در حال بارگذاری ...
...

مصائب پژوهش تئاتر در گفت و گو با نیایش پورحسن

تئاتر ایران نیازمند آگاهی از پیشینه خود است
ضرورت تاریخ‌نگاری مستند با تکیه بر اسناد دست اول

مصائب پژوهش تئاتر در گفت و گو با نیایش پورحسن

تئاتر ایران نیازمند آگاهی از پیشینه خود است
ضرورت  تاریخ‌نگاری مستند با تکیه بر اسناد دست اول

ایران تئاتر : نیایش پورحسن؛ نویسنده و پژوهشگر تئاتر با موضوع بررسی تاریخ تئاتر و ادبیات نمایشی در دوره قاجار، مجموعه‌ای را در دست پژوهش و بررسی دارد با عنوان "سیری در تاریکی‌ها" که تاکنون چند مجلد از آن از سوی "نشر کوله‌پشتی" چاپ و منتشر شده است.

به بهانه این پروژه پژوهشی و نشر آثار وی در حوزه تاریخچه تئاتر ایران، در گفت و گو با   پورحسن پیرامون  مصائب پژوهش و اوضاع و احوال تئاتر و ادبیات نمایشی در دوره قاجار گفت و گو کرده ایم .

در ابتدا بفرمایید که این مجموعه قرار است در چند مجلد منتشر شود ؟

براساس یک پیش‌بینی و با توجه به سرفصل‌هایی که از پیش تعیین شده بود، این مجموعه قرار بود در 12 مجلد چاپ و منتشر شود که تاکنون جلد هشتم این کتاب وارد بازار کتاب شده است اما هر چه که پیش می‌رویم و به اسناد و مدارک بیشتری دسترسی پیدا می‌کنیم چنین تصور می‌شود که سرنوشت و پایان این پژوهش چندان مشخص و روشن نباشد. مثلاً در حال حاضر جلد نهم، دهم، یازدهم از این مجموعه به اتمام رسیده که تاکنون به ناشر تحویل داده نشده است اما با بررسی‌های انجام شده احتمال اینکه این مجموعه حتی به جلدهای چهارده و پانزده نیز برسد وجود دارد. جلد نهم از این مجموعه که حدود 800 صفحه است و موضوع آن به "شکسپیر در دورۀ قاجار" اختصاص دارد، به پایان رسیده است. جلدهای 10 به بعد تقریباً به جریان تئاتر و ادبیات نمایشی ایران در دوران مظفری، مشروطه و احمدشاه می‌پردازد و برخی از ناگفته‌ها درباره نمایشنامه‌نویسان، جریان نمایش‌های تقلید، بلیت‌ها، پوسترها، تئاتر سیاسی و دیگر ترجمه‌ها و جریانات نمایشی ایران را دربر می‌گیرد.

متأسفانه به‌دلایل متعدد  از ‌جمله شرایط اجتماعی ـ فرهنگی و اقتصادی، متلاشی شدن انگیزه مطالعه، گرانی بیش از حد کتاب، عدم حمایت ارگان‌های نمایشی، دلسردی جامعه تئاتر و بی‌رغبتی به هرگونه مسائل تاریخی، هویتی و صنفی خود، تنها یک روند فرسایشی و مأیوس‌کننده برای تمام پژوهشگران این حوزه فراهم آورده است و از این‌رو انگیزه اتمام این مجموعه را نیز تحت‌شعاع خود قرار داده است.

از شواهد و قراین مشخص است که کار سترگ و ارزشمندی به کوشش شما در حوزه پژوهش تئاتر ایران صورت گرفته است. این امر ناشی از چیست؟ دغدغه شخصی و یا اینکه  کمبود و خلأیی را احساس می‌کردید و قصد داشتید با تألیف این مجموعه آن را جبران کنید؟

اول تشکر کنم از محبت شما که این کار را در خور ارزش دیدید. ببینید این دغدغه بیش از آن‌که شخصی باشد، اول یک دغدغه تاریخی، هنری و هویتی مقوله تئاتر در کشور ما است. صدوپنجاه سال است که به‌ظاهر در این مملکت تئاتر داریم اما اگر ماحصل این صدوپنجاه سال را جمع کنیم از دل آن یک تاریخچه کامل و مدون استخراج نمی‌شود. درام‌نویسان خوب داریم اما یک درام‌نویس ملی و جهانی نداریم. بازیگران و کارگردانان مطرح داخلی داریم اما یک بازیگر و کارگردان شناخته‌شده تئاتر در عرصه بین‌المللی نداریم. اقتصاد برای جشنواره‌ها و تئاترهای سفارشی داریم اما اقتصاد تعریف‌شده برای عوامل تئاتر نداریم. بودجه تحقیقاتی برای عده‌ای خاص داریم اما خروجی تحقیقاتی نداریم. در کل کشور 10 تا سالن حرفه‌ای تئاتر نداریم. انتشارات دلسوز و حرفه‌ای برای اهالی تئاتر نداریم. برای گردانندگان و بچه‌های تئاتر، شغل نداریم. تئاتر دولتی و خصوصی به‌معنای حرفه‌ای نداریم. دانشکده‌های تئاتر و اساتید همه‌فن‌حریف داریم اما اساتید متخصص و دانش‌آموختگان نخبه فقط در حد انگشت‌شمار داریم و از آن طرف تا دلمان بخواهد دانش‌آموختگان سردرگم و منزوی و بیکار، اجراها و نمایشنامه‌های یک‌بار مصرف، ترجمه‌های ضعیف، علاقه‌مندان مشتاق، تئاترهای سفارشی، رزومه‌های تبلیغاتی، شومن‌هایی با وظیفه عادی‌سازی و... داریم. این مسائل ریشه در گذشته این مرزوبوم دارد. وقتی این ریشه‌ها، ریشه‌یابی و آسیب‌شناسی نشود وضعیت تئاتر بهتر نمی‌شود؛ وقتی ادعا کنیم تئاتر داریم اما پیشینه تاریخ تئاتر نداریم که اساساً فقط شعار دادیم. از این‌رو یکی از مسائلی که شاید بتواند به این مسائل بپردازد، بحث دیرینه‌شناسی و آسیب‌شناسی تئاتر این مرزوبوم است.

دغدغه اصلی این مجموعه نیز از همین جا آغاز شد. کشوری که پیشینه تئاتر روشنی ندارد چگونه از تئاتر صحبت می‌کند؟! تئاتر که صرفاً برگزاری چند نمایشنامه میرا بر روی صحنه نیست؛ تئاتر به‌واقع اندیشه جمعی و بازتاب دغدغه‌های ملی و آیینه فکری مردمان یک کشور است که در صحنه تجلی می‌یابد. پس دغدغه هویتی تئاتر ایجاب می‌کند که در گام اول پیشینه خود را بشناسیم. برای این منظور طبیعتاً باید سراغ پیشینه‌ها رفت. ضعف‌ها و نقاط قوت را پیدا کرد، باید شاهراه‌ها و بیراهه‌ها را کشف نمود، کامیابی‌ها و ناکامی‌ها را آسیب‌شناسی کرد و در مجموع باید شناخت و شناسانید تا شاید بتوان در وضعیت تئاتر فعلی تلنگری وارد نمود.

از دغدغه تاریخی، هویتی و هنری که عبور کنیم، به دغدغه بزرگ‌تری می‌رسیم و آن مشکل پژوهش‌های تئاتری در ایران است. می‌دانیم که بالغ بر شش دهه، رشته نمایش در دانشگاه‌های ایران تأسیس شده و بالغ بر سه دهه رشته ادبیات نمایشی نیز در کشور ما تدریس می‌شود اما وضعیت پژوهش در حوزه تئاتر هر روز منزجرکننده‌تر می‌شود. به‌عبارت بهتر در پژوهش‌های تئاتری ایران هر یکی ـ دو دهه یک نفر ظهور می‌کند و با خون دل مطالبی را ثبت و مکتوب می‌کند اما به‌جای آنکه این مطالب نقد و بررسی و تکمیل شود، تنها از سوی نفرات بعدی با رسم‌الخط مختلف تکرار و بازچاپ می‌شود. بروز چنین اتفاقاتی اساساً پتانسیل‌ها، توقعات، تفکرات را تضعیف می‌کند و اذهان را به سمت‌وسوی تکرار و کلیشه‌ها می‌کشاند. از این‌رو یکی از دغدغه‌هایی که موجب شد به‌سمت نگارش این مجموعه بروم؛ همین انزجار از تکرار و اشتباهات بود.

دغدغه سومی که باز نگارنده را به سمت پژوهش‌های تئاتری به‌ویژه در زمان قاجار کشانید، بحث فقدان دیرینه‌شناسی و پیشینه تئاتر در ایران است. می‌دانیم که در تمام کشورهای مترقی دنیا نه‌تنها پیشینه و گذشته خود را نفی نکردند، بلکه آن‌ها را به نحو احسن ثبت و ضبط و تئوریزه کردند. در ایران متأسفانه این پیشینه به‌درستی معرفی نشده است. هنوز اسم پیدایی تئاتر در ایران به میان می‌آید نام آخوندزاده و میرزاآقا تبریزی و کریم شیره‌ای و تکیه دولت و حتی مولیر مطرح می‌شود. پس از گذشت بالغ بر یکصدوپنجاه سال از پیدایی تئاتر در ایران هم‌چنان از وضعیت تئاتر کشور از اواخر دوره ناصری تا آغاز سلطنت احمدشاه اطلاعی نداریم. تا اسم مشروطه وسط می‌آید به سراغ دوران سلطنت احمدشاه می‌رویم. هنوز پس از یکصدوپنجاه سال تاریخ تئاتر در ایران از آثار و نسخه‌های نمایشی، شرح ‌احوال هنرمندان و درام‌نویسان و بازیگران و مترجمان و عوامل تئاتر، تجارب و ... اطلاع چندانی نداریم. پیشینه تئاتر و هنرهای نمایشی کشورمان را باید از نقل ‌قول‌های شفاهی و داستان‌سرایی عده‌ای از قدما اخذ کنیم که نه آن دوره را دیده و نه درک کرده‌اند. به‌عنوان مثال نویسنده‌ای هم‌چون حسین نوربخش که در دوران پهلوی اول به‌دنیا آمده است، در کتابی که راجع به "کریم شیره‌ای" نوشته است، چنان به سمت نگارش لطایف‌الظرایف و داستان‌سرایی گام برداشته که هر عقل سلیمی را عذاب می‌دهد. می‌دانیم که کریم شیره‌ای در اواخر سلطنت ناصری درگذشت و اساساً یک شخصیت تاریخی بود اما حسین نوربخش با استفاده از شنیده‌ها و داستان‌سرایی‌های اشتباه از وی چهره‌ای شبیه به بهلول و جحا و ملانصرالدین ترسیم نموده است که هیچ‌کدام اساساً جنبه سندیت تاریخی ندارد. دردناک‌تر از آن اساتید و دانشجویان و جامعه پژوهشی ماست که به‌ جای رد محتوای کذب آن کتاب، به‌صراحت آن را به‌عنوان کتاب مرجع قائل شده‌اند و صفحات کتب خود را با داستان‌های آن کتاب سیاه کرده‌اند. صحت و سقم و واکاوی مستند این مسائل بی‌گمان یکی دیگر از دغدغه‌های اصلی این پژوهش را تشکیل می‌دهد.

به همین دلیل دغدغه تاریخ‌نگاری مستند با تکیه بر اسناد دست اول همیشه جزو دغدغه‌های پژوهشی نگارنده بوده است که امید است بتوان آن را به سرانجام رساند.

هم‌چنین موضوع دیگری که موجب ایجاد این انگیزه شد، این بود که در این سال‌ها فقط حسرت خوردم که قدمای ما در زمینه ثبت و ضبط جریانات هنرهای نمایشی این مرز و بوم چرا اینقدر  کم‌کاری کرده و کم‌ترین تلاشی برای حفظ پیشینه و تاریخ خود انجام نداده‌اند. امروزه این کمکاری بیش از پیش روی حقیقی خود را به جامعه پژوهشی و اهالی تئاتر نشان داده است. زیرا هر روز که جلوتر می‌رویم به ‌دلایل متعدد نظیر دغدغه‌های معیشتی و شغلی و آینده تاریک و وضعیت بی‌ثبات و یأس و دلسردی و... نه‌تنها میزان مطالعه و پژوهش را در بین نسل کنونی به‌شدت کاهش می‌دهد، بلکه انگیزه‌ای که نسل امروز را برای جبران کم‌کاری پیشینیان تحریک کند نیز وجود ندارد. به همین دلیل امروزه از استاد و دانشجو گرفته تا پژوهشگر و ناشر همه یا به‌دنبال لقمه چرب و نرم و حاضر و آماده می‌گردند یا به دنبال سودهای مقطعی هستند. شاید بی‌راه نیست که در دوره معاصر رزومه‌سازی و کتاب‌سازی و مقاله‌سازی و ترجمه‌های اینترنتی فضای فرهنگی کشور را تسخیر کرده است و هیچ‌کس هم توان مقابله با آن را ندارد. خب اساساً اهمال‌کاری پیشینیان و کم‌کاری نسل معاصر که روی هم جمع شود فاجعه‌ای جز فراموشی و نابودی تئاتر در پی نخواهد داشت و ملتی که پیشینه خود را نشناسد محکوم است به تکرار. از این‌رو یکی دیگر از دغدغه‌های نگارنده، جلوگیری از فراموشی پیشینه هنرهای نمایشی در کشورمان بوده است.

در ضمن این نکته هم باید اشاره کنم که در سال‌های اخیر شاهد متلاشی شدن خیلی از کتابخانه‌ها، سهل‌انگاری ورثه‌ ، فروش اسناد و مدارک به دلال‌ها، گم و گور شدن اسناد، فهرست‌نویسی‌های اشتباه کتابخانه‌ها، مفقود کردن برخی از آثار از کتابخانه‌های دولتی و... بودم. خطر نابودی اسناد تئاتر همیشه در کمین مطامع مالی و شخصی عده‌ای از افراد بوده است. در نتیجه اگر سرمان را در برف فرو کنیم و از این مسائل چشم‌پوشی کنیم، نتیجه آن نابودی میراث مکتوب هنرهای نمایشی کشورمان است. به همین‌ جهت حفظ و انتشار برخی از این آثار جزو دغدغه‌ها و اولویت‌های نگارنده بوده است.

بی‌گمان همین موضوعات باعث شد که به این وادی وارد شده و مسائلی را با عنوان مجموعه "سیری در تاریکی‌ها" مکتوب کنم تا حداقل میراثی مکتوب برای آیندگان برجای گذاشته باشم.

به طور قطع این امر، نیاز به دسترسی به منابعی متفاوت دارد، چگونه به این منابع دسترسی پیدا کردید و با استناد به آنها این پژوهش را به انجام رسانید؟

درست است. هیچ پژوهشی بدون دسترسی به اسناد و مدارک امکان‌پذیر نیست و اسناد و مدارک هم که بهتر می‌دانید در کشور ما به ‌دلایل متعدد بازدارنده، به‌راحتی قابل دسترسی نیست. از این‌رو تهیه آن‌ها در وهله اول مستلزم شناخت و در وهله دوم نیز نیازمند سرمایه‌گذاری، هزینه، وقت، رفت‌وآمد، نامه‌نگاری، خواهش و التماس، آشنابازی و کفش‌های آهنین است. در مقدمه این کتاب، به برخی از مشکلات و موانع بر سر راه آن اشاره کرده‌ام. حال اگر بخواهم جزئی‌تر بگویم یک کار پژوهشی در گام اول نیازمند شناخت و آگاهی از آن موضوع است. برای رسیدن به این شناخت طبیعتاً زمان زیادی لازم است تا بتوان به خلأها و نقصان‌های آن پی برد. برای رفع این کاستی‌ها باید سراغ اسناد و مدارک رفت. باید مراکز اسناد را شناخت. باید هزینه کرد. باید سال‌ها رفت و آمد. باید سفرهای کوتاه و طولانی کرد. باید مجموعه‌دارها و مسئولان اسناد را متقاعد کرد. باید صبوری به‌ خرج داد. دسترسی به یک سند یا مدرک چه بسا مهم ممکن است چند سال زمان یک پژوهشگر را اتلاف نماید. به‌عنوان مثال برای دستیابی به نسخه خطی "درام کاترین هووارد" که در جلد هشتم همین مجموعه منتشر نمودم، پنج سال دوندگی کردم. برای دستیابی به نسخه "مسیو پورسنیاک" چند بار عازم شهرستان شدم و سرانجام با کلی نامه‌نگاری و خواهش و التماس تازه موفق به رؤیت آن شدم. برای شناسایی نسخه "طیاتر میرزاسیف‌الدین‌خان"؛ وزیر مهام خارجه دست‌کم دو سال صبوری کردم و یا برای دسترسی به چند سند مربوط به تماشاخانه دارالفنون ماه‌ها در مراکز اسناد مشغول تورق اسناد خطی بودم. خب این اسناد و مدارک به‌راحتی به دست نیامده است اما هم‌چنان خیلی از اساتید و دانشجویان هنرهای نمایشی که نگارنده را می‌بینند این سؤال را می‌پرسند که از کجا آوردی؟!

جدا از این موارد، بحث اسناد از یک طرف و بحث نشریات و جراید و کتب چاپ سنگی و سربی از طرف دیگر. متأسفانه در ایران آرشیو کاملی از تمام نشریات و کتب چاپ سنگی و سربی نداریم. همین امر روند تحقیق را فرسایشی می‌کند. برای یک شماره از فلان نشریه باید به تمام کتابخانه‌ها سرک بکشید یا برای دستیابی به فلان نسخه چاپ سربی باید حتی از کتابخانه‌های تهران صرف‌نظر کرد و راهی کتابخانه‌های شهرهای دیگر شد. متأسفانه مخاطب و ناشر و خیلی از اهالی فن و غیر فن این معضلات و رنج‌ها را نمی‌بینند و تنها با اظهار فضل‌های آزاردهنده پژوهشگران را مأیوس می‌کنند. ولی اگر بخواهم حرف دل خودم را صادقانه بزنم باید به‌ صراحت بگویم پژوهش در ایران یعنی مرگ تدریجی. یعنی حماقت و عبث. یعنی تحقیر. بیل زدن و حمالی کردن در برابر پژوهش شرافت دارد. شما از حمالی مزد دریافت می‌کنید اما در ازای پژوهش و سال‌های عمر خود چیزی دریافت نمی‌کنید!        

شما به مقطعی از تاریخ ایران در حوزه تئاتر پرداخته‌اید یعنی دوره قاجار که شاید به نوعی مقطع ظهور تئاتر نوین و مدرن در ایران به واسطه ظهور برخی نمایشنامه‌نویسان همچون "فتحعلی آخوندزاده" است. تا چه حد در روند پژوهش و درج محتوای این مجموعه به اشکال سنتی تئاتر در ایران پیش از قاجار نیز اشاره داشته‌اید؟

تأکید من در این مجموعه همانطور که اشاره کردید، تئاتر نوین در ایران بوده است؛ تئاتر به شیوه فرنگستان یک کالای وارداتی غربی است که در مقایسه با خیلی از کشورهای مترقی آسیایی خیلی دیر به کشور ما وارد شد و اگر مطلق‌گرایی نکرده باشم تا پیش از دوران ناصری در ایران وجود نداشته است. دلیل آن هم تا حد زیادی روشن است. تفکرات ایدئولوژیکی و مذهبی، جنگ‌ها و اغتشاش‌ها، بسته بودن مرزها و عدم تبادلات هنری ـ فرهنگی با دنیای غرب، تفکر چند صد ساله فرنگستان به‌مثابه کافرستان، بی‌سوادی و فقر فرهنگی، فقدان مدارس و کالج در ایران و... از جمله دلایل ورود دیرهنگام تئاتر به ایران است. برای بسترسازی و فرهنگ‌سازی زایش تئاتر در ایران سال‌ها زمان لازم بود تا این پدیده نوین در ایران راه پیدا نماید. از این‌رو تئاتر نوین در ایران نیازمند سلسله اقدامات و عواملی بود که بستر آن در دوران ناصری در ایران فراهم شد و آن هم چنان‌چه می‌دانیم خیلی با گام‌های آهسته و توأم با ترس و رعب از تفکرات مذهبی در ایران پدید آمد. البته ما باید جریان ورود مظاهر تمدن غرب به ایران را نیز لحاظ کنیم زیرا همزمان با ورود تئاتر به ایران، سایر جریانات نوین هنری نیز به ایران وارد شد. عکاسی ارتقا یافت. معماری به شیوه اروپایی در ایران رواج پیدا کرد. نقاشی رئالیسم در ایران زایش نمود. صنعت تصویرسازی چاپ سنگی روانه ایران شد. جراید مصور در ایران راه‌اندازی گردید. گرافیک و کاریکاتور در ایران شکل گرفت. درام‌نویسی و نهضت ترجمه متون نمایشی در ایران پدیدار و رمان‌نویسی در ایران آغاز شد. پس می‌بینیم که این جریان تنها به ظهور تئاتر در ایران ختم نشد و سایر مسائل هنری را نیز تحت‌الشعاع قرار داد.     

از این‌جا به بعد سؤال شما را به سه قسمت تقسیم می‌کنم. اول: آخوندزاده. دوم: اشکال سنتی نمایش‌های ایرانی و سوم: تئاتر و نمایش در دوره پیش از قاجار.

درخصوص سؤال اول باید بگویم که آخوندزاده اساساً هیچ نقشی در شکل‌گیری تئاتر به‌ معنای اجرا در ایران نداشته است. او نمایشنامه‌نویسی درجه سوم و به لحاظ شخصیتی فردی دو پهلو بود که متناسب با هر موقعیتی گاهی خود را مواجب ‌بگیر دولت روس و گاهی خود را هم‌وطن ایرانیان می‌دانست. برای آنکه تفکرات خودش را در زمینه خط و نمایشنامه‌نویسی و افکار ایدئولوژیکی به ایرانیان تبلیغ و تحمیل کند با عده‌ای از رجال ایرانی طرح دوستی ریخت و آثارش را برای آن‌ها ارسال نمود. نتیجه آن شد کامیابی آخوندزاده و ناکامی قربانیانی همچون میرزاجعفر قراچه‌داغی و میرزاآقا تبریزی که یکی مترجم آثارش شد و دیگری پیرو او در عرصه نمایشنامه‌نویسی و چنان‌چه می‌دانید هر جفت این افراد تا سال‌ها در گمنامی و فراموشی فرو رفتند و مدفون شدند.

نقش آخوندزاده را باید در سرآغاز نمایشنامه‌نویسی در ایران دانست. از آن‌جا که در شهر کورها یک چشم پادشاه است، آخوندزاده و نمایشنامه‌هایش نیز در دوران ناصری همین حکم را داشتند. من منکر برخی از اقدامات روشنگرایانه وی نیستم اما کشوری که صاحب پیشینه درام‌نویسی نبوده است و درکی از مقوله درام، جایگاه شکسپیر و درام‌نویسان یونان باستان و سایر نمایشنامه‌نویسان برجسته دنیا نداشته است، ناگزیر بود که پیرو آخوندزاده شود و او را به ‌واسطه تبلیغات مراد و معلم خود قرار دهد. نتیجه آن شد سیاه‌مشق‌هایی به اسم نمایشنامه که اغلب متأثر از تمثیلات آخوندزاده با چاشنی انتقاد و نتیجه‌گیری اخلاقی بود که این تأثیرپذیری دست‌کم تا پایان دورۀ قاجار تداوم داشت. البته این نکته را هم باید گوشزد کنم که از اواخر دهه 1340 تبلیغی که از سوی برخی از روشنگران چپی برای معرفی و انتشار آثار آخوندزاده در ایران به راه افتاد، باعث شد که نام آخوندزاده چنین گُل کند. به این دلیل صراحتاً باید بگویم که هرچقدر زایش تئاتر در ایران برآمده از تأثیرات تئاتر کشور فرانسه بود، پیدایی نمایشنامه‌نویسی در ایران محصول نمایشنامه‌های آخوندزاده و همیشه باید برای جلوگیری از هرگونه سوء تعبیر این دو مقوله را از همدیگر تفکیک کرد.

درباره بخش دیگر سؤال شما یعنی اشکال نمایش‌های سنتی ایرانی باید بگویم که در این مجموعه فقط به جریان نمایش‌های تقلید، نمایشگران تأثیرگذار همانند "اسماعیل بزار" و ارتباط آن با تئاتر فرنگستان پرداخته‌ام زیرا این مقوله از دوران ناصری به بعد با کمدی فرنگستان تلفیق شد و موجب ایجاد ژانر جدیدی در هنرهای نمایشی ایرانی شد که شاید بتوان از آن با عنوان کمدی ایرانی یاد نمود. هرچند این ژانر نیز در اواخر دوران قاجار درگیر سیاست‌زدگی و سانسور و اعتراض شد و در نهایت رو به افول گذاشت.

درباره سایر نمایش‌های سنتی ایرانی همانند تعزیه و نقالی و... محققان و پژوهشگران دیگر به طور مفصل به آن پرداخته و سخن از آن فراوان گفته‌اند و مسائل گفته شده دیگر حاجتی به تکرار ندارد و حداقل با اهداف کلی مجموعۀ "سیری در تاریکی‌ها" مغایرت دارد. از این‌رو سعی کردم که شأن و منزلت مخاطب و این مجموعه را حفظ کرده و به‌ سراغ کتاب‌سازی و تکرار نروم.

اما درباره قسمت آخر سؤال شما باید بگویم، بحث نمایش در دورۀ پیش از قاجار واقعاً بحث مفصلی است. هر دوره آن یک خاستگاه فکری و سیاسی و اجتماعی دارد. به‌عنوان مثال دوران باستان با دوران قرون وسطی و دوران صفوی هر کدام مشخصه‌های خود را دارند. طبیعتاً در ادوار فوق، تئاتر اجرایی به شیوه فرنگستان نداشته‌ایم اما نمایش‌های مردمی و سنتی، نظریه‌های نمایشی و حتی ترجمه داشته‌ایم. اتفاقاً یکی از مجلدهای همین مجموعه به بررسی همین موضوع و انتشار یک اثر نمایشی مربوط به دوران صفوی مربوط می‌شود که آن جلد هم هنوز به ناشر تحویل داده نشده است.