در حال بارگذاری ...
گفت وگو ایران تئاتر با میکائیل شهرستانی کارگردان نمایش«لبخند با شکوه آقای گیل»

قهرمان و ضد قهرمان مشخصی در نمایش وجود ندارد
کارگردان خالق ثانوی اثر است

«لبخند با شکوه آقای گیل» وقایع نگاری تاریخی از زوال یک خانواده فئودالی در دهه چهل و پنجاه است که میکائیل شهرستانی با درک درست از مختصات متن اکبر رادی آن را در تماشاخانه سنگلج روی صحنه آورده است.

میکائیل شهرستانی در دهه های هفتاد و هشتاد در همکاری با بزرگان تئاتری نظیر دکتر قطب الدین صادقی تجربیات ارزنده‌ای در نمایش‌های مثل«سحوری»،«خرد جنایت های زناشویی» و «مویه جم» به دست آورده است.با شهرستانی درباره اجرای نمایش «لبخند با شکوه آقای گیل» گفت وگویی انجام داده‌ایم.

 

اکبر رادی یکی از بزرگان نمایشنامه‌نویسی تاریخ معاصر معاصر ایران است.بر اساس چه ویژگی‌های نمایشنامه«لبخند با شکوه آقای گیل»را برای اجرا انتخاب کردید؟

بخشی به ویژگی‌های اثر و بخشی به شرایط گروهی که آماده‌اشان کردم مربوط می‌شود.‌این اثر بی‌تردید اگر سخت‌ترین و زیباترین اثر رادی نباشد،می‌توان گفت لااقل یکی از آن‌ها است.چالش‌های خاندانی درحال اضمحلال با سرسلسله‌ای بیمار و در حال احتضار که دیگر نقشی در اداره  امور ندارد و فرزندان بر سر خانه‌ای(که در آثار رادی مفهوم سرزمین مادری است)در حال ستیز هستند و هر یک متوقع،تا از این خوان و خاندان سهم خود را صاحب شود.با درگیری‌هایی پر تپش و چالش‌هایی که همانا منافع یک یکِ افراد مسبّب آن است و سرانجام دختر بزرگ خانواده (فروغ الزمان) که استاد روانشناسی است و از منظر او همه بیمارند مگر خلافش ثابت شود، با معاونت پسرِ زد و بند چی و کم وجودِ گیل(نورالدین) صاحب اصلی خانه و خاندانی می‌شوند که بی‌صاحب مانده. در این خانه نه تنها طوطی خدمتکار جوان، (که نماد تمام و کمالِ طبقه فرو دست اجتماع است) مورد بی‌مهری و حتکِ حرمت قرار می‌گیرد،بلکه مادر نیز قربانی ثانی است که نزدیک به چهار دهه مظلومیت،مورد ضرب و شتم از سوی جانشینِ بزرگ‌ِ خاندان(فروغ) قرار می‌گیرد.در این اثر گروهی متشکل از ۲۲ بازیگر که ویژه‌گی‌های درونی و بیرونی متفاوتی داشتند با استعدادهای رنگ برنگ و خواستگاه‌های کم و بیش گونه گون که مرا واداشت تا به این وسوسه شیرین گذشته‌ام دست بزنم.یعنی نمایشنامه «لبخند با شکوه آقای گیل»که قبلاً هم دوبار در دهه‌های گذشته به صحنه رفته بود و من توفیق نداشتم آن‌ها را ببینم.دورترش را که استاد رُکن الدین خسروی در همین تالار بر صحنه برده بودند و من آن زمان کودکی بیش نبودم و دومی‌اش را چند سال پیش جناب هادی مرزبان در مجموعه تئاتر شهر کارگردانی کردند که باز بخت یار نشد به دیدار نمایش بروم و گویا این سومین اجرا از اثر مورد نظر است.این اثر چالشی سخت و سنگین برای من و دوستان و شاگردان جوانم بود که هم آنان را به تکاپویی چندین ماهه وا می‌داشت و هم مرا که ضمن طراحی صحنه، وادار می‌کرد تا هنر جویانی جوان و ساعی و پر انگیزه را برای این اثر آماده کنم.که البته بسیار انرژی برد.آن هم در دورانی که بدلیل شرایط اپیدمی چندین ماه بشکل مجازی هدایتشان کردم.

 

به نظر شما یک کارگردان موقعی که به سراغ اقتباس از اثر نویسنده‌ای می رود به چه میزان می‌تواند در متن دخل و تصرف داشته باشد؟

به زعم بنده کارگردان، خالقِ ثانوی اثر است و باید دیدگاه‌های خود را نیز در اثر جستجو کند و بگنجاند،با نشانه‌ها و علایمی که روشنگر تفکرات و علایق اوست‌.‌ خوشبختانه هم در زمان حیاتِ استاد رادی این توفیق را داشتم که بخاطر چند کار به حضورشان برسم و کسب معرفت کنم، و هم بعد از آن توفیق آنرا داشتم که با خانواده شریف و نازنین و بانو عنقا (همسر محترم استاد) در ارتباط باشم و این همکاری قطع نشود.هر چند دیر به دیر اتفاق بیوفتد.در تمام دوره‌هایی که هم با استاد رادی افتخار همکاری داشتم و هم زمانیکه ایشان در قید حیات نبودند، همسر ایشان این نگاه فروتنانه را داشتند که با توجه به دیدگاه اینجانب اجازه پاره‌ای تغییرات را بدهند.می‌توانم اذعان کنم که حتی در نمایشی تلویزیونی،استاد رادی دوست داشتنی که همه رفتارها و منش‌شان برایم الگو بود این اجازه را دادند که البته با اطلاع خودشان تقریباً یک پرده از چهار پرده نمایشنامه را کم کنیم.تله تاتر «آهسته با گل سرخ »را عرض می‌کنم.بهرصورت تواضع ایشان برای همه کسانیکه این سعادت را داشتند به حضورشان برسند زبانزد بود.

 

چقدر به بحث بوم شناسی و استفاده از زبان گیلکی که در متن اثر هم وجود دارد اعتقاد دارید؟

همانطور که در اثر هم به چشم می‌خورد تاکید زیادی نشده.تنها شخصیت گیلانتاج گاه و بیگاه جملات گیلکی برزبان‌ می‌راند که برایم کلیدی نبود. در عین حال منظور و موضوع بنده هم تنها به آن خطه(گیلان) مرتبط نبود.پس این اجازه را گرفتم و به همکار دراماتورژم‌ سرکار خانم هما علیزاده این اجازه را دادم که البته به پاره‌ای حذفیات دست بزند و دیدگاه‌های من را‌ لحاظ کند که پیش از شروع تمرینات به نظر خانم رادی هم رسانده شد و پس از موافقت او تمرینات شروع شد.

 

زمان نمایش «لبخند با شکوه آقای گیل» در دهه چهل که بحث تقسیم اراضی در کشور مطرح شد می‌گذرد.چقدر تلاش کردید در ساختار نمایشتان این مسئله را در قالب مفاهیمی دیگر  به روز رسانی کنید؟

قصه در سال ۵۱ می‌گذرد.ده سال پس از انقلاب سفید و گیل یکی از خوانینی است که در این معرکه متضرّر شده و جایگاه پیشین را از دست داده.اینکه اثر چقدر بروز رسانی شده را بر عهده مخاطبین نمایش می‌گذارم.هر چند رسالت شناخت رادی و آثار او چندان کمتر از موضوعی نیست که شما مطرح کردید.

 

آیا خانواده آقای گیل نمادی از یک خاندان روبه انقراض هستند که در تحولات اجتماعی و تاریحی محکوم به دگردیسی هستند. درست عین تغییر یک سلسه؟

بی تردید خاندان گیل نیز در این گذار یا محکوم به سازش و سازگاری‌اند و یا مقابله و ستیز،که گیل ناگزیر تن داده ولی پیش از آن فرزندانش او را با تفکراتی که محکوم به تغییر و دگرگونی اند تنها گذارده‌اند.بقول گیل او بسیار قبل تر "تمام شده"،چرا که دوره او سپری و تکرار نخواهد شد.

 

آیا علیقلی خان در نمایش ویژگی ضد قهرمان گونه دارد؟

دوره‌ای به سرآمده و دوره‌ای سر رسیده.هیچ قهرمان و ضد قهرمانی به معنای متعارفش در قصه وجود ندارد.همین نقطه عطف نمایشنامه است.قربانی و قربانی کننده درهم‌اند و مرزها میان شخصیت‌ها خیلی روشن‌ نیست.روشنفکر نمایشنامه چندان بی‌نقص نیست.همانطور که پسر کوچک خانواده پس از بی‌حرمتی به طوطی خدمتکار جوان خانه خود را مجازات می‌کند.در قصه گاهی جای قربانیان حتی عوض می‌شود‌.ربطی به طبقه‌شان هم‌ می‌تواند نداشته‌ باشد.

 

 چقدر به بحث ارائه مسائل روان‌شناسانه با توجه به بیماری مادر و دکتر روانکاو بودن دختر بزرگ خانواده توجه دارید؟

آنقدر که به شرایط گیلانتاج مربوط باشد.ولی در واقع گیلانتاج قربانی دیگری است که با بدنیا آوردن‌ آخِرین فرزند‌ معلول خانواده(مهرانگیز) دچار افسردگی شده که رفته رفته با بی‌توجهی تبدیل به اضمحلال و فرسایش ذهنش شده.شاید رادی می‌بایست در مقابل فروغ الزمان شخصیتی چون گیلانتاج را خلق می‌کرد تا این بی عملی از جانب فروغ ظهور و معنی پیدا کند. عالم بی عملی که ابتر و تنگ نظر خود را مرکز عالم‌ می‌داند.

 

 آیا شش فرزند خانواده نمادی از شخصیت ها مختلف جامعه هستند؟

شش فرزند گیل به طبقه خودشان‌ تعلق دارند.تنها جمشید است که از این وابستگی گریزان‌ است و برای فرار از این ننگ طبقاتی حتی سینی غذایش را به آن‌ها هدیه می دهد.ریاضت می‌کشید و دل نگران زیردستان است.شاید هم بقول فروع الزمان برای "غسل تعمید" و کاهش گناهان طبقه‌ای که متعلق به آن است این کار را می‌کند .

 

آیا نمایش«لبخند با شکوه آقای گیل» را می توانیم بیشتر یک نمایش موقعیت محور بدانیم و ویا شخصیت محور؟

خانواده در موقعیتی ویژه قرار گرفته، اما به نوبه خود شخصیت‌ها به میزان سهم و نقش و‌ اهمیت و حساسیت حضورشان ایفاگر شخصیت‌شان هستند،که در این میان فروغ الزمان و جمشید شاید بیش از دیگران سهم داشته باشند هرچه باشد نماینده دو دیدگاه و تفکرند که به تقابل یکدیگر برخاسته‌اند.

 

در دوران کرونایی که اغلب اجراها به سمت تک شخصیت شدن رویکرد دارد. با چالش کار با تیم بازیگری پر تعداد چگونه کنار آمدید؟

بسیار سخت بود. البته بیش از ۱۴ نفر از افراد گروه از جمله خودم مبتلا شدیم که همین موضوع ادامه کار را بسیار دشوار وطاقت فرسا کرده بود. ولی در گروه پروتکل‌ها بسیار‌ سفت و سخت مراعات می‌شود که خوشبختانه پس از آن کسی درگیر نشده.امیدوارم تا پایان اجراها هم کسی درگیر نشود.

 

کار با جوان‌ها و استفاده از آن‌ها در یک اثر نمایشی حرفه‌ای چه ویژگی‌هایی دارد؟

گاه باعث شعف و گاه باعث خستگی مفرط می‌شود.که طبیعی است‌.خیلی مواقع با ظهور و کشف استعدادها خستگی‌ات در‌می‌رود و گاه با رفتارهای عجیب‌شان غافلگیر می‌شوی.

 

برای خیلی از تئاتری‌ها در گذشته‌ای نه چندان دور کار کردن در تماشاخانه سنگلج یک دست آورد بزرگ محسوب می‌شد.برای شما این حضور چه جایگاهی دارد؟

سنگلج بیش از هر تالاری در شهر بوی تئاتر می‌دهد.به همین دلیل باید بیش از این‌ها به آن رسیدگی کرد.ولی بیشتر از هر سالنی که در این‌ سال‌ها که در تئاتر بوده‌ام برایم نوستالژیک است‌ و به هیجانم‌ می‌آورد و در عین حال غمگینم‌ می‌کند.

 

گفت وگو از احمد محمد اسماعیلی

 

 




مطالب مرتبط

مهدی ارجمند، کارگردان نمایش «کمی کمتر بدزدین»:

هیچ چیز به اندازه «خنده»، قدرت را هراسان نمی‌کند
مهدی ارجمند، کارگردان نمایش «کمی کمتر بدزدین»:

هیچ چیز به اندازه «خنده»، قدرت را هراسان نمی‌کند

مهدی ارجمند، کارگردان نمایش «کمی کمتر بدزدین» با بیان اینکه داریوفو براین باور است که هیچ‌چیز به اندازه خنده، قدرت را هراسان نمی‌کند، این اثر را نمایشی دانست که مخاطب را به فکر وامی‌دارد.

|

نظرات کاربران