بررسی نمایشهای دانشگاهی در جشنوارۀ سی و نهم تئاتر فجر
نسخ یا کاری که دیده نشد
نسخ یا کاری که دیده نشد
نسخ یا کاری که دیده نشد
ایران تئاتر- رضا آشفته: امسال در میان کارهای جشنواره سی و نهم تئاتر فجر از حضور کارهای دانشجویی کاسته شده بود و این خود دلالت بر نگاه حرفه ای و مسلط بر جشنوارۀ امسال دارد مگر استثنائاتی مانند نمایش پینوکیو به نویسندگی و کارگردانی محمدرضا محمودی که در پایان نیز رتبۀ برتر کارگردانی را به دست آورد و نمایش نسخ به نویسندگی امید غفاری و کار امیرحسین غفاری که در کل و منطقا بنابر شیوۀ تجربی و نگاه متفاوتش دیده نشد.
نمایش نسخ کاری بود که در جشنوارۀ سی و نهم دیده نشد و این از خطای هیات داوران نیست بلکه از ذات خود نمایش میآید که به زودی نباید دیده شود چون از سبکی میگوید که هم شخصی است، هم دگرگون شونده است و هم ریشه دار و اصیل است اما از آتجا که در فرآیند نوینی ما را دچار شگفتی میسازد نمی تواند در هر جشنواره ای که اصولی دارد و پیشینهای، به راحتی پذیرفته شود.
در این جُستار بر آن هستم که بنابر همین دلایل دیده نشدن، به ارزش های اعتباری، ارزشی و زیبایی شناسانه اش بپردازم که خود می تواند گویای تازگی آن باشد و خود می تواند در سالهای آتی تبدیل به کنشی پذیرنده از سوی جامعه شود؛ البته اگر تداوم و استمراری در میان باشد و این گروه جوان بتواند و بخواهد چنین کند.
نمایش نسخ یک روال درونی و سوبژکتیو را در نظر گرفته و به جهانی می پردازد که غیر معمول، غیر عادی، غیر متعارف و غیر منطقی است و به عبارت بهتر دارد خرق عادت می کند و در یک روال متناقض از امور محسوس و ملموسِ جهانی می گوید که به درکی شهودی نیازمند است و باید به آن مناسبات باور داشت... چنانچه کافکا مسخ خود را در چنین شرایطی می آفریند و هدف بریدن از جهان واقع است و نمی خواهد شرایط معمول را بپذیرد که در آن فرامین و دستورات و حاکمیت مادر بر فرزندان مستبدانه و دیکتاتور منشانه است.
در این نمایش، سورئالیسم سبک حاکم است که بنابر باورهای مشرق زمینی رنگ و لعاب متفاوتی با مسخ کافکا می یابد؛ چنانچه بوف کور صادق هدایت نیز چنین می نماید. اما در اینجا یک نوع نگاه شخصی نیز وجود دارد که نویسنده و کارگردان و طراح، برادران غفاری، خواسته اند چنین تجربه ای را پیش روی داشته باشند و از این منظر بخواهند یک موقعیت غیر معمول را به تماشا درآورند تا در نهایت نوعی تئاتر شهودی متکی بر تصاویر و نوآوری های حاکم بر روابط و زبان بخواهند چالش بزرگی را تبدیل به تئاتر کنند. این نوع شخصی نگری در ترکیب با داده های پیشین و پردازشی نوین راه به جایی آورده که در آن هم پذیرندگی هست چون تماشاگر را شگفت زده میسازند و هم با دست رد همراه می شوند چون باورش سخت است.
ریشه یابی نسخ
مترادف نسخ: ابطال، اقاله، زوال، محو، منسوخ، نابود، نقض، خط نسخ.
برابر پارسی: زدایش، سِتردن، برانداختن، ستردن، نسک، نَسک.
نسخ شدن: (مصدر) ۱ - باطل شدن، زایل شدن.۲ - انتقال یافتن روح انسانی پس از مرگ جسم خود به جسمی دیگر.
این ریشه یابی منحصر به مترادف یابی نمیشود بلکه تناسخ امری نزدیک به یقین در باورهای فلسفی و الهیاتی مشرق زمین است و میتواند بسترساز بسیاری از رویدادهای هنری باشد حالا در رد یا پذیرش آن و یا در اتکای به چنین فضا و تکنیکی بشود سازوکار یک اثر هنری را مهیا کرد. بنابراین نمایش نسخ ریشه دار است و این خود ارزش و اعتباری بالقوه است که در عینیت یافتن آن به امری بالفعل نیز تبدیل شده است.
چندپارگی زیستن
نمایش «نَسَخ» به کارگردانی امیرحسین غفاری سال گذشته در تئاتر هامون اجرا شد و همین دلیل بررسی و ورودش به جشنوارۀ امسال است. بنابر بروشور این گروه نمایشی، نمایش نَسَخ محصول سرکوب ناتمامی است که کلام را عقیم می کند. نسخ به معنی از بین بردن است؛ از بین می بریم یا از بین می برنمان. نسخ زوال زمانه زودگذری است که دیر می گذرد. زیستن در دنیایی سراسر تناقض و چندپارگی.
با این اوصاف درک معنایی و بازی با معنا در پیچ و تاب یک زبان غیر عادی و گریز از واقعیت مبنای نگرش در نمایش نسخ شده و در واقع با نگاه تناسخی عالمی دیگر را که باورش سخت است، به عینه مهیا می گرداند. در این عالم رسوم مطقی زیر سوال می رود برای آنکه منطق حاکم بر یک خانواده برهم ریخته و به جای پدر یک مادر مستبد و زورگو حاکم بر فرزندان است و آنها را به زور و ارعاب مال خود میکند و جلوی آرزوها و امیالشان ایستادگی می شود. پس از مرگ پدر که چنین وضعیت بدخیمی حاکم بر روابط خانواده است، مادر طوری همه را زیر فشار احوال درونی خویش گرفته که در آغاز نمایش با مرگ یک پسر همراه می شویم و قهر یک دختر که حتی حاضر نیست با مرگ برادرش پا به مراسم سوگواری بگذارد. حالا یک دختر و پسر دیگر هم در کنار این مادر زیست می کنند. دختر که علاقهمند به بازیگری و هنر است، از بین چند نفر برگزیده شده برای بازی در یک نقش سینمایی و امروز باید برای دادن تست گریم به محل دفتر گروه سینمایی برود اما مادر می خواهد که در میان مردم، افزون بر حضور خویش، گاهی نیز نقش خواهر قهر کرده را بازی کند که حرف و حدیثی برایشان در میان جمع ساخته نشود. او حتی نقش خواهر حامله را به خوبی بازی می کند اما مادر زیر قول و قرارش می زند و نمی گذارد دختر پی بخت و کارش برود! بردادر هم که تپل و بی مصرف روی تختی لمیده و جز خوردن خوراکی های لذیذ و شیرین، کاری از دستش برنمی آید، در خوابی پدر مرحوم را می بیند که در تعزیه نقش شیر را بازی می کند. اما او یک موش خانگی از عمه به هدیه گرفته است و حالا پدر آمده طلسمات خواهرش که عامل برم ریختگی خانواده اش شده، از بین ببرد. این پسر که نامزدش مُرده با همان دختر مُرده نیز مراوداتی دارد و بده بستانی شگفت انگیز... اما برای گریز از همه چیز تن به وصلت با موش خانگی می دهد که این هم خلاف آمد میل مادر زورگوست.
امید غفاری، نویسنده به دنبال نگارشی متفاوت برآمده و خواسته یک ذهنیت پر تکاپو را به چالش درآورد و ما را دچار کابوسی کند که شاید فقط در همان خواب ها و خیال پردازی مصداقی بیابد اما زمینه های درستی برای این کابوس می چیند که دلایل قابل دفاعی برای وقوع چنین حس و حالتی است و اگر واقعیت سرکوب شرایط است و مادر فرزندان را زیر بال و پر گرفته و قدر پروازی نداشته باشند گویا رویاپردازی در آن تنها راه گریز از این شرایط بحرانی نامطلوب است. شاید نکتۀ بازی که متن نسخ را بارز می ساخت همانا کشتن مادر به دست پسر است که از آن غلفت شده و یک سستی بر کلیت اثر نمود یافته است که در صورت آن مادرکشی یک کنش بایستهتر برای جبران همه چیز این شرایط را پذیرنده تر میکرد.
زبان ویژه
امیرحسین غفاری، طراح و کارگردان نیز زبان ویژه ای برای این اجرای غیر متعارفش در نظر گرفته که با منطبق شدن همه چیز، همان دلالت های رویاگونه بتواند زبان حال این موقعیت و شرایط را فراهم کند. یک نوار مستطیل شکل با لامپ های کوچک که بر کف سالن چیده شده؛ دربرگیرندۀ عالم مادی است که پلان همین خانۀ پدری است و در آن حکمرانی یک مادر به همراه خدمتکار خانه را می بینیم و در ضمن همه این آدمها بی آنکه فک بزنند صدایشان در تالار پخش می شود و ما فقط بدن های فعال آنها را تماشا میکنیم.
امید غفاری و امیرحسین غفاری طراحان صحنه خواسته اند، مرزی بین یک واقعیت ملموس و یک دنیای غیر ملموس مهیا کنند و این خود بشود قراردادی برای ایجاد یک وضعیت که در آن دو جهان فیزیک و متافیزیک در هم تنیده شده اند و حالا باید با تشخیص و تمایز بین دو عالم بشود دگرگونی های با دلیل و دلایل این حضور را به شکل پررنگی لمس کرد. در عین حال خود این تمایزها بسترساز تصاویری است که این دو جهان متفاوت را با انگیزه های قوی و منطبق با منطق خواب در کنار هم نمایان می سازد. سینا ایرانپور، طراح لباس نیز بر پایۀ یک واقعیت قابل رویت لباس ها را طراحی و دوخته و همان ها را بر تن بازیگران کرده است. در اینجا قرار است که یک دنیای واقعی با نشانگان قابل درک رفته رفته به فضایی غیر معمول کشانده شود که چنین نیز خواهد شد. وصال جواهری، طراح صدا و آهنگساز، طور دیگری در این بازی غیر عادی حضور پررنگش را به تماشا می گذارد که ورودی جهان متافیزیک را بر ما معلوم تر گرداند و در این شیوۀ سورئالیستی بتواند واقعیت پیرامونی را به درکی چند جانبه و شهودی گره بزند. پیوستی که نیازمند یک فضاسازی قابل رویت است و این مشاهده گری همه چیز است که آهسته با قراردادهای نمایشی ذهنیت سورئالیسم را بر ما القا میکند و چه بسا موسیقی و مهندسی صدا به گونه ای فعالتر و پویاتر این تکاپوی غیر معمول را به امری باشنده و شدنی تبدیل کرده باشد.ما فقط در حیرتیم که چگونه است که نمی توانیم از این رویا و باورمندی غیر متعارف دل بکنیم چون زیبایی صحنه و زیبایی شناسی حاکم بر عناصر نمایشی ما را دچار دگرگونی و پیروی از دیده ها و شنیده ها خواهد کرد. موسیقی نیز در این القاگری احساسات بهتری را برمی انگیزاند و صداها نیز در ورودی و ایجاد سر ضرب ها و برقراری ضرباهنگ برای پیوند یا موقعیت بسیار تاثیرگذار است. امیرحسین غفاری، طراح نور نیز در این بازی به دنبال تمایزها و القای دو جهان در هم تنیده است و ایجاد رنگ هایی که گاهی همان کابوس را تداعی ببخشد و گاهی منطق واقعیت رسیده به عالم خواب را ممکن سازد. این نورها هم گاهی قراردادی برای نمایشی شدن موقعیت به شمار می آیند و گاهی نیز خود منطق تمایز هستند و بیشتر از همه نیز در القاگریهای شهودی نقش اساسی را بازی می کنند.
داعیه ساختارشکنی
تجربه پیشین این گروه، نمایش«عشق ثگی» بود که در عمارت نوفل لوشاتو اجرا شد. نمایشهایی که این گروه تاکنون اجرا کرده اند، داعیه ساختارشکنی و آوانگاردیسم دارند و در همین نمایش نسخ نیز ما شاهد نوعی فضایی منحصر به فرد، ترکیببندی در تصاویر و مواجهه بدن بازیگر بدون کلام هستیم. زمینه هایی که به لحاظ تکنیکی کار را برایمان قوت می بخشد اما تجربه ناب و تازه ای است که در لباس و لفافۀ تئاتر دانشگاهی همان بهتر که دیده نشود چون منطقا اینها جوان هستند و شاید در تجربههای پس از این بتوانند خودی نشان دهند و شاید نیز هنوز این همان کاری نیست که از چنین گروه بالندهای انتظار می رود. البته اینها افکار بازدارنده در دیده شدن نسخ است وگرنه همان طور که آمد دلایل دیده شدن نیز در آن بسیار است و خود کار نیز با اعتبار و دگرگونی های ویژه مخاطبان در بازاندیشی به عوالم ناشناخته بهترین دلیل برای دیده شدن است اما انگار همان دیده نشدن حُکم غایی است تا بماند زمانه و دیگر رویدادهای پس از این که شاید حُکم دیگری را در میان داشته باشد.