در حال بارگذاری ...
نقدی بر نمایش «جوادیه بیست متری»به کارگردانی کهبد تاراج حاضر در فجر39:

ایده‌ای که‌می‌توانست به یک اثر ماندگار نمایشی تبدیل شود

ایران تئاتر- علی رحیمی:جوادیه بیست متری، گرچه برای مخاطب عام جذاب و حتی دلپذیر بود اما بی شک چه در متن و چه در اجرا نتوانست مخاطبان خاص تئاتر را راضی از سالن بدرقه کند.

جوادیه بیست متری، از آن دست آثاری است که اگر کهبد تاراج به همان میزان که در خلق ایده و موقیعت آن حساسیت داشت، در نگارش متن هم وسواس به خرج می داد بی شک از نمایشنامه های ماندگار تئاتری لقب می گرفت.

نمایش، روایتگر قصه چهار هم محلی به نام های شهرام، مرجان، سیامک و سیف الله است که در دهه شصت در محله جوادیه زندگی می کردند. آنها در همان دهه مرده اند اما پس از سه دهه بازگشته اند و با روایت زندگی خود، در دادگاهی که به نظر قاضی آن تماشاگران هستند، می خواهند خود را از بزهی تبرئه کنند که روزگاری تابو بود و امروز نیست.

در حقیقت در این نمایش که از برآیند 4 مونولوگ بی ارتباط اما همسو با افکار نویسنده تشکیل شده است، کهبد تاراج تلاش می کند از لابلای دغدغه‌های این شخصیت‌ها، به صدمات ناشی از رفتارهای سلیقه‌ای در مواجه با ارزش‌های فرهنگی و را به چالش کشد. چرا یک موضوع برای نسلی ارزش و در گذر زمان برای نسل دیگر بی ارزش است؟ چرا برخی رفتارها در نسلی موجب برخورد قهری می شود و در نسلی دیگر مردم نسبت به آن بی تفاوتند؟ آیا ارزشهای فرهنگی و اجتماعی در جامعه ما سلیقه ای است؟ نقشه راه فرهنگی اجتماعی جامعه ما کجاست؟ مردم باید با چه الگویی رفتار خود را وفق دهند؟

کهبد تاراج برای نوشتن متن، با تیزهوشی جوادیه دهه شصت را برای خلق موقعیت انتخاب کرد.محله ای مشهور، با خرده فرهنگ خاصی و مملو از الگوهای اجتماعی و فرهنگی کاملا متضاد که هرکسی را در درون خود نمی پذیرد.

جوادیه دهه شصت، محله‌ای مذهبی است که در هر کوی و برزنش تکیه و مسجد وجود دارد و در عین آمار جرم و جنایت نیز در آن بالاست. کوچه به کوچه محله به نام شهید مزین است و عموم جوانان منطقه در دهه شصت به جبهه رفته اند، در عین حال اولین منطقه ای که جوانانش از ژاپن سر درآوردند اهالی جوادیه بودند.

جوادیه دهه شصت هم لات دارد، هم لوطی؛ هم مرد دارد، هم نامرد؛ هم مست دارد و هم هوشیار... و چنین موقعیتی برای خلق اثر تاراج که تلاش می کند به واکاوی یک بحران اجتماعی و فرهنگی بپردازد، بسیار مناسب و هوشمندانه است.

تاراج شخصیت‌هایش را از دل همین تضادها بیرون می کشد و به مخاطب معرفی می کند.این 4 شخصیت پرورش یافته محله‌ای هستند که در هر کوی و برزنش صدای اذان می‌آید و مردم با دین مملو از عطوفت عجین هستند اما در برخورد با ضد ارزش‌ها، آموزش صحیح ندیده‌اند و هرکس در مواجه با ضد ارزش با معیارهای ذهنی خود و کاملا سلیقه ای عکس العمل نشان می دهد.

شهرام راننده تاکسی است. پدر و مادرش را از دست داده، ازدواج نکرده است. او برای فرار از تنهایی، زندگی اش را صرف ارتباط با زنان محله کرده و در محله انگ بی ناموس بر پیشانی دارد.

مرجان به خاطر علاقه به شعر و ادبیات، علاقه به پوشیدن مانتو به جای چادر، علاقه به آزاد بودن و ... در مظان اتهام است.

سیامک در خانواده‌ای عشق سینما متولد شده، پدر و مادرش در سینما درگیر زندگی خود هستند و او بیکاره و علافی است که یا فیلم می‌بیند یا با شهرام و دیگر اراذل محل زندگی سپری می کند.

و در نهایت سیف الله، مداحی که دل در گرو دختری داده که یکی از ماموران محله هم به او علاقه مند است و...

این 4 نفر به قتل می رسند چون در آن برهه، یک سلیقه خاص، به جای حل مشکلات، پاک کردن صورت مسئله یعنی حذف فیزیکی آنها را به صرفه تر می بیند. به جرم... ؟!!

قطعادر زمان حال و با در نظر گرفتن تغییرات فرهنگی صورت گرفته در جامعه، این شیوه برخورد معقول نیست اما آن‌ها در دهه شصت می زیستند. دهه‌ای که ارزش‌ها برای مردمش با مردم امروز فرق می کند،به همین دلیل هم آن‌ها برگشته اند تا رفتار خود را در قضاوت مردم امروز قرار دهند تا تبرئه شوند...

تاراج با وجود طرح ذهنی بسیار جذاب و هوشمندی در خلق موقعیت، اما در نگارش متن وسواس به خرج نداد و به جای خلق درام، به خاطره گویی دل بست. 4 نفر به صورت مجزا به صحنه می آیند به بیان قصه زندگی شان می پردازند و از صحنه خارج می شوند. گویی که 4 نفر در گوشه ای بنشینند و خاطرات گذشته خود را بیان کنند و این موضوع با درام که شاکله اش بر تقابل،گره افکنی، کشمکش، ایجاز، هدف، تعلیق و.... است فاصله زیادی دارد. ضمن آنکه دیالوگ ها نیز سخیف، تکراری و گاها در خدمت هدف نمایش نبودند.

جوادیه بیست متری در اجرا نیز گرچه تلاش می‌کند با بهره گیری اندک از نور و حذف دکور، بار نمایش را بر دوش بازیگران بیاندازد تا در تلاقی بدون واسطه نگاه مخاطب با بازیگر، به هدف نهایی اش برسد اما آنگونه که باید موفق نیست.

نداشتن میزانسن و دکور، عدم استفاده مطلوب از نور، عدم بهره گیری از حتی یک ویدیو پروژکتور برای به تصویر کشیدند بیست متری جوادیه و ... تاثیر زیادی بر ابتر شدن ایده ذهنی نویسنده داشتند.

با وجود این کج سلیقگی که عاملی شدند تا نمایش نتواند آنگونه که باید، مخاطب را بر صندلی میخکوب نکرد اما در حد یک تلنگر در بازتعریف یک بحران فرهنگی در جامعه مفید بود.

بی شک این ایده می تواند با متنی بهتر، دیالوگ های پخته تر، اجرایی منسجم تر، استفاده بهینه از ویدئو پروژکتور برای به تصویر کشیدن 20 متری جوادیه و در نهایت طرح بهتر موضوعات به یک اثر ماندگار بدل شود.

 

 

 

 

 




نظرات کاربران