در حال بارگذاری ...
به بهانه سالروز تولد هنرمند فقید جمشید مشایخی؛

تو مپوشان سخن ها که داری....

ایران تئاتر- حسین سینجلی: "از وقتی نیما را شناختم نگاهم به همه چیز حتی دنیای بازیگری تغییر کرد"..... استکان چای را که مدتی بود در دستش نگه داشته بود کناری گذاشت و ایستاد. چند قدمی در اطاق قدم زد و با صدای گرم و لحنی پُر از باور، برایم خواند: "ای افسانه، فسانه، فسانه....... ای خدنگ تو را من نشانه...."، همان چند ساعت کافی بود تا آن سال پاییزی فراموش نشدنی را تجربه کنم.

اول اینکه باید اعتراف کنم این روزها بواسطه‌ی شنیدن پی در پی خبرهای عمدتا متاثرکننده و ناگوار که به مرور به جانِ آدمی یک تلخ کامی عجیب و غریبی را می اندازد، انصافا حرف زدن و سخت تر از آن، نوشتن را به کاری دشوارتر از همیشه تبدیل کرده. به همین روی بهترین آرزویی که این روزها سر زبان ها افتاده، چیزی نیست جز آرزوی سپری شدن هرچه زودتر این روزهاست.

بگذریم.......

آذرماه سال 1395 به بهانه سالروز تولد هنرمند فقید جمشید مشایخی، فرصتی دست داد تا چند ساعتی میهمان‌‌اش باشم. چند ساعتی که در نهایت به یک گفت وگوی بلند تبدیل شد و در 25 آذرماه همان سال، منتشر شد. آنچه در ادامه می خوانید چکیده و خلاصه ای است از یعضی دیدگاه ها و خاطرات جمشید مشایخی فقید. حرف هایی که بیش از پنجاه سال تجربه کار مستمر در مدیوم های مختلف هنری را در سطوح مختلف پشت سر داشت.

 

1) دلخوری از بی‌مسئولیتی‌ها نسبت به تئاتر: از اینکه کسی نسبت به هنر تئاتر احساس مسئولیت نمی‌کند دلخورم. انگار دیگر مقوله هنر برای اکثر افراد بی‌ارزش شده و کسی اعتنایی به کیفیت کارهای هنری ندارد. باید باور کنیم که تئاتر یک هنر بسیار پُرارزش است و نباید به سادگی از کنارش گذشت. هر چند این روزها خیلی‌ها ساده از کنار آن می‌گذرند و کسی در برابر این هنر ناب احساس مسئولیت نمی‌کند.

 

2) انرژی متون ایرانی چیز دیگری ست: من هیچ وقت مخالفتی با ترجمه و اجرای نمایشنامه‌های معروف دنیا مثل آثار شکسپیر، چخوف، یونسکو و... ندارم و خودم هم در خیلی از این کارها بازی کردم و اتفاقا خیلی هم حرف برای گفتن دارند، اما انرژی و تاثیری که متون ایرانی مثل شاهنامه فردوسی و اشعار حضرت سعدی می توانند بگذارند، چیز دیگری است. ایکاش نویسندگان ما بیشتر به سراغ این متون بروند و نمایشنامه‌ها و فیلم‌نامه‌هایمان ریشه در ادبیات ایران داشته باشند، نه مثل امروز که اکثر سناریوها فرمایشی شدند.

 

3) از «هزاردستان» تا سریال‌های ترکی: به خاطر کار و مشغله هایم خیلی فرصت نمی‌کنم پای تلویزیون بنشینم. البته که واقعا تحمل دیدن سریال های ترکی را ندارم. چطور شد که ما از «هزار دستان» ها به سریال‌های ترکی ماهواره‌ای رسیدیم. سخت می‌توان باور کرد مردمی که تا همین چند سال پیش سریال‌هایی با آن کیفیت بالا می‌دیدند چطور امروز پای چنین سریال هایی می‌نشینند و خیلی برایشان مهم نیست که چه اتفاقی برایشان افتاده است. این سریال ها هم ضد اخلاقی هستند و از همه مهم‌تر وقتِ پُر ارزش‌ افراد با این ها هدر می‌رود.

 

4) رُک حرف بزن و از دشمن نترس: فراموش نکن که گاهی وقت‌ها رُک حرف زدن باعث می‌شود آدم دشمنان زیادی پیدا کند، اما نترس و عیبی هم ندارد. بقول نیمای بزرگ، که از وقتی او را به درستی شناختم نگاهم به همه چیز، حتی به دنیای بازی و بازیگری تغییر کرد:

ای افسانه، فسانه ، فسانه

ای خدنگ تو را من نشانه

ای علاج دل، ای داروی درد

همره گریه های شبانه

با من سوخته در چه کاری؟...

ای فسانه! خسانند آنان

که فروبسته ره را به گلزار

خس، به صد سال طوفان ننالد

گل، ز یک تندباد است بیمار

تو مپوشان سخن ها که داری

تو بگو با زبان دل خود...

 

5) تمرین‌ و تمرین و تمرین رمز ماندگاری آثار هنری: این روزها وقتی می‌بینم چند برگه کاعذ را بعنوان دیالوگ کار به من می‌دهند و چند ساعت بعدش از آدم بازی می‌خواهند واقعا بغض می‌کنم. همیشه گفتم باز هم تکرار می‌کنم، ما برای یک نمایش حداقل چند ماه تمرین می‌کردیم و به همین خاطر هم بود که هنوز مردم آن کارها را در یاد دارند. مثلا یادم می‌آید در فیلم «خشت و آینه» ابراهیم گلستان یک صحنه بود که یک بچه فقیر به همراه محمدعلی کشاورز و من باید آن را بازی می‌کردیم، گلستان برای آن صحنه ٣٠ جلسه با ما تمرین کرد. یا برای بازی در فیلم «گاو» با حضورِ ساعدی نزدیک به یک ماه در اداره تئاتر تمرین کردیم و همه افراد به جزئیات کار اهمیت می‌دادند.

 

6) دلتنگی برای صحنه تئاتر: خیلی دوست دارم دوباره در یک تئاتر بازی کنم، اما بعید می‌دانم وضع جسمی‌ام اجازه بدهد. یادم می‌آید که سال ١٣٧٧ در نمایش «شب روی سنگفرش خیس» برای اینکه مدت‌ها از تئاتر دور بودم به مرزبان گفتم که یک ماه تنها با من تمرین کند. چون می‌دانستم تئاتر حرفه سخت‌تری نسبت به سینماست و ممکن است حتی افراد کاربلد هم تمام دیالوگ هایشان را از ترس روی صحنه فراموش کنند اما من نمی‌خواستم سابقه‌ام را خراب کنم. این روزها هم که نمایش‌هایی روی صحنه می روند که آدم از اینکه به آنها تئاتر بگوید شرمنده می شود.

 

7) زنده شدن لذتِ بازی و بازیگری: یادش بخیر سمندریان همیشه به من می‌گفت؛ "جمشید در تلویزیون نمیشه تئاتر گذاشت، تئاتر برای روی صحنه است". البته من کلا در دو نمایشنامه با سمندریان کار کردم؛ یکی نمایش «آندرا» و یکی هم «مرده های بیکفن و دفن». وقتی این دو تئاتر را کار کردیم برای من دوباره لذتِ بازی و بازیگری در وجودم زنده شد.




مطالب مرتبط

گفت‌وگو با عزت‌الله رمضانی‌فر، بازیگر پیشکسوت

تماشاخانه سنگلج، می‌‌تواند بهشت تئاتر ملی شود
گفت‌وگو با عزت‌الله رمضانی‌فر، بازیگر پیشکسوت

تماشاخانه سنگلج، می‌‌تواند بهشت تئاتر ملی شود

عزت‌الله رمضانی‌فر، بازیگر پیشکسوت می‌گوید با برنامه‌ریزی و مدیریت درست و اختصاص بودجه مناسب، می‌توان تماشاخانه سنگلج را به بهشت تئاتر ملی ایران تبدیل کرد.

|

گفت‌وگوی نوروزی با هادی مرزبان در اولین روز بهار

تصویب بنیاد تئاتر ملی، بزرگ‌ترین عیدی به هنرمندان بود
گفت‌وگوی نوروزی با هادی مرزبان در اولین روز بهار

تصویب بنیاد تئاتر ملی، بزرگ‌ترین عیدی به هنرمندان بود

هادی مرزبان، کارگردان پیشکسوت تئاتر با بیان اینکه خبر تصویب بنیاد تئاتر ملی، بزرگ‌ترین عیدی به هنرمندان فعال نمایش ایرانی بود، گفت امیدوارم در سال جدید هیچ کدام از بچه‌های تئاتر غم نان نداشته باشند تا بتوانند راحت و بدون دغدغه در صحنه‌های تئاتر حاضر باشند.

|

گفت‌وگو با بازیگر نمایش «حقایقی درباره سگ‌ها و گربه‌ها»

ویدا جوان: به تقدس تئاتر، اخلاقیات و معیارهای این هنر اعتقاد دارم
گفت‌وگو با بازیگر نمایش «حقایقی درباره سگ‌ها و گربه‌ها»

ویدا جوان: به تقدس تئاتر، اخلاقیات و معیارهای این هنر اعتقاد دارم

ویدا جوان، بازیگر نمایش «حقایقی درباره سگ‌ها و گربه‌ها» با بیان این‌که تئاتر و بازیگری روی این صحنه مقدس تنها مسئله‌ای است که نسبت به آن متعصب هستم و شدیداً به تقدس تئاتر، اخلاقیات، معیارها و انضباط و تلاش در آن اعتقاد دارم.

|

نظرات کاربران