در حال بارگذاری ...
متنی کوتاه بر مسابقه نمایشنامه نویسی «انسان، هنر، بحران» کردستان

ما می­ نویسیم تا به یاد بیاوریم

ایران تئاتر- فارس باقری؛ همۀ ما، نمایشنامه­ نویسی را خوب بلدیم، اما یادمان رفته است. پس ما می­ نویسیم تا به یاد بیاوریم.

بنیاد نمایشنامه بر زمان است. «زمان» ی که وقتی آغاز می­ شود، هرگز به پیش از خود بازنمی­ گردد. زمانی که هر چقدر جلو می­ رود، سویۀ هولناک­تر و ویرانگرتری پیدا می­ کند. شاید به همین دلیل است که این همه با زندگیِ آدمی همبسته است. آدمی، آن هنگام که در زهدانِ مادر، می­ زید- در فضایی شناور و بدون زمان- فهم و درکی از مقولۀ زمان ندارد. اما زمانی که با تولدش پای به جهان می­ گذارد، یکباره مکانی (زهدان) را ترک می­ کند و در زمانی تازه (زندگی) قرار می­ گیرد. برای همین، آدمی از همان آغاز و با تولد و زندگیش، مدام با زمان درگیر است. چون در زمان زندگی می­ کند، در زمان به پیش می­ رود، در زمان زیست می­ کند و در زمان، زندگی را می­ میراند. اما در بطن همین زمان، ناگزیر از زندگی با «دیگری» است. برای همین، به باور من، نمایشنامه، قرار دادن آدمی در موقعیتِ هستی­اش و در ارتباط با دیگری معنا پیدا می­ کند. این «دیگری» همیشه با آدمی است، از تولد تا مرگ. آدمی بدون «دیگری» نمی­ تواند زندگی کند. با «دیگری» به دنیا می­ آید، با «دیگری»، زندگی می­ کند، با «دیگری» کار می­ کند, با «دیگری» عاشق می­ شود و با «دیگری» جدایی و زندگی را تجربه می­ کند. آدمی تنها در مرگ تنهاست.

ما، همگی، نمایشنامه را خوب بلدیم، اما یادمان رفته است. پس می­ نویسیم تا به یاد بیاوریم، می نویسیم تا آن زمانِ تباه با «دیگری» و آن زمانِ زیسته «دیگری» را دوباره برای لمحه­ای بازیابیم. می­ نویسیم تا برای دقایقی، زندگی یک آدم یا چند آدم را دوباره بازیابیم و در آن تامل کنیم. برای همین، نمایشنامه آن­قدر به زندگیِ آدمی نزدیک است. گویی، هر آدمی، یک نمایشنامه است. هر کس و هر آدمی که تنها یکبار زندگی کرده باشد، می­داند که می­ تواند نمایشنامه­ ای بنویسد. چرا که آدمی باید مدام به یاد بیاورد. تنها مردگانند که نمی­ توانند چیزی به یاد آورند.

ما می­ نویسیم تا رنج ها و شادی­ هایِ خود و مردمان سرزمینمان را به یاد آوریم. لبخند و گریه آن آدمی که کنارمان زیسته و ناگهان از کنارمان رخت بربسته است. می­ نویسیم تا برای لمحه­ای، دقیقه­ ای دوباره او را زیر آن نور لرزانِ صحنه، ببینم و دوباره با او گفتگو بزنیم. نمایشنامه سخن گفتن ما با «دیگران» و گذشتگانمان در اکنونِ ماست. مکالمۀ ماست با فرهنگ و زیست و آلام و دردهایِ ملتی که در بسترِ فرهنگی بزرگ زیسته است و در این زیست، فراز و فرودهای بسیاری را از سرگذرانده است. نمایشنامه، هنر زندگان است تا به چیزها را که ناگهان از زندگی مان غیب شده­ اند، دوباره به یاد آوریم و به قول آن بزرگ: « نوشتن، بیرون زدن از صفِ مردگان است.»

ما می نویسیم تا بدانیم بر ما چه رفته است؟ می نویسیم تا یادمان بیاید که چه کسی بودیم و اکنون چه هستیم و چه کرده ایم و چه خواهیم کرد. می ­نویسیم تا یکبار دیگر، زندگی را برای آنی در آغوش بگیریم. زندگی که برای زمان­های زیادی از ما دریغ شده یا از همدیگر دریغ کرده­ ایم. می­نویسیم تا «دیگری» را دوباره بازیابیم، بی­ هیچ کینه­ توزی و بی­ هیچ واهمه و هول و ولایی. می­ نویسیم تا به یاد بیاوریم، که  به رغم تاریخ، در مسیر پرتلاطمِ فرهنگ و تمدن، با چه تاریکی­ها و دهشت­ها و فروبستگی­هایی روبرو بوده­ ایم. می­ نویسیم تا خودمان با خودمان روبرو شویم. انگار یکباره در مقابل آیینه­ای ایستاده باشیم و ناگهان درون آیینه با یک بیگانه روبرو شده باشیم. می­ نویسیم تا غریبه و بیگانه­ ای که درونِ آیینه به ما خیره شده است را به گفتگو واداریم. 

آری. همۀ ما، نمایشنامه ­نویسی را خوب بلدیم، اما یادمان رفته است. می­ نویسیم تا به یاد بیاوریم.

حالا تو بنویس و به یاد آر.

 

 

 

   




مطالب مرتبط

نظرات کاربران