در حال بارگذاری ...
مرور ایران تئاتر بر کارنامه بازیگری محمدعلی کشاورز به بهانه هفتمین روز درگذشت هنرمند

فراتر از هنر و هنرمندی

ایران تئاتر- رضا آشفته:محمدعلی کشاورز در تئاتر که پخته شد سر از تلویزیون و سینما درآورد و در آنجا مرزهای شکوفایی را طی طریق کرد. در عین حال مسیری را پیمود که در آن کیش و مرام انسانی فراتر از هنر و هنرمندی اصل و اساسش بود.

همین خرداد ماه 99 بود که در اخبار خبرگزاری ها حال عمومی «محمدعلی کشاورز» پیشکسوت سینما، تئاتر و تلویزیون که در بیمارستان بستری بود، مناسب و پایدار اعلام شد. در این خبر به عارضه کلیوی و بالا رفتن سطح کراتین اشاره شده بود. به دلیل اینکه بالا بودن میزان کراتین خطر از کار افتادن کلیه ها را در پی دارد، کشاورز به سرعت تحت نظر تیم پزشکی قرار گرفت و در همان ابتدا سرم تراپی برایش آغاز شد. اما بیماری ول کن نبود و یکبار دیگر نارسایی ریه او را از نفس انداخت. به هر تقدیر مرگ می آید و جسم و جان مان را می گیرد و هیچ آدمی هم راه گریزی از آن ندارد اما زیباتر اینکه او که زیبا زیسته باشد زیباتر در یاد و خاطر آدمها می ماند. محمدعلی کشاورز هم در سرزمین ما چهره ماندگاری است.

محمدعلی کشاورز در تئاتر که پخته شد سر از تلویزیون و سینما درآورد و در آنجا مرزهای شکوفایی را طی طریق کرد. در عین حال مسیری را پیمود که در آن کیش و مرام انسانی فراتر از هنر و هنرمندی اصل و اساسش بود چنانچه در این باره به نقل از استاد حسین تهرانی، استاد تنبک که به آنها ریتم یاد ‌داد و همیشه می‌گفت:« اول انسان باشید، بعد هنرمند»؛ تمام سعی‌اش را کرد که بتواند اینگونه باشد. او بنابر همین باورش، بارها به علاقه‌مندان رشته بازیگری برای هنرجویانی که بازی می‌کنند، گفته ‌است فقط با دانشکده‌ رفتن آدم هنرمند نمی‌شود بلکه هنرمند واقعی کسی است که اصول زندگی و انسانیت را درست بشناسد.

محمدعلی کشاورز یکی از پنج اسطوره تکرار نشدنی تئاتر، سینما، و تلویزیون ایران شناخته می شود. او در کنار زنده یاد عزت الله انتظامی، داود رشیدی، جمشید مشایخی و علی نصیریان این پنج ضلعی زیبا را تشکیل داده اند. اسطوره هایی که هر یک به نوعی با قابلیت های ویژه به هنر معاصر ما سمت و سویی داده اند و ما با بازی های ایشان به درک بهتری از رویدادها، موقعیت ها و شخصیت های قابل درک و بررسی رسیده ایم. در کارنامه کشاورز ایفای نقش در بیش از ۱۰۰ اثر در ژانرها و مدیوم‌های مختلف ثبت شده و  در دهه ۷۰ این بازیگر به اوج توانبخشی به هنرش دست پیدا کرده است.

بیماری در سالهای اخیر این تئاتری خاک صحنه خورده را مدتی از دنیای هنر دور نگه داشت و مانع از تحقق نقش آفرینی هایش شد. هرچند که او افتخارات بازیگری را با هر یک از بازی هایش پشت سر نهاده بود و شاید دیگر نیازی به این حضور هم نبود اما برای مخاطبان همیشه و پیوسته حضور هنرمندان در صحنه امری قابل پذیرش تر است تا اینکه بخواهند آنها را در بستر بیماری و استراحت ببینند. کشاورز را چند نسل بر صحنه تئاتر، پرده نقره ای سینما و قاب کوچک تلویزیون دیدند و از هنرش لذت بردند. بازیگری که با اکثر کارگردانان مهم سینمای ایران چون داریوش مهرجویی، ناصر تقوایی، علی حاتمی، ابراهیم گلستان و حتی عباس کیارستمی – که معمولا باوری به استفاده از بازیگر حرفه ای در فیلم هایش نداشت-  همکاری کرده و لحظات درخشانی را در تاریخ سینمای ایران رقم زده است. آنچه فیلمسازان مختلف را به همکاری با کشاورز ترغیب می‌کرد، توانایی و انعطاف و درک و تحلیل درست نقش و فضای اثر بود. او قدرت غریبی در بازی بیرونی و جلوه گرانه و بازی طبیعی و بی‌اغراق و واقع‌گرا داشت.

کودکی
محمدعلی کشاورز در 26 فروردین 1309 در جلفای اصفهان که محله ای ارمنی نشین است به دنیا آمد؛ جایی با سابقه طولانی در زمینه موسیقی، نقاشی، منبت کاری، قالی بافی، قلم کاری و قلمزنی. مردم آنجا اکثرا با ترانه های محلی و اجتماعی، همچنین اشعار سعدی و حافظ همخو بودند و شب های طولانی زمستان می نشستند و شاهنامه می خواندند و در قهوه خانه ها هم همیشه بحث «نقالی» داغ بود. تئاترهایی هم به زبان ارمنی اجرا می شد که از همان زمان برایش بسیار اثرگذار بود. حتی برای اولین بار سالن تئاتر به صورت «جعبه ایتالیایی» در جلفای اصفهان ساخته شد که هنوز هم وجود دارد.

ادیان مختلف بدون آنکه برخورد قومی با هم داشته باشند زندگی می کردند و تئاتر می گذاشتند. او به کودکستان مریم می رفت و مدیر آنجا فردی بود به نام «گراویدار» که زبان ایتالیایی و فرانسه را خیلی خوب می دانست و به ادبیات فارسی هم بسیار مسلط بود و راجع به اشعار سعدی، حافظ، فردوسی، مولوی و شعرای اصفهان بحث می کرد.
او بسیار تحت تاثیر فضای بسیار زیبا و قشنگ اصفهان بود؛ به خصوص کاشی کاری های مساجد که هنوز هم بعد از گذشت صدها سال پابرجاست و کسی نتوانسته مثل آنها کار کند. آن زمان نه تلویزیون بود و نه رادیو و آنها به تماشای نمایشنامه هایی که در قهوه خانه ها برای تفریح و سرگرمی مردم اجرا می شد می نشستند. حدود 12 سال داشت که کم کم سینما هم آمد. در آن روزگار پدیده جدیدی محسوب می شد.

اکثر معلم هایشان از تهران فارغ التحصیل شده بودند و آنها مسائل جدیدی را می گفتند و یواش یواش شاگردانشان را با تئاتر و سینما آشنا کردند. خانواده اش هم هیچ مخالفتی برای وارد شدنش به کارهای هنری نداشتند. در مدرسه تئاترهایی را کار می کرد که بیشتر مسائل وطن پرستی در آنها مطرح می شد و به موضوعاتی همچون علم بهتر است یا ثروت، می پرداختند.

نه به پزشکی و آری به هنرپیشگی
بعد از گرفتن دیپلم در دبیرستان «ادب» به تهران آمد،
آن زمان دانشکده پزشکی ملی تازه تاسیس شده بود و کشاورز هم برای ورود به این دانشکده در کنکور شرکت کرده و قبول شد. یکی از استادان درس فیزیولوژی برای تشریح جسد آنها را به اتاق تشریح برد. همان زمان بود که احساس کردم اصلاً تحمل و ظرفیت این رشته را ندارم. واقعا نمی‌توانستم تشریح یک مرده را ببینم و با روحیه من سازگار نبود. به همین‌خاطر از دانشکده پزشکی بیرون آمد و بعد خدمت سربازی رفت. او برای گذراندن دوره چهارماهه دانشکده نظامی و گرفتن درجه افسری، خدمت کرد. در آنجا با بزرگانی چون احمد محمود و فرهنگ شریف آشنا و هم‌خدمت بود. در آنجا فرمانده روشنفکری داشتند. او برای فرار از برنامه‌های سربازی به این فرمانده گفت که کار تئاتر می‌کند. او هم استقبال کرد و اجازه داد که در دوران خدمت کار تئاتر انجام دهد. در آنجا یک افسر نمایشنامه‌های ملی- میهنی می‌نوشت با این مضمون که آنها در راه وطن کشته می‌شوند. این خیلی خوب بود چون باعث شد دوران خدمت را با فعالیت‌های هنری در پادگان سپری کند. بعد از خدمت سربازی، در کنکور هنرستان هنرپیشگی شرکت کرده و جزو یکی از ۲۰ پذیرفته‌شده این هنرستان شد. در آن دوره 20 نفر حضور داشتند و اسماعیل شنگله و جمشید لایق از هم دوره هایش بودند. در این هنرستان از حضور استادان طرازاول بهره برده و به‌صورت علمی با تئاتر آشنا شد.

اساتید خوبی مثل استاد نامدار، مهرتاش، دکتر نصر، خان ملک ساسانی، صدری، گرمسیری و جنتی عطایی آنجا بودند و رشته های مختلف را به آنها درس می دادند. همزمان با تحصیل در هنرستان هنرپیشگی، نوشین و دار و دسته اش بعد از سال 32 به خاطر مسائل سیاسی کنار رفته بودند و تئاترهایی مثل دهقان و جامعه باربد وجود داشت که آنها به تماشای نمایش هایی که در آنجا اجرا می شد می رفتیم و کارهای کوچکی هم در هنرستان انجام می دادند و بعد از فارغ التحصیلی جذب کار شدند.

پس از فارغ‌التحصیلی از این هنرستان در اداره تئاتر استخدام شد. به این صورت که هم کار تئاتر می‌کرد و هم کارمند بود البته همزمان در تلویزیون هم فعالیت می‌کرد. همان سال‌ها دانشکده هنرهای دراماتیک با تلاش‌های بسیار زیاد دکتر فروغ تأسیس شد. به‌مدت ۴ سال در رشته بازیگری و تئاتر در این دانشکده تحصیل کرد.

تئاترهای تلویزیونی
از سوی اداره هنرهای دراماتیک چند استاد از آمریکا آورده بودند و تئاتر را به صورت اختیاری آموزش می دادند که کشاورز هم به همراه نصریان، شنگله، کرامت، والی و خسروی در این کلاس ها حضور پیدا کردند. کم کم تلویزیون ایران به نام شبکۀ 3 یا تلویزیون ثابت شکل گرفت و هنرمندانی که در عرصه تئاتر کار می کردند، جذب این تلویزیون شدند و نمایش هایی را به صورت کوتاه و تک پرده ای به شکل زنده مقابل دوربین آن بازی می کردند.
این درست در زمانی بود که بعد از کودتای 28 مرداد تئاترها به صورت کاباره درآمده بود و مردم به طور کلی از آن زده شده بودند و کمتر به آن توجه می کردند. یواش یواش مجذوب نمایش های آنها  شدند که اثر مستقیمی در کوتاه ترین زمان می گذاشت. آن زمان سینما هم فعال شده بود و عده ای هم در آن حوزه مشغول بودند و بیشتر فیلم های تجاری و سطح پایین ساخته می شد اما آنها به خاطر اینکه باوری به آن نوع سینما نداشتند، علی رغم درخواست هایی که می شد، در آن فیلم ها شرکت نمی کردند و رسالتی برای کار تئاترمان داشتند.

نخستین کار هنری محمدعلی کشاورز بازی در تله‌تئاتر «خودکشی» به کارگردانی علی نصیریان در سال ۱۳۳۹ بود. او تله تئاترهای «آدم خوابش می گیره»، «پاتوق»، سریال های «چهل سرباز»، «راه شب» ، «رسم شیدایی»، «رسم عاشقی»، «بوی غریب پاییز»، «خانه ای در تاریکی»، «این سه نفر»، «خانه ای در تاریکی»،«ثارالله»، «سیب ترش»، «فرستاده»، «جوانی»، «قصه های رودخانه سیاکیا»،«ایستگاه»، «کهنه سوار»، «وکلای جوان»، «نگاهی دیگر»، «پدر سالار»، «گزارش، نقطه صفر»، «خانه به خانه»، تله تئاتر گربه سیاه، تله تئاتر بختک، خانه قمر خانم، تله تئاتر در جزیره ای غریب، تله تئاترهای شام خصوصی، شیدوش و ناهید، ویلای یوکا، مزرعه های سبز، و تابستان طولانی را بازی کرد.

تئاتر سنگلج و شکوه تئاتر
سرانجام وزارت فرهنگ و هنر مجبور شد تالاری بسازد و سالن 25 شهریور که الان سنگلج نام دارد ساخته شد و آنها با گروه هنرهای دراماتیک به آنجا رو آوردند و چون ضعف نمایشنامه نویسی هم بود، نمایشنامه هایی از بیضایی، رادی، ساعدی، دیلمقانی، کاردان و صیاد که ایرانی می نوشتند دریافت کردند. اجرای آنها با استقبال زیاد مردم همراه می شد به طوری که بلیت ها از یک ماه قبل رزرو و از قشرهای مختلف برای تماشا به آنجا می آمدند. از جمله نمایش هایی که در آنجا اجرا کردند می توان به «پستخانه»، «اشباح»، «افول»، «عروسی باقر خان»، «حکومت زمان خان»، «بختک»، «دشمنان»، «دوزخ»، «سیاوش بر باد»، «سیاه زنگی، دایره زنگی و مرد فرنگی»، «چند لحظه تا مرگ» و «مترسک شب» اشاره کرد.
در تئاتر سنگلج فقط باید نمایشنامه های ایرانی کار می شد. در آن زمان اداره هنرهای دراماتیک رییسی داشت به نام دکتر فروغ که آن را تاسیس کرده بود و بسیار به رفتار و اخلاق هنرمندان حساس بود و هر کسی که جزو اداره تئاتر می شد، حتما باید از خصوصیات اخلاقی و سواد کافی بهره می برد.

ورود به سینما
از سال 1343 کم کم موج نو سینمای ایران شکل گرفت و افرادی همچون ابراهیم گلستان، فرخ غفاری و داریوش مهرجویی به همراه افراد دیگر شروع به کار کردند. با آمدن این افراد و کسانی که فارغ التحصیل رشته سینمای دانشکده هنرهای دراماتیک بودند، ممنوعیتی هم که آنها برای حضور در سینما
داشتند، برای بعضی از فیلم های ارزشمند لغو شد و او در فیلم «شب قوری» به کارگردانی فرخ غفاری حضور پیدا کرد. آن زمان دیگر در تلویزیون و تئاتر بازیگر مطرح و چهره شناخته شده ای بود و مردم او را می شناختند، ضمن اینکه همزمان در تئاتر هم حضور داشت.
پس از «شب قوری» در «خشت و آینه» به کارگردانی ابراهیم گلستان بازی کرد که تعدادی از بچه های اداره تئاتر و افراد دیگری مثل فنی زاده، مشایخی، فرید و هاشمی با من همبازی بودند. به گفتۀ کشاورز، ابراهیم گلستان از آدم های با شعور و داستان نویسان و کارگردانان خوب بود و مستندهای خیلی خوبی هم می ساخت که همکاری با او تجربه خیلی خوبی برایش بود.
مهرجویی بعد از این که به ایران آمد، فیلمی را به نام «الماس 32» ساخت که فیلم بسیار مطلوبی نبود، کاری تجاری که هیچ موفقیتی را به دست نیاورد. بعد به همراه بچه های اداره تئاتر نظیر نصیریان، والی، مشایخی، انتظامی و دکتر ساعدی «گاو» را ساخت که کار موفقی بود و بعد «آقای هالو» را که قبلا نصیریان نمایشنامه اش را کار کرده بود و سناریوی آن را نوشته بود، با هم کار کردند.
«رگبار» را با بهرام بیضایی کار کرد که در سال 51 ساخته شد. در «رگبار» که اولین فیلم بیضایی بود، پرویز فنی زاده، پروانه معصومی، منوچهر فرید و جمشید لایق بازی داشتند. «صادق کرده» هم یکی از اولین ساخته های تقوایی بود که در همان سال ساخته شد. بعدها هم این همکاری در «دایی جان ناپلئون» تکرار شد و آن زمان دوران اوج شکوفایی تقوایی بود. در «صادق کرده» سعید راد، فخری خوروش، احمدی، داورفر و عزت الله انتظامی بازی می کردند که تعدادی از بچه های اداره تئاتر بودند و بعدها فخری خوروش هم به اداره تئاتر آمد.

بازی با آنتونی کوئین
در سال 55 کارگردان این فیلم که محصول مشترکی از ایران و آمریکا، آلمان و فرانسه بود، کارهای سینما و تئاتر کشاورز را دیده بود و خواست در کارش بازی کند. این فیلم به زبان انگلیسی در اصفهان فیلمبرداری می شد و به همراه او، وثوقی، گرامی، کهنمویی و طباطبایی هم حضور داشتند و سایر گروه کاملا خارجی بودند. آنتونی کوئین و مایکل سارازین از دیگر بازیگرانی بودند که در این فیلم حضور داشتند.
کشاورز دربارۀ این تجربه اش می گوید:« با حضور در این فیلم تجربه های بسیار زیادی کسب کردم. کار من بیشتر با آنتونی کوئین بود. او نقاش خیلی خوبی بود و شطرنج را هم فوق العاده بازی می کرد. موزیک را خیلی خوب می دانست و بسیار خوب می خواند و در مجموع آدم با شعور و با سوادی بود. گفتگوهایی که با هم می کردیم برایم جالب بود که می گفت آرزو دارم یک بار روی صحنه تئاتر بروم و وقتی فهمید من هنرپیشه تئاتر هستم گلایه کرد که چرا زودتر نگفته ام. ما خیلی با هم رفیق شدیم و بحث و گفتگوهای زیادی با هم می کردیم. حتی یک بار یکی از فیلم هایش در اصفهان اکران می شد و با هم به تماشای آن رفتیم و اینکه می دید صدایش به فارسی دوبله شده است برایش جالب بود و با شوخی می گفت:«کی فارسی صحبت کردم که خودم خبر ندارم؟!»
فیلم «کاروان ها» در ایران اکران نشد اما در آمریکا و سایر کشورها نمایش گسترده ای داشت.
او همچنین در فیلم «صحرای تاتارها» که محصول مشترکی با ایران بود نیز بازی کرده بود؛ در واقع آقایی فرانسوی مصاحبه ای با او راجع به تئاتر داشت و بعد کشاورز را به کارگردان این فیلم معرفی کرده بود. در این فیلم با ماکس ماکسیدو که یکی از بازیگران توانای جهان بود، همبازی بود که آدم بسیار با شعور و با معلومات بود و حتی ادبیات ایران را خوانده بود و تاریخ ایران را خیلی خوب می دانست به خصوص معماری ایران را؛ از او هم چیزهای زیادی یاد گرفت. «صحرای تاتارها» در ایران اکران شد.

پس از انقلاب و بهترین هایش
پس از انقلاب کشاورز هم مثل بسیاری از همکارانش از اداره تئاتر بازنشسته شد و با توجه به این که محیط سینما حال و هوای تازه و اخلاق مداری پیدا کرده بود و کارگردان های جوان و خوبی وارد آن شدند، بیشتر در آن به فعالیت پرداخت، با توجه به این که مشکلی هم برای ادامه کار نداشت. «برزخی ها» اولین فیلم او پس از انقلاب بود، به کارگردانی ایرج قادری.
سال 59 مشغول بازی در سریال «سربداران» بود که علی حاتمی «هزار دستان» را شروع کرد و این اولین کارش با حاتمی بود. البته قبلا نمایشنامه هایی که نوشته بود را در تئاتر کار کرده بود. علی جاتمی از دانشکده هنرهای دراماتیک بیرون آمد و در رشته ادبیات دراماتیک تحصیل می کرد و در بعضی کلاس ها با هم بودند. به باور کشاورز، حاتمی فیلم های خوبی هم ساخته بود مثل «سوته دلان» و «ستارخان» و در واقع فیلمنامه نویس ماهری بود و هنوز کسی روی دست او در دیالوگ نویسی به خصوص در زمینۀ دوران قاجاریه بلند نشده است.
کشاورز درباره همکاری اش با حاتمی می گوید:« سر «هزاردستان» به من گفت حالا دیگر باید با من کار کنی... وقتی نقش «شعبان بی مخ» را به من پیشنهاد کرد گفتم اجازه بده روی نقش مطالعه کنم و ببینم دوستش دارم یا نه. دیدم با این کار می شود یک تجربه کار هنرپیشگی کرد. با جاهل های قدیمی و لوطی های محله های مختلف صحبت کردم تا به نقش نزدیک شوم. نزدیک به پنج بار هم گریم ام عوض شد که هر بار چهار ساعت طول می کشید. من و انتظامی سنگین ترین گریم را داشتیم. به هر حال شروع به کار کردیم. شعبان بی مخ نقشی بود که دوست داشتم و خوشبختانه از نظر مردم هم موفق بود. علی هم دقت زیادی روی کار داشت و حتی به جزییات می رسید.»

در فیلم «کمال الملک» هم همکاری اش با علی ادامه پیدا کرد که نقش «اتابک اعظم» را بازی می کرد و برای این فیلم هم تحقیقات و مطالعات زیادی را انجام داد.
او بعدها در دو فیلم دیگر حاتمی به نامهای مادر و دلشدگان هم بازی کرد. کشاورز درباره نقش اش در مادر می گوید:« بعضی ها فکر می کردند این محمد ابراهیم فیلم «مادر» همان «شعبان بی مخ» است. در صورتی که این شخصیت اصلا مغز نداشت و فقط زور زیاد داشت ولی محمد ابراهیم آدمی بود که سواد داشت و حتی کمی آلمانی می دانست. این شخصیت یک نوع بدبینی خاصی نسبت به خانواده اش داشت اما علاقه خاصی به مادرش داشت و نمی توانست احساسات درونی خودش را نشان دهد و حتی در صحنه آخر وقتی مادر می میرد، فقط به چادرش نگاه می کند و تمام غم های دنیا در چهره اش دیده می شود. اکبر عبدی هم در این فیلم بازی فوق العاده ای داشت و به نظر من بهترین کار زندگی اش را انجام داد. بارها هم به او گفتم هر نقشی را قبول نکن که متاسفانه گوش نکرد.
سر فیلم «مادر» هم گفتگوهای زیادی را با علی داشتیم و او تمام لحظات را چک می کرد. سناریوی قوی و زبان شعرگونه ای که در دیالوگ ها وجود داشت باعث ماندگاری این فیلم شد.»
«دلشدگان» آخرین همکاری او با حاتمی بود که صحنه هایی را هم در مجارستان گرفتند. این فیلم هم گفتاری بسیار زیبا داشت. به علی گفتم تهیه کننده کار خودت نباش؛ وقتی تو تهیه کننده باشی فکرت دو جاست ولی گوش نکرد. من در فیلم های بعد از انقلاب حاتمی، فقط در «حاجی واشنگتن» نبودم که نسبت به کارهای دیگرش فیلم زیاد خوبی هم نبود. حتی برای آخرین کارش «جهان پهلوان» قرارداد بستم و قرار بود نقش مربی تختی را بازی کنم و تحقیقات زیادی هم انجام دادم. سر آن کار هم به علی اصرار کردم تختی را نساز تا همان اسطوره ای که هست بماند، چون همه مسائل تختی را نمی توان مطرح کرد.

با کیارستمی
کشاورز به نظر خودش، اولین بازیگر حرفه ای هست که با عباس کیارستمی کار کرد. البته کاری را قبل از انقلاب با بازیگران حرفه ای داشت اما بعد از آن دیگر بیشتر با مردم عادی کار کرده بود. «زیر درختان زیتون» تجربه خیلی خوبی برایش بود. کیارستمی را از طریق فیلم هایش می شناخت که ازاو برای بازی در نقش کارگردان در این فیلم که نقش خودش بود، دعوت کرد. کشاورز «در زیر درختان زیتون» به عنوان یک هنرپیشه حرفه ای کار نکرد. کیارستمی هم از او همین را می خواست. به نظر کشاورز، کیارستمی از تواناترین کارگردان هاست و دقیقا می داند که چه می خواهد. قبل از این که کاری را شروع کند لوکیشن ها را انتخاب می کند و بر اساس آن سناریو می نویسد و دقیقا می داند کجا فیلمبرداری کند و رهبری فوق العاده خوبی در کار دارد.
«روز واقعه» یکی دیگر از فیلم هایی است که به خاطر بهرام بیضایی که فیلمنامه آن را نوشته بود، بازی کردم. در این فیلم نقش یک کشیش ارمنی را داشتم که بسیار کوتاه بود و در دو روز فیلمبرداری شد.
«پول خارجی» هم از فیلم هایی بود که توسط رخشان بنی اعتماد ساخته شد. این فیلم، سناریوی خوبی داشت و کار خوبی هم شد اما نمی دانم چرا از نظر تماشاگر موفق نبود. با فربال بهزاد هم در فیلم «روزی که خواستگار آمد» همکاری داشتم که این فیلم هم فیلمنامه خوبی داشت که کوتاه شد و در بعضی صحنه ها هم به خاطر حضور شتر نمی شد درست کار کرد. اگر دو سه بازیگر بهتر در کار بودند، فیلم بهتری می شد.

سریال ها
کشاورز بعد از سال 75 بیشتر در تلویزیون کار کرد. در آنجا باندبازی کمتر بود همین باعث شد بیشتر به بازی در سریال ها بپردازد و البته در این حوزه هم بیشتر با سعید سلطانی و اکبر خواجوی کار کرد. اخلاق برای او اهمیت زیادی داشت و محیط کار این افراد بسیار سالم بود. بعضی اوقات هم مجبور شده است برای گذران زندگی اش با افراد دیگری کار کند که بیشتر کارشان به درگیری رسیده است.
از جمله سریال های موفقی که داشت «پدرسالار» است که بسیار در جامعه تاثیرگذار بود و هنوز هم بعد از گذشت سال ها از پخش، از آن یاد می شود. حتی در تاجیکستان هم طرفداران زیادی پیدا کرده و وقتی برای هفته فرهنگی به آنجا رفته بود مردمش او را به عنوان اسدالله خان می شناختند. «خانه ای در تاریکی»، «رسم شیدایی»، «کهنه سوار» و «مزرعه آفتاب گردان» از دیگر کارهایش بوده اند و آخرین کارش هم سریال «سال های برف و بنفشه» به کارگردانی سعید سلطانی بود.
از میان سریال هایی که بازی کرد به «هزاردستان» چون با علی بود یک حالت نوستالژی داردو «پدرسالار»، «سربداران»، «سلطان و شبان» را که یک کار کمدی قشنگ بود هم دوست دارد.

تئاتر امروز
او پس از انقلاب دیگر کار تئاتر نکرد و گفت:« جوان ها بیایند و شروع به کار کنند. تئاتر در کشور ما افت و خیزهای زیادی داشت و بهترین دورانش دهه 50 بود  که حرکت عظیمی در کل کشور انجام شد و در بعد از انقلاب هم دوران ریاست آقای منتظری در اداره کل هنرهای نمایشی اقدامات خیلی خوبی شد و جانی دوباره به تئاتر بخشید و نگذاشت بمیرد. او به شهرستان ها می رفت و بودجه می گرفت و به همین صورت تئاتر را زنده نگه می داشت. اگر تئاتر ما رشد نکند سینما و تلویزیون هم رشد نخواهند کرد. تئاتر باید موجودیتی هنری داشته باشد و به هیچ جناحی وابسته نباشد. شهرداری هم باید کمک کند تا سالن های خوب وجود داشته باشد و این امکان فراهم شود که بازیگر کار کند و مردم به تماشا بنشینند.»

محمدعلی کشاورز در همین رابطه افزود: اولین توصیه من به بچه‌هایی که به خانواده تئاتر می‌پیوندند نجابت داشتن است، مسئله دوم مطالعه درست و خوب ادبیات این مملکت است. نکته دیگر این است که باید جای جای مملکت‌شان را ببینند و بشناسند و با فرهنگ‌های مختلف آشنا شوند.

بازیگر نمایش «لبخند باشکوه آقای گیل» ادامه داد: ما نباید صرفاً به کسانی که پیش از این بوده‌اند بسنده کنیم، باید جوانان دست به قلم را دید و از آن‌ها خواست که از مسائل مختلف انسانی سخن بگویند. بچه‌های جوانی که تئاتر کار می‌کنند به هنر این مملکت بدهکارند و باید نویسندگانی خوب، بازیگرانی خوب، کارگردانانی خوب و طراحانی خوب باشند چون منبعی غنی از ادبیات در دسترس‌شان است که می‌توانند به مدد آن، مردم را به سالن‌های تئاتر بکشانند. مطمئن باشند اگر این گونه تلاش و کوشش کنند دولت هم به آن‌ها کمک خواهد کرد.

افتخارات
فقط یک بار برای فیلم «مادر» کاندیدای دریافت سیمرغ بلورین شد که آن سیمرغ هم نصیب خسرو شکیبایی برای فیلم «هامون» شد اما بزرگترین جایزه ای که گرفت از دست پسر جوانی بود که چرخ انگور فروشی داشت و به پیشش آمد و گفت:« من هیچ چیزی ندارم به تو بدهم غیر از این که حسم را بگویم» و خوشه ای انگور به عنوان کادو به کشاورز داد که این بزرگترین جایزه ای بود که در زندگی اش گرفت و به نظرش، در واقع بهترین قاضی مردم هستند که در کوچه و خیابان نقدهای فوق العاده خوبی می کنند. یک بار هم به عنوان چهره ماندگار در همایش چهره های ماندگار انتخاب شد.

 آخرین کارها و یادگاری ها

در این سالهای آخر با آنکه فعالیت حرفه ای نداشت اما همواره حضورش در عرصه هنر محسوس بود. بارها هنرمندان تئاتر از او به مناسبت‌های مختلف تقدیر کردند و بارها می شد محمدعلی کشاورز را در سالن انتظار یکی از تالارهای نمایشی دید که برای دیدن نمایشی دعوت شده و با حوصله به تماشا می نشیند. همچنین یکی از بهترین حرکت ها دعوت از او برای نوشتن پیام روز ملی تئاتر ایران بود که در نوروز 98 چنین فرصتی پیش آمد. همچنین کشاورز همزمان با سالروز تولدش جوایز و یادگاری‌هایش را به موزه سینما اهداء کرد.

از جمله اسناد و یادگاری‌‌های اهدا شده از سوی این بازیگر پیشکسوت به موزه سینما می‌توان کارنامه هنری، کارت تحصیلی هنرستان هنرپیشگی، نامه دستخط زنده یاد حمید سمندریان به وی، اعلامیه درگذشت شعبان استاد خانی (استخوانی) از آگهی‌های استفاده شده در سریال هزاردستان، کارت شناسایی دوران خدمت، گواهینامه هنری از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، فیش حقوقی اداره کل فعالیت‌های هنری و همچنین قرارداد آثاری همچون کمال الملک، کفش‌های میرزانوروز، دایی جان ناپلئون، صادق کرده، سربداران، صحرای تاتارها، جاده ابریشم را نام برد. همچنین انگشتر، خودنویس، خودکار، عینک، کلاه و... نیز از دیگر وسائل شخصی این هنرمند است که در اختیار موزه سینما قرار گرفته است.

مروری کوتاه

محمدعلی کشاورز دارای نشان درجه یک فرهنگ و هنر است. او فعالیت هنری‌اش را از سال 1339 با حضور در نمایش «ویولن‌ساز کره‌مونا» آغاز کرد و سپس با ایفای نقش در نمایش‌هایی همچون «آنتیگون»، «آندورا»، «ادیپوس شهریار»، «بازی استریندبرگ»، «دایی وانیا»، «عاشق مترسک»، «لبخند باشکوه آقای گیل» و شماری دیگر به بازیگری حرفه‌ای در تئاتر بدل شد.

کشاورز در سریال‌های تلویزیونی زیادی همچون «هزاردستان»، «سربداران»، «سلطان و شبان»، «گرگ‌ها»، «پدرسالار» و... به نقش آفرینی پرداخته است.
همچنین بازی در فیلم های سینمایی «رگبار»، «خشت و آینه»، «برزخی‌ها»، «کمال الملک»، «مردی که موش شد»، «کفش‌های میرزا نوروز»، «مادر»، «جستجو در جزیره»، «ناصرالدین شاه آکتور سینما»، «دلشدگان»، «آقای بخشدار»، «زیر درختان زیتون»، «روز واقعه» و... از دیگر آثار ماندگار اوست.

همسرش سالها پیشتر فوت کرده و تنها دخترش هم به نام نیلی در بوزای بلژیک زندگی می کند و استاد دانشگاه و عاشق کارش است و تمام فکر و ذکرش صرف نقاشی می شود و نقاشی های خوبی هم می کشد و خوشبختانه به سرزمین، فرهنگ و ادبیات مملکتش هم پایبند است.

منابع:

اکسیر نقش (زندگی هنری محمدعلی کشاورز) (تئاتر ایران در گذر زمان 4)، اعظم کیان افراز و یاسین محمدی، تهران: افراز، ۱۳۸۷.

مسعود نجفی، روزنامه سینما، اسفند 97.

حسرت محمدعلی کشاورز از نبود ۳ نفر از رفقایش، ایسنا، اردیبهشت 95.




مطالب مرتبط

مهدی ارجمند، کارگردان نمایش «کمی کمتر بدزدین»:

هیچ چیز به اندازه «خنده»، قدرت را هراسان نمی‌کند
مهدی ارجمند، کارگردان نمایش «کمی کمتر بدزدین»:

هیچ چیز به اندازه «خنده»، قدرت را هراسان نمی‌کند

مهدی ارجمند، کارگردان نمایش «کمی کمتر بدزدین» با بیان اینکه داریوفو براین باور است که هیچ‌چیز به اندازه خنده، قدرت را هراسان نمی‌کند، این اثر را نمایشی دانست که مخاطب را به فکر وامی‌دارد.

|

نظرات کاربران