در حال بارگذاری ...
بازخوانی 40 سالگی آغاز دفاع مقدس در عرصه هنرهای نمایشی(14)

ادعای بیشتر و زیبایی شناسی گسترده‌تر
بررسی اجراهای مهم تئاتر مقاومت در دهۀ 90 (بخش واپسین)

ایران تئاتر- رضا آشفته: در دهه ۹۰ بر تعداد تولیدات تئاتر مقاومت افزوده شده و همچنین با آنکه پدیده تازه ای بر آن پا ننهاده اما هنرمندان بسیاری با هنر قابل پذیرش مدعی کیفیت در خور تامل شده اند.

دهۀ نود، دهۀ بسیاری تولیدات نمایشی است چون بر تعداد سالن‌های اجرایی افزوده شده و از آن سو نیز تعداد جشنواره های موضوعی بسیارتر از حد انتظار شده و همه اینها تولیدات مرتبط با تئاتر جنگ و مقاومت نیز می خواهند بنابراین بر کمیت آثار افزوده می شود و این خود دلیلی است که ضمن کمیت آثار که روز به روز چشمگیر شده است، بر میزان کیفیت این آثار نیز افزوده شود؛ البته به نظر نگارنده، به آن خاستگاه پایان دهه 70 و آغاز دهه 80 به لحاظ کیفی دامن نمی زند اما در تکثیر کیفیت و زیبایی شناسی اجرا می توان امیدوارتر بود چون دانشگاهها و آموزشگاه‌های هنری بر این کیفیت به ناچار افزوده اند اما در آن موعد شکوفا شدن، این پدیده ها و هنرمندان اندک بودند که در سطح بالاتری کارهایشان را می بستند. به هر تقدیر این تولیدات اکثریتی می توانند در درازمدت به سیر و تحول بنیادینی نیز در تئاتر ما دامن بزنند که این دیگر به گذر زمان و ورود به دهه های بعدی دارد.

در این جُستار برآنیم چند نمونه از نمایش هایی که بهتر از بقیه نظر مخاطبان و منتقدان تئاتر را جلب کرده اند، مرور کنیم:

شام آخر کار احمد سلیمانی

احمد سلیمانی پس از اجرای چند نمایش کودک و نوجوان، سراغ نمایشی برای بزرگسالان در آغاز دهۀ 90 رفت که نشانه‌های علاقه او به دنیای فانتزی و کودک و نوجوان را می‌توان در این اثر هم دید. نمایش "شام آخر" اثری متکی بر ایده‌پردازی موقعیت‌های نمایشی است که در وضعیت‌های متفاوت واکنش‌های سربازان جنگ را به تصویر می‌کشد.
نمایش "شام آخر" از جنبه‌های مختلف قابل ارزیابی است. اصلی‌ترین عامل در این نمایش طراحی صحنه است. طراحی صحنه نمایش که یکی از ویژگی‌های مثبت کار تلقی می‌شود شامل چیدمان لوله‌های مختلف است که در موقعیت‌های نمایشی و تقابل شخصیت‌ها کاربرد متفاوت دارد. سربازان نمایش در  وضعیت‌های متفاوت از وسایل صحنه استفاده می‌کنند و استفاده از ابزار صحنه جزء اصلی نمایش تلقی می‌شود که به عنوان یک قرارداد، تماشاگر تا پایان اثر آن را می‌پذیرد. اما با وجود طراحی صحنه کاربردی نمایش، استفاده از شیر قطع و وصل آب در بخش‌هایی تصویر ذهنی یک موتورخانه را ایجاد می‌کند که هیچ ضرورتی ندارد. حتی اگر کارگردان خواسته باشد که یک موقعیت معمولی ایجاد کرده و محیط خانه را تبدیل به صحنه جنگ بکند بازهم با وجود تعدد صحنه‌های جنگ و پایان نمایش، نمی‌توان این برداشت را از کلیت نمایش استنباط  کرد.
به ویژگی طراحی صحنه اشاره شد که نقش اساسی در نمایش دارد. "شام آخر" نمایشی متکی بر ابزار است و به شیوه تئاتر اشیاء به خوبی از ابزار صحنه استفاده می‌کند. تبدیل شدن وسایل معمولی به ابزار مختلف، کاری خلاقانه است. تبدیل شدن تانکر آب به تانک و یا پنکه سقفی به چرخبال و نردبان به پل متحرک و غیره ایده‌هایی است که در نمایش خوب جواب می‌دهد و در مواردی این کاربرد ابزاری تصاویر زیبایی را خلق می‌کند. صحنه سوار شدن سربازان بر نفربر و یا چادر از شکل‌های نمایش است که کاربرد ابزاری دکور و آکسسوار را واضح می‌کند.  
اما در کار بازیگران نمایش، چند نکته حائز اهمیت است. گروهی از سربازان که هریک به تناسب، کاراکتر خاص خود را دارند. شخصیت‌های نمایش ویژگی تیپیکال دارند. مرد سبیلی، زرنگ و مغرور است. مرد عینکی، منظم و حرف گوش کن است. سرباز قد بلند، بسیار ساده لوح است و دو نفر دیگر ترکیبی از ویژگی‌های سایر شخصیت‌ها هستند که نتوانسته‌اند کاراکتر مستقلی را در کلیت نمایش خلق کنند. در اینجا شاید بتوان گفت همین نکته یعنی خلق شخصیت‌های همسان و متضاد باعث شده نمایش توام با رفتارهای پیش‌بینی نشده شخصیت‌ها شود. اگر به تنوع و تفاوت کاراکترها  توجه می‌شد بار دراماتیک نمایش بیشتر می‌شد. حضور یک سرباز چاق و یا یک سرباز بلاتکلیف، می‌توانست تعادل بهتری را برای کشمکش اشخاص  ایجاد کند.

سلیمانی برای خلق فضاهای جنگی خلاقیت بسیاری به خرج داده است. استفاده از المان‌های نظامی و رسیدن به اسباب نظامی دیگر نکته‌ای است که در تمام اثر جاری است. کامیون این سربازان از چهار تخت و چند پتوی نظامی تشکیل شده است. در نگاه اول فکر می‌کنیم که قرار است فضای خوابگاه تداعی شود و ناگهان حرکت - که بیشتر در کنش‌های فیزیکی بازیگران وجود دارد - خودرو بودن را به ما فهم می‌کند. درک همه این تصاویر ساده است و همه گیر. شوخ‌طبعی در بازی و تمایل به خلق فضای کمیک چیزی است که مخاطب را مشتاق می‌کند به کشف. کشف اینکه این سازه داربستی چه مفهومی دارد و به چه کار می‌آید. طولی نمی‌کشد که با یک عملیات تکاروی روبرو می‌شود و می‌فهمد بازیگر می‌خواهد شرایط سخت یک سرباز در جنگ را توصیف کند.

پچپچه های پشت خط نبرد کار افشین خیل نژاد

پچپچه های پشت خط نبرد نوشته علیرضا نادری، و کار افشین خیل نژاد دو بار اجرا شد. این کارگردان برای بار نخست، در زمستان 91 آن را در تالار مولوی به روی صحنه برد. نوید محمدزاده، سینا بالاآهنگ، امیراحمد قزوینی، مهدی فریضه، حمید رحیمی، محمدهادی عطایی، کیوان ساکت‌اف و محمد اشکان‌فر بازیگران این نمایش بودند. اما یکبار دیگر در سال 96 اشکان خیل نژاد آن را از منظری دیگر کار کرد. خیل نژاد در اجرای اولش، کمی فرم گراتر و در اجرای دومش، کمی واقع گراتر بر آن هست که بر اجرایی بودن متن نادری تاکید کند چون متن گفتگو محور هست و همه چیز در دل مباحث و مناظره سربازان در روزهای آتش بس رمضان سال 61 جنگ عراق و ایران می گذرد که در روزی که این آتش بس دوباره شکسته می شود، همه این سربازان کشته می شوند.

شهود باعث ایجاد نقطه نظرات، ادراکات، قضاوت‌ها و باورهایی می‌شود که به صورت تجربی غیرقابل تایید، و به لحاظ عقلانی غیرقابل توجیه‌اند. در گذشته شهود موضوعی مورد علاقه و بررسی برای مذاهب، عرفان و علوم خفیه بوده است، و امروزه تبیین چگونگی این پدیده در مرکز توجه روان‌شناسی و روان‌پزشکی واقع است، کما این که همیشه مبحثی رایج در ادبیات نوشتاری و سینما نیز بوده است. در گفتار ساده نیم‌کره راست مغز با عملیات مغزی مربوط به مسائل شهودی مانند زیبایی‌شناسی یا توانایی‌های عمومی خلاقیت مرتبط است.

به هر روی این بازتاب و برخورد شهودی از سوی کارگردان بر نوشتار علیرضا نادری که شاید بیشتر تحت الشعاع نگاه واقعی تر و عینی تر هست، تحمیل شده است و این خود نگاه متفاوتی را بر اجرا سوار کرده است و در عین حال در ظاهر امر وفاداری به متن نادری نیز سر جای خود هست. شاید بخشی از این برخورد در چیدمان صحنه و نوع نورپردازی ها و خالی بودن صحنه برگردد و بخشی دیگر به نحوه بازیگری و حضور بازیگران و درواقع ترکیباتی که در کنار هم در میدان جنگ درست می کنند.

یک میدان نبرد با کمترین چیزها مقابل دیدگان مان هست! دو سنگر در طرفین و جلوتر از بقیه چیزها نمایان هست. عقب تر دو درگاه و چند صندوق مهمات که شاید خالی باشند و چهارپایه آرایشگری علی و دیگر هیچ! بازیگران با همه جنب و جوشی که دارند و دلیلش همان آتش بس و داشتن وقت آزاد سربازان هست که به گفتگو، آرایش شدن، بازی با توپ و فوتبال و بعد ادا و اطوار درآوردن های علیرضا که نقش همه را به خوبی درمی آورد، می گذرد. در این بازی ها و رفت و آمدهای تند شونده گاهی هم سکوت و مکث به بازی گرفته می شود و نورها تعین کننده ی زمان روز و شب اند و البته تداعی گر مسیری هستند که رفته رفته درونی تر و درونی تر می شود؛ به ویژه در دقایق پایانی که با یک نگاهی فراذهنی می شود تا دور دست این تداعیگری ها را تصور کرد.

فیزیک و متافیزیک در چنبره ی یکی شدن ها به تصویر در می آیند. ماهیت انسانی هم درواقع برخورداری از همین وجوه عینی و ذهنی است و اینکه فراتر از اینها وجه روحانی نیز هم هست که غایت حضور انسان بر زمین را رقم خواهد زد. در اینجا هم نمایش چنین سیری را طی می کند و ما دچار کشفی از نوسانات حضور جمعی هشت نفر در جنگ خواهیم بود و یک نفر به نام پرویز زنده می ماند که راوی آن روزها باشد. این مرگ و زندگی و این چرخه ی تکرار شونده، ماهیتی شهودی را در تئاتر تدارک می بیند. ما حضوری فراحسی را به می نشینیم و به باوری تازه از خویشتن ختماشاواهیم رسید. و انسان

سردار نوشته و کار نادر برهانی مرند

برهانی مرند دو بار خودش دربارۀ مسائل پیرامون جنگ و درواقع ماجراهای مرتبط با خانواده های ایثارگران نمایشنامه هایی را نوشته و اجرا کرده است. بار اول نمایش پاییز و بار دوم نمایش سردار بود که اولی در دهه 80 و 90 برای دو بار به صحنه رفت و سردار نیز در 95 اجرا شد.

سردار نمایش بی قراری آدمهایی است که به لحاظ انسانی نسبت به همدیگر احساس تعهد و مسوولیت می کنند و برای همین هم از اینکه فرمانی صادر کرده اند و جمعی را به سوی گم و گور شدن فرستاده اند، عذاب وجدان می گیرند. این همان رویدادها و محورهای اصلی است که در سردار دو درام را به موازات هم شکل داده است.

نادر برهانی مرند سوار بر تکنیک هاست و در متن و اجرا نمی خواهد نسبت به دیگر کارهایش کم بیاورد. یعنی از همان آغاز با ایجاد یک تصویر وهم آلود می خواهد وضعیت ذهنی و روانی را بر مخاطب روشن کند که در اینجا مساله ای ذهنی به چالش کشیده می شود و حالا تو می خواهی سیال ذهن بخوانش در اتکای به نشانگی که چنین می نماید یا اینکه رئالیسم جادویی که در آن بین دنیای مادی و غیر مادی پلی زده می شود که واسطه اش هم یک خواب است. در این سالها برهانی مرند، علاوه بر وضعیت یا زمینه و پایۀ واقع گرا، به دنبال بیان تکنیک های است که مسائل ذهنی و روانی را نیز به چالش می کشد. به هر تقدیر در نمایش سردار عین و ذهن در هم آمیزشی دارند که هر دوی اینها ابعاد پنهان و آشکار آدمی را نسبت به مسائل پیرامونی اش نشان می دهند. سردار دچار خواب است و این خواب ریشه در مصائب گذشته دارد و قرار هم نیست به راحتی پس زده شود. خب، این همان دلیل موجه است که هم سر از درون اش درآوریم و هم اینکه خودش به نظر برخی اسباب زحمت است که بیمارستانی را بی دلیل اشغال کرده است و چه بسا بیماران دیگری هم باشند که نیازمند این تخت و توجه اند و درام در این بزنگاه است که شکل درستش را می یابد. شاید مساله سردار درونی باشد که هست و اینکه عموم از آن سر در نمی آورند، حق به جانب به دنبال تصاحب تختی است که عذاب وجدان سردار آن را اشغال کرده است. در یک نمایش هویت و مسائل آدمهایی که دچار بحرانهای روحی و روانی اند برای مردم بازگشایی می شود و این رمزگشایی نیازمند تکنیک هایی است که خود ریشه در روانکاوی مدرن دارد و باید که این صحنه سازی ها نمایان شود که تاریخ رنج حضور موثری در زندگی مردمی داشته باشد که فقط سعادت تماشایش را دارند. این آگاهی همگانی نیازمند تخیل و تفکر و ابراز احساسات است و در این میان شیوه های نمایشی در صحنه تئاتر که انسان را به طور آشکار و بنابر مولفه های انسانی آشکار می کند چون آینه ای است که کمتر به خطا و انحراف سوق پیدا می کند مگر اینکه آدمش را نداشته باشیم که از پس این چهره نمایی و منش پردازی برنیاید که نادر برهانی مرند در اکثر مواقع روسفید از میدان به درآمده است چون هدف اش ارائه درد است و این همان جان کلام تئاتر است که اگر با غفلت همراه شود دیگر تئاتری نیز نمایان نخواهد شد.

البته عناصر و ابزارهای دیگر در تئاتر هم هست که می توانند در روشنگری نسبت به مسائل مطروحه بهتر عمل کنند چون وادی تئاتر، به کنش و واکنش های حقیقی بستگی دارد. نمی شود در لفافه سخن گفت چون تئاتر محضر بی ریایی است که در آن التهاب تن و روان آدمی به چالش کشیده خواهدشد و هر چه روشنای صحنه بیشتر باشد، از آن سو نیز باورمندی رویدادها و نقش پردازی آدمیان نیز آشکارتر و پذیرنده تر خواهد بود.

هفت عصر هفتم پاییز نوشته و کار ایوب آقاخانی

نمایش «هفت عصرهفتم پاییز»، درباره جنگ است و از منظر یک رزمنده و  همسرش که هنوز هم دچار آن حال و هوا هستند، و با درنگ کردن به فراز و نشیب های زندگی محمد جهان آرا، یکی از فرماندهان زمان جنگ در خرمشهر، چنین حال و هوایی بسترسازی می شود و از واکاوی ذهن این دو آدم می توانیم مفهوم حقیقی جنگ و تراژدی ممکن در آن را درک و فهم کنیم.

در نمایش هفت عصر هفتم پاییز که نامی شاعرانه دارد، درباره دریغ شدن عشق از دو دلداده به انگیزه حضور در جنگ و آسیب های ناشی از آن به نمایش درمی آید. ایوب آقاخانی به جنگ می پردازد و این خیلی خوب است چون جنگ تحمیلی ما بسترساز بسیاری از نمایش های درخشان خواهد بود؛ اگر کسی اول دغدغه پرداختن به آن را داشته باشد و دوم اینکه باید بداند که جنگ تحمیلی با همه زوایای آشکار و پنهانش، همواره آسیب های خود را به دنبال دارد. این همان نکته ی غایی است که نمایشنامه نویسان و فیلمسازان آمریکایی به درستی از جنگ های خودشان درک کرده اند و همواره در پرداختن به جنگ از موضع و زوایه بسیار تند به آن تمرکز یافته اند و این دقیقا رمز و راز موفقیت کاری شان بوده است. مطمئنا انسان در ذات خود با جنگ مخالف هست اما اگر بگوییم دفاع به ناچار گاهی انسان را دچار جنگ می کند، با آنکه این نکته درست هست اما در آن سو و نقطه ی مقابل که دشمن قرار دارد؛ درواقع یک انسان دیگر هست که یا شما را می کشد یا شما باید او را بکشید و گاهی هم در این راه موفق خواهید بود. اما به هر تقدیر انسان انسان هست؛ چه در لباس دوست و چه در لباس دشمن! ماهیت انسانی که از زمان هابیل و قابیل نفرت و جنگ را تحت الشعاع خود قرار داده است، همواره توانسته به عنوان نظرگاهی انتقادی از جنگ مطرح شود به خاطر آنکه در پذیرش دیپلماسی و انجام گفتگو بدون جنگ هم می شود صلح و آشتی را برقرار کرد و غایت جنگ پشیمانی است ولو یک گروه در لباس دفاع پیروز هم شده باشند. اتفاقا اهل دفاع همواره ماهیت انسانی درخشان تری هم دارند و وجدان انسانی شان از کشتن دیگری درواقع دچار رنجش خاطری خواهد شد هر چند که در این مقابله بی گناه دچار کنش شده باشد!

ترن، کار حمیدرضا آرنگ

حمیدرضا آذرنگ پس از آنکه یکبار نیما دهقان در سال 91 نمایش ترن را به صحنه برد، در زمستان 95 و در شرایط بهتر متن خود را کارگردانی کرد که به دلیل باز بودن فضای حاکم توانست نگاه بهتری را در تالار اصلی تئاترشهر نمایان سازد.

ترن درواقع یک نمایش است اما روایتی غریب و ناآشنا است و ما در آن با یک متادرام مواجه هستیم که می خواهد ذهن را به فراتر از جسم ببرد و این روح است که در این مسیر مکاشفه می شود و به آنچه می بیند پیوند می خورد. در اینجا یک شکل هنری وظیفه اش ایجاد انگیزه های ذهنی است که بشود پیوندی معنوی با یک دنیای دیگر گرفت. درک متافیزیک چنین روالی دارد؛ یعنی هم در خلسه ی عارفانه شدنی است و هم در درک و درایت هنری که امکان چنین حضوری را فراهم می کند وگرنه درک جایی دیگر در روال عادی ناممکن است و زیبایی هنر و عرفان نیز در همین جاست که ما را به محیرالعقول ها ربط می دهد.

حمیدرضا آذرنگ نمی خواهد نسخه بپیچد حتی در آن وجه انسانی تر و فیزیکی تری که در آن به یک کارگر روزمزد افغان (وحید آقاپور) می پردازد که خودش هم از این عزیزان و گمشده ها دارد و دلش نمی خواهد اسیر خواهش های نفسانی شود. دلش نمی آید برای هر یک ساعت هزینه 25 میلیونی بالگرد پرداخته شود از بیت المال که انگشت بریده اش را از آن بالای زمین به بیمارستانی برسانند... این همان حال و درنگ غریبی است که به درک وجوه پنهان زندگی اشاره می کند و ما را متوجه غفلت های بزرگی می کند که برخی به راحتی میلیاردها از همین بیت المال را می دزدند و کک شان هم نمی گزد.

بازیگران در این بازی در اختیار کارگردان بوده اند و هیچکدام ساز ناکوک نمی زند. شاید مهراوه شریفی نیا (در نقش لیلا) به دلیل نداشتن تجربه کافی در تئاتر نتواند با همگان هم تراز شود اما او هم درست مسیر بازی را می رود. در این مسیر برخی از دیگران شتاب گرفته اند این دیگر خلاقیت فردی آنان است. شاید هم باورمندی نقش و فضاست که از آن بازی درخشان تری ساخته است. نسیم ادبی همواره یک بازیگر با احساس است و در اینجا ملیحه ای را بازی می کند که هنوز به یاد نادر است و با برادرش وفادارانه زندگی می کند و در این تلاطم عاشقانه است که او به یک بازی برون فکنانه سوق می دهد. بهرنگ علوی در نقش بهداد به آن مرزهای جنون در بازیگری و هنر پا می گذارد. واقعا به ما می باوراند که پدری از آن عالم لاهوت آمده و به تماشایش نشسته و از حرفهای ناگفته ای می گوید که اگر نگوید؛ این بغض رهایش نمی کند. ستایش محمودی کودکی است که به بیان یک دختر کر و لال می پردازد که باید به عمویش بگوید که زودتر تکلیف این مادر و پدر پریشان را مشخص کند و این زبان بی زبانی چه لطفها ندارد که ما را به درنگ و بغضی خاموش می کشاند. امیر جعفری هیاهوی بسیار دارد و عصبانی است و خشمی آشکار دارد. این مرد مزاحمتها دارد برای همسرش و باید که دل بکند از مدار زیستن اما این یک تکلیف است که ماندن و رنج بردن ابعاد عمیق تر عشق را بر ما مسلط خواهد کرد. بازی اش ناب و تکان دهنده است و حتی از آن بازی قبلی اش هم با دل و جان بیشتری حضور دارد و شاید آذرنگ او را به حال خودش نگذاشته و این درست است چون کارگردان باید امضا بگذارد پای کارش... فریده سپاه منصور یک مادر است با آنکه از همان عالم لاهوت می آید و لحظه ای از خواسته اش کوتاه نمی آید که باید انقلابی در درون این پدر ناملایم اتفاق بیفتد و می افتد و خسرو احمدی یکبار دیگر بر حضوری پر رنگ از درد و آه اشاره ها می کند با دوام و بقا... نادر برهانی یک نویسنده است چون خودش اما از بازی و نقش نیز جان مایه گرفته است و حالت خوشی از یک پدر و هنرمند دردمند را به تماشا می گذارد. شاید بهتر از حسین پاکدل هم بازی می کند نسبت به آن نمایش قبلی که کارگردانش نیما دهقان بود. البته در این نمایش بسیاری از بازیگران درخشانتر از آن بازیگران هستند و این دلالت آشکار می کند به یک کارگردانی هدفمندتر و اینکه این بار، متن ترن از آن تیغ جراحی در امان مانده است!

و آنان که در لباس سربازان گمنام آسمانی هستند حضور بسیار ناب دارند چون بازی ای از آنها ندیده ایم و بدون حرفه ای گری انسانهای باورمندی را بازی می کنند که روزگاری در میان ما بوده اند. آن سادگی و لطافت و صفا را با خود به صحنه می آورند و بسترساز فضایی هستند که در آن انسان مکاشفه می شود، در مواجهه با حقایقی که اگر نباشند انسان رنگ خواهد باخت.

 

برگشتن کار حسین مسافرآستانه

برگشتن نوشته خیراله تقیانی پور و کار حسین مسافرآستانه که در سال 98 و 99 دو بار روی صحنه رفت.

متن رئالیستی خیرالله تقیانی‌پور با اجرای مینمالیستی مسافرآستانه لحظه‌هایی دیدنی بر روی صحنه بوجود آورده است. شیوه اجرا با توجه به مناسبات تئاتر امروز انتخاب شده است. حقیقت این است که بیان واقعیت‌های جنگ به شکل عریان و بدون در نظر گرفتن مناسبات امروز نه تنها تاثیرگذار نیست، بلکه در مواردی هم نتیجه عکس داشته و باعث پس زدگی تماشاگر می‌شود. برای همین کارگردان به سراغ شیوه‌ای رفته که با ایجاد تازگی و جذابیت حرف نمایش را با تاثیری که در نظر دارد، بر زبان  می آورد. در نمایش تضاد دو دیدگاه درباره شهری که سال‌ها زیر هجوم جنگ و بمب بوده، به‌خوبی مشخص است. اولین دیدگاه خرمشهر را شهری آباد می‌خواهد و دوم دیدگاهی که با چشم موزه به آن نگاه می‌کند و معتقد است این شهر باید نشانه‌هایی از جنگ و جفایی که سال‌ها بر آن رفت را در خود داشته باشد. خرمشهری که باید خرم باشد حالا ویرانه‌های جنگ را در دل خود دارد. مشکلاتش زیاد است و روحش خونین. خونین شهر در مقابل خرمشهر. این دیدگاه تازگی ندارد. روزی که قرار شد خبر آزادی شهر اعلام شود، این خبر با تاخیر اعلام شد. دلیل آن هم این بود که بعضی‌ها می‌خواستند خبر آزادسازی را با نام خونین شهر اعلام کنند اما در نهایت خبر با همان اسم اصلی و همیشگی شهر یعنی خرمشهر همراه بود. زیرکی کارگردان در برگردان اثر اینجاست که از هیچ کدام از دیدگاه‌هایی که از آن نام برده شد طرفداری نمی‌کند و صرفاً به طرح آن بسنده می‌کند.

آنچه که نمایش را از دیگر آثار مشابه متفاوت می‌کند، توجه به شکل اجرایی به عنوان یک تجربه زیباشناسانه در تئاتر است. برای همین نمایش در شکل و قالب اجرایی خود شاخص‌های زیباشناسانه را به عنوان شاخص مد نظر قرار می‌دهد. با همین تفکر بازی بازیگران از شکل معمول و رئال خود خارج شده و تبدیل به بازیگران لگویی شده‌اند. حرکاتشان شکسته و انعطاف بدنی‌شان به کمترین حد خود رسیده است.

 برگشتن با داستانی متفاوت از نمایش‌هایی که از این نویسنده دیده‌ایم، با اجرایی با معیارهای زیباشناسانه و بازی‌هایی حرفه‌ای و طراحی صحنه موجز و موسیقی شنیدنی تجربه‌ای از تئاتر خاص پیش چشمان تماشاگر می‌گذارد و قدرت کارگردان و گروه اجرایی را به رخ می‌کشد.

دایک

مطمئنا در شهرستانها نیز کارهای بسیاری اجرا می شود که قابل تقدیرند اما یک نمایش در نیمه دوم 90 اجرا شد که علاوه بر جوایز جشنواره های داخلی یکبار هم در جشنواره ای بیم الکللی صتحب عنوان و جوایزی شد.

نمایش «دایک» کاری از گروه هنر به نویسندگی هیوا ربانی وکارگردانی حامد عالمی پور از خراسان شمالی، در بخش دفاع مقدس جشنواره تئاتر فجر سال ۱۳۹۷ جز سه اثر برتر بود و در بیست و یکمین جشنواره تئاتر فتح خرمشهر نیز حضور داشته و برگزیده شناخته شده و اثر برگزیده در بخش چهل سالگی جشنواره بین المللی تئاتر فجر معرفی شده بود، این نمایش در جشنواره "جوی فست" اکراین که از چهار تا نهم مهر 1398 در شهر کی‌اف برگزار ‌شد، شرکت کرد. در این اثر نمایشی که روز ششم مهرماه در بخش رقابتی جشنواره اوکراین به روی صحنه رفت، جایزۀ بهترین بازیگری مرد و زن، به سیدعلی محمدی و راضیه بدرانلویی و بهترین طراحی صحنه به سعید آقایی تعلق گرفت.

داستان این نمایش درباره سربازی است که در دوران جنگ وظیفه حفاظ از مرز را دارد و مادر او نگران اوست و بخاطر همین راهی خط مقدم می‌شود و داستان این نمایشنامه تا به امروز ادامه پیدا می‌کند و سرباز همچنان در مرز‌ها در حال حراست از مرز‌های ایران است. داستان این نمایشنتامه از سال ۱۳۵۹ تا به امروز ادامه پیدا می‌کند.

پیامد

دهۀ 90 رو به پایان است و حالا ما با ژانری منحصر در دنیا به نام تئاتر مقاومت روبرو هستیم که همچنان نیازمند توجه معنوی و مادی است و با ایجاد فضای بازتر می توان انتظار داشت که آثار تاثیرگذار به گسترۀ جهان از آن بیرون بیاید چون سابقۀ جنگ تحمیلی و جنگ های منطقه ای زمینه ساز چنین فرآیند رو به پیشی خواهد بود. حالا دیگر به هنرمندان و متولیان این نوع تئاتر بی بدیل برمی گردد که ضمن مرور این همه جنگ و آسیب بتوانند به ابعاد جهانی آنها را در صحنه تئاتر نمایان گردانند.

 

منابع:

احسان زیورعالم، چند پرده از آخرین شام، تسنیم، ۰۸ آذر ۱۳۹۴.

درخشش نمایش دایک در جشنواره تئاتر اوکراین، خبرگزاری صداوسیما، 8 مهر 98.

رضا آشفته، نقدی پساختارگرا بر نمایش پچپچه های پشت خط نبرد، روایت فتح، مهر 96.

رضا آشفته، پچپچه های پشت خط نبرد علیرضا نادری در متن و اجرایی قابل تامل، ایران تئاتر، یکشنبه ۸ مهر ۱۳۹۷.

رضا آشفته، نقد نمایش «هفت عصر هفتم پاییز» به کارگردانی ایوب آقاخانی، ایران تئاتر، چهارشنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۶.

شهرام کرمی، نگاهی به نمایش ”شام آخر” نوشته محمدرضا کوهستانی و کارگردانی احمد سلیمانی، ایران تئاتر، شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۸۸ شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۸۸ .

مهدی نصیری، نقد نمایش برگشتن، کانون ملی منتقدان تئاتر ایران، 7 دی 1398.




مطالب مرتبط

نقدی بر نمایش «فردریک» نوشته اریک امانوئل اشمیت و کار حمیدرضا نعیمی

بازی رو به پیش عشق و سیاست
نقدی بر نمایش «فردریک» نوشته اریک امانوئل اشمیت و کار حمیدرضا نعیمی

بازی رو به پیش عشق و سیاست

رضا آشفته: نمایش «فردریک» نوشته امانوئل اشمیت و کار حمیدرضا نعیمی که آذر و دی در سالن اصلی تئاتر شهر میزبان مخاطبان است، درباره تئاتر و به شیوه پسامدرن است که در آن زندگی یک بازیگر قرن نوزدهم فرانسه ...

|

رسول خادم و پرویز پرستویی تماشاگر «در انتظار گودو» شدند

نمایش مازیار لرستانی نقد می‌شود
رسول خادم و پرویز پرستویی تماشاگر «در انتظار گودو» شدند

نمایش مازیار لرستانی نقد می‌شود

پرویز پرستویی و رسول خادم از نمایش «در انتظار گودو» به کارگردانی مازیار لرستانی در تئاتر شهر دیدن کردند. همچنین قرار است نشست نقد و بررسی این اثر نمایشی روز چهارشنبه 12 مهر در سالن مشاهیر تئاتر شهر با حضور کارگردان و منتقدان برگزار شود.

|

نظرات کاربران