در حال بارگذاری ...
...

نگاهی به نمایش”شما خانمی با مانتوی آبی ندیدید؟”نوشته و کار رحیم نوروزی

ما در افکار سرگردان نویسنده، در طبقه‌های مختلف با شخصیت‌هایی برگرفته از ذهن نویسنده آشنا می‌شویم. شخصیت‌هایی که گریبان او را گرفته‌اند. نویسنده در فکر خلاقیت است و تخیل‌هایش بالا و پایین می‌شود و تماشاگر را نیز با خود همراه می‌کند.

رامین فناییان:
”شما خانومی با مانتوی آبی ندیدید؟” به نویسندگی و کارگردانی رحیم نوروزی در بیست‌وسومین جشنواره بین‌المللی تئاتر فجر در تالار سایه تئاترشهر اجرا شد. شاید نتوان خط روایی ساده و سر راست داستان این نمایش را که به شیوة رئالیسم، اجرا می‌شود، به مسائل ازلی ـ ابدی و جهان شمول انسانی ربط داد. زیرا اجرای ساده و بی‌تکلّف نمایش جایی برای وجود لایه‌های پنهان و تفکر برانگیز در اثر باقی نمی‌گذارد؛ اما بازخوانی مجدد متن نمایش ما را به نتیجه دیگری رهنمون می‌سازد. تصوری که زیاد هم دور از ذهن نیست.
نویسنده‌ای(با بازی فرهاد آئیش) در یکی از طبقه‌های بیمارستان(طبقه 23) بر پله‌ای نشسته و با سیگاری خاموش در دست، به تفکر ـ و شاید تخیل ـ می‌پردازد. هومن در همین طبقه ستاره را ـ که مانتوی آبی به تن دارد ـ گم کرده است. او در همه طبقه‌ها به دنبال زن می‌گردد. با افراد مختلفی برخورد می‌کند. گاهی در خیال/ واقعیت، زنی با مانتوی آبی می‌بیند. اشتباه می‌گیرد و کلافه می‌شود. همه از نگهبان گرفته تا مستخدم و پسر بچه و پرستار، به نوعی او را اذیت می‌کنند و سر کار می‌گذارند. هیچ کس او را درک نمی‌کند. همه به او اتهام می‌زنند. او به طبقه 23 باز می‌گردد و کنار نویسنده که هنوز با چمدان و نوشته‌هایش روی پله‌هاست، می‌نشیند.
از یک منظر می‌توان گفت ما در افکار سرگردان نویسنده، در طبقه‌های مختلف با شخصیت‌هایی برگرفته از ذهن نویسنده آشنا می‌شویم. شخصیت‌هایی که گریبان او را گرفته‌اند. نویسنده در فکر خلاقیت است و تخیل‌هایش بالا و پایین می‌شود و تماشاگر را نیز با خود همراه می‌کند.
هومن(با بازی علی عطایی) در موقعیتی بحرانی و در بطن ماجرایی گرفتار شده است. او منتظر خانمی با مانتوی آبی است. کسی که معلوم نیست وجود خارجی دارد یا نه. موضوعی که ناخودآگاه تماشاگر را به یاد در انتظار گودو(ساموئل بکت) می‌اندازد و این انتظار تا پایان نمایش ادامه می‌یابد. مرد دیگری که در همه طبقه‌ها هر بار در هیئت تازه‌ای هست، با بازی احمد مهرانفر در قالب‌های مختلف نگهبان، پیرمرد، روشنفکر، مامور، آبدارچی، خدمه، جوان لمپن و... مرتب در هر طبقه با هومن رو در رو می‌شود و در همه این برخوردها، با رفتار مضحک‌اش او را عصبی می‌کند و به بازی می‌گیرد.
احمد مهرانفر به عنوان بازیگر در قالب‌های مختلف از عهده خلق همه شخصیت‌ها به گونه‌ای قابل قبول ـ اما نه در حد عالی‌ ـ برآمده و توانسته است آنها را باورپذیر کند.
ولی در اجرای شتابزده جشنواره‌ای به نظر می‌رسید هنوز تسلط کافی بر نقش‌ها را نیافته و حتی در ادای برخی کلمات، هنوز تحت تاثیر نقش‌های قبلی خود از جمله تیاتر اجباری(حسین کیانی) است که قبل از آغاز جشنواره در تالار قشقایی بر صحنه بود. مهرانفر چندین بار هنگام اجرای نمایش تحت تاثیر فضای کمیک صحنه از حس نقش فاصله گرفت.
این برای تماشاگری که کمی دقت کند قابل درک است، ولی تاثیرپذیری مهرانفر از واکنش تماشاگر بدون توجه به کنترل حس‌ها مطابق میزانسن و نقش، این بار و در این نمایش حتی بر حس کمیک صحنه افزود. بازی سرد و مصنوعی علی عطایی در نقش هومن با چهره‌پردازی که بر سردی آن می‌افزود، در مقابل بازی پرشور و گرم مهرانفر به چشم نیامد. بازیگر هومن خود و‌هم زده است اما تو‌هم را خوب به تصویر نمی‌کشد. گاهی دست‌هایش را در جیب می‌کند و گاهی با فاصله از بدنش نگه می‌دارد و نوعی تکنیک مصنوعی را چاشنی بازی‌اش قرار می‌دهد.
سیامک احصایی طراح صحنه و لباس، بعد از کارگردان مهمترین نقش را در این نمایش دارد. صحنه که یک طبقه از بیمارستان را نشان می‌دهد، به جز چراغ‌های آسانسور کاملاً سپید و تداعی‌گر فضایی خیالی و انتزاعی است. همان خیالی که در سر”نویسنده” است. در این نمایش تماشاگر در طبقات مختلف ساختمان پایین و بالا می‌رود. تغییر مکان تماشاگر که انگار از پنجره‌ای بیرونی به این بیمارستان می‌نگرد، ایده فوق‌العاده‌ای است که با یک تمهید ساده تحقق می‌یابد. تغییر شمارة طبقه‌ آسانسور حس انتقال فضا را یک طبقه به طبقة دیگر را کاملاً و به زیبایی به تماشاگر منتقل می‌کند. طراحی صحنه چشمگیرترین وجه این نمایش است که دقت در ساخت آن، در اجرای ایده‌های خلاقانه‌تر، راهگشا و یاری‌گر کارگردان است.
اما کارگردان به تمامی از آن استفاده نمی‌کند. کارگردانی سر راست و بی‌پیرایه نوروزی در خدمت روایت صریح و مطلق متن است و به حاشیه‌ روی و بازیگوشی تن نمی‌دهد. می‌توان گفت خطر نمی‌کند. او در استفاده مفید از درهای مختلفی که به صحنه باز می‌شوند غفلت می‌کند و از بهره‌گیری از طرح‌های خلاقانه‌ای که به خلاقیت بیشتر هم راه می‌دهد، سر باز می‌زند. نظریه تفکر برانگیز بودن نمایش، پس از پایان، مورد تاکید بیشتری قرار می‌گیرد.
تماشاگر از سالن بیرون می‌آید اما در راهروی خروجی تالار سایه با انبوهی از زنان آبی پوش مواجه می‌شود که به او خیره شده‌اند. گم شدة هومن اینجاست. زن زیبای آرام بخش”آبی” پوش. این تاکیدها بر گم کردن چیزی با ارزش و انتظار برای به دست آوردن آن برای هر انسانی آشناست. به هر تقدیر هر کس در این دنیا گمگشته‌ای دارد و در انتظار گودویی است. نمایش”شما خانمی با مانتوی آبی ندیدید؟” با اندکی تامل بر جزئیات و پررنگ کردن پی‌ رنگ‌ها و لایه‌های پنهان و تفکر برانگیز، می‌تواند به نمایشی شسته و رفته تبدیل شود.