفش
بکوش به یاد بداری همیشه تنهایی
که تو تهمتن سودایی هزار جنگ سترگ
عنان خویش نهاده به بیثباتی رخش
سوار خویش سوی خویش، این چه افسانه است
کجا، کدام صحنه، کی میرسم به نقش
نگاه میکنم از دور به راه رفتهی دیجور
چه پوچ، چه تلخ بیهوده بوده است تمام هستی من
مرا به نام بخوان مرگ، ای حیات هستی بخش