نگاهی به تاریخچه حضور زنان در تئاتر ایران
شعلهای که خاموش نمیشود
زنان پایه گذار تئاتر مدرن در ایران

ایران تئاتر : "نگاهی به تاریخچه حضور زنان در تئاتر ایران" عنوان مطلبی است به قلم صبا رادمان که پیشتر در ایران تئاتر به آن پرداخته شده است . نگارنده به تازگی مرور تازه ای بر این تاریخچه را در شماره ۱۰ فصلنامه نمایش شناخت با موضوع زن در تئاتر ایران منتشر کرده و نسخه ای ازآن را نیز در اختیار ایران تئاتر قرارداده است . با این توضیح که این مطلب می تواند تکلمه ای بر دو بخش قبلی برای اهل نظر باشد آن را پیش رویتان گذاشته ایم. در ادامه متن کامل این مرور را بخوانید :
هنر تئاتر در ایران، هنری کاملاً مردانه بود، زیرا نه تنها زنان نمیتوانستند در صحنه تئاتر ظاهر شوند و مردان ایفاگر نقشهای آنان بودند، بلکه حتی اجازه حضور در تماشاخانه و مشاهده تئاتر را نیز نداشتند. با این وجود زنان برای حضور در عرصه تئاتر تلاش های بسیاری کردند و بدین ترتیب در زمانی طولانی آرام آرام جنبشهای زنان سر از خاک برآورد. آنها بارها و بارها، نمایشهایی را نگاشته و سعی در اجرای آن حتی برای زنان کردند که هر بار با توهین و تنبیه مجبور به سکوت شده و هنر خود را به فراموشی سپردند.
درباره چگونگی ورود زنان ایرانی به عرصه هنرهای نمایشی (تئاتر) و تلاشهای گسترده زنان فرهنگ دوست و مبارزی که در راه هنر حتی گاهی جانشان نیز توسط مردان متعصب گرفته شده و اجساد تکهتکه شدهشان در جویها و کنار خیابان پیدا شد، پیش از این صحبت به میان آمده است.
هنر تئاتر در ایران، هنری کاملاً مردانه بود، زیرا نه تنها زنان نمیتوانستند در صحنه تئاتر ظاهر شوند و مردان ایفاگر نقشهای آنان بودند، بلکه حتی اجازه حضور در تماشاخانه و مشاهده تئاتر را نیز نداشتند. با این وجود زنان برای حضور در عرصه تئاتر تلاش های بسیاری کردند و بدین ترتیب در زمانی طولانی آرام آرام جنبشهای زنان سر از خاک برآورد. آنها بارها و بارها، نمایشهایی را نگاشته و سعی در اجرای آن حتی برای زنان کردند که هر بار با توهین و تنبیه مجبور به سکوت شده و هنر خود را به فراموشی سپردند.
پس از آن تلاش های نافرجام سرانجام در سال 1314«کانون بانوان» تشکیل شد. این کانون در فعالیتهای خود تعدادی نمایشنامه هم روی صحنه آورد که همه آنها با موضوع زنان بود. کانون بانوان 17 هنرجوی هنرپیشگی داشت که نمایشهایی«برای تنویر افکار عمومی» اجرا میکردند. ازجمله فعالیت های هنرجویان هنرپیشگی کانون بانوان می توان به اجرای دو نمایش در این کانون اشاره کرد که به احتمال قریب به یقین نویسنده آنها «صدیقه دولتآبادی» بوده است. این دو نمایشنامه عبارتند از«پروانه و خسرو»(1316) و نمایشی راجع به فردوسی (1314).اما این جریانهای پی در پی و همراه با افت و خیز فراوان هرگز شکل رسمی به خود نگرفته و زنان هم چنان محبوس در خانههایشان از هنر تئاتر دور بودند. (رادمان, 1388)
با گذشت زمان و نزدیک شدن به دهه 20 و تغییر فضای جامعه، آرام آرام زنان حق حیات هنری خود را به دست آورده و با نگرانی کمتر پا بر صحنه تئاتر گذاشتند. اگرچه بازهم نگاه سنتی برخی از خانوادهها و جامعه، شرایط را برای حضور بسیاری از بانوان سخت میکرد اما در این میان یک استثنا نیز وجود داشت و آن هم «لُرِتا هایراپتیان تبریزی» با نام هنری لرتا، بازیگر ارمنیتبار اهل ایران در تئاتر، سینما و تلویزیون بود.
لرتا؛یک اتفاق:
لرتا نخستین زن بازیگر ایران است که به شکل حرفهای پا بر صحنه تئاتر گذاشت و تا سال 1357 نیز در این عرصه فعال باقی ماند.
لرتا یکی از بازیگران ارمنی بود که تئاتر را با لهجه فارسی بازی میکرد. این نکته را تماشاگران به او گفته بودند و او علت این توانایی را چنین بیان کرده است: «متن نمایش را با حروف لاتین مینوشتم. زیر و زبر میگذاشتم و فارسی حرف میزدم چون در مدرسه روسها فقط روسی یاد گرفته بودم.» (قوکاسیان, 1386)
او در سال ۱۳۰۵ خورشیدی، به دعوت «محمود ظهیرالدینی» به گروه کمدی اخوان پیوست و در نمایشنامه تاجر ونیزی اثر شکسپیر با ظهیرالدینی و «حسین خیرخواه» بازی کرد. او سپس در سال 1307 به دعوت «اسماعیل مهرتاش» به تئاتر «جامعه باربد» رفت و در نمایشنامههای متعدد این تئاتر بازی کرد.
فعالیت «جامعه باربد» بین سالهای 1318 تا 1321 متوقف شد و به این ترتیب بازیگران و نوازندگان ارکستر که در این تئاتر مشغول به فعالیت بودند، طی این سالها فعالیتی نداشتند. در آن دوران، «اسماعیل مهرتاش» مدیر تئاتر باربد مشغول تقویت بنیۀ اقتصادی و تجدید قوا برای ادامۀ حرکت این تماشاخانه و دانشگاه مردمی بود. تا اینکه در سال 1321 با اجاره کردن ملکی در خیابان سعدی، روبروی خیابان بوشهری «جامعۀ باربد» از خیابان فردوسی به خیابان سعدی منتقل شد. (خوشنام, 2011)
وقفه فعالیتهای جامعه باربد، موجب گسست فعالیتهای هنرمندان وابسته به این تئاتر شد به این ترتیب دیگر بازیگران زن تئاتر جامعه باربد از جمله «رقیه چهره آزاد» و «عصمت صفوی» نیز که در آن زمان در جامعه باربد مشغول فعالیت بودند، از اجرای نمایش بازماندند و فعالیت آنها نیز با وقفه همراه شد.
لرتا که همسر «عبدالحسین نوشین» بود، از این زمان دیگر تنها در نمایشهایی که همسرش روی صحنه میبرد، به ایفای نقش میپرداخت. در واقع مهمترین بخش زندگی لرتا، آشنایی با عبدالحسین نوشین و ازدواج با اوست. لرتا که پس از پایان مدرسه در یک اداره به عنوان مسئول بایگانی کار میکرد از طریق اسماعیل مهرتاش، مدیر تئاتر باربد به نوشین معرفی شده و در نمایش زن وظیفهشناس به کارگردانی عبدالحسین نوشین بازی کرد. نکته مهم اینجاست که به دلیل نبود سالن تئاتر رسمی در آن زمان، این نمایش، در سالن تابستانی که خیاطخانه خانم دکتر خاکپور بود و تابستانها برای تئاتر اجاره میداد، اجرا شد.
درپی این اجرا بود که عشق این دو هنرمند جوان بر یکدیگر افتاد و در سال ۱۳۱۲ لرتا با عبدالحسین نوشین که خود نمایشنامهنویس و کارگردان تئاتر بود، ازدواج کرد.
پس از این نمایش، لرتا در کلوپ ایران در نمایش اتللو به کارگردانی «پاپازیان» در نقش دِزْدِمُونا بازی کرد. «محمد عاصمی» بازی لرتا در این نمایش و واکنش تماشاگران را چنین توصیف کردهاست: «زمانی که در نمایشنامه اتللو بازی میکرد، وقتی که اتللو او را کشت، مردم واقعاً خیال کردند که او را کشته و بسیار نگران و ناراحت بودند. وقتی تئاتر تمام شد، دست زدند و پرده باز شد و دوباره آمدند برای تشکر. مردم واقعاً صمیمانه نفس راحت کشیدند که او زنده است و اتللو او را نکشته» (قوکاسیان, 1386)
لرتا را از برخی جهات میتوان با «قمرالملوک وزیری» خواننده مقایسه کرد زیرا حضور لرتا بر صحنه تئاتر مقارن با حضور قمر برای نخستین بار روی صحنه است. محمد عاصمی آنچه را که از شرایط آن زمان از زبان لرتا شنیدهاست، چنین بازگو میکند:
«خانم لرتا میگفت که شرایط کار و محیط اجتماعی آن زمان برای زنها به قدری محدود بود که او ناچار چادر سرش میکرد و روی خود را کاملاً میپوشانید و با درشکه کروکی پائین کشیده از خانه به تئاتر و برعکس میرفت..» (خوشنام, 2011)
پس از آَشنایی و ازدواج نوشین و لرتا، آن دو بدل به موفقترین زوج هنری ایران در زمان خود شدند و نمایشنامههای بسیاری را مشترکاً کار کردند. نمایشهایی که همگی با موفقیت و استقبال بسیار مردم روبرو شدند. از جمله این آثار میتوان به «ولپن»، «پرنده آبی»، «توپاز»، «مستنطق» و «چراغ گاز» اشاره کرد.
«در سال ۱۳۱۳ در جشن هزاره فردوسی، نوشین سه تابلو از داستانهای شاهنامه را با همکاری محمد علی فروغی و مجتبی مینوی تنظیم کرد و با استفاده از موسیقی غلامحسین مین باشیان و با بازیگری خودش ، لرتا ، خیرخواه و محتشم در «هتل پالاس» تهران و کلوپ فردوسی به صحنه برد. نمایش «سه تابلو از داستانهای شاهنامه» آنقدر مورد استقبال ایرانیها و میهمانان خارجی قرار گرفت که در سال ۱۳۱۵ نوشین، لرتا و خیرخواه به وسیله شرقشناسان شوروی برای شرکت در فستیوال تئاتر به مسکو دعوت شدند.» (قوکاسیان, 1386)
اگرچه لرتا تا دهه بیست، فعالیتهای گسترده تئاتر دارد اما تا سال 1323 همچنان سالن تئاتر و اجرای مستمر و شاید به معنای امروزی حرفهای وجود نداشت و گروههای تئاتر مدام هربار از این سالن به آن سالن نقل مکان میکردند، در واقع به نوعی جریان تئاتر حرفهای معاصر ایران در دهه بیست و با افتتاح نخستین سالن تئاتر توسط نوشین شکل منسجم و جدی به خودش گرفت.
بازیگران زن نخستین تماشاخانههای تهران:
تئاترفرهنگ: فرزند یک زوج هنری
مدتی پس از بازگشت لرتا و نوشین به ایران، در سال ۱۳۲۳ این زوج هنری اقدام به افتتاح تئاتر فرهنگ در خیابان لاله زار کردند. یک سال قبل از آن، در زمانی که ساختمان این تئاتر در حال آماده سازی بود، نوشین در اتاق دفتر تئاتر، نمایشنامه ولپن را با افراد گروه تمرین میکرد. لرتا نیز که درآن زمان، باردار بود در این تمرینها نقش گلبهار را به اجرا درآورد. او در همه حال دست از تلاشش برای بازیگری نمیکشید و بی وقفه در راه عشقش به هنر میدوید.
اجرای نمایش ولپن که در فروردین 1323 با بازی لرتا به عنوان نخستین نمایش برای افتتاح تالار فرهنگ روی صحنه این سالن نمایش رفت با استقبال زیاد روبرو شد. (محبی, چاپ اول 1382)
افتتاح تالار فرهنگ به عنوان نخستین تالار نمایشی کشور در آن زمان تغییر مهمی در عرصه تئاتر نمایش کشور به شمار میآمد. مرتضی احمدی در کتاب «من و زندگی» درباره افتتاح این سالن نوشته است: «عبدالحسین نوشین، در 1322 ش، این سالن را برای اجرای نمایشهای غیرسنتی و فرنگی اجاره کرد و آن را تماشاخانۀ فرهنگ نامید.» (احمدی, چاپ اول 1378)
از آن به بعد لرتا، دیگر منحصراً در تئاترهایی که همسرش نوشین روی صحنه میبرد، بازی کرد و پس از تولد پسرش، کاوه، که در مهر ۱۳۲۲ (اکتبر ۱۹۴۳) به دنیا آمد، بیشتر به زندگی خانوادگی و سرپرستی فرزندش پرداخت و فعالیتهای هنریاش به شدت کاهش یافت.
با این وجود اجرای بعدی، لرتا روی صحنه به بازی در نمایش میرزا کمال الدین (تارتوف) در کنار هنرمندانی مانند توران مهرزاد، حسین خیرخواه، حسن خاشع، محمدتقی کهنمیری، جلال ریاحی، اصغر تفکری، محمد عاصمی توفیق اختصاص داشت.
حضور دو زن (لرتا نوشین و توران مهرزاد) در این نمایش که به شکل خاص به بازی روی صحنه میپرداختند، نشانگر تغییر تدریجی نگاه جامعه به حضور زنان در عرصه هنرهای نمایشی است.
اگرچه بسیاری از زنان بازیگران دوره به دلیل نگاه بسته جامعه و گاهی طردشدن از سوی خانواده، خود را نه به خانوادگی اصلی که با نام خانودگی همسر و یا نام خانوادگی مستعار معرفی میکردند. «توران مهرزاد» یکی از این بازیگران است.
توران مهرزاد؛ استفاده از نام مستعار
توران مهرزاد با نام اصلی فاطمه بزرگمهری راد، (زاده ۱۳۰۹) بازیگر پیشکسوت تئاتر، دوبلور و گوینده رادیو است که فعالیت هنری خود را از سال ۱۳۲۳ در عرصه تئاتر زیرنظر عبدالحسین نوشین آغاز کرد و از بازیگران اصلی گروه نوشین در تئاتر فردوسی و تئاتر سعدی بودهاست/
توران مهرزاد درباره استفاده از نام مستعار خود میگوید: «در دوران کودکی ما، فضای مذهبی خانوادهها اجازه نمیداد که دخترها به رشتههای هنری روی بیاورند، در نتیجه بسیاری از خانمهای هنرپیشه بدون اجازه خانواده و با نام مستعار به سینما و تئاتر میآمدند.
خانواده متدین من هم با حضورم در این رشته مخالفت میکرد، در نتیجه آقای نوشین نام توران مهرزاد را برایم برگزید تا به نام خانوادگیام خدشهای وارد نشود. از آنجایی که متولد مهرماه هستم، مهرزاد را برایم برگزیدند و توران هم نزدیک به نام خواهرم – ایران- بود.» (خاکی نژاد, 1386)
او در سالها بازیگری خود بر صحنه نمایشهای زیر را بازی کرد: میرزا کمالالدین / مونتسرا/ گناهکاران بی گناه / گربه روی شیروانی داغ / طلا و خاکستر/ شب بحرانی/ سه دزد/ در شاهراه/ دختر شکلات فروش)/ خانه برنارد آلبا/ چراغ گاز /تاجر ونیزی / اوژنی گرانده / انگلهای اجتماع/ افیون و ولپن
وی بازی در نمایشهای رادیویی را از سال ۱۳۳۵، فعالیت در دوبله را از سال ۱۳۳۸، بازی در سینما را از سال ۱۳۴۷ با فیلم تنگه اژدها به کارگردانی سیامک یاسمی و بازی در تلویزیون را از سال ۱۳۵۲ آغاز کرد. او اولین گوینده زنی بود که در رادیو دعای صبحگاهی خوانده است.
او پس از انقلاب نیز در فیلم ها و سریالهای بسیاری حضور داشت که سریال » امام علی (ع) » یکی از آن هاست .
او اکنون در نود سالگی بیشتر درمنزل استراحت می کند و آخرین حضور حرفه ای او به سال 1389 در تله فیلم «حبیب» به کارگردانی« داریوش یاری» باز می گردد.
تئاتر فردوسی:تولدی دیگر
سه سال پس از تاسیس تئاتر فرهنگ ، در سال ۱۳۲۵ عبدالحسین نوشین و لرتا با تجربهای که از موفقیت تئاتر فرهنگ کسب کرده بودند، اقدام به تأسیس و راه اندازی تئاتر فردوسی با اجرای نمایش «مستنطق» اثر پریستلی به ترجمه بزرگ علوی کردند. (قوکاسیان, 1386)
این تماشاخانه که در خیابان لاله زار، کوچه ملی قرار داشت، پیش از این به سینمایی به نام سینما فردوسی اختصاص داشت که از وضعیت مناسبی برخورارد نبود و نمیتوانست مخاطبان را جذب خود کند. «در سال 1325 آقای عبدالحسین نوشین که پدر تئاتر مدرن ایران شناخته میشود با در اختیار گرفتن سینما و تبدیل آن به "تئاتر فردوسی" و بهرهمند شدن از شاگردان خود که هر یک هنرمند توانایی بودند این تماشاخانه را افتتاح کرد. (احمدی, چاپ اول 1378, ص. 154)
نوشین در سال ۱۳۲۶ تئاتر فردوسی را با حضور بانوان بازیگری چون لرتا، دایر کرد و کلاسی برای آموزش تئاتر تشکیل داد. تئاتر فردوسی با نمایش «مستنطق» نوشته پریستلی ترجمه بزرگ علوی با بازی دو بانوی بازیگر نام دار و به کارگردانی نوشین در آبانماه ۱۳۲۶ افتتاح شد و بعد از آن نمایش «ولپن» نوشته بن جانسون در دی ماه همان سال به صحنه رفت.
در این تئاتر، نوشین مجال یافت تا دیدگاههای نوآورانه خود را در فضای محدود و کم بنیه آن روز تئاتر ایران، عملی کند. از خصوصیات بارز این تئاتر، نظم و دقت و احترام به هنرپیشه و جلب رضایت او و عوامل نمایش بود. تئاتر فردوسی مجهز به صحنه گردان افتتاح شد. برای نمایشها، دکورهای هنرمندانه و بزرگی ساخته شد و انتخاب لباس بازیگران برای نقشها مورد توجه قرار گرفت و هنر چهره پردازی هم توسط نصرت کریمی تحولی تازه پیدا کرد. روند اجرای یک نمایشنامه، اصولی منظم یافت. ساعت دقیق باز شدن در سالن و شروع نمایش و رعایت اکید آن مورد توجه قرار گرفت و تأمین رفاه و رضایت تماشاگر، التزام به رعایت سکوت کامل هنگام اجرای تئاتر و حذف سوفلور، از دیگر اقداماتی بود که برای پرورش فرهنگ اجرا و تماشای تئاتر، انجام گرفت.
نکته مهم در این تئاتر این بود که به دلیل نگاه سنتی حاکم در جامعه که حضور زنان و مردان را درکنار هم برروی صحنه برنمی تابید، نوشین به بازیگرانش، توصیه کرد برای دوری از حواشی، بهتر است با هم ازدواج کنند تا راحتتر بتوانند به فعالیت بپردازند.
به این ترتیب عزت اله انتظامی با فلور (فاطمه روستایی)، محمدعلی عاصمی با ایرن، خاشع با توران مهرزاد، فریدون دیهیم با مهین دیهیم و مصطفی با مهین اسکویی ازدواج کردند و محیط تئاتر فردوسی فامیلی شد. (حببیبان & آقا حسینی, 1389)
متاسفانه درباره زندگی هنری برخی از بانوان بازیگر نام برده شده، اطلاعات چندانی در دست نیست و شرح زندگی هنری ایشان، در زیر نگاه مرد سالارانه تاریخ نگاران حذف و فراموش شده است.
فاطمه روستایی یا فلور انتظامی:
از جمله بانوان هنرمندی که در تاریخ گم شدند، می توان به فاطمه روستایی (فلور) اشاره کرد که متاسفانه درباره زندگی هنری ایشان کوچکترین اطلاعاتی دردست نیست به جز این که ایشان در سال 1330 در تئاتر سعدی و در نمایش «از طبع خارج شد» بازی میکردند. جالب این جاست که درباره نحوه ازدواج ایشان با عزت الله انتظامی (با لقب آقای بازیگر) نیز به جز روایت فوق مبنی بر توصیه نوشین به ازدواج بازیگران با همدیگر، خود ایشان (فلور) در گفت وگویی روایت ازدواجشان را با عزت الله انتظامی به شکل دیگری بیان میکنند:
«آقای انتظامی را نخستین بار در «تئاتر گیتی» دیدم. در آنجا پیشپردهخوانی میکرد. او هم مرا دید حدوداً ۱۴ ساله بودم. همان روز دنبالم راه افتاد تا خانهام را یاد بگیرد. چند روز بعد آمدند خواستگاری. پدرم موافقت نکرد. چند بار این رفتوآمد برای خواستگاری ادامه داشت تا بالاخره شوهرخالهاش از عموی من «عباس روستا» که آن موقع نماینده مجلس شورای ملی بود، خواست ایشان پادرمیانی کند تا رضایت پدرم را جلب کند. خلاصه میانه ما جوش خورد و قرار شد سنم به ۱۵ سالگی برسد بعد عقد کنیم. هنوز ۱۵ سالم نشده بود. عاقد عقد نمیکرد. بالاخره در ۲۶ اسفند ۱۳۲۶ با هم ازدواج کردیم» (حجتی. مهرداد, 1395)
درهرحال ظاهراً این گونه به نظر میرسد ایشان مدتی پس از ازدواج، کلیه فعالیتهای هنری خود را ترک کرده و احتمالاً به خانه داری پرداختند
ایرن؛ بانویی که هرگز ناله نکرد:
دیگر بازیگر زن تئاتر فردوسی، «ایرن» نام داشت. «ایرن زازیان» با نام هنری «ایرن» (متولد ۲۰ مرداد ۱۳۰۶ و درگذشته ۷ مرداد ۱۳۹۱) بازیگر ایرانی ارمنیتبار تئاتر، سینما و تلویزیون بود که در سال ۱۳۲۲ در سن ۱۶ سالگی همراه با خانوادهاش به تهران مهاجرت کرد.
او از دوران مدرسه به بازی در تئاتر میپرداخت، اما نخستین حضور حرفهایاش درنوزده سالگی رقم میخورد. ایرن، نخست در سال ۱۳۲۵ با محمدعلی وثیقی، تاجر و مدیر تئاتر فردوسی، در خیابان لالهزار تهران قرادادی امضا کرد و سپس درسال ۱۳۲۸ با بازی در نمایش «کارمند شریف» به کارگردانی هراند استپانیان که در تئاتر فردوسی وابسته به گروه تئاتری نوشین بود، بهطور جدی جذب تئاتر شد.
او سپس در پاییز ۱۳۲۹، زمانی که برنامه افتتاحیه «تئاتر سعدی» قصد داشت نمایشنامه «بادبزن خانم ویندیرمیر» اثر اسکار وایلد را به روی صحنه بیاورد و یک هنرپیشه زن کم داشت، توجه لرتا به ایرن جذب شد که در تئاتر فردوسی بازی میکرد. خود ایرن ماجرا را چنین شرح دادهاست:
«موفقیت من در تئاتر فردوسی به گوش خانم لرتا رسید که قصد داشت در افتتاحیه «تئاتر سعدی» نمایشنامه «بادبزن خانم ویندیرمیر» را اجرا کند. قرار شد خانم لرتا با راهنمایی همسرش آقای نوشین که در زندان قصر بود، این نمایش را کارگردانی کند؛ بنابراین به نصرت کریمی و محمدعلی جعفری مأموریت داد که یک شب به تئاتر فردوسی بیایند و بازی مرا ببینند تا مطمئن شوند آیا حرفهایی که در مورد من میزنند درست است یا خیر.» (رادیو زمانه, 1391)
به دنبال تأیید نوشین، ایرن به گروه تئاتری عبدالحسین نوشین در تئاتر سعدی پیوست و از آن پس در کنار لرتا و توران مهرزاد، یکی از سه زن اصلی گروه تئاتر سعدی شد. (هواسپیان, 1391)
«ایرن» اما به دلیل نگاههای سلیقهای پس از انقلاب از ادامه کار هنری بازماند. او سرنوشت خود را پذیرفت اما با این که خواهرش اصرار به زندگی ایرن در آلمان در کنار او داشت اما ایرن نپذیرفت و تا پایان عمر در ایران ماند.. وی از توقف فعالیت هنریاش به عنوان «ضربه بزرگ روحی» یاد میکرد.
ایرن درباره این دوران سخت مالی گفته بود: «هر چند که شرایط مالیام خوب نبود، اما هیچگاه ناله نکردم.» او آرزو داشت که «جوانان ایرانی او را فراموش نکنند.» تنها حضور او بر پرده سینمای پس از انقلاب در سه فیلم زیر بود.
فیلم «خط قرمز»(مسعود کیمیایی، 1360): فیلم سینمایی «خط قرمز» اولین فیلم مسعود کیمیایی است که پس از انقلاب ساخته شده است و به دلیل تصویب قانون حجاب پس از یک اکران در اولین جشنواره فیلم فجر، هرگز امکان اکران پیدا نکرد تا اینکه پس از ۳۴ سال با حذف صحنههای بازی «ایرن» از فیلم، در قالب برنامه «مروری بر سینمای مسعود کیمیایی» به شکل محدود در خانه هنرمندان نمایش درآمد. فیلمی بدون حضور «ایرن» در آن. (ایسنا, 1394)
فیلم «جایزه» (علیرضا داوود نژاد،1361): فیلمی بر اساس نمایشنامهای از حسین مکی، اما آنچه از فیلم به نمایش در آمد ربطی به فیلم ساخته شده نداشت. داوودنژاد، در نهایت مجبور شد که با حذف صحنههای «ایرن» فیلم آن را به نمایش در آورد و این چیزی جز نمایش مثله شده و لاشه فیلم نبود. (شافعی, 1385)
در فیلم «شیرین» (عباس کیارستمی، ۱۳۸۷): این فیلم تصویر نگاه ۱۱۳ بازیگر زن، بدون هیچ سخنی به دوربین فیلمبرداری است، در حالی که صداهایی از خواندن منظومه خسرو و شیرین نظامی گنجوی به گوش میرسد. در واقع تنها حضور ایرن در این فیلم در حد یک نگاه خاموش به دوربین و سپس قرار گرفتن تنها یک جفت چشم در میان 113 جفت چشم دیگر بازیگران درمیان بازیگری «ژولیت بینوش» بدون هیچ حرکت یا دیالوگی بود.
ایرن تا زمان مرگ، هرگز نتوانست به فضای هنری بازگشته و فعایت هنری خود را ادامه دهد. وی در روز شنبه ۷ مرداد ۱۳۹۱ به علت بیماری سرطان ریه در بیمارستان دی، تهران درگذشت (دویچه وله, 2012)
مهین دیهیم؛ آوای دلنشین رادیو:
بازیگر دیگر تئاتر فردوسی یا گروه تئاتر نوشین، «مهین دیهیم» بود با نام اصلی کبری رجائی آزاد گوینده، صداپیشه و هنرپیشه سینما، تئاتر و تلویزیون اهل ایران بود که فعالیت هنری خود را از تئاتر نوشین آغاز کرده و سپس به هنرهای دیگر روی آورد.
«مهین دیهیم» با نام اصلی مهین رجایی در سال ۱۳۰۴ خورشیدی در تهران به دنیا آمد. او نیز از آن دسته بانوانی بود که به دلیل فشارهای اطراف، به جای استفاده از نام خانوادگی خود درعرصه هنر با نام خانوادگی همسرش خود را معرفی کرد. همسر او همان گونه که دربالا ذکر شد «فریدون دیهیم» بازیگر و همکارش درتئاتر نوشین بود. او بیست سال بیشتر نداشت که برای نخستین بار در نمایش «تاجر ونیزی» در تئاتر فرهنگ بازی کرد. در تئاتر دهقان در نمایش «زورق بی صاحب»، در تئاتر فردوسی در نمایش «شعله» و در تئاتر تهران در نمایش «نی نی کوچولو» بازی کرد. اوپس از کودتای 28 مرداد 1330 و بسته شدن فضاهای تئاتر کشور، از سال ۱۳۳۱ وارد سینما شد و درچند فیلم بازی کرد. سپس از سال ۱۳۳۵ به رادیو رفت و فعالیتهای چشم گیری داشت. دیهیم پس از انقلاب ۵۷ عمده فعالیتش را در رادیو متمرکز کرد اگرچه در کنار رادیو، در مجموعههایی چون «مثل یک گل بهار»، «پاییز عشق» و «آرایشگاه زیبا» بازی کرد. او دیگر تا پایان عمر، به تئاتر بازنگشت و فعالیت هنری خود را در بخشهای دیگر ادامه داد
بیماری دیابت در سالهای آخر، تقریباً خانهنشین اش کرده بود. وی در ۸ مهر ۱۳۸۰ درگذشت. او از جمله بازیگران زن خوش شانسی بود که تا سالهای آخر عمرش توانست به فعالیت هنری خود (البته به جز تئاتر) ادامه دهد و جبر روزگار، او را از هنرش دور نکرد.
مهین اسکویی؛ پایه گذارآناهیتا، استانیسلاوسکی یا نخستین بانوی کارگردان تئاتر ایران؟
الف- نخستین بانوی کارگردان تئاتر ایران که بود
«مهین اسکویی» اما یکی ازمتفاوت ترین بازیگران گروه تئاتر نوشین بود. او علاوه بر بازیگری، به عنوان نخستین بانوی کارگردان تئاتر ایران شناخته میشود. اگرچه به احتمال زیاد پیش از مهین اسکویی هم بانوان دیگری در تئاتر ایران، تجربه کارگردانی داشتهاند، اما از آنجایی که براساس جمله مشهور «تاریخ را مردان مینویسند»، جملهای که به ویژه، پیش از دهه بیست به شدت در تاریخ هنر دیده شده و رد پای بانوان، عمداً یا سهواً از بسیاری از این بخشها پاک کرده اطلاعات دقیقی درباره بانوان کارگردانی که پیش از او فعالیت میکردند در دسترس نیست تنها می دانیم «در نیمه دوم سال 1302 شمسی "مجمع فرهنگی و هنری پیک سعادت نسوان" به همت"ساری امانی" در رشت تأسیس شد و اولین نمایشنامه خود را در 25 اسفند 1302 با نام"عروسی دختر فروشی" در پنج پرده در تماشاخانه"اولوش بیک"به اجرا گذاشت.. تمامی نقشهای این نمایشنامه را زنان اجرا کرده بودند. متن نمایشنامه دقیقاً گزارشی از زندگی زنان آن دوران است و مانند اکثر نمایشنامههایی که توسط این مجمع به مورد تماشا گذاشته میشد، به محرومیت و نقض حقوق زنان تاکید زیادی شده بود. اما مهم این جاست که متن این نمایشنامههای زنانه- که توسط زنان نوشته میشد –تنها حق حضور در جمعیتهای زنان را داشته و تنها برای زنان به شکلی خصوصی اجرا میشد.» (رادمان, 1388)
اطلاعات بعدیای که در دسترس است، به سالهای بعد باز میگردد: «در سال 1310"امیر سعادت"، تئاتر سعادت را با اولین زنان ایرانی راهاندازی کرد. شارمانی گل، پری گلوبندکی و ملوک مولوی اولین بازیگران زن بودند که در این تئاتر پا به صحنه گذاشتند و با جاهلیت و تعصبهای کور و غیر منطقی آن زمان مبارزه کردند. پس از آن، در سال 1314"کانون بانوان"تشکیل شد. این کانون در فعالیتهای خود تعدادی نمایشنامه هم روی صحنه آورد که همه آنان در جهت پیشرفت و تمدنخواهی زنان بود» (رادمان, 1388)
پس از آن، در سال 1320 از بانوی کارگردان ارمنیای به عنوان نخستین بانوی کارگردان تئاتر ایران نام برده شده است که به شکل نسبتاً محدود و در سالن باشگاه ارامنه، نمایش خود را به صحنه برده است.
«روز شنبه بیستوهفتم دیماه سال 1320، نمایشنامه «زن مخوف» در باشگاه ارامنه تهران، در چهار پرده به زبان ارمنی، توسط خانم «مارگو قسطانیان» بر روی صحنه اجرا شد. مارگو قسطانیان گویا نخستین بانوی کارگردان ایرانی بود که نمایشنامهای را به روی صحنه آورد و با استقبال مردم مواجه شد. زنان بازیگر در این نمایش عبارت بودند از: دوشیزه خاچاطوریان، ژنیا مانار و ژنیا سارواریان.» (زنان و تئاتر ایران, 2011)
نکته مهم این جاست که این بانوی کارگردان، همچنان ارمنی بوده و در سالن ویژه ارامنه این نمایش را اجرا کرده است و ظاهراً همچنان بانوان مسلمان ایرانی، به جرم زن بودن، اجازه حضور در سالنهای تئاتر کشور به عنوان کارگردان را نداشته و حضورشان تنها باید به بازیگری و نمایشنامه نویسی، محدود میشد.
درهرحال، براساس این شواهد، میتوان نتیجه گرفت که پیش از بانو «مارگو قسطانیان» و «مهین اسکویی»(مهین طالقانی) نیز بانوان کارگردان دیگری حضور داشتند که جبر مردانه زمانه، نام آنان را از صفحه تاریخ پاک کرده و دیگر نامی از آنان باقی نمانده است . به همین دلیل بانو «مهین اسکویی (طالقانی) را میتوان به عنوان «اولین بانوی غیر ارمنی کارگردان تئاتر ایران» که نامش در تاریخ ثبت شده، دانست.
ب- پایه گذار تئاتر استانیسلاوسکی در ایران
مهین اسکویی (زاده ۲ اسفند ۱۳۰۹ – درگذشته ۱۲ دی ۱۳۸۴ تهران) نیز که نام خانوادگیش «عباس طالقانی» بود به دلیل داشتن خانوادهای شدیداً مذهبی و برای فرار از مشکلات به ناچاراز نام خانوادگی همسر استفاده میکرد
مهین اسکویی (مهین طالقانی) 2 اسفند سال 1309 در منیریه تهران متولد شد. پدرش حسن عباسی طالقانی که فردی مذهبی بود، در محله سرچشمه مغازه برنج فروشی داشت و مادرش ملوک رضی از خانوادههای هنردوست بود و خواهرش با ابوالحسن صبا کار میکرد. خاله او با نام بانو «روح بخش»، دوخواهر و شوهر خواهر او در عرصه موسیقی فعالیت داشته و به همین دلیل او را نیز به سمت موسیقی تشویق میکردند. اما او در دوره دبیرستان برای دیدن نمایشی به تالار فرهنگ رفت و در اجرای این نمایش با زندهیاد مصطفی اسکویی آشنا شد و بعدها با او ازدواج کرد.
اسکویی در سالهای 24-25 و در دورانی که عبدالحسین نوشین کار میکرد، به عنوان شاگرد و بازیگر در کنار او همکاری کرد و در تئاتر فرهنگ مستقر شد. او در نمایشهایی چون «روسپی بزرگوار» اثر ژان پل سارتر و «سه دزد» ایفای نقش کرد. بعد از آن نیز به همراه نوشین و گروه او به تئاتر فردوسی رفت و در نمایش «ولپن» در نقش کلمبا ظاهر شد، نقطه اوج بازیگری مهین اسکویی در نمایش «پرنده آبی» موریس مترلینگ بود که به کارگردانی نوشین در تئاتر فردوسی به صحنه رفت.
پس از کودتای 28 مرداد 1332، در جریان دستگیری نوشین و سپس بسته شدن تئاتر فردوسی و به تبع آن بسته شدن فضای فرهنگی هنری کشور، مهین اسکویی، به همراه همسرش ابتدا به فرانسه رفت اما پس از گذشت دوسال، با استفاده از بورس دولتی شوروی، عازم مسکو شدند و پس از شرکت در چند مرحله پی در پی در سال 1329 وارد انستیتوی دولتی هنرهای مسکو (گی تیس) شده و در آن جا به تحصیل پرداختند. مهین ومصطفی اسکویی بعد از بازگشت به ایران در سال 1337 و در محل سینما آپادانای سابق «هنرکده آناهیتا» را تأسیس و کلاسهای هنرپیشگی را در آن بر پا کردند و در زمستان همان سال نمایش «اتللو» را با حضور هنرپیشگان آناهیتا به صحنه بردند. در این نمایش، علاوه بر مهین اسکویی بازیگرانی چون پرویز بهرام، جعفر والی، مسعود فقیه، سیروس ابراهیم زاده و ... نیز حضور داشتند.
نکته قابل تأمل درباره مهین اسکویی این است که پس از بازگشت به ایران به همراه همسرش، پیش از اجرای تئاتر به تعلیم هنرجویان به شکل علمی و برپایه اصول نوین «استانیسلاویسکی» برای نخستین بار در ایران میپرداخت.
«ایرج امامی» بازیگر و کارگردان تئاتر، سینما و تلویزیون مقیم انگلستان، فارغ التحصیل دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران و دانش آموخته دکترای تئاتر در دانشگاه ادینبورگ در بریتانیا و از شاگردان مصطفی و مهین اسکویی در تئاتر آناهیتا، دراین باره درفیلم مستند «مژگان رودبارانی» میگوید: «موضوعی که مهین اسکویی را از دیگربازیگران زن آن زمان متمایز میکرد اینها بود: اول این که تحصیلکرده بود. او تنها زن ایرانی بود که سیستم علمی استانیسلاوسکی را فراگرفته بود. زبان روسی را به خوبی بلد بود و از این لحاظ بر ادبیات کلاسیک و نوین روسیه تسلط داشت. فیزیک و صدای خوبی داشت و از همه مهمتر تفکر و شخصیت قوی داشت و دیسیپلین و نظم فوقالعادهای که در کار تئاتر رعایت میکرد.» (رودبارانی, 2015)
اجراهای بعدی گروه تئاتر «آناهیتا» نمایش «خانه عروسک» ایبسن بود که مهین اسکویی، خود آن را کارگردانی کرده بود و بعد از آن نیز «هیاهوی بسیار برای هیچ» را در سال 39 به صحنه برد.
بازی در نقش «بلانش» در نمایش «اتوبوسی به نام هوس»، دیگر حضور درخشان او روی صحنه تئاتر بوده است. مهین اسکویی در سال 44 و بعد از جدایی از مصطفی اسکویی، از گروه تئاتر «آناهیتا» نیز کناره گرفت ودر همان سال در نمایش «چشماندازی از پل» که پرویز بهرام کارگردانی کرده بود، در تئاتر کسری نقشآفرینی کرد.
او در سالهای 61 به بعد، در کنار تدریس تئاتر، مجموعه سه جلدی آثار علمی استانیسلاوسکی، نمایشنامه «صاعقه» اثر آستروفسکی، «خرس و خواستگاری» اثر چخوف و «در اعماق» اثر ماکسیم گورکی را ترجمه کرد.
چندی بعد در سال 1365، مهین اسکویی تصمیم گرفت تا نمایشی با نام تاریکیهای سرکش نوشته «بوئرو» نمایشنامه نویس اسپانیایی با حضور مهدی فتحی و همراهی گروه پنج که از فارغ التحصیلان تئاتر آناهیتا تشکیل شده بود و دیگر هنرآموخته های آناهیتا کارگردانی کرده و روی صحنه ببرد. این جریان در شرایطی شکل گرفت که مدیر وقت مرکز هنرهای نمایشی بسیاری از پیش کسوتان تئاتر ایران مانند حمید سمندریان، رکن الدین خسروی، بهزاد فراهانی، پری صابری و ...را پس از سالها دعوت کرده تا نمایشی را بر روی صحنه ببردند، اما بانو اسکویی نمیتواند نمایش را به صحنه ببرد .او دیگر هرگز نمیتواند به عنوان بازیگر یا کارگردان در تئاتر ایران کار کند. (اعرابی, 2006)
اما او دست تر تلاش برنمی دارد. مهین اسکویی از سال ۱۳۷۰ پس از انتشار آثار استانیسلاوسکی دوباره آموزش هنرجویان را آغاز کرد و در خانه خود فضایی را برای این کار اختصاص داد. برنامه آموزشی او مانند یک برنامه دانشگاهی بود و بسیاری از دانشجویان همزمان از کلاسهای آموزشی او نیز بهره میبردند. او سرانجام بعد از سپری کردن یک دوره طولانی بیماری درحالی که دیگر هرگز به روی صحنه تئاتر حاضر نشد، در دی ماه سال 1384 درگذشت.
تئاتر سعدی
همان گونه که پیشتر گفته شد در ابتدای دهه بیست و علاقه به ایجاد باز فرهنگی هنری در کشور، تماشاخانههای موفق با حضور زنان بازیگر و البته کارگردان تحصیل کرده و آموزش دیده، تأسیس شد. تماشاخانههایی که نوشین با متد علمی با همکاری لرتا بنیان نهاد و تئاتر معاصر را در ایران پایه گذاری کرد.
اما بهانه سوء قصد به جان محمدرضاشاه پهلوی در ۱۵ بهمن ماه ۱۳۲۷ در دانشگاه تهران، بهانهای شد برای فشار بر هنرمندان، روشنفکران و بستن فضایی که هنرمندان به سختی آن را به وجود آورده بودند. بسیاری از هنرمندان همچون عبدالحسین نوشین، به زندان افتاده و فشار بر لرتا و برخی دیگر از اعضای تئاتر فردوسی بسیار زیاد شد. اتفاقاتی که درنهایت سبب تعطیلی تئاتر فردوسی شد.
لرتا درباره تعطیلی تئاترفردوسی میگوید: «سرپرست آن روز تئاتر فردوسی گفت حالا که خائن رفته، تئاتر را ادامه میدهیم که من گفتم نوشین هنرمند است خائن نیست و از تئاتر بیرون آمدم و به دنبال من کریمی، شباویز و... آمدند بیرون. بعد از رفتن ما کار تئاتر فردوسی دیگر نگرفت.» (قوکاسیان, 1386)
نزدیک بیست ماه پس از تعطیلی "تئاتر فردوسی"، لرتا با همکاری شاگردان نوشین در پاییز ۱۳۲۹ "تئاتر سعدی" را در خیابان شاهآباد (تهران) با نمایش بادبزن خانم وندرمیر افتتاح کردند. فعالیت این تئاتر با تجهیزات عالی، سنِ گردان و سالنی با ظرفیت بیش از ۵۰۰ تماشاگر، با استقبال فراوان روبرو شد. برخی از رجال سیاسی از مشتریان دائمی تئاتر بودند و مردم هنردوست حتی از شهرستانهای دور برای دیدن اجراهای آن به تهران میآمدند.
اگرچه این تئاتر، در نخستین شب اجرای نمایش «شنل قرمز» توسط سرلشکر منصور مزیتی رئیس شهربانی وقت تعطیل شد. درست فردای آن روز، بازیگران و هنرمندان این تماشاخانه به اتفاق جمعی از مردم، در مقابل مجلس شورای ملی واقع در میدان بهارستان متحصن شدند که همین امر نیز موجب بازگشایی دوباره «تئاتر سعدی» شد.
لرتا، بار دیگر کار تئاتر را از سر گرفت و همراه با حسین خیرخواه در «تئاتر سعدی» کار بازیگری و این بار کارگردانی را نیز بر عهده گرفت و نمایشنامههایی را که نوشین در زندان نوشته یا ترجمه کرده بود به اجرا درآورد. گروه نوشین چندین نمایش دیگر (ولپن، مستنطق، سرنوشت، پرنده آبی، شنل قرمز) را هم در تئاتر سعدی بر صحنه برد که لرتا در آنها نقش اول زن را برعهده داشت. (هواسپیان, لرتا: فصلی از تاریخ تئاتر ایران)
مدتی بعد، درحالی که شش ماه از حبس نوشین مانده بود، هم حزبیهایش او را مجبور کردند، از زندان فرار کند. خودش نمیخواست که این کار را بکند. ولی بالاخره در ۲۵ آذر سال ۱۳۲۹ به همراه نُه تن از سران حزب توده از زندان قصر گریخت. او مدتها در خانه عزتالله انتظامی پنهان شده و پس ازمدتی، به اتحاد شوروی فرار میکند (انتظامی, 1385)
این فرار نوشین، بهانهای به دست حکومت شاهنشاهی داد که فشار را برروی اعضای تئاتر و لرتا شدید و شدیدتر کنند.
سرانجام آخرین نمایشی که در تئاتر سعدی به روی صحنه رفت «مونتسرا» اثر روبلس ترجمه مهدی امینی به کارگردانی حلمی در اردیبهشت ماه ۱۳۳۲ بود و پس از آن بالاخره تئاتر سعدی به وسیله کودتاچیان ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ با حمله شعبان جعفری، معروف به «شعبون بی مخ» به آتش کشیده شد و خاکستر شد و محمدعلی جعفری هم به زندان افتاد. حسین خیرخواه، حسن خاشع، صادق شباویز و جلال ریاحی هم ترک وطن کردند. این محل البته پس از این یورش تبدیل به سینما سعدی شد. سینما سعدی هم بعدها در سال ۱۳۴۸ در یک آتش سوزی سه ساعته به کلی در آتش سوخت.
تئاتر سعدی با تمامی خاطرات فرهنگسازش در آتش سوخت و خاکستر شد ؛ گویی این جوانه های امید و آرزوبودند که در محیط پر خفقان و تحت فشار شدید حکومت، سوخته و از بین رفتند .
لرتا بدون نوشین؛
پس از اتفاقات 28 مرداد و آتش زدن تنها سالن یادگارمانده ازنوشین، گروه تئاتر نوشین متلاشی و اعضایش پراکنده شدند. لرتا نیز برای پیوستن به همسرش از طریق فرانسه به اتحاد شوروی رفته و پس از چند سال دوری از نوشین همراه با فرزندش در سال ۱۳۳۲ در مسکو به او پیوست. او درآن زمان، باردیگر از فرصت پیش آمده استفاده کرده و در «استودیوی تئاتر هنری مسکو» تحصیل کرد.، لرتا در سال ۱۳۴۳ از طریق پاریس به ایران بازگشت؛ این بار اما بدون نوشین.
لرتا درباره اتفاقات آن زمان میگوید: «. این ده سال را در انستیتوی تئاتر مسکو گذراندم. آن موقع چهل سال داشتم، شاگرد رسمی آنجا نبودم و به صورت آزاد در کلاسها شرکت میکردم. در کنار نوشین و کاوه ، غربت را به سختی تحمل میکردم تا اینکه کاوه در سال ۱۹۶۲ برای خواندن رشته پزشکی به لایپزیک رفت و من در سال ۱۹۶۳ با دوندگیهای بسیار توانستم به ایران بیایم قرار شد بعداً هم نوشین بیاید.» (قوکاسیان, 1386)
این آغاز راهی بود که اجرای «ماجرای شبانه» و «گربه روی شیروانی داغ» در شرایط تازه تئاتر ایران به نسبت زمانی که لرتا و نوشین در ایران بودند به صحنه رفتند: «آن موقع شرایط فرق کرده بود، تئاتر غیردولتی وجود نداشت اگر هم بود همان لالهزار و آتراکسیونهای آنجا بود. ما تنها گروه تئاتری غیردولتی بودیم دیگر زیاد هم نتوانستیم مقاومت کنیم زیرا دیگر مردم از تئاتر بریده بودند و فکر میکنم شرایط اجتماعی نوع دیگری بود.» (قوکاسیان, 1386)
او بعد از موفق نشدن این دو اجرا، باز خانهنشین شد و زندگی را با پختن کیک و کارهایی کوچکی از این دست، به سختی گذراند. در طی این دوران سخت، او درهیچ تئاتر دولتی بازی نکرد و زندگی را با سختی مادی و تنهایی دور از نوشین و تنها فرزندش کاوه گذراند. برخی از همکاران قدیمش، جذب فضای مسموم دولتی آن زمان شدند و دیگر یادی از او نکردند و برخی نیز یا مجبور به مهاجرت شده و یا در زندان ساواک، مشغول حبس کشیدن بودند .
هفت سال از بازگشت لرتا به ایران و تحمل مشقت های فراوان گذشت تا سرانجام در سال ۱۳۵۰ آربی آوانسیان او را بار دیگر به صحنه دعوت کرد. او به جمع جوانان کارگاه نمایش پیوست و در چند نمایش (به کارگردانی آربی آوانسیان، ایرج انور و داریوش فرهنگ) بازی کرد. در همین دوره و به افتخار پنجاه سال خدمت تئاتریِ او، سالن چارسو در مجتمع تئاتر شهر، با اجرای نمایش «خلوت خفتگان» (به کارگردانی آربی آوانسیان و بازی لرتا و سوسن تسلیمی) به نام لرتا افتتاح شد. (هواسپیان, لرتا: فصلی از تاریخ تئاتر ایران)
در همین دوره، لرتا بالاخره منتظر و امیدوار به بازگشت نوشین به ایران است. اما نوشین که سرطان معده داشت، هرگز دوباره به ایران نیامد. او درحالی که مدتهای مدید، تلاشهای بسیاری برای راضی کردن شاه برای اجازه بازگشت نوشین انجام میشد و نتیجه نمیداد، در مسکو در سکوت و تنهایی در سال ۱۳۵۰ مُرد و ضربه سنگین روحی به لرتا وارد کرد.
در هرحال چندی بعد دوباره لرتا به کارگاه نمایش باز میگردد. بازگشت او به تئاتر آن هم با کارگاه نمایش که مرکز نمایشهای آوانگارد بود برای بازیگری که در عصر تئاتر کلاسیک به صحنه رفته بود کار سختتری نسبت به کسانی بود که مقابلش قرار میگرفتند. اما لرتا در کنار بازیگران جوانی چون سوسن تسلیمی و مهدی هاشمی خودش را به تئاتر مدرن رساند. خودش از «خلوت خفتگان» گفته است که هر شب یک ساعت و اندی نقش یک مرده را با چشمان باز بازی میکرد: «مرده بودم برای تماشاگرها اما فکر میکردم در کوچههای تهران یا مسکو بودم. با نوشین از این صحنه تئاتر به آن صحنه تئاتر میرفتم. من با چشم باز مرده بودم. سوسن مدام حرف میزد. تماشاگرها به من نگاه میکردند اما من با نوشین در هزاره فردوسی بودیم با تابلوهای زال و رودابه، رستم و تهمینه و بیژن و منیژه. تابلوها کار مینوی، فروغی و نوشین بود. من پلک نمیزدم آمدند بالا روی سن و به خاطر نمایش سه تابلو مدالی به من دادند. این مدال تنها چیزی است که برای من در تمام این مدت باقی مانده است.» (قوکاسیان, 1386)
لرتا از سال ۱۳۵۰ الی ۱۳۵۷ در همکاریهایش با کارگاه نمایش به ایفای نقش در نمایشنامههای زیر پرداخت: «دو جلاد، فرناندو آرابال به کارگردانی ایرج انور»، «همان طوری که بودهایم، آرتور آدامف به کارگردانی آربی اوانسیان»، «ادیپ شهریار به کارگردانی داریوش فرهنگ»، «ایلف کوچولو، هنریک ایبسن به کارگردانی آربی اوانسیان»
لرتا در این نمایشها بازی کرد اگرچه نقشهای اصلی این نمایشها، دیگر به بازیگران جوان و پرآوازهای چون سوسن تسلیمی اختصاص داشت. هرچند اوتسلیم نشده و به شدت تلاش میکرد تا زیر و بم تئاتر مدرنی که بر صحنه جریان داشت را بیاموزد. لرتا دردهه پنجاه زندگیش به شدت دنبال آموختن بود و همین روحیه پر تلاش سبب شد که همچنان تا سال 1357 در کارگاه نمایش بر روی صحنههای تئاتر بدرخشد.
با وقوع انقلاب اسلامی لرتا نیز مانند بسیاری از هنرمندان، یک بار دیگر راه مهاجرت را در پیش گرفت و در ۱۳۵۸ برای نگهداری از نوهاش و زندگی در کنار تنها فرزندش، کاوه از ایران مهاجرت کرد و سالهای آخر عمرش را در وین، اتریش گذراند و سرانجام در روز یکشنبه ۲۹ مارس ۱۹۹۸ (۹ فروردین ۱۳۷۷) درگذشت.
زاون قوکاسیان درباره مرگ او درغربت و فراموشی مینویسد: «در سفر ۱۳۷۷ به دیدارش شتافتم. در خانه به رویم گشوده نشد. به این امید که شاید این خواب، پایانی خوش پیدا کند به پارک شهر رفتم. پارکی که لرتا عادت داشت بعدازظهرها به آنجا برود و مجموعه گلهای زیبا و مجسمه معروف اشتراوس را که در آنجا بود تماشا کند و ساعتی را نیز در آنجا بماند. اما لرتا نبود. به پارک فولکس (پارک مردم) رفتم که مملو از گلهای سرخ بود، لرتا گل سرخ را دوست میداشت. اما باز هم لرتا نبود. مجدداً به خانه لرتا مراجعه کردم. همسایهها خبر تلخ مرگ او را دادند.» (قوکاسیان, 1386)
لرتا به عنوان نخستین بازیگر زن تئاتر مدرن و بانویی که به همراه همسرش، تئاتر معاصر را در ایران پایهگذاری کردند، در نهایت در سال 1377 چشم از جهان فرو بست تا با دیگر بانوان بازیگر تئاتر نوشین در دهه بیست و سی، به عنوان نخستین بانوان بازیگران عصر مدرن، راهگشایی تئاتری باشندکه دردهه های بعدی تا اکنون بر شانههای آنان استوار بوده و همچنان بانوان تئاتر کشور برای مبارزه با هر نوع سختی، آنان را الگوی خود قرار میدهند. اگرچه امروزه دیگر بانوان، برای حضور عرصه فرهنگیای همچون تئاتر با مشکلات گذشته روبرو نبوده و نیستند اما همچنان برای پیشرفت درکار و غلبه بر مشکلات، پوشیدن کفش آهنین را از این بانوان آموخته وبرای روشن نگه داشتن و فروزان کردن شعله هنرشان، بیش از پیش تلاش میکنند.
پایان
منابع:
- احمدی, م. (چاپ اول 1378). من و زندگی؛خاطرات مرتضی احمدی. تهران: ققنوس.
- اسکویی, م. (چاپ اول 1378). سیری در تاریخ تئاتر ایران. تهران،: نشر آناهیتا- اسکویی.
- اعرابی, ج. (2006, ژانویه 2). مهین اسکویی، کارگردان و مدرس تئاتر درگذشت. Retrieved from بی بی سی : https://www.bbc.com/persian/arts/story/2006/01/060102_pm-ja-mahin-oskouei
- انتظامی, ع. ا. (1385). جادوی صحنه. تهران : افراز .
- ایسنا. (1394, آذر 8). علت نمایش ندادن این فیلم چه بود؟. Retrieved from ایسنا: https://www.isna.ir/news/94090804976/علت-نمایش-ندادن-این-فیلم-چه-بود
- حببیبان, ن., & آقا حسینی, م. (1389). تماشاخانه های تهران از 1247 تا1384. تهران: افراز.
- حجتی.مهرداد. (1395, خرداد 31). مصاحبه با خانواده انتظامی؛ سینمای بدون آقای بازیگر، مزه ندارد. روزنامه شرق.
- خاکی نژاد, ب. (1386, اسفند 11). همراه «توران مهرزاد»؛ بازمانده گروه تئاتر نوشین نامه گروه را به مصدق رساندم. دنیای اقتصاد, 32. Retrieved from دنیای اقتصاد: https://www.magiran.com/article/1582200
- خوشنام, ا. (2011, زوئن 12). لرتا، قمر دنیای تئاتر. Retrieved from دویچه وله : https://www.webcitation.org/74iNej8Lh?url=https://www.dw.com/fa-ir/لرتا-قمر-دنیای-تئاتر/a-15153924
- دویچه وله. (2012). ایرن بازیگر مشهور سینمای ایران درگذشت. دویچه وله.
- رادمان, ص. (1388, تیر 22). نگاهی به تاریخچه حضور زنان در تئاتر ایران (قسمت اول). Retrieved from ایران تئاتر : https://theater.ir/fa/16460
- رادیو زمانه. (1391). ایرن زازیانس، بازیگر سینما و تئاتر درگذشت. رادیو زمانه.
- رودبارانی, م. (2015, نوامبر 20). بودن در سکوت؛ گفت وگو با ایرج امامی بازیگر و کارگردان تئاتر ، سینما و تلویزیون مقیم انگلستان. Retrieved from بی بی سی: https://www.bbc.com/persian/arts/2015/11/151119_aparat_46_2015original
- زنان و تئاتر ایران. (2011). Retrieved from بی بی ایراندخت , فرهنگ و هنر ایران زمین ,: https://bibiirandokht.wordpress.com/زنان-و-تئاتر-و-سینمای-ایران/
- شافعی, ک. (1385, اردیبهشت 21). همه فیلم های «علیرضا داوودنژاد»: «مصایب شیرین» کارگردان «نازنین»,. Retrieved from اعتماد : https://www.magiran.com/article/1065118
- قوکاسیان, ز. (1386). بردی از یادم. تهران: خجسته .
- محبی, ح. (چاپ اول 1382). پیشپرده خوانی در ایران. تهران: علم و ورزش.
- هواسپیان, ز. (1391). «ایرن زازیانس: از بابلسر تا مسکو». ردپای ارمنیان در روند سینمای ایران. تهران: جوانان.
- هواسپیان, ز. (n.d.). لرتا: فصلی از تاریخ تئاتر ایران. جوانان , 50.
- هواسپیان, ز. (n.d.). لرتا: فصلی از تاریخ تئاتر ایران. جوانان , 50.
قسمت اول نگاهی به تاریخچه حضور زنان در تئاتر ایران را اینجا بخوانید .
قسمت دوم نگاهی به تاریخچه حضور زنان در تئاتر ایران را اینجا بخوانید .