در حال بارگذاری ...
یادداشتی درباره «سه شنبه های لعنتی»

چون دومینوئی بی رحم

ایران تئاتر- محسن زارع اشکذری: نمایش «سه شنبه های لعنتی» حرف داشت. مسئله داشت. یک مشت چرند ِ بی سر وته نبود که چون سالن داریم و مختصر سرمایه ای هم هست، از دهان دوستانی که فقط به دنبال نقش بازی کردن هستند و بس، بیرون بیاید. زخم زننده بود و دردآور.

پسر ارشد که همچون پدر آموزگار است، در رنج روزگار پیر و ناقص می شود و از خانه ی پدری و سرزمین اجدادی می گریزد. دومین پسر هم ملعبه ی دست رجاله گان کوچه و بازار است و خود نیز نمیداند که چه می کند و چه بر سر خانواده و جامعه می آورد. کوچکترین این جمع دختر جوانی ست و در پی هنر. هنر می خواند. هنر می خواهد. هنرجوست. ولی دستش به کوتاه ترین شاخه ی هیچ درخت آرزوئی نمیرسد که نمیرسد. پدر دق می کند و مادر در به در می شود و خانواده متلاشی می شود. به همین سادگی. به همین تلخی. همواره نوشته و گفته ام که هرگز به هنر اخته اعتقادی نداشته و نخواهم داشت. به باور بنده، هنر گلخانه ای [هنر بی خاصیت] دشنامی ست به مشاعر انسان بیدار و آگاه.
هنری که راوی رنج انسان نباشد اصلن هنر نیست. ابتذال است و خاله بازی! همواره در پی ساخت و تولید آثاری بوده ام که به دردخور و ماندگار باشند و اگر کارکرد کشیده ای سوزان را نداشته باشند، لااقل تلنگری باشند بر روان و اعصاب بیننده ی حقیقت جو. سه شنبه های لعنتی از این دست بود. حرف داشت. مسئله داشت. یک مشت چرند بی سر و ته نبود  که چون سالن داریم و مختصر سرمایه ای هم هست، از دهان دوستانی که فقط به دنبال نقش بازی کردن هستند و بس، بیرون بیاید. زخم زننده بود و دردآور. چرا که فرد کسری از خانواده است و خانواده خود بُرشی کوچک از جامعه. و این فروپاشی نه فقط فردی، که چون دومینوئی بی رحم یکی پس از دیگری ساختارهای اخلاقی و اقتصادی و روانی اجتماع را فرومیریزد و به زوال می کشاند. و روایت این دردنامه رسالتی بود که خودآگاهانه و از سر تکلیف به دوش کشیدم و تا جایی که جا داشت به پیش بردم.
مجال اندک است و حدیث دل دراز ولی تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل. باشد تا باهم و دوشادوش هم به سربلندی و عزت این خاک پر گوهر بیاندیشیم و دست برکشیم از اینهمه تزویر و تلخی و بی عطوفتی. که رستگاری ما در گرو رستگاری جمع است و این جامعه است که افراد را عزت می دهد و به بار می نشاند.
در پایان از یکایک دوستان، همکاران و هنرمندانی که بدون همراهی و همدلی ایشان این نمایش شکل نمی گرفت و به اجراء نمی رسید، خصوصن نویسنده و کارگردان خلاق و خوشفکرمان جناب آقای محمدمهدی خاتمی کمال تشکر را دارم و از خدای سبحان عزت این عزیزان را خواستارم. حقا که به مفهوم شهامت و ایثار, طرح و تصویری تازه بخشیدند این بزرگواران. نه چانه ی پول با ما زدند و نه از کرونا و ویروس هراسیدند. دمشان گرم و سرشان سلامت.




نظرات کاربران