در حال بارگذاری ...
نگاهی به سوژه‌های نمایشی به بهانه روز استعمار

خانه ما کوه‌ است و تخریب آن خارج از قدرت اجنبی
بخش دوم ؛ مبارزات آن قهرمان بی نقاب

ایران تئاتر – سید رضا حسینی: به مناسبت روز ملی مبارزه با استعمار که به افتخار رئیس‌علی دلواری نام‌گذاری شده است، تصمیم گرفتیم در قالب مطلبی در دو بخش نگاهی به سوژه‌های مختلف نمایش با موضوع استعمار انگلستان و قیام مجاهدان جنوب در دوران قاجار داشته باشیم. پس از انتشار بخش نخست این مطلب اکنون نوبت به بخش دوم آن رسیده است.

همان‌گونه که در بخش نخست مطلب پیش رو به آن اشاره شد ( اینجا بخوانید ) انگلستان در طول بیست سال حداقل دو بار به شکل جدی برای تصاحب مرزهای جنوبی ایران چنگ و دندان نشان داد و توسط ناوگان دریایی خود به بوشهر لشکرکشی کرد. در هر دوبار شاهان قاجار برای دفاع از مرزهای کشور تعلل نشان دادند و این مردم محلی بودند که با دست خالی در برابر هجوم قوای تا بن دندان مسلح بیگانه سینه سپر کردند. پس از این دو حمله که کمترین پیامد آن کوتاه شدن همیشگی دست ایران از هرات بود، انگلیسی‌ها از حمله‌ی مجدد نظامی به سواحل جنوبی کشور خودداری کردند و تنها از طریق جاسوسان و افراد دست‌نشانده‌ی خود در ایران به اعمال نفوذ سیاسی و اخذ امتیازهای تجاری پرداختند.

با شروع جنبش مشروطه و مشاهده‌ خودکامگی محمدعلی شاه قاجار و به هم ریختن اوضاع ایران مقامات سیاسی انگلیسی‌ و روس‌ سعی کردند از این وضعیت به نفع خود استفاده کنند. آنها با یکدیگر توافق کردند که شمال و جنوب ایران را بین خود تقسیم کنند و مناطق مرکزی کشور را به عنوان منطقه‌ بی‌طرف باقی بگذارند. آغاز جنگ جهانی اول فرصت مناسبی را برای تحقق اهداف آنها فراهم آورد. گرچه ایران در ابتدای جنگ اعلام بی‌طرفی کرده بود اما استعمارگران ساز خود را می‌زدند و ابایی از اشغال خاک مناطق شمال و جنوب کشور نداشتند. پس از گذشت شصت سال بار دیگر فیل انگلیسی‌ها یاد هندوستان کرد و مقامات بریتانیایی بی‌ثباتی ناشی از جنگ جهانی اول را فرصت مناسبی برای ترتیب دادن حمله‌ی جدیدی به بوشهر دیدند.   

تلاش اشغالگران برای تحریف تاریخ

سومین حمله‌ بزرگ ناوگان انگلیس به بوشهر حدود یک سال پس از آغاز جنگ جهانی اول یعنی در سال ۱۲۹۴ خورشیدی صورت گرفت. به دلیل آنکه پس از امضای پیمان پاریس دیگر ایران نمی‌توانست هیچ ادعایی نسبت به هرات داشته باشد، انگلستان نیز نتوانست مانند دفعات قبل به بهانه‌ی هرات به ایران حمله‌ور شود. به همین دلیل آنها حضور مستشاران آلمانی در ایران را بهانه قرار دادند و بار دیگر به بوشهر یورش آوردند. بهانه‌ای که بعدها در جنگ جهانی دوم نیز از سوی آنها و همتایان روسشان برای اشغال ایران مورد استفاده قرار گرفت (در این مورد می‌توانید به مطلب پیشین ایران تئاتر در رابطه با اشغال ایران توسط متنفقین مراجعه کنید). آنچه مسلم است انگلیسی‌ها وجود هیچ رقیبی را در بوشهر بر نمی‌تافتند و به هر ترفندی در صدد حذف آن بر می‌آمدند. معاون کنسول وقت آلمان در بوشهر که «ویلهلم واسموس» نام داشت از دید نماینده‌ بریتانیا در این شهر یعنی «هربرت چیک» فردی خرابکار و دسیسه‌گر تلقی می‌شد؛ یک جاسوس آلمانی حیله‌گر که مردم محلی را بر ضد انگلستان پاک و بی‌گناه تحریک می‌کرد و باید از صحنه‌ی بازی شطرنج حذف می‌شد. 

افرادی مانند چیک و پرسی سایکس پس از سرکوب قیام مجاهدان جنوب تلاش خستگی‌ناپذیری داشتند که مردم ایران را موجوداتی فاقد عقل و شعور و قوه‌ درک جلوه دهند و تمام تقصیرها را به گردن واسموس بیاندازند. در بهترین حالت قصد آنها معرفی واسموس به عنوان یک «توماس ادوارد لورنس» آلمانی بود. طبل تبلیغاتی پر سر و صدایی که انگلیسی‌ها بر آن می‌کوبیدند افرادی مانند رئیس‌علی دلواری را عده‌ای راهزن وحشی و یاغی چپاولگر معرفی می‌کرد که آلت دست آلمانی‌ها شده بودند و به تحریک واسموس بر علیه انگلیسی‌ها شورش کرده و قصد ایجاد مزاحمت برای آنها را داشتند. ادعایی که با حقیقت قیام مجاهدان جنوب بر علیه تهاجم بریتانیا در تضاد کامل است. در واقع آنها پیش از حضور واسموس در بوشهر بر ضد استعمار شوریده بودند و دلیل انزجارشان از انگلیسی‌ها ریشه در تاریخ پر التهاب سرزمینشان و قتل‌عام قهرمانان خوش‌نامی مانند احمد خان تنگستانی داشت.

گفته می‌شود واسموس در زمان حضور خود در ایران دیداری با رئیس ایل کشکولی که ایلی از تیره قشقائی است داشت. در این ملاقات او ضمن اهدای هدایایی نظیر پول و اسلحه به محمدعلی خان از او خواست مانع از انجام عملیات بر علیه انگلیسی‌ها نشود. خان قشقائی هم پاسخ داد آلمانی‌ها و انگلیسی‌ها نزد ایرانیان تفاوتی با یکدیگر ندارند و ما وطن خود را بیشتر از پول دوست داریم. چون در طول تاریخ از انگلیسی‌ها صدمات فراوان خورده‌ایم و آلمان تاکنون لطمه‌ای به ما وارد نکرده است، در هیچ کجا مانع از انجام عملیات شما به نفع وطن خود نخواهیم شد. هیچ عاملی بازدارنده‌ی ایرانیان از انجام وظیفه‌ نخواهد بود و پول و تفنگتان هم برای خودتان باشد.

همین دیدار و گفتگوهای نقل شده از آن می‌تواند زمینه را برای ساخت آثار نمایشی پیرامون نقش حاشیه‌ای واسموس در قیام مجاهدان جنوب بر علیه استعمار انگلستان و مستقل بودن آنها از خارجی‌ها فراهم کند. 

دلیران تنگستان و دشتستان

چیک برای حذف اتباع آلمانی از صحنه‌ی سیاست بوشهر دسیسه‌ای چید تا برخی از خوانین جنوبی همدست با بریتانیا نظیر «حیدر خان حیات داوودی» واسموس و چند تن دیگر از همکاران او را دستگیر کنند. نقشه این بود که آنها به هندوستان تبعید شوند و دیگر به بوشهر باز نگردند. با این‌حال واسموس از چنگ آنها گریخت و به تنگستانی‌ها پناه برد.

فرار واسموس و ماجراهای پس از آن سوژه‌های فراوانی در دل خود جای داده که هر کدام از آنها قابل استفاده برای نوشتن نمایشنامه است. هربرت چیک برای دستگیری واسموس مبلغ صد هزار تومان همراه با مقادیر فراوانی اسلحه و مهمات به عنوان جایزه تعیین کرد. عده‌ای معتقدند زائر خضر خان اهرمی که خود یکی از بزرگان اهرم و مجاهدان جنوب بود و با لقب امیر اسلام شناخته می‌شد، ابتدا قصد تحویل واسموس و دریافت جایزه را داشت؛ با این تفکر که درگیری انگلستان و آلمان ربطی به ایران ندارد و ما باید با پول و سلاحی که از خود انگلیسی‌ها تحویل می‌گیریم به نبرد آنها برویم. اما همراه و یاور او شیخ حسین خان چاه کوتاهی، که پدر بزرگش در حمله‌ی پیشین بریتانیا به بوشهر شانه به شانه‌ احمد خان تنگستانی جنگیده بود، این کار را به سود مجاهدان نمی‌دانست. از دید او که به سالار اسلام شهره بود تحویل واسموس به چیک ضربه‌ی بزرگی به اعتبار مجاهدان و خوش‌نامی جنبش ضد استعماری آنها وارد می‌آورد. بر اساس روایات نقل شده عاقبت او توانست امیر اسلام را قانع کند که واسموس را به چیک تحویل ندهند.

با این‌حال عده‌ی دیگری معتقدند که واسموس از همان ابتدا به زائر خضر خان پناه برد و او نیز به دلیل بهره بردن از خصلت جوانمردی مهمان خود را گرامی داشت و حتی فکر تحویل دادن او به ذهنش خطور نکرد. می‌توان در قالب یک اثر نمایشی چالش‌آفرین تمام این ادعاها را به تصویر کشید و صحت و سقم آنها را با توجه به حوادثی که بعدها هر کدام از مجاهدان در جریان مبارزه با متجاوزان تجربه کردند سنجید و قضاوت نهایی را به مخاطب واگذار کرد.

یک دشمن و صد ها سوژه

نماینده انگلیس در بوشهر که بین مردم با نام مستر چیک شناخته می‌شد هر چه می‌خواست انجام می‌داد و به احدی پاسخگو نبود. اقدامات مداخله‌جویانه و انحصارطلبانه‌ی او نظیر احتکار اقلام مصرفی و کالاهای ضروری مانند آرد به تدریج موجب پیدایش قحطی در بوشهر شد و بر نارضایتی مردم شهر افزود. این نارضایتی‌ها پیوستن برخی از جوانان تنگستانی به رئیس‌علی دلواری را در پی داشت. رئیس‌علی که انگلیسی‌ها را به هیچ صراطی مستقیم نمی‌دید شروع به زدن شبیخون‌های برق‌آسا به نیروهای نظامی بیگانه کرده بود. در جریان یکی از این حملات دو افسر رده بالای ارتش بریتانیا به نام‌های سروان رنکینگ و سرگرد اولیفانت توسط او و هم‌قطارانش کشته شدند. انگلیسی‌ها نیز همین موضوع را بهانه کردند و تصمیم به اشغال بی چون و چرای بوشهر گرفتند. این تصمیم در روز ۱۴ مرداد سال ۱۲۹۴ خورشیدی عملی شد و تا روز ۱۷ مرداد شهر به اشغال کامل نیروهای انگلیسی درآمد.

به محض تسخیر بوشهر حکمران این شهر که موقرالدوله نام داشت از سوی انگلیسی‌ها برکنار و به هندوستان تبعید شد. گرچه پس از او حکمرانی بوشهر به احمد دریابیگی (فردی نزدیک به انگلیسی‌ها) واگذار شد، اما در عمل این نیکلسون انگلیسی بود که وظیفه‌ی اداره‌ی شهر را بر عهده داشت و تصمیمات حساس را می‌گرفت. جالب اینجا است که حاکم بوشهر در یورش قبلی انگلیسی‌ها به بوشهر نیز میرزا احمد خان دریابیگی نام داشت. ماجرای این دو احمد نیز می‌تواند سوژه‌ی مناسبی برای ساخت نمایش باشد. البته در بخش نخست این مطلب به نگارش نمایشنامه‌ای با محوریت سه احمد اشاره شد.  

انگلیسی‌ها رفتار عجیب خود با موقرالدوله را با حداقل چهارده تن از اهالی ناراضی بوشهر که همگی جزو افراد پر نفوذ شهر بودند تکرار کردند و همگی آنها را به هندوستان فرستادند. در میان آنها نام‌هایی مانند عبدالرضا چوبک، حسن‌علی اهرمی و عبدالکریم بهبهانی مشاهده می‌شود. ماجرای دستگیری و تبعید یکی از این افراد به شدت خشم مردم بوشهر و حومه را برانگیخت و آنها را به واکنش واداشت.

فرد مذکور حاج علی تنگستانی کدخدای ریشهر بود. انگلیسی‌ها پس از حمله به منزل کدخدا و دستگیری او منزلش را غارت کردند و اموالش را به یغما بردند. حتی لباس‌های اهل منزل توسط آنها ربوده شد و در بازار شهر به فروش رسید. اشغالگران دیگر ابایی از اعلام اهداف خود نداشتند و حتی بر تمبرها مهر «بوشهر تحت اشغال انگلیس است» زدند. این موضوع خون مردم جنوب را به جوش آورد و موجب مقابله به مثل آنها شد. رئیس‌علی دلواری و  ناصر خان چاه کوتاهی، فرزند شیخ حسین چاه کوتاهی، بر دامنه‌ی شبیخون‌های خود افزودند و حملات چریکی متعددی را بر علیه نظامیان انگلیسی مستقر در بوشهر ترتیب دادند. آنها جاده‌ی بوشهر به شیراز را شبانه می‌بستند و پنهانی به صفوف اشغالگران حمله می‌کردند. از آنجایی که در طول تمام این سال‌ها نام شیخ حسین و فرزندانش همواره زیر سایه سنگین رئیس‌علی دلواری بوده است، بد نیست نمایش‌هایی با حضور تمام آنها تولید شود و با اشاره به همکاری مشترکی که با یکدیگر داشتند روایات مغفول مانده از روزهای خونین و پر حماسه‌ی جنوب را برجسته سازد.

علاوه بر افراد مذکور خالو حسین بردخویی دشتی نیز یکی از یاران وفادار رئیس‌علی دلواری بود که در بسیاری از نبردها هم‌پای او مقابل اشغالگران ایستاد. توجه به این شخص و سایر مبارزان دشتسان هم می‌تواند جزو اولویت‌های اصلی آن دسته از نمایشنامه‌نویسانی باشد که قصد پرداختن به مجاهدت‌ اهالی جنوب را دارند. چرا که تا کنون التفات چندانی به پیوند میان دشتستانی‌ها و تنگستانی‌ها در دفاع از مرزهای جنوبی کشور نشده است و این موضوع می‌تواند بیش از پیش مورد توجه قرار گیرد.  

روزهای خونین دلوار    

حملات غافلگیر کننده‌ رئیس‌علی دلواری و یارانش تلفات قابل‌ توجهی بر دست انگلیسی‌ها گذاشت و آنها را بر آن داشت تا نام او را به هر نحو ممکن از صفحه‌ی روزگار پاک کنند. با این‌حال استعمارگران کهنه‌کار و باتجربه ابتدا به سراغ همان استراتژی مرسوم خود رفتند و سعی کردند با رشوه و تطمیع رئیس‌علی دلواری را بخرند و او را مانند بسیاری از افراد دیگر تحت کنترل خود در بیاورند. اقداماتی که برای رسیدن به این هدف انجام شد نیز از پتانسیل بالایی برای تبدیل به نمایش برخوردار است.

به عنوان مثال گفته می‌شود برای تطمیع رئیس‌علی از نفوذ خان همیشه حاضر به خدمت یعنی حیدرخان حیات داوودی استفاده شد. خان بندر ریگ جهت خوش‌خدمتی به هم‌پیمانان خارجی خود دو تن از نزدیکانش را نزد کدخدای دلوار فرستاد تا او را از ادامه‌ی نبرد با انگلیسی‌ها باز دارد؛ با این تشویق که در صورت بی‌محافظ گذاشتن راه شیراز به منظور لشکرکشی بی‌دردسر قشون انگلیسی به این شهر مبلغی در حدود چهل هزار پوند به عنوان پاداش دریافت کند. اما کدخدای شجاع دلوار این پیشنهاد را نپذیرفت. پس از آن اشغالگران به رئیس‌علی نامه نوشتند و او را تهدید کردند که در صورت سر خم نکردن مقابل آنها دلوار را به کلی ویران کرده و تمام نخل‌های این بندر کوچک را نابود خواهند ساخت. اما دلاور تنگستانی باز هم زیر بار نرفت و پاسخ داد خانه ما کوه است و بریتانیا توان ویرانی آن را ندارد. ما تا حد امکان مقاومت خواهیم کرد.

در تاریخ ۱۹ مرداد ۱۲۹۴ خورشیدی چهار ناو جنگی انگلیسی به نام‌های جونو، دالهوزی، پیراموس و لاورنس به فرماندهی افسر ارشد نیروی دریایی بریتانیا ناخدا ویک به دلوار اعزام شدند. آنها قصد داشتند پیاده نظام نود و ششم به فرماندهی سرگرد وینتل را همراه با با دو مسلسل در دلوار پیاده کنند و با پاک‌سازی این بندر کوچک آن را به تصرف خود در آورند. به دلیل شرایط نامساعد جوی و وضعیت پیش‌بینی نشده‌ی جزر و مد این ارتش مجهز تا روز ۲۲ مرداد امکان پا نهادن به ساحل را نیافت. با این‌حال توپخانه‌ی ناوهای جنگی مذکور در طول سه روز دلوار را به شکل بی‌امان زیر آتش خود گرفت. در همان ابتدای کار به دلیل کشته شدن تعدادی از مردم بندر توسط گلوله‌ی توپ رئیس‌علی دستور تخلیه شهر را صادر کرد و اعضای خانواده‌ی او از جمله پدر و خواهرانش مامور انجام این کار شدند.

تا روز ۲۲ مرداد دلوار از حضور ساکنان عادی خالی شده بود و تنها تفنگ‌چیان رئیس‌علی که تعدادشان از صد نفر تجاوز نمی‌کرد در کنار او حضور داشتند. آنها پیش‌تر سنگرهایی را برای دفاع از شهر آماده کرده بودند و در حومه ی بندر به استقبال مهاجمان رفتند. در ذکر رقم سربازانی که از ناوهای انگلیسی پیاده شدند و پا به ساحل دلوار گذاشتند اغراق‌های فراوانی صورت گرفته و تعداد آنها در برخی منابع حتی تا دو هزار نفر هم گزارش شده است. با این‌حال رقم اصلی آنها ۵۰ تفنگدار دریایی و ۲۸۰ تفنگدار از لشکر پیاده‌نظام نود و ششم بود که همراه با دو مسلسل و ۲۰ ملوان برای تخریب قدم به ساحل دلوار گذاشتند. اما تمام آنها کاملا آموزش‌دیده و حرفه‌ای بودند و همگی از تجهیزات نظامی مدرن آن زمان بهره می‌بردند. ملوانان تخریب‌چی به ابزار بریدن نخل مجهز بودند تا تهدید فرماندهان خود مبنی بر نابودی نخل‌های دلوار را عملی کنند. آنها در نهایت این‌کار را انجام دادند و حین عقب‌نشینی به بوشهر بسیاری از نخلستانها اطراف بندر را آتش زدند. اتفاقی که تاثیر بسیار ناگواری بر زندگی مردم بومی گذاشت و تا سال‌ها پس از آن وضعیت معیشت مردم دلوار، که بسیار به درختان نخل‌ و محصول خرمایشان وابسته بود، را تیره و تار کرد. تمام این رخدادها می‌تواند به تنهایی موضوع ساخت یک اثر نمایشی باشد.

سربازان انگلیسی با وجود ادعای فراوان نتوانستند کاری از پیش ببرند و توفیقی در تصرف دلوار نیافتند. از همین رو پس از دادن تعدادی تلفات ناگزیر به سمت بوشهر عقب‌نشینی کردند و بیش از آن بر پیشروی اصرار نورزیدند. آنها در چغادک هم از قوای بومی شکست خوردند و کارشان برای پیشبرد اهداف جاه‌طلبانه‌ی فرماندهان قوای نظامی بریتانیا گره خورد. در فاز دوم نبرد اهالی تنگستان و دشتستان با انگلیسی‌ها زائر خضر خان اهرمی نیز همراه با دویست تفنگ‌چی به دلواری‌ها پیوست و آنان را در دفاع از بندر و حومه یاری رساند. خاولو حسین بردخونی و همراهانش نیز در پیکار با قوای مهاجم نقش مهمی بر عهده داشتند.     

حمله به دلوار نه تنها انگیزه‌ی مجاهدان جنوب برای ایستادگی مقابل قوای بیگانه را کاهش نداد بلکه حتی عزم آنها را برای انجام این کار بیش از گذشته جزم کرد. پس از این اتفاق رئیس‌علی دلواری و متحدانش چندین حمله‌ی شبانه‌ی دیگر را هم به مواضع ارتش بریتانیا در بوشهر ترتیب دادند که یکی از آنها نیروهای تحت فرماندهی ژنرال بروکینگ را مورد هدف قرار داد. او که تازه از میدان نبرد بین‌النهرین به بوشهر اعزام شده بود پس از این حمله دریافت که اوضاع اینجا چندان هم بهتر از آنجا نیست. در این حمله‌ی غافلگیرانه حدود ۲۴ تن از نیروهای او کشته شدند و عرصه بیش از پیش بر قوای انگلیس تنگ شد.

با توجه به گره خوردن نبردهای بین‌النهرین و فرجام نامشخص جنگ جهانی اول ارتش بریتانیا قصد به آب و آتش زدن در جنوب ایران را نداشت. از همین رو شکست‌های پی در پی آنها مقابل نیروهای کم تعداد محلی موجب شد تا فرماندهان ارتش بریتانیا به جای نبردهای فرسایشی رو در رو، آن هم در شرایط اقلیمی طاقت‌فرسای جنوب ایران، سراغ حذف مهره‌های اصلی بروند. بدون تردید مهمترین مهره‌ی اصلی مجاهدان در نبرد با آنها رئیس‌علی دلواری بود.   

 اسبی که بی‌سوار ماند

 اکثر منابع موجود اتفاق نظر دارند کهرئیس‌علی دلواریبا شلیک تیری از پشت سر کشته شد و فردی به نام «غلام‌حسین تنگکی» را به عنوان قاتل رئیس‌علی است. گفته می‌شود که مستر چیک و میرزا رحمت لیلکی توطئه‌ی قتل او را چیده‌اند و برای انجام این کار غلام‌حسین توسط چیک انتخاب و توسط میرزا رحمت اجیر شد. در اغلب روایت‌های موجود هنگام عزیمت رئیس‌علی و تعداد اندکی از یارانش به جنوب شرقی بوشهر برای شبیخون زدن به قرارگاه سربازان بریتانیایی در منطقه‌ی تنگک صفر او از پشت سر توسط غلام‌حسین تنگکی مورد هدف قرار می‌گیرد و به خاک می‌افتد.

با این‌حال روایت‌های دیگری هم در این زمینه وجود دارد. در یکی از آنها غلام‌حسین به ترفندی رئیس‌علی را به خانه‌ی خود می‌کشد تا او را در طول شب پناه دهد. سپس در آنجا بحثی را با او آغاز می‌کند و در نهایت رئیس را از پا در می‌آورد. همچنین گفته می‌شود شوهر خواهر کدخدای دلوار یعنی همسر پریخان که عبدالرضا توانا نام داشت نزدیک‌ترین فرد به رئیس‌علی هنگام چشم فرو بستن از دنیا بود و او در آغوش این فرد از دنیا رفت.

حتی در برخی روایت‌ها از لقب باغکی به جای تنگکی برای نامیدن غلام‌حسین استفاده شده است و از او با عنوان پلنگی یاد می‌شود. عده‌ای معتقدند که بدخواهان رئیس‌علی و عوامل نفوذی نزدیک به او زیر گوش پلنگی خوانده بودند که کدخدای دلوار پدرش را کشته است. از همین‌رو غلام‌حسین به دلیل کین‌جویی رئیس‌علی را از پشت سر مورد هدف قرار می‌دهد و با کار نابه‌جای خود ضربه‌ی سختی بر پیکر مبارزان جنوب وارد می‌کندد.

تمام این روایات متناقض به عنوان خط اصلی داستان قابل استفاده در یک نمایشنامه‌ی چند لایه است. به عنوان مثال می‌توان روایت قتل رئیس‌علی را از زاویه دید قاتل او به تصویر کشید؛ در حالی که فرد خاطی حتی خودش هم نمی‌داند کیست و از چه هویتی برخوردار است.

نقش زنان در جنبش ضد استعماری جنوب

در جریان مبارزات ضد استعماری مجاهدان جنوب بر ضد قشون بریتانیایی زنان نیز پا به پای مردان ایستادگی کردند و از جان خود مایه گذاشتند. با این‌حال حضور و نقش آنها در این جنبش چندان مورد توجه نمایشنامه‌نویسان قرار نگرفته است. به عنوان مثال می‌توان به خواهران رئیس‌علی دلواری اشاره کرد که یار و یاور او در میدان مبارزه بودند و اجازه ندادند جای خالی برادرانی که او هیچ‌گاه نداشت احساس شود.

دو خواهر رئیس‌علی یعنی پریخان و خیرالنساء در جریان تخلیه دلوار نقش مهمی بر عهده داشتند و عصای دست پدر پیرشان زائر محمد بودند. در این میان همسر نخست کدخدای دلوار فاطمه نیز کمک فراوانی به آنها کرد. خواهر دیگر رئیس‌علی یعنی سیکنه هم در امر رساندن آب و آذوقه و مهمات به مدافعان دلوار فعالیت چشمگیری داشت. همسر او یعنی غلامرضا نامور یکی از تفنگ‌چیان کدخدای دلوار بود و در امر پشتیبانی مجاهدان پا به پای سکینه فعالیت می‌کرد. شرح حال این زوج مبارز نیز در نوع خود سوژه‌ی مناسبی برای تولید آثار نمایشی و داستانی است.

بر اساس روایت‌های موجود زنان حتی در امر طراحی تاکتیک‌های نبرد نیز به مردان کمک می‌کردند. به عنوان مثال گفته می‌شود هنگام دفاع از دلوار یکی از خواهران رئیس‌علی به او پیشنهاد کرد برای جبران اندک بودن تعداد نفرات خودی در برابر نیروهای مهاجم حدود دویست کلاه حصیری تهیه شود و آنها را در نخلستان‌های اطراف دلوار در پس درختان نخل بیاویزند تا سربازان دشمن به اشتباه بیافتند و تعداد حریفان خود را بیشتر از حد واقعی تخمین بزنند.

علاوه بر روایت‌های مذکور شرح دلاوری زنان لرده در نبرد با متجاوزان هم سوژه‌ی بسیار جذابی برای استفاده در آثار نمایشی است. پس از ترور رئیس‌علی دلواری قشون انگلیس ضمن بازیابی روحیه و تجدید قوای نظامی حملات تازه‌ای را بر علیه مجاهدان ترتیب دادند. نبردهای جسته گریخته‌ی میان دو طرف حداقل تا سه سال پس از آن ادامه داشت. در نبردهای پایانی قوای بریتانیا اندک‌اندک موفق به راندن مجاهدان به حاشیه شد؛ حلقه‌ی اتحاد دلیران تنگستان و دشتستان در هم شکست و هر کدام به سویی پراکنده شدند. یکی از آنها غضنفرالسلطنه برازجانی بود که ابتدا به برازجان عقب‌نشینی کرد و سپس به روستای زادگاهش لرده و کوه‌های اطراف آن پناه برد.

جنگ و گریز میان قشون بریتانیا و مردم لرده به مدت سه روز ادامه داشت تا آنکه عاقبت مهاجمان تصمیم به عقب‌نشینی گرفتند. اما مردان لرده‌ای از یک سو و زنان این روستا از سوی دیگر راه را بر آنان بستند. در میان درگیری با مهاجمان گروهی از زنان شجاع لرده‌ای که تعدادشان به ده نفر هم نمی‌رسید گروهی از سربازان انگلیسی را غافلگیر کرده و آنها را تار و مار کردند. در کمال تاسف چنین روایت‌هایی که از پتانسیل تصویری بسیار بالایی هم برخوردارند چندان مورد استفاده ی نمایشنامه‌نویسان برای خلق آثار حماسی قرار نمی‌گیرد.

نقش روحانیون در جنبش ضد استعماری جنوب

بسیاری از روحانیون و معممین از همان آغاز مقاومت مردم جنوب در برابر مهاجمان کنار آنها ایستادند و حضور فعالی در این جنبش داشتند. به عنوان مثال می‌توان به «سید عبدالحسین موسوی دزفولی نجفی لاری» اشاره کرد که پس از اشغال بوشهر توسط قشون انگلیس فتوای جهاد بر علیه آنها صادر کرد.

از میان جمع روحانیون دیگری که با ایستادگی در برابر استعمار موافق بودند می‌توان نام «سید مرتضی مجتهد اهرمی» را به میان آورد. فردی که  رئیس‌علی دلواری هم بسیار به او نزدیک بود و جزو حلقه‌ دوستان او به شمار می‌رفت. حدود هشت سال پیش از لشکرکشی قوای بریتانیا به بوشهر و اشغال این شهر توسط آنها یعنی در همان زمان که محمدعلی شاه قاجار با استبداد خود کشور را به آشوب کشانده بود و روسیه و انگلستان طی توافقی دو جانبه ایران را بین خود تقسیم کرده بودند، تعدادی از نظامیان انگلیسی پس از حضور در سواحل بوشهر به سمت شیراز حرکت کردند تا این شهر را تصرف کنند. اما «ناصر دیوان کازرونی» مقابل آنها ایستاد و آنان را وادار به عقب‌نشینی کرد. پس از آن بریتانیا بر ادامه‌ی فعالیت‌های نظامی پافشاری نکرد و در عوض به ایجاد آشوب در بوشهر و حمایت از مخالفان مشروطه و نزدیکان محمدعلی شاه قاجار پرداخت.

در همان زمان آیت‌الله سید عبدالحسین نجفی لاری از مجتهد اهرمی خواست به افراد مستبد، ضد مشروطه و هوادار محمدعلی شاه در بوشهر اجازه‌ عرض‌اندام ندهد. او نیز این درخواست را به کدخدای دلوار منتقل کرد تا رئیس‌علی دلواری همراه با تفنگ‌چیان خود کنترل بوشهر را با کمک «میرزا علی کازرونی» در دست بگیرد. به این ترتیب بوشهر حدود نه ماه در اختیار طرفداران مشروطه قرار گرفت و پس از عزل محمدعلی شاه به مقامات دولتی جدید واگذار شد. حکمران بوشهر یعنی میرزا احمد خان دریابیگی،که در چند نوبت کنترل این شهر را در دست داشت، یکی از مخالفان سرسخت مجتهد اهرمی بود و همواره سعی می‌کرد به مقابله با نفوذ او در شهر بپردازد.

روایت دیگری که می‌توان در رابطه با نقش روحانیون در حمایت از جنبش ضد استعماری جنوب ذکر کرد به زمان پس از ترور رئیس‌علی دلواری مربوط می‌شود. در مراسم ختمی که به یاد او در شیراز برگزار شده بود یکی از روحانیون شناخته شده‌ی این شهر به نام آقا سید ابراهیم ملقب به ضیاءالواعظین بر منبر وعظ شوری به پا کرد و مردم را به گرفتن انتقام خون رئیس‌علی فرا خواند. او همچنین حضار را تشویق کرد به سازمان نظام ملی بپیوندند. یکی از اهداف این سازمان که به همت ناصر دیوان کازرونی و جمعی از هم‌فکران او تاسیس شده بود حمایت از جنبش مردم جنوب بود. در همین مراسم یکی از معممین صاحب‌نام شیراز به نام حاجی میرزا علی آقا ذوالریاستین از پیوستن خود و فرزندش به سازمان نظام ملی خبر داد و اعلام کرد در این شرایط به جای لباس روحانیت باید لباس رزم پوشید.

اظهارات روحانیون سرشناس شیراز در مجلس مذکور پیوستن حدود هفتصد نفر از مردم شهر به این سازمان را در پی داشت. این افراد به رهبری شیخ جعفر مجتهد محلاتی که خود از واعظان مذهبی پا به سن گذاشته‌ی شیراز بود راهی برازجان شدند و در بین راه تعداد دیگری از مردم نیز به آنها پیوستند. با وجود شور و اشتیاق این جمع برای گرفتن انتقام خون رئیس‌علی، عضو برجسته‌ی ژاندارمری فارس یعنی «یاور قلی خان پسیان» به فرمانده‌ی ژاندارمری بوشهر  «احمد اخگر» توصیه کرد آنها را به دلیل بی‌بهره بودن از تجربه‌ی نظامی راهی میدان نبرد نکند و تنها به عنوان نیروی ذخیره از وجودشان بهره بگیرد. یاور قلی پس از «سروان انگمان» سوئدی نفر دوم ژاندارمری فارس به شمار می‌رفت. به هر حال توصیف شرح حال این گروه پر شور مردمی که به شکل داوطلبانه وارد میدان نبرد شده بود نیز می‌تواند سوژه‌ی بسیار جالبی برای خلق آثار نمایشی باشد.

حمایت ضیاءالواعظین از جنبش مردم جنوب ایران در کنار درخواست سید مرتضی مجتهد اهرمی از یارانی نظیر زائر خضر خوان اهرمی و شیخ حسین خان چاه کوتاهی برای گرفتن انتقام خون رئیس‌علی در نهایت نبرد کوه‌کزی را رقم زد. در جریان این نبرد تعداد قابل توجهی از نیروهای سواره‌نظام انگلیسی از پا در آمدند و دو افسر رده بالای آنها به نام‌های سرگرد پنینگتون و سرگرد تورنتون نیز کشته شدند. با این‌حال به دلیل کمبود مهمات، آذوقه، ساز و برگ و عدم چیدن استراتژی هوشمندانه توسط مجاهدان ضربات وارد آمده بر پیکر قشون بریتانیا بیش از آنچه ذکر شد افزایش نیافت. پس از این نبرد انگلیسی‌ها رفته رفته چهره‌ی غالب میدان را به خود گرفتند و توانستند مجاهدان را وادار به عقب‌نشینی کنند. شرح حال و فرجام کار هر کدام از آنها مانند غضنفرالسلطنه برازجانی، شیخ حسین چاه کوتاهی (همراه با فرزندان دلیرش)، خالو حسین بردخونی دشتی (که در نبرد کوه‌کزی به اسارت بریتانیایی‌ها در آمد)، زایر خضرخان اهرمی و سایر مبارزان جنوبی خود می‌تواند سوژه‌ی ساخت ده‌ها اثر نمایشی باشد.

مجاهدان جنوب بر صحنه نمایش

در طول سال‌های اخیر تعدادی نمایش رادیویی با موضوع دلاوری‌های مردم دشتستان و تنگستان و بوشهر ساخته شده است که بیشتر آنها به روایت ایستادگی رئیس‌علی دلواری در برابر استعمارگران و حمله‌ی سوم بریتانیا به بوشهر اختصاص داشته است. از میان این آثار می‌توان به دو نمایش «شب شهریور تنگستان» و «مرزداران دریای پارس» اشاره کرد.

صحنه‌ی تئاتر نیز در سال‌های اخیر از حضور مردم مقاوم جنوب بی‌نصیب نمانده است و در نمایش «حماسه دلاوران» شاهد به تصویر کشیدن داستان‌هایی از جانفشانی‌های آنها بودیم. در این نمایش علاوه بر رئیس‌علی دلواری داستان احمد خان تنگستانی و یکی از رزمندگان جنگ ایران و عراق به نام نادر مهدوی هم روایت شده است. نمایش «رئیس» نیز روایت متفاوتی را نسبت به سایر آثار مشابه در پیش گرفته است و داستان به خاک افتادن ناجوانمردانه‌ی رئیس‌علی دلواری را از دید قاتل او بیان می‌کند. هر دو نمایش مذکور را مردم بوشهر به روی صحنه برده‌اند.

گفتنی است که مجاهدان جنوب علاوه بر نمایش‌های مرسوم در قالب نقالی هم روی صحنه ظاهر شده‌اند. به عنوان مثال نقال بوشهری «طوبی شیرکانی» در سال‌های اخیر نقل شخصیت‌هایی نظیر «رئیس‌علی دلواری» و «خالو حسین دشتی» را بر صحنه اجرا کرده است.   

با این‌حال وضعیت اشاره به قیام‌های ضد استعماری مردم جنوب بر پرده‌ی سینما چندان دلچسب جلوه نمی‌کند. هنگامی که ذره‌بین را بر می‌داریم و به دنبال یافتن فیلم‌هایی با چنین مضمونی در سال‌های اخیر می‌گردیم تنها به نام فیلم «پینوکیو، عامو سردار و رئیس‌علی» بر می‌خوریم. محصول کم‌ادعایی که به همت هم‌ولایتی‌های مجاهدان جنوب ساخته شده است. فیلم مذکور اثر بی شیله پیله و بی‌جار و جنجالی با درونمایه شاعرانه است که به دلیل محدودیت بودجه نتوانسته ایستادگی مردم دشتستان و تنگستان و بوشهر را در محوریت داستان قرار دهد. با این حال به خوبی از پس ارائه دادن روایتی روان و سرگرم کننده بر آمده است و با دوری جستن از سر دادن شعارهای مرسوم و کلیشه‌سازی‌های رایج اشاره‌های خوب و مناسبی به رئیس‌علی دلواری و برخی هم‌قطارانش نظیر واسموس آلمانی دارد.            

تنها سهم دلیران تنگستان از قاب تلویزون نیز سریالی به همین نام است که با نویسندگی و کارگردانی زنده‌یاد «همایون شهنواز» تولید و برای نخستین بار در اواخر سال ۱۳۵۳ خورشیدی از تلویزیون پخش شد. این سریال جزو بهترین آثار پخش شده از تلویزیون ایران در طول تمام عمر آن به شمار می‌رود و هر دو حمله‌ی آخر بریتانیا به بوشهر را به تصویر کشیده است. در سریال دلیران تنگستان به هر دو شخصیت احمد خان تنگستانی و رئیس‌علی دلواری پرداخته شده و بسیاری از روایت‌های مربوط به لشکرکشی قشون بریتانیا در آن مشاهده می‌شود.

با وجود تولیداتی که به آنها اشاره شد کمیت پرداختن به یورش‌های سه‌گانه‌ی بریتانیا به بوشهر در آثار نمایشی ما کافی به نظر نمی‌رسد. در بخش پایانی مطلب پیش رو به چرایی این موضوع اشاره‌ی کوتاهی خواهیم داشت.

درخشش کمرنگ مرد بی‌نقاب بر صحنه

شاید اگر روایت‌های مربوط به رئیس‌علی دلواری را برای یک فرد غیر ایرانی که آشنایی چندانی با این شخصیت مبارز ندارد تعریف کنیم، فرد مورد نظر بلافاصله به یاد شخصیت خیالی «زورو» بیافتد. ویژگی‌هایی نظیر انجام نبردهای چریکی و شبانه بر ضد استعمارگران، سازش‌ناپذیری و تسلیم نشدن در برابر زور، تنها بودن در برابر سیل بی‌پایان دشمنان، شجاعت و تلاش خستگی‌ناپذیر برای دفاع از مردم بی‌دفاع، رویارویی ناخواسته با خیانت‌های پی در پی برخی از هم‌وطنان خودفروخته، برخورداری از هوش و ذکاوت فراوان جهت استفاده از استراتژی‌های متفاوت برای نبرد با دشمن و بسیاری از موارد مشابه دیگر همگی جزو موارد مشترکی است که در این دو شخصیت واقعی و خیالی مشاهده می‌شود. حتی طبقه‌ی اجتماعی این دو شخص و نگاهی که به مردم رنجدیده و بی‌پناه پیرامونشان و استعمارگران ظالم روبه‌رویشان دارند نیز کم و بیش به هم شبیه است.

جالب است بدانیم شخصیت خیالی زورو یا همان دن دیه‌گو دلاوگا که در داستان‌های خود با استعمارگران اسپانیایی مبارزه می‌کند تنها پنج سال پس از در خاک و خون غلتیدن رئیس‌علی دلواری توسط نویسنده‌ عامه‌پسند آمریکایی «جانستون مک‌کالی» خلق شد. با این حال برخلاف کدخدای دلوار برای شمارش تعداد دفعات حضور او در آثار نمایشی به تعداد فراوانی انگشت نیاز است.

زورو تا کنون در بیش از ۵۰ فیلم سینمایی حضور داشته و حداقل ۶ سریال تلویزیونی، ۷ سریال انیمیشن، ۶ نمایش رادیویی و بیش از ۶۵ تئاتر نیز بر مبنای شخصیت او تولید شده است. علاوه بر آن تاکنون شاهد ساخته شدن حداقل یک دو جین بازی کامپیوتری با حضور زورو به عنوان شخصیت اصلی بوده‌ایم. بسیاری از این آثار محصولات بین‌المللی به شمار می‌روند و تولیدات بومی محسوب نمی شوند.

حال با این مقایسه‌ی کوتاه شاید بتوان دریافت که کمیت پرداختن ما به شخصیت‌هایی نظیر رئیس‌علی دلواری در آثار نمایشی تا چه اندازه اندک است. افزون بر آن ما نیاز داریم شخصیت‌هایی نظیر کدخدای دلوار را از حالت صرفا بومی خارج کرده و آنها را به یک نماد جهانی تبدیل کنیم تا از نظر کیفیت نیز حرکتی رو به جلو داشته باشیم.




نظرات کاربران