در حال بارگذاری ...
اسارت، کرونا ، تئاتر و دفاع مقدس در گفت و گو با آزاده سرافراز محمد باقر عباسی:

از ساخت لباس پلنگی با پوست پیاز تا نمایش عروسکی آقای اشتیاق
انگیزه از دست نرود هر کاری ممکن می شود

ایران تئاتر: آزاد سرافراز محمدباقر عباسی از هنرمندان مطرح تئاتر در دوران اسارت است که اسرا با نمایش های طنز او به ویژه نمایش عروسکی آقای اشتیاق خاطرات زیادی دارند.

این روزها کرونا سایه سنگینی بر زندگی هنرمندان انداخته و خبر ناگوار موج جدید و ماندگاری احتمالی آن در ماهها و حتی سالهای آتی، موج نگرانی بیش از پیش کرده است.

یاس و ناامیدی، وضعیت معیشت، بیکاری و ... دست به دست هم داده اند تا از آن عشق و علاقه هفته های آغازین روزهای قرطنینه و کرونا که با طرح های جدید، برگزاری مسابقات مجازی، برگزاری کارگاهها و اجراهای آنلاین و ...  همراه بود، روز به روز کاسته شود و آینده ای نامشخص برای هنرمندان رقم بزند.

این موضوع باعث شد تا پرده از جریانی برداریم که در دهه 60 بر اردوگاههای اسرای ایرانی در عراق حاکم بود و سال هاست غبار بی رحم نادیده شدن بر آن نشسته است.

در روزگاری که اسرای ایرانی،برخلاف آنچه بعثی ها آن ها را افسرده و ناامید و در پس آینده ای تاریک و مبهم می خواستند ، در زیر چشمان زندانبانان و با کمترین امکانات، معجزه ای به نام «تئاتر در اسارت» رخ داد.

معجزه ای که همه غبار دلتنگی‌ها و ناامیدی‌ها را از رخسار اسرا زدود و بارقه امید را در دلهای آنها روشن کرد.

«تئاتر در اسارت» گرچه در سی سال گذشته مغفول ماند و به درستی از ظرفیت ها تجربه های آن استفاده نشد. در آستانه چهلمین سالگرد آغاز دفاع مقدس و 26 مردادماه سالروز بازگشت آزادگان به وطن ؛در روزهایی که با خود بوی آزادی می آورد، پای سخنان این آزاده سرافراز بنشینیم.

 

اسرایی که با شما در یک اردوگاه بودند از اجراهای شما خیلی تعریف می کنند، چه شد که تصمیم گرفتید در دوران اسارت به سمت تئاتر بروید؟

بله، من در شهرستان محلات که بودم تئاتر کار می کردم و اجرای نمایش و مطالعه زیادی داشتم. پس از ورود به اردوگاه عنبر در سال 60، احساس کردم وضعیت روحی بچه ها خراب است و باید راهی برای برون رفت از این وضعیت پیدا کنم. این شد که با همکاری برخی از علاقه مندان به تئاتر، تصمیم گرفتیم به نحوی بچه ها را بخندانیم و روحیه آنها را بالاببریم. اولین نمایش ما یک طنز قهوه خانه ای بود که در 15 دی 1360 اجرا کردیم. خیلی استقبال خوبی از نمایش شد. به مرور کار را ادامه دادیم و کار تئاتر شکل رسمی پیدا کرد. بعد از آن در اردوگاههای بعدی این راه ادامه یافت.

 

در اسارت شیوه کار بدون دکور، گریم، لباس و حتی ورق و خودکار برای نوشتن سخت است، با این وجود اجراهای زیادی به روی صحنه رفت. با این کمبودها چه می کردید؟

ما دو مشکل اساسی داشتیم اول برخورد ماموران زندان با اهالی تئاتر بود. اگر می فهمیدند نمایشی اجرا می شود سخت ترین مجازات را درنظر می گرفتند لذا کار نمایش در اسارت مخفیانه و با بهره گیری از گروهی نگهبان انجام می شد.

دومین موضوع نیز همانطور که عنوان کردید کمبود امکانات بود. مثلا در اولین نمایش ها، کاغذ و خودکاری برای نوشتن سناریو نبود. دیالوگ ها زبان به زبان تمرین می شد. یعنی من دیالوگ را می گفتم و گیرنده نقش دیالوگ را حفظ می کرد. بعدها زر ورق پاکت سیگار عراقی، کاغذ کیشه های سیمان، پودر لباسشویی و هر کاغذی که گیرمان می آمد را جمع می کردیم و از آنها استفاده می شد. برای نوشتن هم با ذغال مدادهای ریز درست می کردیم.

از سال 62 به بعد با ورود کارکنان صلیب سرخ، به مرور دفتر و خودکار به ما دادند و مشکلات تا حدودی حل شد. هرچند اگر عراقی ها می فهمیدند که کاغذ و خودکار داریم واقعا برخورد شدیدی می کردند.

 

دکورها را چگونه طراحی و اجرا می کردید؟

ما تیم های طراحی داشتیم که استعداد خاصی برای طراحی دکور داشتند. به ما می گفتند شما گوریل هم بخواهید ما از آسمان برایتان می آوریم. کارشان خیلی سخت بود چون باید وسایل را آماده، طراحی و سپس مخفی می کردند تا عراقی ها متوجه نشوند. شب و روز نداشتند اما ایده ها را خیلی خوب عملی می کردند.

ما در آسایشگاه، دریا درست کردیم که یک کشتی در وسط آن بود و ناخدا در کشتی حضور داشت. صحنه ای داشتیم که ضریح امام رضا(ع) بود و اسرا در گرداگرد آن بودند. غاز، جنگل، شهر و هرچه می خواستیم اجرا می شد.

 

در آسایشگاه تان هر چند ماه یکبار نمایشی به روی صحنه می رفت؟

نحوه برگزاری تئاترها متفاوت بود. برخی تئاترها هفته ای یکبار یا دو بار در آسایشگاه اجرا می شدند که دکور خاصی نداشتند. برخی آثار برای مناسبت های مختلف ملی و مذهبی آماده می شدند و برخی تئاترهای ویژه هم داشتیم که در عید نوروز که سه روز تعطیل بودیم انجام می گرفت. در این ایام سعی می کردیم تئاترهای باکیفیت را روی صحنه ببریم.

تئاتر در آن سه روز به قدری جذاب بود که یکی از اسرا به من گفت: به عشق نمایش سال دیگه روزشماری می کنم.

برنامه رادیویی و عروسکی هم داشتیم. یک عروسک به نام آقای مشتاق ساخته بودیم و خودم عروسک گردان و صداپیشه اش بودم. هر بار آقای مشتاق در قالب یک نقش مثل پزشک، معمار، یک فرد سیاسی و ... ظاهر می شد و نقش بازی می کرد که خیلی برای اسرا جذاب بود.

جالب است بدانید ما سریال نمایشی هم داشتیم. در یکی از آسایشگاه ها تئاتر میرزاکوچک خان با موسیقی شمالی به صورت سریال هفتگی اجرا می شد که خود من از مخاطبان آن بودم.

 

گریم ها را به چه نحوی پیاده می کردید؟

در آن زمان چون ابزار گریم نبود، بیشتر بر روی ریش، سیبیل، مو و لباس متمرکز بودیم. البته اینگونه نبود که پنبه یا زغال بکشیم و فرد را پیر یا جوان کنیم. واقعا روی این مبحث گریمورها فکر می کردند.

لباس ها نیز بسیار ویژه ساخته می شد. یادم می آید یکی از دوستان به نام علی نوایی با پتوهای کهنه کت هایی برای نمایش درست کرده بود که نمایندگان صلیب سرخ مبهوت شده بودند که اینها را از کجا خریده اید.

 

به نظر شما چرا تئاتر اینقدر در دوران اسارت با استقبال روبرو شد؟

ببینید، هنر تئاتر به لحاظ اندیشه تاثیر زیادی بر مخاطب دارد و حرف خود را بر مخاطب مستقیم منتقل می کند. در زمان اسارت نیز بچه های تحت فشارهای مختلفی بودند و تماشای تئاتر علاوه بر سرگرمی و خنداندن در آموزش بسیاری از مفاهیم هم موثر بود.

 

بعد از اسارت، انتظار از هنرمندان تئاتر آن دوران این بود که به شیوه ای این آثار را برای مردم به اجرا گذارند اما اقدامی نشد، چرا؟

مشکلات زیادی بعد از آزادی اسرا داشتند. بهر حال چندین سال دوری، نداشتن شغل، خانه، کار و ... همه را درگیر کرد. امکانش فراهم نبود. بچه ها هرکدام در استانی بودند و جمع کردنشان کار راحتی نبود. به مرور هم سن بچه ها بالا رفت، عده ای دچار بیماری ناشی از دوران اسارت بودند و برخی از بچه ها به رحمت خدا رفتند. امکان تئاتر آنگونه که باید فراهم نبود.

 

امکان چاپ و انتشار نمایشنامه ها چه، برای آنها کاری کردید؟

واقعیت این است با توجه به اینکه این آثار مخفیانه نوشته و در دسترس بود، پس از اجرا توسط یک تیم ویژه، زیر خاک مخفی می شدند تا به دست عراقی ها نیفتند. این افراد موظف بودند در صورت نیاز به یک نمایشنامه، آن را از محل هایی که مخفی کرده بودند درآورند و به گروه نمایشی دهند. پس از پایان اجرا، دوباره مخفی کنند. خیلی از آنها زیرخاک ماندند ماندند و فقط تعداد اندکی از نمایشنامه ها را بچه ها به سختی به کشور بازگرداند. مثلا از هر 150 تا 200 نمایشنامه، یکی از آنها را برگرداندند که منتشر شده اند. باور کنید فرآیند دسترسی به نمایشنامه ها در آن دوران، یک نمایش است.

 

روزگار پسا کرونایی برای هنرمندان سخت می گذرد، به عنوان فردی که دوران اسارت را با استقامت سپری نموده اید، چه پیشنهادی برای هنرمندان دارید؟

باید انگیزه خود را از دست ندهیم. با انگیزه حتی با دستان بسته هم می شود راه را پیدا کرد. شاید باورتان نشود اما در اسارت، بچه ها با پوست پیاز لباس پلنگی فلسطین را ساختند. ما در آنجا، با شیشه عینک بچه ها، یک فیلم اسلاید از شروع انقلاب تا پایان جنگ را با تمامی اتفاقات ساختیم. تیم ساعت اسلاید بود و یک دانه از آن را عراقی ها نگرفتند.

باید با آرامش فکر کرد، راه ها را پیدا کرد و در مسیر موفقت گام برداشت. با نشستن و قصه خوردن راهی از پیش نمی رود.

 

به چهلمین سالگرد انقلاب نزدیک می شویم، چه برنامه ای برای این ایام دارید؟

یکی از کارهای من رژه ای بود که در اسارت انجام شد و قصد دارم فیلم سینمایی از آن بسازم. متن آن تقریبا آماده است و ان شاء الله یکی از برنامه های آتی من است.

یک کار تلویزیونی هم به سفارش بنیاد شهید کرج با همکاری 20-25 نفر از اسرا آماده کرده ایم که به نقل خاطرات آنها می پردازد.




نظرات کاربران