در حال بارگذاری ...
مروری بر ظرفیت‌های نمایشی اندیشه و آثار حکیم نیشابور در روز خیام

درخشان در جهان،مهجور در ایران

ایران تئاتر – سید رضا حسینی: اردیبهشت ماه را می‌توان از نظر تعداد مناسبت‌های تقویمی مربوط به گرامیداشت بزرگان فرهنگ، هنر و ادبیات ایران ماه شلوغی لقب داد. این ماه با روز گرامیداشت خیام در بیست و هشتمین روز خود به پایان می‌رسد. به مناسبت فرا رسیدن بیست و هشتم اردیبهشت ماه یعنی روز خیام نگاهی به زندگی این فیلسوف و ادیب برجسته نیشابوری خواهیم داشت.

حدود یک قرن پیش از آنکه شیخ فریدالدین عطار در نیشابور چشم به جهان بگشاید ادیب دیگری در این شهر متولد شد که بعدها به خیام مشهور گردید. این دو نام آشنا در تاریخ ایران مانند بسیاری از نام‌های بزرگ و آشنای مشابه حداقل یک ویژگی مشترک با یکدیگر دارند؛ اینکه جزئیات زندگی آنها در کنار افکار و اندیشه‌هایشان منبع اقتباس بسیار خوبی برای تولید آثار نمایشی است.

پیش از این در ایران تئاتر به مرور زندگی چهره‌های تاریخی شاخصی نظیر ابوعلی سینا، سعدی و شیخ بهایی پرداخته بودیم. هدف اصلی از تهیه مطالب مجزا در مورد نام‌های آشنای یاد شده اشاره به ظرفیت‌ غیر قابل انکاری بود که جنبه‌های مختلف زندگی آنها برای تبدیل به آثار نمایشی دارد. اکنون در مورد خیام نیز همین رویکرد مد نظر قرار گرفته است و ابعاد گوناگون زندگی او از دیدگاه قابلیت تبدیل به آثار نمایشی مرور خواهد شد. در واقع قصد اصلی از تهیه مطلب پیش رو شرح زندگی خیام و دستاوردهای او نیست؛ بلکه قرار است زندگی این حکیم و ادیب برجسته و دستاوردهایش در طول زندگی از جنبه پتانسیلی که برای اقتباس دارند مرور گردد. حال بد نیست به سراغ ابعاد مختلف زندگی خیام برویم و نگاهی به طرز تفکر و اندیشه‌های او داشته باشیم.

 

زندگی مبهم و مرموز خیام

دوران زندگی اشخاص سرشناس از کودکی تا پیری (البته اگر به سن پیری رسیده باشند) همواره یکی از منابع قابل اعتنا برای اقتباس به شمار می‌رود. به این منظور می‌توان بخش‌های مهم زندگی این افراد را انتخاب و آنها را به آثار نمایشی مختلف با سبک متفاوت تبدیل نمود. مسلم است که برای انجام این کار باید اطلاعات قابل قبولی در مورد زندگی فرد مورد نظر وجود داشته باشد. متاسفانه این امر در مورد خیام چندان صدق نمی‌کند و اطلاعات چندانی در رابطه با زندگی شخصی او در دست نیست. داده‌های تاریخی حتی زمان دقیقی را برای تولد و مرگ حکیم برجسته نیشابور ثبت نکرده‌اند. آنچه در این مورد می‌دانیم تنها به همین خلاصه می‌شود که او در نیمه نخست قرن پنجم هجری، به صورت تخمینی در سال ۴۲۷ خورشیدی، در نیشابور متولد شد و در ابتدای قرن ششم، احتمالا حول و حوش سال ۵۱۰ خورشیدی، در همین شهر چشم از جهان فرو بست و در حومه نیشابور به خاک سپرده شد.

نام اصلی خیام «عمر» بود و او را با القابی نظیر غیاث‌الدین و ابوالفتح (کنیه او) می‌شناختند. البته او بعدها به دلیل مقام علمی بالای خود به لقب «حجة الحق» مفتخر گردید و پس از مرگ نیز به «خیام نیشابوری» معروف شد. نام پدر حکیم نیشابور ابراهیم خیام بود و در واقع خیام لقب پدر او است که از دیرباز تا کنون برای پسر استفاده می‌شود. به بیان دقیق‌تر در زمان حیات حکیم نیشابور کسی او را با لقب خیام نمی‌شناخت و این لقبی است که سال‌ها پس از مرگ او برایش برگزیدند و به تدریج بر او باقی ماند.

با وجود آنکه خیام در زمانه پر حادثه و ملتهبی متولد شد و سال‌های کودکی و جوانی را در پس تحولات گسترده سیاسی و اجتماعی پشت سر گذاشت، اما تلاطم چندانی در مورد دوران زندگی او گزارش نشده است. در واقع بخش عمده زندگی حکیم نیشابور به مطالعه و پژوهش گذرانده شد و روزهای عمر او از حادثه و ماجراجویی خالی بود. البته در برخی از گزارش‌های تاریخی آمده است که او در طول زندگی به مناطقی نظیر بلخ، هرات و اصفهان (به منظور ستاره‌شناسی و فعالیت در رصدخانه) سفر کرد و دیداری نیز از مکه داشت (به سفر حج خیام در ادامه مطلب پیش رو اشاره خواهد شد). هر کدام از این سفرها را می‌توان به عنوان یک منبع اقتباس جداگانه نگریست و از دل آنها نمایشنامه‌های متعددی بیرون کشید. با توجه به اینکه جزئیات چندان دقیقی در مورد این سفرها در دست نیست برای طرح ریزی داستان کلی نمایشنامه می‌توان از حوادث مهم دوران زندگی خیام از جمله تثبیت حکومت سلجوقیان در نیشابور و سایر مناطق ایران بهره گرفت و برای شکل دادن به سایر اجزای داستان نیز به تخیل روی آورد. سرکردگان این سلسله در دوران کودکی و نوجوانی حکیم نیشابور غزنویان را برانداختند و به تدریج تسلط قابل توجهی بر نیشابور یافتند.

با وجود به جا ماندن اطلاعات اندک و جزئیات انگشت‌شمار از دوران زندگی خیام نیک می‌دانیم که او نقاط عطف متعددی را در طول حیات خود تجربه کرد که امکان استفاده از آنها به عنوان ماده خام برای تولید آثار نمایشی وجود دارد. یکی از این نقاط عطف اصلاح تقویم ایران و تهیه و تدوین گاهشمار جلالی بود. اگرچه حکیم نیشابور تنها ستاره‌شناسی نبود که در پروژه تدوین گاهشمار جلالی شرکت داشت، اما نقش مهم و برجسته‌ای در این امر ایفا نمود. در دوران پادشاهی «جلال‌الدوله ملکشاه سلجوقی» تعدادی از ستاره‌شناسان و ریاضیدانان سرشناس ایرانی از جمله خیام، ابوالفتح منصور خازنی، ابوحاتم مظفر اسفزاری و جمعی دیگر از افراد نامی آن زمان مسئول اصلاح تقویم ایران شدند. این امر به دستور وزیر صاحب‌نام پادشاه سلجوقی یعنی «خواجه نظام‌الملک توسی» انجام گرفت و پس از تکمیل موفقیت‌آمیز پروژه، گاهشمار جدید با پسوند «جلالی» به پادشاه تقدیم گردید. در ادامه قرار بود فعالیت‌های مهمی در زمینه ستاره‌شناسی با نقش و مدیریت مستقیم خیام در نیشابور انجام شود که با ترور خواجه نظام‌الملک و مرگ ناگهانی ملکشاه سلجوقی (که با فاصله کوتاهی از مرگ وزیر او رقم خورد) متوقف ماند و به سرانجام نرسید. ماجرای تدوین گاهشمار جلالی و نقش خیام در آن و همچنین رابطه او با خواجه نظام‌الملک و حوادثی که پیش و پس از مرگ او رخ داد همگی منبع اقتباس مناسبی برای تولید آثار نمایشی به شمار می‌رود.

 

دستاوردهای علمی خیام

با وجود آنکه امروز خیام را بیش از هر چیز به عنوان شاعر می‌شناسند، اما شاعری پیشه اصلی او نبود و تنها بخش کوچکی از فعالیت‌های او را تشکیل می‌داد. عمده فعالیت خیام بر مطالعه و پژوهش‌ در زمینه فلسفه، ریاضیات و ستاره‌شناسی تمرکز داشت. او در تمام شاخه‌های یاد شده آثار مختلفی را به رشته تحریر در آورده که برخی از آنها در نوع خود از اهمیت قابل توجهی برخوردار است. اگرچه برخی از نظریات خیام در زمینه ستاره‌شناسی، آن بخش که به ارتباط موجود میان سرنوشت انسان با اجرام آسمانی و حرکات آنها می‌پردازد، امروز از اعتبار چندانی برخوردار نیست و خرافات محسوب می‌شود، اما فعالیت‌های علمی و پژوهشی او در زمینه فلسفه، ریاضیات و هندسه همچنان دارای اهمیت است. البته گفته می‌شود که حکیم نیشابور به پیش‌بینی آینده از راه رصد کردن ستارگان معتقد نبود و این کار را تنها به دلیل رسمیت داشتن آن انجام می‌داد.

خیام تلاش فراوانی در امر یافتن راه‌حل‌های کاربردی برای حل معادلات درجه دوم و سوم به خرج داد و روش‌هایی را نیز در این زمینه ابداع کرد. این روش‌ها بعدها توسط ریاضیدانان شرقی و غربی تکامل یافت و به کشف فرمول‌های ریاضی مهمی ختم شد؛ با این حال به نقش او در این زمینه آنچنان که باید توجه نشده است. از همین رو می‌توان در آثار نمایشی مختلف روی این بخش مغفول مانده از زندگی خیام یعنی دستاوردهای علمی او، به خصوص در ریاضیات، دست گذاشت و آن را برجسته ساخت.

مقام علمی خیام به عنوان فیلسوف، ریاضیدان و ستاره‌شناس در زمان خود به اندازه‌ای برجسته بود که در روند تدوین گاهشمار جلالی در عمل نقش سرپرست این پروژه را بر عهده داشت. در واقع سرودن رباعی، که در آن زمان با نام ترانه نیز شناخته می‌شد، فعالیت اصلی حکیم نیشابور نبود و نوعی تفنن برای او محسوب می‌شد. بسیاری از شاعران آن زمان برای امرار معاش به خدمت حاکمان و پادشاهان در می‌آمدند و این امر به تدریج آنها را به مداح و مجیزگوی قدرت تبدیل می‌کرد؛ در واقع این شیوه‌ای نبود که خیام بخواهد آن را برگزیند و به کمک آن گذران زندگی کند. او فردی گوشه‌نشین بود و به جلب توجه یا پراکندن نام و آوازه خود به اطراف و اکناف اهمیت چندانی نمی‌داد. به طور کل جاه طلب نبودن حکیم نیشابور موجب شد که بسیاری از جنبه‌های شخصیتی و فعالیت‌های علمی و ادبی او چه در زمان حیات و چه پس از آن مغفول بماند؛ البته در زمان حیات بسیاری از بزرگان ایران او را می‌شناختند و نام حکیم نیشابور به عنوان فیلسوف و شخصیت علمی برجسته در محافل گوناگون شنیده می‌شد.

 

دستاوردهای ادبی خیام

با تمام این اوصاف امروز خیام بیش از همه به دلیل سرودن رباعیات یا همان ترانه‌های مشهور خود شناخته می‌شود. یکی از دلایل اصلی این امر توجه نویسنده انگلیسی «ادوارد فیتزجرالد» به خیام در قرن نوزدهم میلادی (قرن سیزدهم خورشیدی) بود. او که مانند حکیم نیشابور فردی گوشه‌نشین و گریزان از حاشیه به شمار می‌رفت برای نخستین بار رباعیات خیام را در سال ۱۲۳۸ خورشیدی به زبان انگلیسی ترجمه کرد و موجبات شهرت خیام در مغرب زمین را فراهم آورد. حدود هشت سال پس از اقدام او «ژان باتیست نیکولا» این رباعیات را به زبان فرانسه ترجمه کرد و سبب‌ساز شهرت سراینده آنها در فرانسه شد. او مدتی به عنوان کنسول سفارت فرانسه در رشت خدمت می‌کرد و از همین جهت به خوبی با زبان فارسی آشنایی داشت.

ترجمه انگلیسی فیتزجرالد هنوز هم به عنوان یکی از بهترین ترجمه‌های موجود از رباعیات خیام در سطح جهان شناخته می‌شود. او به سبب نزدیکی فکری به خیام، درک قابل قبول اندیشه‌های او  و ذوقی که در برگرداندن مفاهیم موجود در اشعار حکیم نیشابور به زبان مادری خود به خرج داد توانست ترجمه‌ای شاعرانه از این اشعار ارائه دهد؛ ترجمه‌ای که بسیار به زبان مبدا یعنی فارسی نزدیک بود.

در واقع این فیتزجرالد بود که مردم دنیا را با خیام آشنا کرد و موجب کسب شهرت او در سطح جهان شد. نکته قابل تامل و تاثر برانگیز آن است که تا پیش از مشهور شدن خیام توسط فیتزجرالد حتی بسیاری از ایرانیان با او آشنا نبودند یا آنکه به این شاعر قدیمی اهمیت چندانی نمی‌دادند. در واقع تا پیش از قرن سیزدهم خورشیدی که اشعار خیام به زبان‌های دیگری غیر از فارسی ترجمه و منتشر شد هموطنان او تلاش چندانی برای شناساندن حکیم نیشابور به جهان نکردند و این وظیفه بر دوش یک نویسنده انگلیسی قرار گرفت.

به موجب ترجمه فیتزجرالد نام خیام به عنوان یک شاعر ایرانی خوش ذوق در جهان تثبیت شد و امروز نیز دنیا حکیم نیشابور را بیشتر به عنوان شاعر و نه فیلسوف یا ریاضیدان می‌شناسد. در واقع هموطنان خیام حتی پس از شهرت جهانی او زحمت چندانی به خود ندادند که با استفاده از این شهرت و آوازه سایر ابعاد شخصیتی حکیم نیشابور را برجسته سازند. جالب است که آنها نیز اکنون خیام را بیش از همه به عنوان یک شاعر می‌شناسند و سایر دستاوردهای او را به بوته فراموشی سپرده‌اند. این بی‌توجهی و بی‌خیالی مفرط نسبت به حفظ گنجینه‌های غیرمادی داخلی و فقدان انگیزه و تلاش برای تبلیغ و معرفی آنها به جهانیان، که در طول تاریخ همواره قابل مشاهده بوده است، خود می‌تواند موضوعی برای ساخت آثار نمایشی باشد. در کنار آن می‌توان ادوارد فیتزجرالد را نیز به یکی از شخصیت‌های حاضر در نمایشنامه‌های خلق شده بر اساس زندگی خیام تبدیل کرد؛ چرا که اگر او نبود شاید حکیم نیشابور شهرت جهانی امروز خود را نمی‌داشت و مانند بسیاری از مشاهیر ایرانی حتی در سرزمین مادری خود نیز ناشناخته باقی می‌ماند.

 

تصحیح و خالص سازی اشعار خیام

همان گونه که اشاره شد پس از فیتزجرالد انگلیسی نوبت به نیکولا فرانسوی رسید تا لقب پرچمدار ترجمه اشعار خیام به زبان فرانسه را از آن خود کند. با این حال نیکولا به اشتباه خیام را شاعری صوفی می‌پنداشت. حال آنکه حکیم نیشابور به هیچ‌وجه صوفی مسلک نبود و همان گونه که در ادامه مطلب پیش رو به آن اشاره خواهد شد حتی پس از مرگ خود از سوی برخی صوفیان متعصب مورد نکوهش نیز قرار ‌گرفت. شاید بتوان یکی از دلایل این اشتباه را ترجمه ۴۶۴ رباعی توسط نیکولا دانست؛ اشعاری که او تمام آنها را سروده خیام می‌دانست. با این حال بسیاری از این اشعار تنها منسوب به خیام هستند و جزو سروده‌های او به شمار نمی‌روند. اغلب این اشعار توسط دیگران سروده شده و به خیام نسبت داده شده‌اند. این موضوع برخی از علاقه‌مندان به اشعار خیام را به فکر تصحیح و خالص ‌سازی آنها انداخت. یکی از پیشگامان این امر پژوهشگر دانمارکی «آرتور کریستنسن» بود که در دوبیتی‌های خیام تا حدی سره را از ناسره جدا نمود. پس از او خاورشناس صاحب نام روسی یعنی «والنتین ژوکوفسکی» اقدام به انجام این کار کرد. او با مراجعه به منابع مختلف فارسی و عربی آن دسته از اشعار منسوب به خیام که در دیوان‌های گوناگون شعر علاوه بر او به شاعران دیگر نسبت داده شده بودند را کنار گذاشت و تعداد ابیات موجود در رباعیات خیام را کاهش داد. در ادامه این خاورشناس و سیاستمدار آلمانی «فردریش روزن» بود که به روند تصحیح اشعار خیام جهت متفاوتی بخشید. او در مجموع ۲۸ رباعی، که پنج قطعه از آن به زبان عربی بود، را به عنوان اشعاری که نسبت آنها به خیام تقریبا قطعی است برگزید و به بیان این نکته پرداخت که سایر رباعیات منسوب به خیام باید از نظر معنی، مفهوم و ساختار شباهت نزدیکی به این اشعار داشته باشد.

در واقع روزن جهان‌بینی و طرز تفکر خیام را به عنوان مبنای تصحیح اشعار او در نظر گرفت. این الگو بعدها توسط پژوهشگران ایرانی نیز مورد استفاده قرار گرفت و معیاری برای تشخیص سره از ناسره شد. در اینجا نیز حقیقتی که بیش از همه خودنمایی می‌کند انفعال هموطنان حکیم نیشابور در پاسداری از میراث او است. به این معنی که در بحث تصحیح و خالص‌سازی اشعار خیام نیز خارجی‌ها پیشگام بودند و پژوهشگران ایرانی در ابتدا تنها نقش نظاره‌گر را ایفا کردند. شاید اگر افرادی نظیر کریستنسن، ژوکوفسکی و روزن در این زمینه پیشقدم نمی‌شدند و اقدام به ابداع الگو و معیاری برای تصحیح اشعار خیام نمی‌کردند هموطنان حکیم نیشابور نیز تا سال‌های سال زحمت این کار را به خود نمی‌دادند. شاهد این مدعا یک دو جین شاعر کهن است که پس از گذشت چندین قرن از سرودن اشعارشان هنوز هیچ اقدامی برای تصحیح و خالص ‌سازی اشعارشان صورت نگرفته است.

با این اوصاف توجه به تلاش‌های افراد یاد شده برای خالص سازی میراث ادبی خیام می‌تواند موضوعی برای ساخت آثار نمایشی باشد. به عنوان مثال می‌توان نمایشنامه‌ای با حضور کریستنسن، ژوکوفسکی و روزن به عنوان شخصیت‌های اصلی نوشت و در خلال آن پاسخی برای این پرسش یافت که چرا تا پیش از آنها، در طول هفت قرن پس از مرگ خیام، حتی یک ایرانی زحمت جدا سازی اشعار غیر واقعی از اشعار واقعی او را به خود نداد؟

 

تلاش ادیبان ایرانی برای تصحیح اشعار خیام

تلاش ایرانیان در زمینه خالص سازی ترانه‌های خیام از قرن چهاردهم خورشیدی، پس از خط‌شکنی پژوهشگران غربی یاد شده، آغاز شد و در طول بیش از چهار دهه تعدادی از اهالی فرهنگ و ادب ایران اقدام به ارائه‌ نسخه‌های تصحیح شده از آثار خیام کردند. بیشترین تعداد رباعیاتی که در این کتاب‌ها به حکیم نیشابور نسبت داده شده ۲۴۰ قطعه (از سوی غلام‌رضا رشید یاسمی) و کمترین آنها ۱۰۱ قطعه (از سوی علی دشتی) است.

نخستین تلاش برای تصحیح اشعار خیام در سال ۱۳۰۳ خورشیدی توسط «غلام‌رضا رشید یاسمی» انجام گرفت. او ۲۴۰ رباعی منسوب به خیام را مورد قبول دانست و ۱۰۰ قطعه دیگری که در دست داشت و به خیام نسبت داده می‌شد را به عنوان اشعاری که متعلق به او نیست کنار گذاشت. تلاش او برای تصحیح رباعیات خیام کاملا تحت تاثیر پژوهش آرتور کریستنسن قرار داشت و چیزی جدا از آن نبود. نخستین تلاش جدی برای تصحیح رباعیات خیام در ایران توسط «صادق هدایت» انجام گرفت. او در کتاب «ترانه‌های خیام» که در سال 1313 خورشیدی در دسترس عموم قرار گرفت به ۱۱۹ رباعی از حکیم نیشابور اشاره کرده است که به طور قطع توسط او سروده شده‌اند. در عین حال ۲۴ رباعی نیز در این کتاب آورده شده که تعلق آنها به خیام قطعی نیست اما به احتمال زیاد از آن او است.

تلاش بعدی در این زمینه در سال ۱۳۲۰ خورشیدی توسط «محمدعلی فروغی» و «قاسم غنی» انجام گرفت. در نسخه اختصاصی آنها از رباعیات خیام تعداد ۱۷۸ رباعی وجود دارد که ۶۶ قطعه از آنها به طور قطع از آن خیام دانسته شده و مبنای گزینش سایر دوبیتی‌ها بوده است. در سال ۱۳۳۶ خورشیدی احمد شاملو نیز نسخه اختصاصی خود از ترانه‌های خیام را ارائه داد و در آن ۱۲۵ قطعه از رباعیات منسوب به خیام را پذیرفتنی دانست. علی دشتی نیز هفت سال بعد یعنی در سال ۱۳۴۳ خورشیدی ۱۰۱ رباعی منتسب به خیام را برگزید و ۸۱ قطعه از آنها را به طور قطع سروده خیام دانست. به این ترتیب می‌توان تلاش افراد یاد شده برای تصحیح رباعیات خیام را به عنوان موضوع ساخت آثار نمایشی مد نظر قرار داد.

 

سوء تفاهم‌های موجود در مورد خیام

خیام را می‌توان مصداق بارز بیت مشهور مولانا در مثنوی معنوی یعنی «هر کسی از ظن خود شد یار من / از درون من نجست اسرار من» دانست. به بیان دقیق‌تر چه در زمان حیات و چه پس از مرگ او عده‌ای با استناد به رفتار یا گفته‌هایش دچار سوء تفاهم شده و برداشت خود از تفکرات حکیم نیشابور را به حساب حقیقت می‌گذاشتند و بر مبنای آن یک طرفه به قاضی می‌رفتند. با توجه به این حقیقت که خیام اهل خودنمایی نبود و به خلوت‌گزینی و گوشه‌گیری تمایل داشت، معمولا تلاش چندانی برای نشر دانسته‌های خود و تقسیم آن با دیگران نمی‌کرد. در واقع بخشی از آثار به جا مانده از او تنها به درخواست دیگران تالیف شدند و اگر این درخواست‌ها وجود نداشت شاید برخی از نوشته‌های حکیم نیشابور اصلا به رشته تحریر در نمی‌آمد. به عنوان مثال او رساله «فی الکون و التکلیف» که در آن به طور کامل در مورد فلسفه آفرینش، حکمت خلقت و وظیفه انسان در قبال خالق به بحث می‌پردازد را تنها به درخواست قاضی وقت فارس «ابو نصر محمد بن عبدالرحیم نسوی» نوشته است تا پاسخ کامل و جامعی برای پرسش‌های او در این زمینه باشد. رساله «سلسله الترتیب» نیز یکی دیگر از آثار مکتوب خیام در بحث فلسفه و حکمت به شمار می‌رود که بنا به درخواست دربار سلجوقی به رشته تحریر در آمد.

در مجموع یکی از عادت‌های خیام، که بسته به نظرهای مختلف می‌توان آن را خوب یا بد دانست، این بود که اصرار چندانی بر انتشار معلومات خود نداشت و تا کسی پرسشی مطرح نمی‌کرد سخنی از او نمی‌شنید و پی به عمق دانسته‌هایش نمی‌برد. این موضوع موجب شده بود تا عده‌ای با نادیده گرفتن خلق و خوی حکیم نیشابور او را به خساست در مورد تقسیم معلومات خود با دیگران متهم کنند. با این حال به هنگام مطرح شدن پرسش‌های مختلف علمی و فلسفی مشخص می‌شد که خساستی در کار نیست و حکیم نیشابور تا جایی که بتواند بحث را برای فرد پرسشگر باز خواهد کرد. شاهد این مدعا ماجرای پرسشی است که «ابو حامد غزالی» در یکی از جلسه‌های درس و بحث خصوصی خیام مطرح کرد. گفته می‌شود که او از خیام در مورد اجزاء فلک و برتری آنها بر یکدیگر پرسید و پاسخ مفصلی از حکیم نیشابور دریافت کرد؛ تا جایی که وقت اذان ظهر رسید و توضیح خیام همچنان ادامه داشت. با این حال غزالی و برخی از اطرافیان او برای شنیدن توضیحات کامل خیام صبر نکردند و با ذکر «جاء الحق و زهق الباطل»، به معنی حق آمد و باطل (خیام و اندیشه‌های او) نابود شد، مجلس را ترک گفتند.

در واقع حکیم نیشابور برای تقسیم معلومات خود با دیگران و انتشار آنها خساستی به خرج نمی‌داد، اما گوش شنوایی برای شنیدن این معلومات وجود نداشت و دانسته‌های او مطالبه نمی‌شد؛ یا اگر هم می‌شد درست و کامل شنیده نمی‌شد و به ثبت نمی‌رسید. حتی اطرافیان خیام زحمتی برای ثبت و ضبط کامل رباعیات او به خرج ندادند و دوبیتی‌های به جا مانده از آن دوران که توسط حجة الحق سروده شدند تنها آن دسته هستند که در آثار دیگران، آن هم حداقل یک قرن پس از مرگ سراینده دوبیتی‌ها، نقل شده‌اند. ترکیب موارد یاد شده با خلق و خوی خاص خیام و روحیه حساسی که داشت موجب کاهش انگیزه و رغبت او برای بیان معلوماتش می‌شد و صاحب معلومات را به مطرح کردن این پرسش وا می‌داشت که: «دقیقا به چه دلیل باید مکنونات ذهنی خود را با دیگران در میان گذاشت و اصولا فایده این کار چیست؟»

خیام در زمانه‌ای می‌زیست که اختلافات مذهبی به شدت در حال آمیخته شدن با سیاست بود و بحث‌های کلامی به تدریج جای خود را به جنگ‌های واقعی و عملی قدرت می‌داد. این موضوع میزان تحمل افراد صاحب نظر در بحث‌های کلامی را پایین آورده بود و نظرات مخالف با سلیقه گروه‌های مختلف مذهبی نظیر اشاعره، اهل اعتزال، اسماعیلیان (که از سوی مخالفان باطنی نامیده می‌شدند) و نظایر آن خیلی زود از جانب مخالفان پرقدرت و بانفوذ با انگ و افترا همراه می‌شد. جدال اسماعیلیان با حکومت سلجوقی موجب شده بود حتی افرادی مانند خواجه نظام‌الملک توسی که دستی در اشاعه علم و فرهنگ داشتند نیز مخالفان خود را با برچسب‌هایی مانند «باطنی»، «قرمطی» یا «دهری» بنوازند و با «کافر» نامیدن آنها سعی در ساکت کردنشان داشته باشند. حتی غزالی که بعدها در افکار، عقاید و نظرات خود اعتدال بیشتری پیشه کرد و به صوفی‌گری متمایل گردید نیز در بخشی از زندگی خود، یعنی همان زمان که خیام به شکل کاملا محدود و مختصر به درس و بحث مشغول بود، تمام حکیمان و طبیبان را کافر می‌پنداشت. با این حال حتی خود او نیز از برچسب بی‌دینی و بی ایمانی در امان نماند و سرانجام به تیغ افترا گرفتار آمد. مسلما در چنین شرایطی که بیان کردن نظر و عقیده بدون برچسب خوردن و تهمت شنیدن امکان‌پذیر نبود افراد درونگرایی مانند خیام بیش از پیش به گوشه‌نشینی و سکوت متمایل می‌شدند. به تصویر کشیدن این شرایط که منشاء ایجاد سوء تفاهم‌های فراوان بود خود می‌تواند منبع اقتباس مناسبی برای تولید آثار نمایشی باشد تا به مخاطب نشان دهد که باید از گذشته درس گرفت و اشتباهات هفت یا هشت قرن پیش را دوباره و صد باره تکرار نکرد.

 

سوء تفاهم‌هایی که حتی پس از مرگ نیز ادامه یافت

سوء تفاهم‌های رایج در مورد خیام، که بخش مهمی از آنها حاصل سوء تعبیر اشعار او بود، به دوران زندگی او محدود نشد و ترکش‌های آن حتی پس از مرگ حکیم نیشابور نیز به او اصابت نمود. حدود صد سال پس از مرگ خیام یکی از چهره‌های شاخص تصوف در ابتدای قرن هفتم هجری به نام «نجم‌الدین رازی» در کتاب مطرح خود «مرصادالعباد» با نقل دو رباعی از خیام به نکوهش او پرداخت و خیام را فاضلی نامید که تنها نزد نابینایان (افراد گمراه) به فضل و حکمت و کیاست مشهور است. او در کتاب خود با زبان شعر به رباعیات خیام پاسخ داد و او را اهل ضلالت دانست. از همین رو می‌توان قضاوت ژان باتیست نیکولا در مورد صوفی بودن خیام را نادرست دانست؛ چه اگر اینگونه بود یکی از چهره‌های شاخص و متعصب تصوف با چنین الفاظی او را نمی‌نواخت و به نکوهش او نمی‌پرداخت، آن هم در زمانی که سال‌ها از مرگ خیام می‌گذشت و دست او دیگر از دنیا کوتاه بود.

البته چنین سوء تفاهم‌هایی در دوران زندگی خیام نیز وجود داشت و حتی در مواقعی برای او ایجاد دردسر کرد. به نظر می‌رسد بازار لعن و نکوهش افکار و نظرات خیام، که بخشی از آنها در اشعار او نمود می‌یافت، در نیمه دوم عمر او حسابی داغ بوده است؛ تا جایی که حکیم نیشابور برای گریز از سرنوشتی مشابه با «حسین بن منصور حلاج» به سفر حج رفت تا به دیگران ثابت کند اتهامات و افتراهایی که بر علیه او مطرح می‌شود صحت ندارد و چیزی جز سوء تفاهم نیست. در کتاب «اخبار العلماء باخبار الحکماء» نوشته «علی بن یوسف قفطی» که در آن به سرگذشت برخی از فیلسوفان و دانشمندان دوران سلجوقی اشاره شده، از اشعار خیام نیز سخن به میان آمده و آنها را اسرار ناپاک و حاصل کدورت باطن شاعر توصیف کرده است. در این کتاب آمده است که مردم مکنونات ذهن خیام را نمایان ساختند و او از ترس کشته شدن، عنان زبان و قلم خود را باز کشید و به سفر حج رفت.

در واقع از شواهد امر بر می‌آید که در آن زمان نیز کلمه «مردم» مصادره به مطلوب می‌شد و از تهمت و انگ برای ساکت کردن افرادی که افکار و نظراتی مخالف با دیگران داشتند استفاده می‌گردید؛ همچنین با ایجاد سوء تفاهم و تلقین افکار و نظرات اشتباه به مردم، هر سخن متفاوتی از سوی مخالفان به کفرگویی تعبیر می‌شد. متاسفانه جو مسموم ایجاد شده در مورد خیام، که ریشه در ظاهربینی و توجه نکردن به باطن و مفهوم اشعار و نوع جهان‌بینی او داشت، تا قرن‌ها پس از مرگ حکیم نیشابور همچنان باقی ماند و به نسل‌های بعدی نیز سرایت کرد.

در کتاب «با کاروان حله» نوشته «عبدالحسین زرین‌کوب» شرح مختصری در مورد ترکش‌های ناشی از این جوسازی ارائه شده و نویسنده به نظر منفی پدر و مادربزرگ خود در مورد خیام، که ریشه در همین سوء تفاهم‌های یاد شده دارد، اشاره کرده است. جالب است که هیچ کدام از آنها رباعیات خیام را نشنیده‌اند و مادربزرگ پس از شنیدن تعدادی از اشعار حکیم نیشابور از زبان نوه خود از آنها لذت می‌برد؛ با این حال از آنجا که ذهن او توسط تلقینات بی‌اساس ناشی از افکار پوسیده نسبت به خیام مخدوش است، بدبینی او نسبت به سراینده اشعاری که نظرش را به خود جلب کرده‌اند تغییر نمی‌کند. در این کتاب همچنین توصیفات و تصاویر (تصویرسازی با کلمه) جالبی در مورد نخستین ارتباط یک نوجوان کم سن و سال و مشتاق به مطالعه با اشعار خیام ارائه شده است که می‌توان از آنها برای تولید آثار نمایشی استفاده کرد. این تصاویر اثبات کننده این حقیقت هستند که مطالعه هر شعر یا داستان مشهوری، هر چقدر هم که ارزشمند و خواندنی باشد، تنها برای سن و سال معینی مناسب است و آشنایی زودهنگام یا دیرهنگام با آن شاید نتواند تاثیر لازم را بر خواننده بگذارد.

 

طرز تفکر خیام

در رباعیات خیام می‌توان بخشی از طرز تفکر سراینده و جهان‌بینی او را مشاهده کرد. در این دوبیتی‌ها نوعی واقع‌بینی و واقع‌گرایی احساس می‌شود که گاه عده‌ای آن را به یاس و بدبینی تعبیر کرده‌اند. اما آنچه در اشعار او می‌بینیم نه ناامیدی یا بدبینی که جدیت و نداشتن تعارف است؛ جدیتی که در بسیاری از شخصیت‌های علمی می‌توان نظیر آن را مشاهده کرد. او برخلاف بسیاری از شاعران زمان خود که شاعری شغلشان محسوب می‌شد شعر را تنها به عنوان ابزاری برای بیان فلسفه شخصی و ابراز جهان‌بینی خود برگزیده بود. از همین رو نشانی از شاعرپیشگی و احساسات‌گرایی (سانتی‌مانتالیسم) در رباعیات او به چشم نمی‌خورد و سروده‌هایش گاه به مذاق کسانی که بیش از هر چیز بازی با کلمات و عاشق‌پیشگی نمایشی را در نظم می‌پسندند چندان خوش نمی‌آید.

از سوی دیگر انتخاب قالب رباعی تفننی بودن سرودن شعر توسط حکیم نیشابور را ثابت می‌کند. از او شعری در قالب دیگر به یادگار نمانده و به نظر می‌رسد در طول زندگی خود تنها در همین قالب شعر سروده است. در واقع او مجال و حوصله‌ای برای سرودن اشعار بلند نداشت. در اشعار او لفاظی و بازی با کلمات را شاهد نیستیم و مفاهیم اغلب به شکل صریح بیان شده‌اند؛ مفاهیمی که در آنها نشانی از صوفی‌گری یا تعلق خاطر به قلندر مابی و خرقه‌پوشی به چشم نمی‌خورد. این در حالی است که گاه عده‌ای به اشتباه او  را در قامت عارف به تصویر کشیده‌اند و از او تصوراتی مشابه با اهل تصوف داشته‌اند. چنین تصویری در مورد عطار نیشابوری صدق می‌کند اما در مورد خیام نیشابوری صادق نیست و نشان از شناخت نادرست شخصیت و افکار او دارد. اشعار خیام بر شخصیت علمی، منطقی، جدی، واقع‌بین، و بدون تعارف او مهر تایید می‌زند. او فردی بود که اکثر پدیده‌ها را از پنجره علم مشاهده می‌کرد و تنها در جستجوی یافتن دلیل و منطق بود و اعتقاد چندانی به خرق عادت نداشت. اشعار او را باید با عینک واقع بینی از نظر گذراند و عینک بدبینی را دور انداخت.

سال گذشته هنگامی که محصول جدید دیزنی و پیکسار یعنی فیلم انیمیشن «روح» یا «Soul» به کارگردانی «پیتر داکتر» اکران شد به شدت مورد توجه مخاطبان سینما در بسیاری از نقاط جهان از جمله ایران قرار گرفت. پس از مشاهده این فیلم بسیاری از کاربران فضای مجازی در مورد مسائلی نظیر «سخت نگرفتن زندگی» یا «غنیمت شمردن دم» یا «توجه به پدیده‌های به ظاهر بی‌اهمیت طبیعی نظیر سبزی برگ درختان یا رایحه خوش گل‌ها و عشق ورزیدن به آنها» صحبت می‌کردند و اشاره ظریف به این مسائل در فیلم روح را می‌ستودند. حال آنکه تمام موارد اشاره شده در این فیلم پیام‌های نهفته در دل اشعار خیام است که حدود نه قرن قبل به وضوح از سوی او بیان شده‌اند.

همان گونه که پیش‌تر در مطالب مناسبتی مربوط به گرامیداشت شخصیت‌های تاریخی دیگری نظیر ابوعلی سینا، سعدی و شیخ بهایی به آن اشاره شد علاوه بر زندگی این افراد می‌توان افکار و جهان‌بینی آنها را نیز به آثار نمایشی و تصویری تبدیل کرد. تبدیل افکار خیام به یک اثر تصویری هنرمندانه و تاثیرگذار یعنی همین کاری که سازندگان فیلم انیمیشن روح آن را انجام داده‌اند و ما به ندرت آن را انجام می‌دهیم.

یکی از دلایل اصلی شهرت یافتن خیام نزد جهانیان پس از ترجمه اشعار او به سایر زبان‌ها این است که پیام و مفاهیم موجود در سروده‌هایش جهانی است و از همین رو بسیاری از مردم جهان در مناطق مختلف دنیا می‌توانند به راحتی با آن ارتباط برقرار کنند. خصلتی که در بسیاری از آثار فرهنگی و هنری ما، به خصوص در دوران معاصر، مشاهده می‌شود بومی بودن بیش از اندازه آنها است؛ به این معنی که پیام و مفاهیم موجود در این آثار جذابیتی برای مخاطب جهانی ندارد یا از سوی او قابل درک یا پذیرش نیست. از همین رو باید آن دسته از آثار هنری داخلی که مانند ترانه‌های خیام از مخاطب جهانی برخوردارند را بیشتر جدی بگیریم و در ترویج پیام آنها در قالب‌های جدید، با شیوه‌ای کاملا ظریف و زیبا، کوشش بیشتری به خرج دهیم.

 

افسانه‌های ساخته شده در مورد خیام

در مورد خیام نیز مانند بسیاری از شخصیت‌های برجسته و صاحب‌نام قدیمی ایران افسانه‌ها و قصه‌های مختلفی وجود دارد که به طور عمده ریشه در واقعیت ندارند و از تخیل و داستان‌پردازی سرچشمه می‌گیرند. یکی از این داستان‌ها با نام «سه یار دبستانی» شناخته می‌شود و به هم‌کلاسی بودن سه شخصیت سرشناس دوران سلجوقی یعنی خواجه نظام‌الملک توسی، حسن صباح و خیام اشاره دارد. بر طبق این داستان سه فرد یاد شده در دوران کودکی با یکدیگر هم‌کلاس بودند و تحت آموزش «امام موفق» قرار داشتند؛ آموزگار کارکشته و صاحب‌نامی که تمام شاگردانش در نهایت به مدارج بالا دست می‌یافتند. سه یار دبستانی در دوران تحصیل با یکدیگر عهد می‌کنند که اگر یکی از آنها در بزرگسالی به موفقیت چشمگیری دست یافت و به مقام و مرتبه‌ای رسید دست دو تن دیگر را نیز بگیرد و به آنها یاری رساند. بر این اساس هنگامی که خواجه نظام‌الملک توسی به وزارت دربار سلجوقی می‌رسد ابتدا حسن صباح را نزد پادشاه می‌برد و سپس پیشنهاد فرمانروایی بر نیشابور را به دوست دیگر خود خیام می‌دهد. اما خیام که میانه‌ای با سیاست ندارد و خدمت به پادشاه را نمی‌پسندد پیشنهاد دوست خود را نمی‌پذیرد. خواجه نظام‌الملک نیز مقرری ماهانه‌ای برای او در نظر می‌گیرد تا در نیشابور به ستاره‌شناسی مشغول شود. با این حال پس از مرگ او این مقرری ماهانه قطع شد.

در ادامه این داستان آورده شده است که پس از مدتی میان خواجه نظام‌الملک و حسن صباح اختلاف و کدورت جدی پیش آمد و با دسیسه نظام‌الملک پادشاه حسن صباح را از مقام درباری خود عزل کرد. او نیز قسم خورد از دوست و هم‌کلاسی سابق خود انتقام بگیرد و مدتی بعد خواجه نظام‌الملک را به قتل رساند. با وجود اینکه داستان سه یار دبستانی جذاب به نظر می‌رسد اما پایه و اساس واقعی ندارد. اگرچه خیام و حسن صباح تقریبا همسن و سال بودند و هم‌کلاسی بودن آنها امر غیر ممکنی نیست اما اختلاف سنی آنها با خواجه نظام‌الملک توسی قابل توجه است و نمی‌توانستند در دوران کودکی با او هم‌کلاس باشند. در واقع سن و سال نظام‌الملک به گونه‌ای است که در زمان کودکی حسن صباح و خیام تنها می‌توانست معلم آنها باشد. با نگاهی به زندگی این سه تن در می‌یابیم که آنها افکار کاملا متفاوتی داشتند و در واقعیت دوستی و نزدیکی چندانی میانشان وجود نداشت. ماجرای مرگ نظام‌الملک نیز اگرچه به اسماعیلیان و هواداران حسن صباح نسبت داده شده است اما به نظر می‌رسد با نقشه و توطئه همسر ملکشاه سلجوقی یعنی ترکان خاتون انجام گرفته باشد. او که نظام‌الملک را مانع بزرگی بر سر راه پادشاهی فرزندش محمود می‌دید او را از سر راه برداشت تا پس از مرگ ملکشاه کسی نتواند مشکلی برای ولیعهد جوان ایجاد کند؛ پس از آن نیز گناه قتل وزیر دربار را به گردن اسماعیلیان انداخت.

با وجود آنکه داستان سه یار دبستانی غیر واقعی است اما ریشه‌هایی از واقعیت در آن مشاهده می‌شود. از شواهد امر بر می‌آید ارتباط دوستانه و نزدیکی که در این داستان میان خواجه نظام‌الملک و خیام وجود دارد ارتباطی است که در واقعیت میان «عمیدالملک کندری» و «علی بن حسن باخزری» وجود داشت. کندری که وزیر نخستین پادشاه سلجوقی یعنی «طغرل بیک» بود از دیرباز با باخزری حشر و نشر داشت و پس از ورود به دربار سلجوقی شرایطی را فراهم آورد تا دوست قدیمی خود بتواند به عنوان کاتب دربار به خدمت پادشاه در آید. از عمیدالملک کندری به عنوان وزیری کاردان و باکفایت یاد شده است. درایت، نفوذ و قدرت او موجب شده بود تا خواجه نظام‌الملک توسی شانسی برای خود به عنوان وزیر پرنفوذ دربار سلجوقی متصور نباشد. از همین رو با دسیسه‌ای که چید کندری را به طرز فجیعی به قتل رساند و خود جای او را در دربار سلجوقی گرفت. در واقع ماجرای اختلاف خواجه نظام‌الملک توسی با حسن صباح در داستان سه یار دبستانی ریشه در اختلاف واقعی او با کندری دارد.

به هر حال با وجود غیر واقعی بودن این داستان همچنان امکان استفاده از آن به عنوان منبع اقتباس آثار نمایشی وجود دارد. دلیل اصلی این امر جذابیت ذاتی داستان سه یار دبستانی است که در بطن خود به تبدیل شدن رفاقت‌های قدیمی به دشمنی‌های جدید در اثر قدرت‌طلبی و منفعت‌جویی اشاره دارد. علاوه بر حفظ شخصیت‌های اصلی این داستان (که در عمل از تعهد نمایش اقتباسی به واقعیت و رخدادهای تاریخی می‌کاهد) می‌توان به جای سه شخصیت واقعی ماجرای مذکور سه شخصیت خیالی را جایگزین کرد و داستان سه یار دبستانی را در دوران سلجوقی یا هر سلسله دیگری به آثار نمایشی پرکشش تبدیل نمود.

یکی دیگر از داستان‌های نسبت داده شده به خیام ماجرای حضور او در کنار ابوعلی سینا به عنوان شاگرد است. این داستان نیز واقعی به نظر نمی‌رسد و از نظر زمانی و مکانی با دوران حیات ابوعلی سینا همخوانی چندانی ندارد. احتمالا منشاء پیدایش این داستان رساله «فی الکون و التکلیف» است که در سطور پیشین متن پیش رو توضیحاتی در مورد آن داده شد. در این رساله خیام از ابوعلی سینا به عنوان معلم خود یاد کرده است. با این حال نکوداشت نام ابوعلی سینا در رساله یاد شده به معنی شاگردی کردن خیام در محضر او نیست. حکیم نیشابور ابوعلی سینا را به عنوان یک الگو می‌نگریست و در زندگی خود برخی از روش‌های او را دنبال می‌کرد. در واقع موضوعاتی که خیام به آنها توجه نشان می‌داد کم و بیش همان موضوعاتی بود که ابوعلی سینا پیش‌تر به آنها توجه کرده بود. البته میان آن دو تفاوت‌های قابل توجهی از نظر جهان‌بینی مشاهده می‌شود و فلسفه یونانی و گاه حکمت خسروانی در افکار و اندیشه‌های خیام نمود و بازتاب بیشتری دارد. او نیز مانند ابوعلی سینا دستی در علم طب داشت و کم و بیش با این علم آشنا بود. هر چند به نظر نمی‌رسد که در این علم به پیشرفت‌هایی هم‌تراز با شیخ‌الرئیس رسیده باشد. درست همان گونه که ابن سینا در زمینه ریاضی و ستاره‌شناسی یا حتی شعر در حد خیام پیش نرفت و به اندازه او دستاورد نداشت.

برای اثبات میزان اشراف حکیم نیشابور به علم طب داستانی نقل شده است که به درمان بیماری فرزند ملکشاه سلجوقی توسط او اشاره دارد. گفته می‌شود که خیام بیماری آبله سلطان سنجر در دوران کودکی را شفا داد. این داستان نیز فارغ از واقعی یا غیر واقعی بودن از جذابیت لازم برای تبدیل به آثار نمایشی برخوردار است. همان گونه که در سطور پیشین این متن نیز به آن اشاره شد می‌توان چنین داستان‌هایی را، در صورت غیر واقعی و افسانه‌ بودن، با حضور شخصیت‌های خیالی آراست و آنها را به نمایش‌های اقتباسی آزاد تبدیل کرد.

حکایت دیگری که در مورد خیام نقل شده آن است که او در دوران حیات خود چندان در پی انتشار اشعارش نبود و دوبیتی‌های هنرمندانه‌ای که می‌سرود تنها در محافلی که دوستان و نزدیکان او در آن حاضر بودند خوانده می‌شد. گفته می‌شود که این اشعار پس از مرگ خیام توسط یکی از نوادگان او به نام «شاهپور اشهری» که از شاگردان ممتاز «ظهیر فاریابی» بود به شکل جدی پخش و منتشر گردید. این حکایت و داستان‌های مشابه با آن را نیز می‌توان به نمایش تبدیل کرد تا ابعاد مختلف زندگی حکیم نیشابور بیش از پیش در معرض دید عموم قرار گیرد.

 

آثار هنری بین‌المللی در مورد خیام

با توجه به شهرت جهانی خیام تا کنون آثار هنری فراوانی در گوشه و کنار دنیا بر اساس زندگی او ساخته شده است. از میان مهمترین نمونه‌های این آثار می‌توان به دو فیلم سینمایی «عمر خیام» و «نگهدار: افسانه عمر خیام» اشاره کرد که هر دو محصول سینمای آمریکا به شمار می‌روند.

فیلم سینمایی عمر خیام که در سال ۱۹۵۶ میلادی ساخته شد و یک سال بعد روی پرده سینما آمد یکی از آخرین فیلم‌های ساخته شده توسط کارگردان اهل آلمان «ویلیام دیترله» به شمار می‌رود. او که کارگردانی فیلم سینمایی «گوژپشت نتردام» محصول سال ۱۹۳۹ میلادی را در کارنامه دارد در فیلم عمر خیام بخشی از زندگی حکیم نیشابور را روایت کرده است. البته روایت این فیلم وابسته به تاریخ نیست و حوادث آن بر اساس داستان‌های تخیلی و افسانه‌های مرتبط با خیام ساخته شده است. در فیلم عمر خیام شخصیت حسن صباح حضور پررنگی دارد و به نوعی هماورد (آنتاگونیست) داستان محسوب می‌شود. او قصد دارد شاهزاده جوان یعنی پسر پادشاه را ترور کند و با این کار ضربه بزرگی به دشمنان خود وارد نماید. با این حال خیام به عنوان قهرمان داستان در برابر او قد علم می‌کند و جلوی نقشه‌های مخرب صباح را می‌گیرد. او در این فیلم دل در گرو دختر پادشاه دارد و برای حفاظت از خاندان سلطنتی دارای انگیزه‌های شخصی است.

فیلم نگهدار: افسانه عمر خیام نیز اتکا چندانی به واقعیت و رخدادهای تاریخی ندارد و نسخه‌ای از افسانه سه یار دبستانی را به عنوان هسته اصلی داستان برگزیده است. در این نسخه عاشقانه و رمانتیک خیام و حسن صباح به عنوان دو یار دبستانی شخصیت‌های اصلی و محوری داستان به شمار می‌روند و یار سوم یعنی خواجه نظام‌الملک نقش چندانی بر عهده ندارد. با توجه به اینکه فیلم نگهدار داستانی عاشقانه دارد و ماجرای عشق هم‌زمان خیام و حسن صباح به یک زن واحد، که زمینه‌ساز جدایی آنها از یکدیگر می‌شود، را روایت می‌کند، خیام در قامت همان شخصیت کلیشه‌ای رایج یعنی فردی بی‌خیال و خوشگذران که اوقات خود را به طور عمده صرف باده‌گساری و بزم می‌کند به تصویر کشیده شده است. فیلم نگهدار: افسانه عمر خیام در سال ۲۰۰۵ میلادی به دست یک کارگردان ایرانی به نام «کیوان مشایخ» ساخته شد و در آن تعدادی بازیگر ایرانی نیز حضور یافتند. انجام فیلمبرداری بخش‌هایی از این فیلم در ازبکستان موجب شد تا تعداد قابل توجهی از عوامل تولید آن را هنرمندان و اهالی این کشور تشکیل دهند.

شخصیت خیام علاوه بر سینما در تلویزیون نیز مورد توجه کارگردانان و نویسندگان جهانی قرار گرفته است. در سال ۲۰۱۲ میلادی یک سریال تلویزیونی هشت قسمتی به نام «سرگذشت عمر خیام» در کشور روسیه با حمایت مالی شهرداری مسکو ساخته شد. در این سریال که زمان هر قسمت آن حدود یک ساعت بود سرگذشت عمر خیام از کودکی تا مرگ به تصویر کشیده شد. کارگردانی این سریال بر عهده «بوریس توکارف» قرار داشت؛ او که در دهه هفتاد میلادی یکی از بازیگران پرکار در سینمای روسیه به شمار می‌رفت در ادامه به تهیه کنندگی و کارگردانی روی آورد و همراه با همسر خود «لودمیلا گلادونکو» یک شرکت فیلمسازی را در مسکو تاسیس کرد. سریال سرگذشت عمر خیام محصول مشترک شرکت فیلمسازی آنها با شهرداری مسکو به شمار می‌رود. از نکات جالب این سریال می‌توان به فیلمبرداری بخش‌هایی از آن در ایران اشاره کرد. در واقع قسمت‌های مربوط به دوران کودکی و کهنسالی خیام در این سریال به طور عمده در نیشابور و قم و قسمت‌های مربوط به جوانی او در تاجیکستان فیلمبرداری شد. برخی از بازیگران این سریال نظیر بازیگر نقش جوانی و کهنسالی خیام نیز ایرانی بودند. کارگردان این سریال یعنی بوریس توکارف یکی از علاقه‌مندان پر و پاقرص خیام است و با اشعار او در دوران دانشجویی خود آشنا شد.

پیش از این سریال کارگردان تونسی کهنه‌کاری به نام «شوقی الماجری» سریال «عمر خیام» را در سوریه و مصر ساخت. در این سریال که مراحل تولید آن در سال  ۲۰۰۲ میلادی تکمیل گردید نیز زندگی عمر خیام روایت شده است و بازیگران عرب چندین کشور نقش‌های مختلف آن را بر عهده داشتند.

شخصیت خیام علاوه بر سینما و تلویزیون در رمان و داستان نیز مورد استفاده قرار گرفته است. در سال ۱۹۸۸ میلادی یک نویسنده لبنانی – فرانسوی به نام «امین معلوف» رمانی به نام «سمرقند» نوشت که خیام نقش یکی از قهرمان اصلی آن را بر عهده داشت. در این رمان شاهد روایت سرگذشت روزنامه نگار آمریکایی جوانی به نام بنجامین عمر لوساژ هستیم که همراه با همسر خود در اوج جریان مشروطه به ایران می‌آید تا دست‌نوشته کمیاب و گران‌بهایی از خیام را بیابد. او در نهایت دست‌نوشته را می‌یابد اما هنگام بازگشت به آمریکا همراه با کشتی تایتانیک غرق می‌شود. در کنار سرگذشت او بخشی از سرگذشت خیام نیز به صورت موازی روایت می‌شود. در این کتاب سرگذشت خیام با افسانه‌هایی نظیر داستان سه یار دبستانی درآمیخته و رنگ و لعاب تخیل به خود گرفته است. همان گونه که به آن اشاره شد این افسانه به دلیل جذابیت بالایی که دارد منبع مناسبی برای اقتباس به شمار می‌رود. رمان سمرقند الگوی خوبی برای پیوند دادن رخدادهای مهم تاریخی (وقایع مشروطه یا غرق شدن کشتی تایتانیک) با افسانه (روابط عاشقانه خیام با جهان شاعر زن دربار یا ستیز و کلنجار مداوم او با حسن صباح) در قالب یک داستان است؛ الگویی که می‌تواند مورد توجه نویسندگان و نمایشنامه‌نویسان ایرانی قرار بگیرد. در سال ۲۰۱۶ میلادی سریال تلویزیونی بلندی به همین نام بر اساس رمان سمرقند در سی قسمت مجزا توسط هنرمندان لبنانی به نویسندگی «محمد البطوش» و کارگردانی «ایاد الخزور» ساخته شد و از چندین شبکه تلویزیونی عربی پخش گردید.

در رمان «گرگ دریا» اثر «جک لندن» که در سال  ۱۹۰۴ میلادی نوشته شده است نیز شاهد اشاره به خیام هستیم. شخصیت اصلی این رمان مرد جوان ثروتمندی به نام همفری ون ویدن است که هنگام سفر دریایی به دلیل غرق شدن کشتی مسافری خود توسط ملوانان کشتی شکاری مرموزی به نام شبح نجات پیدا می‌کند و اسیر ناخدای سنگدل این کشتی به نام ولف لارسن می‌شود. ناخدا که به دلیل نام و اخلاق خود به گرگ دریا مشهور است با ملوانان رفتار بدی دارد و کسانی که خواسته یا ناخواسته پا به عرشه کشتی او می‌گذارند را به اسارت می‌گیرد. او با ویدن نیز همین رفتار را در پیش می‌گیرد اما مرد جوان بالاخره موفق به فرار از چنگ ناخدای گرگ صفت می‌شود. گرگ دریا یا همان ولف لارسن با وجود سنگدلی و نداشتن تحصیلات آکادمیک بسیار به مطالعه علاقه دارد و با افرادی نظیر ویدن، که اطلاعات خوبی در زمینه ادبیات و فلسفه دارند، به بحث‌های مفصل ادبی می‌پردازد. در بحث‌های لارسن و ویدن علاوه بر چهره‌های شاخصی نظیر هربرت اسپنسر و ویلیام شکسپیر به حکیم عمر خیام نیز اشاره می‌شود. آنها در طول بحث‌های مفصل خود به این نتیجه می‌رسند که خیام زندگی را بر مرگ ترجیح می‌دهد و با تمام مشکلات و گرفتاری‌هایی که در زندگی وجود دارد آن را به مرگ نمی‌فروشد. این امر نشان از آن دارد که یک نویسنده آمریکایی مانند جک لندن خیام را بهتر از برخی ایرانیان شناخته و در شرایطی که گروهی از هموطنان حکیم نیشابور اشعار او را مرگ طلب و یاس آلود می‌خوانند، به درک صحیح‌تر و سازنده‌تری از این دوبیتی‌ها دست یافته است.

دنیای نمایش یکی دیگر از حوزه‌های آشنای هنر در جهان به شمار می‌رود که از حکیم عمر خیام پذیرایی کرده است. از میان شاخص‌ترین آثار نمایشی سال‌های گذشته که با تمرکز بر شخصیت خیام خلق شده‌اند می‌توان به نمایشنامه «رویای خیام» اثر «موریس بوشر» اشاره کرد. این شاعر و نمایشنامه‌نویس فرانسوی پس از به شهرت رسیدن خیام در اروپا نمایشنامه رویای خیام را در سال ۱۸۹۲ میلادی به رشته تحریر در آورد و خودش آن را به روی صحنه برد. این نمایش پس از آن بارها اجرا شد و مورد توجه مخاطبان تئاتر قرار گرفت.

 

آثار هنری ایرانی در مورد خیام

در زادگاه حکیم نیشابور یعنی ایران نیز هرازگاه شاهد تولید آثاری بر اساس شخصیت او بوده‌ایم. البته تاکنون سریال بلند تلویزیونی یا فیلم سینمایی خاصی بر اساس جزئیات زندگی، افکار و اندیشه‌های خیام یا حتی افسانه‌های مربوط به او ساخته نشده و پرداختن به حکیم نیشابور تنها به تعدادی مستند و فیلم کوتاه محدود شده است. در بین آنها می‌توان از فیلم تجربی و پنج دقیقه‌ای «خیام» به کارگردانی محمد شیروانی سخن به میان آورد. این فیلم کوتاه نخستین بار روز هشتم خرداد سال ۱۳۸۷ خورشیدی در مراسم اختتامیه جشنواره فیلم دانشجویی نهال به نمایش در آمد.

از میان نمایشنامه‌های رادیویی ساخته شده بر اساس خیام در طول سال‌های اخیر می‌توان به «هنگامه یار» نوشته «بهناز امینی» و کارگردانی «آشا محرابی» اشاره کرد. در این نمایش صوتی بخشی از زندگی حکیم نیشابور برای شنوندگان روایت می‌شود. نمایش رادیویی «هدیه» به نویسندگی «فاطمه حسن‌وند» و کارگردانی «مینو جبارزاده» اثر نمایشی دیگری است که با محوریت خیام ساخته شده است. در این نمایش داستان دختری روایت می‌شود که در روز تولد خود اشعار خیام را به عنوان هدیه دریافت می‌کند و پس از آن ماجراهایی را تجربه می‌نماید.

از میان آثار صحنه‌ای شاخصی که در سال‌های اخیر با اقتباس از شخصیت خیام ساخته شده‌اند نیز می‌توان نام «اپرای عروسکی خیام» را به میان آورد. این نمایش که به نویسندگی و کارگردانی بهروز غریب پور و به همت گروه نمایش عروسکی آران ساخته شده است نخستین بار در سال ۱۳۹۶ خورشیدی به روی صحنه آمد و پس از آن اجراهای مختلفی در سال‌های بعد داشت. در این نمایش دوران کهنسالی خیام به تصویر کشیده شده و به جای اشاره به تنش‌های مذهبی دوران حکیم نیشابور و تکفیرهای متعصبان آن زمان از رخدادهای جنگ جهانی دوم و تکفیر خیام توسط اسقف‌های مسیحی سخن به میان آمده است. شاید بتوان از این نمایش به عنوان شاخص‌ترین اثر نمایشی ایرانی مرتبط با خیام در دهه پایانی قرن چهاردهم خورشیدی یاد کرد.

در سال ۱۳۹۴ خورشیدی نمایشگاهی به نام «اسرار ازل، خیام و هنر امروز» برگزار شد که در آن سه نسل از هنرمندان ایرانی آثار مختلف خود را با موضوع عمر خیام عرضه کردند. تمرکز این نمایشگاه بر هنرهای تجسمی قرار داشت؛ با این حال آثاری در قالب ویدئوی نیز در آن به نمایش در آمد.

با توجه به جایگاه خیام در علم و ادب ایران پرداختن به او در آثار نمایشی ایرانی چه از نظر کمی و چه از دید کیفی اندک و ناکافی جلوه می‌کند. همان گونه که در بحث ترجمه رباعیات خیام به زبان‌های دیگر و تلاش برای تصحیح اشعار او خارجی‌ها پیشگام و پیشرو بودند، در بحث اقتباس از افکار و اندیشه‌های حکیم نیشابور نیز آنها دست بالا را دارند و تا کنون آثار نمایشی بیشتر و باکیفیت‌تری را در این زمینه تولید کرده‌اند. در واقع می‌توان گفت که در بحث اقتباس از آثار، دستاوردها و زندگی خیام نیز مانند بحث تصحیح و ترجمه اشعار او هموطنان حکیم نیشابور بیشتر نقش نظاره‌گر و دنباله‌رو را ایفا می‌کنند و عزم راسخی برای خط‌شکنی و پیشگام بودن از خود نشان نمی‌دهند.

 

منابع:

رباعیات حکیم خیام نیشابوری، به اهتمام محمدعلی فروغی و قاسم غنی، انتشارات عارف

ترانه‌های خیام نوشته صادق هدایت، نشر تدبیر

با کاروان حله نوشته عبدالحسین زرین کوب، انتشارات جاویدان




نظرات کاربران