ایران تئاتر به بهانه زادروز توران میرهادی بررسی می کند
ادبیات کودک و نوجوان گنج روز افزون اقتباس
ایران تئاتر – سید رضا حسینی: بیست و ششم خرداد ماه مصادف با سالروز تولد «توران میرهادی» است. با توجه به اینکه او تلاش فراوانی برای بخشیدن هویت به ادبیات کودک و نوجوان و ایجاد پیوند میان آن با هنر (از جمله هنرهای نمایشی) و بهرهگیری از این ترکیب در آموزش و پرورش کودکان انجام داده است، در مطلب پیش رو به اهمیت اقتباس از ادبیات برای خلق نمایشهای مرتبط با کودکان و نوجوانان خواهیم پرداخت.
توران میرهادی بخش مهمی از زندگی خود را صرف پیشرفت سیستم آموزشی کودکان و نوجوانان کرد. تلاش جدی او در این زمینه از نیمههای دهه سی خورشیدی آغاز شد. در این زمان او کودکستان فرهاد را تاسیس کرد که دو سال بعد یعنی در سال ۱۳۳۶ خورشیدی مدرسه ابتدایی فرهاد نیز به آن اضافه شد. ده سال پیش از تاسیس این کودکستان او برای تحصیل به اروپا رفته بود و پس از پنج سال حضور در فرانسه و اندوختن تجربیات فراوان در زمینه تعلیم و تربیت کودکان به ایران بازگشت.
کسانی که با سیر تحول ادبیات کودک و نوجوان در طول شصت سال اخیر آشنایی دارند احتمالا نام توران میرهادی را نیز شنیدهاند. البته او به اندازه فعالیتهایی که در طول زندگی خود برای ارتقا کیفیت زندگی کودکان و نوجوانان انجام داد شناخته شده نیست؛ تا جایی که بسیاری از معلمان جوان تا پیش از درگذشت میرهادی در سال ۱۳۹۵ خورشیدی حتی نام او را نیز نشنیده بودند. این در حالی است که او موسسه آموزشی فرهاد را به مدت ۲۵ سال اداره کرد و سوای آن سابقه طولانی و پرباری در بحث آموزش کودکان داشت. با توجه به اینکه هدف اصلی ما در مطلب پیش رو شرح کامل زندگی خانم میرهادی و پستی و بلندیهای مربوط به آن نیست (که کم هم نبودند و از اعدام همسر اول او پس از کودتای 28 مرداد تا مرگ کاوه پسرش در اثر سیل را در بر میگیرند)، در ادامه این متن تنها به آن بخش از تلاشهای او که با هنرهای نمایشی در ارتباط بود اشاره خواهد شد.
اعتقاد راسخ توران میرهادی به استفاده از هنر برای آموزش
تلاش مستمر توران میرهادی و همفکران و همکاران او برای بهبود کیفیت زندگی کودکان و نوجوانان بالاخره در دهه چهل میلادی تا حدی به بار نشست و به تاسیس نهادهای مختلف در این زمینه انجامید. در این دهه سازمانهای متعددی نظیر کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، کانون اصلاح و تربیت کودکان و نوجوانان و شورای کتاب کودک تاسیس شد که هدف اصلی از پیدایش مورد آخر بهبود کیفی ادبیات کودک و نوجوان و منابع مربوط به آن بود. توران میرهادی در تاسیس شورای کتاب کودک نقش مستقیم و اساسی داشت و سالها در این سازمان به فعالیت پرداخت. او بعدها در تدوین فرهنگنامه کودکان و نوجوانان نیز ایفای نقش کرد و گام مهم دیگری در جهت بهبود وضعیت فرهنگی کودکان و نوجوانان برداشت.
توران میرهادی در آغاز فعالیتهای مدرن خود برای دانش آموزان با جبار باغچهبان آشنا شد و در برههای از زمان برای تدوین منابع آموزشی کودکان با فرزندان او نیز همکاریهایی داشت. جبار باغچهبان اهمیت فراوانی به هنرهای نمایشی مختص به کودکان میداد و از تئاتر، به خصوص نمایشهای موزیکالی که خودش آنها را مینوشت و اجرا میکرد، برای آموزش و سرگرم کردن دانش آموزان کم سن و سال بهره میگرفت. آشنایی با روشهای آموزشی او موجب شد که توران میرهادی نیز ارزش و اهمیت زیادی برای استفاده از هنر در امر آموزش و پرورش کودکان قائل باشد. او معتقد بود که یکی از وظایف اصلی تعلیم و تربیت کودکان کشف و شکوفا کردن استعدادهای نهان آنها است. به همین دلیل تلاش میکرد شرایطی را فراهم کند که با استفاده از هنر بتوان استعدادها و قابلیتهای کشف نشده دانش آموزان را آشکار و شکوفا کرد. میرهادی به موسیقی علاقه فراوانی داشت و سعی میکرد از صدا و تصویر برای افزایش خلاقیت کودکان و میزان اعتماد به نفس آنها بهره بگیرد.
میزان توجه توران میرهادی به این موضوع سبب شد که در سال ۱۳۸۷ خورشیدی انجمن تئاتر کودک و نوجوان خانه تئاتر ایران نشان ویژه خود را به پاس نیم قرن فعالیت مستمر در زمینه ارتقا بخشیدن به کیفیت ادبیات کودک و نوجوان به او تقدیم کند. با این حال در طول سالیان اخیر کمتر دیده شده است که اهالی تئاتر، به خصوص فعالان تئاتر کودک و نوجوان، از همان ادبیاتی که خانم میرهادی سالها به کمک همکارانش برای حفظ و اعتلای آن کوشید به عنوان منبع اقتباس ساخت آثار نمایشی خود استفاده کنند.
دلایل غافل بودن هنرمندان تئاتر از اقتباس
در نخستین اقتباسهای نمایشی از آثار ادبی در طول تاریخ داستان این آثار کم و بیش به همان ترتیب که در کتاب بود روی صحنه جان میگرفت و چیزی به آن اضافه یا از آن کم نمیشد. پس از آن با پیشرفت تئاتر و اضافه شدن تکنیکهای جدید به این هنر شیوه انجام این کار تغییر کرد؛ به این معنی که آثار اقتباسی دیگر به صورت بی کم و کاست و کاملا مشابه با منبع اقتباس روی صحنه جان نمیگرفت و از شکل و شمایل نمایشی برخوردار میشد. به این ترتیب چگونگی تبدیل آثار ادبی به تولیدات نمایشی در طول زمان تغییر کرد و امر اقتباس معنی و مفهوم واقعی به خود گرفت.
متاسفانه این سیر تکاملی هرگز در تئاتر ما وجود نداشته و فرایند اقتباس هنرمندان ایرانی از آثار ادبی در هنرهای نمایشی نه در قالب یک مسیر پیوسته که به صورت پراکنده و گاه به گاه صورت گرفته است. علاوه بر آن شکل انجام این کار نیز اغلب به صورت بدوی بوده و شباهت چندانی به اقتباس نداشته است. در واقع نسبت آثار نمایشی اقتباس شده از ادبیات در تئاتر ایران به کل آثار نمایشی تولید شده در طول چند دهه اخیر بسیار ناچیز بوده است. این ویژگی تنها به تئاتر کودک و نوجوان محدود نمیشود و کل تئاتر ایران را در بر میگیرد.
یکی از دلایل این امر را میتوان در فقدان خلاقیت فعالان تئاتر، به خصوص نمایشنامهنویسان و کارگردانان، برای تبدیل آثار ادبی به آثار نمایشی در قالب اقتباس جستجو کرد. وقتی شاهد آن هستیم که در تئاتر ما فیلم سینمایی موزیکال و انگلیسی زبان «بینوایان» (که خود برگرفته از نمایشنامهای موزیکال است) به شکل بی کم و کاست به نمایشنامه فارسی تبدیل میشود و روی صحنه میآید، آشکارا بر این حقیقت مهر تایید خورده می شود که برخی از اهالی تئاتر ایران در گذر زمان به حاضری خوری عادت کردهاند و توان و حوصله چندانی برای اقتباس از ادبیات داستانی سرزمین خودشان یعنی ایران ندارند. آنها ترجیح میدهند به جای آنکه زحمت تبدیل داستانهای قدیمی ایرانی به نمایشنامههای جدید را متحمل شوند سراغ نمونههای از پیش آماده شده خارجی بروند و با زحمت بسیار کمتری آنها را با سر و صدا و تبلیغات فراوان روی صحنه ببرند. البته این ویژگی سوای تنبلی و فقدان استعداد و خلاقیت به نبود دانش کافی در هنرمندان ما برای شناخت صحیح امر اقتباس نیز مربوط میشود. در واقع بسیاری از آنها شناخت چندانی از امر اقتباس ندارند و برای این منظور آموزش کافی ندیدهاند.
نبود شناخت صحیح از امر اقتباس یا الهام از آثار ادبی در خلق نمایشنامه (یا حتی سایر فعالیتهای هنری) بسیاری از هنرمندان ایرانی، حتی آنهایی که در هنرهای نمایشی فعال نیستند، را به این نتیجه رسانده است که اقتباس چیزی جز کپیبرداری محض نیست. حتی بسیاری از آنها در طول دهههای اخیر از راه کپی کردن مو به موی سایر آثار هنری (به طور ویژه آثار هنری خارجی) به نان و نوایی رسیدهاند و برای خود اسم و رسمی دست و پا کردهاند. در دهههای گذشته که رسانههای ارتباط جمعی، به خصوص رسانههای اینترنتی و آنلاین، هنوز متولد نشده بود این افراد دوران بسیار خوشی را سپری میکردند و دور از نگاههای کنجکاو و نکتهبین اهل نظر تقلبهای خود را با برچسب اثر هنری بکر و آوانگارد به خورد دیگران میدادند. اما افزایش نفوذ اینترنت در میان مردم عادی به تدریج دست این افراد را رو و کارشان را سخت کرد. به عنوان مثال میتوان به آشکار شدن کپیبرداری آشکار یکی از نقاشان نام آشنای ایرانی از آثار هنرمندان خارجی در طول یکی دو سال اخیر اشاره کرد. علاوه بر او یکی از کارگردانان زن صاحبنام سینمای ایران نیز با روش مشابه آثار نقاشان خارجی را کپی میکرد و با آنها به نام خود نمایشگاه هنری برگزار مینمود. حتی مشخص شده است که کشیدن برخی از این تابلوهای تقلبی و تقلیدی کار او نیست و دیگران آنها را برایش میکشیدند. شاید اگر در دانشگاهها و موسسات آموزشی ما موضوع اقتباس به شکل جدی و علمی به هنرجویان آموزش داده میشد اکنون هنرمندان پیر و جوان ما میتوانستند درک بهتری از این موضوع داشته باشند و این امر مهم را با کپیبرداری و تقلب اشتباه نگیرند.
در واقع یکی از دلایل کم توجهی هنرمندان شرافتمند تئاتر به بحث اقتباس از آثار ادبی ریشه در درک نادرست آنها از این موضوع دارد. بسیاری از آنها اقتباس را با کپیبرداری و تقلید یکی میدانند و از همین رو اقبالی به انجام آن ندارند. آنها تصور میکنند اگر نمایشنامه خود را با اقتباس از آثار ادبی و با ذکر منبع اقتباس خلق کنند نتیجه نهایی دیگر متعلق به آنها نیست و اعتباری برایشان به همراه نخواهد آورد. به همین دلیل به جای استفاده از آثار ادبی به عنوان منبع اقتباس نمایشنامه خود و خلق یک اثر نمایشی محکم و قدرتمند در نهایت با اتکا به اندک داشتههایشان نمایشنامه متوسطی خلق میکنند که اگرچه متعلق به خودشان است اما معمولا از جذابیت و استحکام چندانی برخوردار نیست.
البته نباید تمام کاستیها را به گردن هنرمندان تئاتر انداخت و سایر شرایط تاثیرگذار بر کیفیت کار آنها را نادیده گرفت. در تئاتر، به خصوص تئاتر کودکان که به طور معمول نیاز به لباسهای خوش رنگ و لعاب، دکورهای زیبا و پرجزئیات و گاه نقابها و عروسکهای جذاب دارد، بحث بودجه و مسائل اقتصادی نقش مهمی ایفا میکند. در شرایطی که بخش قابل توجهی از این بودجه توسط دولت یا منابع نزدیک به دولت و نهادهای شبه دولتی تامین میشود و بخش خصوصی توان و نقش چندانی در تامین آن ندارد، خواه ناخواه وظیفه تامین محتوای این نمایشها یا دست کم توجه به کیفیت آنها نیز بر عهده دولت قرار خواهد گرفت. وظیفهای که در بسیاری از موارد درست انجام نمیشود.
در این میان فقدان نهاد یا اندیشکدهای که فعالیتهای آن به طور عمده بر بررسی متون ادبی کهن یا معاصر و شناخت تمام ظرفیتهای آنها برای اقتباس نمایشی متمرکز باشد به وضوح احساس میشود. به طور کل بحث اقتباس از آثار ادبی بحثی کاملا جدی، حساس و حرفهای است و نیاز به دانش و خلاقیت فراوان دارد. این امر در مورد نمایشهای رده سنی کودک و نوجوان به دلیل برخورداری آنها از مخاطبان حساستر اهمیت دوچندان مییابد؛ چرا که اصولا هر داستان یا شعری را نمیتوان به نمایش مناسبی برای مخاطبان این رده سنی تبدیل کرد. بنابراین باید نهاد یا اندیشکدهای وجود داشته باشد که اعضای آن بتوانند ظرفیتهای آثار شاخص ادبی ایران را به خوبی بشناسند و آنها را به نمایشنامههای تاثیرگذار برای اجرا روی صحنه تبدیل کنند؛ یا حداقل این ظرفیتها را به طور دقیق و مو به مو برای اهالی تئاتر تشریح نمایند تا آنها خودشان فرایند اقتباس از آثار ادبی را بر روی صحنه تکمیل کنند. مسلما تاسیس چنین نهادهایی نیاز به بودجه معین و کافی دارد که تامین آن از توان هنرمندان تئاتر خارج است. بنابراین نهادهای فرهنگی و هنری دولتی باید نقش خود را در این زمینه جدی بگیرند و به وظیفهای که در قبال بهبود کیفیت ادبیات و تئاتر دارند عمل کنند.
بیتوجهی به ظرفیتهای موجود برای اقتباس
با وجود آنکه فقدان نهادی برای برجسته ساختن ارزش آثار ادبی کهن و معاصر ایران برای اقتباس نمایشی کاملا احساس میشود، اما در برخی از اشعار و داستانهای معاصر که برای کودکان خلق شدهاند ظرفیتهای آشکاری برای اقتباس نمایشی دیده میشود که اغلب به طور کامل نادیده گرفته شده و هدر میروند؛ این در حالی است که شناسایی این ظرفیتها و استفاده از آنها برای خلق نمایشنامه کار چندان دشواری نیست و برای استخراج آنها نیاز چندانی به دانش بالا و اندیشکده حرفهای وجود ندارد. البته داشتن هوش و خلاقیت در این زمینه الزامی است.
به عنوان مثال میتوان به آثار «منوچهر احترامی» برای کودکان اشاره کرد که میتوان اغلب آنها را با کمترین تغییر به روی صحنه آورد. اکثر داستانهای خلق شده توسط او مختصر و مفید بوده و حالتی شعرگونه دارند. امری که کار تبدیل آنها به نمایشهای کودکانه موزیکال را بسیار آسان میسازد. علاوه بر آن دنیای کودکانه خلق شده توسط احترامی از قابلیت بسط و توسعه برخوردار است و میتوان آن را به گونه دلخواه گسترش داد.
به عنوان نمونه میتوان به محلی اشاره کرد که ماجراهای برخی از داستانهای خلق شده توسط او در آن رخ میدهد. این محل ده یا روستایی به نام «شلمرود» است که بسیاری از شخصیتهای این داستانها نظیر «حسنی» یا «فلفلی» در آن زندگی میکنند. با وجود آنکه در داستانهای احترامی جزئیات ده شلمرود چندان دقیق شرح داده نشده است و این ده در ظاهر به سایر روستاهای آشنای ایرانی در ادبیات معاصر کودک و نوجوان شباهت دارد، اما میتوان آن را در آثار نمایشی بسط و توسعه داد. به عنوان مثال میتوان با الهام از شخصیتهای منحصر به فرد ساکن ده شلمرود، که بسیاری از آنها حیوانات هستند، شخصیتهای جدیدی با خصلتهای امروزی خلق کرد که ماجراهای تازهای را در این ده تجربه میکنند. با این حال چنین ظرفیتهایی کمتر مورد توجه هنرمندان تئاتر قرار میگیرد و اغلب به طور کامل هدر میرود.
غاز بودن مرغ همسایه در امر اقتباس
شاید بتوان ادعا کرد که نگاه برخی از هنرمندان تئاتر به ادبیات ایران تا حدی آمیخته به تحقیر است و اهالی هنرهای نمایشی در مواردی از ضربالمثل «مرغ همسایه غاز است» پیروی میکنند. در سالهای گذشته شاهد اقتباسهایی از داستان «جک و لوبیای سحرآمیز» در خلق نمایشهای ایرانی مختص کودکان بودیم؛ آثاری با نام «حسنی و لوبیای سحرآمیز» که برخی از آنها تئاتر عروسکی بود. وجود چنین آثاری در تئاتر ایران ثابت میکند که هنرمندان ما چندان هم با بحث اقتباس از داستانهای کهن ناآشنا نیستند و میتوانند به طرز قابل قبولی قصههای فولکلور اروپایی را به نمایشنامههای بومی تبدیل کنند. بنابراین پرسشی که مطرح میشود این است که چرا این هنرمندان هیچ التفاتی به داستانهای کهن ایرانی ندارند و توجهشان اغلب به آن سوی آبها است؟
البته نظر داشتن به آثار ادبی شاخص آن سوی آب و تبدیل کردن آنها به نمایشهای جالب و سرگرم کننده برای کودکان به هیچ وجه کار بدی نیست و حتی امری پسندیده به شمار میرود. اما این کار در شرایطی انجام میشود که از آثاری نظیر جک و لوبیای سحرآمیز اقتباسهای نمایشی فراوانی در نقاط مختلف جهان وجود دارد؛ درحالی که منابع ادبی ایرانی و قصههای فولکلور بومی همچنان در حال خاک خوردن هستند و حتی در خانه نیز مورد اقتباس نمایشنامهنویسان قرار نمیگیرند. صمد بهرنگی در دوران کوتاه زندگی خود بخشی از قصههای فولکلور منطقه آذربایجان را برای کودکان بازگو کرد؛ قصههای کهنی که اغلب آنها از جذابیت قابل قبولی برخوردارند و ظرفیت بالایی برای تبدیل به آثار نمایشی کودکانه دارند. اما کمتر دیده شده است که این قصهها در کشور ما به نمایشنامههای رده سنی کودک و نوجوان تبدیل شود.
غاز بودن مرغ همسایه موجب شده است که برخی از فعالان نمایشهای عروسکی تلویزیونی به جای خلق شخصیتهای بکر به سراغ عروسکهای محبوب آن سوی آبها بروند و آنها را با زحمت و دردسر اندک و ایجاد تغییرات جزئی به شخصیتهای بومی تبدیل کنند. به عنوان مثال میتوان به مجموعه عروسکی «کوچه مروارید» اشاره کرد که حدود هفت سال قبل به عنوان مجموعه نمایشی مخصوص کودکان در شبکه نمایش خانگی توزیع شد و عروسک محبوب «جناب خان» نیز از دل آن بیرون آمد. این مجموعه (همراه با تمام شخصیتهای حاضر در آن از جمله جناب خان) به طور کامل از نمایش تلویزیونی آمریکایی «خیابان کنجد –Sesame Street» با قدمت بیش از نیم قرن کپیبرداری شده است.
عروسک «سنجد» نیز که در دهههای گذشته یکی از عروسکهای محبوب نمایشهای تلویزیونی کودکانه ایران به شمار میرفت و در برنامههایی نظیر «سنجد و بچههای این محله و آن محله» حضور داشت به طور کامل از نمایش تلویزیونی خیابان کنجد الگوبرداری شده است. البته در سنجد خصوصیات اقتباسی بیشتری نسبت به شخصیتهای برنامه کوچه مروارید از جمله جناب خان مشاهده میشود و نمیتوان او را تنها یک کپیبرداری صرف قلمداد کرد.
به هر حال تمام مواردی که در سطور پیشین متن پیش رو به آنها اشاره شد یعنی مواردی نظیر فقدان خلاقیت و عدم وجود دانش لازم برای اقتباس از ادبیات بومی در کنار تنبلی برخی از هنرمندان و عادت آنها به حاضری خوری و همچنین نبود نهاد یا اندیشکده حرفهای برای شناخت ظرفیتهای نمایشی آثار ادبی همگی دست به دست هم داده و موجب شده است که منابع ادبی ایرانی اقتباس برای خلق آثار نمایشی رده سنی کودک و نوجوان همچنان خاک بخورند و مرغ همسایه نیز تا مدت نامعلومی غاز باقی بماند.
دست بر قضا توران میرهادی توجه ویژهای به ادبیات بومی ایران داشت و همواره در جهت رشد کیفیت آن میکوشید. نظر او همیشه بر این بود که باید ظرفیتهای ادبیات بومی و ملی را شناخت و از آن در امر آموزش کودکان بهره جست. در واقع او با وجود تحصیل در اروپا (و آلمانی بودن مادرش) مغرب زمین را به عنوان قبلهگاه فرهنگی بیچون و چرا نمینگریست و بخشی مهمی از نگاهش معطوف به ظرفیتهای ادبی و هنری داخلی بود.
چراغهایی که به خانه رواست
بخش مهمی از خروجی تئاتر کودک و نوجوان ایران در رویدادهای هنری شناخته شدهای نظیر جشنواره نمایش عروسکی تهران مبارک قابل مشاهده است. همان گونه که در بررسی بخش صحنهای (مرور) هجدهمین جشنواره نمایش عروسکی تهران مبارک نیز به آن اشاره شد بسیاری از آثار حاضر در این جشنواره برای کودکان با وجود برخورداری از اجرای مناسب بازیگران یا عروسکگردانان محتوای چندان جالب و جذابی را به تصویر نمیکشیدند و از نظر درونمایه و داستان ضعیف و فقیر بودند. این در حالی است که اگر چنین آثاری با اقتباس ضعیف از ضعیفترین داستانهای کهن یا معاصر ایرانی ساخته میشد، باز هم از نظر داستان و محتوا غنیتر از نسخه کنونی به نظر میرسید. با این اوصاف عدم توجه به بحث اقتباس نمایشی از آثار ادبی بسیار عجیب جلوه میکند و دلیل آن محل پرسش است.
در پایان باید بار دیگر به این نکته اشاره شود که اقتباس از ادبیات داستانی سایر کشورها امر ناپسندی نیست. اما در شرایطی که ما بسیاری از قصههای کهن و ارزشمند خود را رها کردهایم و هیچ تلاشی برای تبدیل آنها به نمایشنامههای گیرا یا رمانهای امروزی جذاب به خرج نمیدهیم، اقتباس از ادبیات دیگران امری غیر ضروری است.
دیگران چگونه از سفره فرهنگ ایرانی روزی می گیرند !
برای توضیح بیشتر در این زمینه میتوان به تلاش ژاپنیها برای اقتباس از داستان ایرانی «امیر ارسلان نامدار» اشاره کرد. این تلاش در قالب مجموعه رمان پانزده جلدی «افسانه قهرمانی ارسلان» تعریف میشود که توسط نویسندهای به نام «یوشیکی تاماکا» با اقتباس از این داستان ایرانی به رشته تحریر در آمده است. در این مجموعه ارسلان در قالب نوجوانی خام به تصویر کشیده شده است که به تدریج راه سلحشوری و رسیدن به جاه و مقام را با کمک اطرافیان خود میپیماید. در طول دهه نود میلادی، در فاصله سالهای ۱۹۹۱ تا ۱۹۹۶ میلادی، یک مجموعه مانگا (داستان مصور ژاپنی) سیزده قسمتی با اقتباس از مجموعه رمان فانتزی افسانه قهرمانی ارسلان ساخته شد و نام این مجموعه را بیش از پیش بر سر زبانها انداخت. از سال ۲۰۱۳ میلادی تا کنون نیز شش جلد مانگا دیگر طراحی و به نسخههای پیشین اضافه شده است.
البته این تمام ماجرا نیست و از سال ۲۰۱۵ میلادی تا امروز دو مجموعه انیمه (انیمشین ژاپنی) با طول بیست و پنج قسمت و هشت قسمت نیز با اقتباس از رمان اقتباسی ارسلان ساخته شده است. به این لیست مفصل میتوان بازی کامپیوتری ساخته شده در سال 2015 میلادی بر اساس این مجموعه رمان را نیز اضافه کرد. این در حالی است که تنها اقتباس شاخص ما از داستان «امیر ارسلان نامدار» به فیلم سینمایی ساخته شده در سال ۱۳۴۵ خورشیدی به کارگردانی «اسماعیل کوشان» محدود میشود؛ از این جهت شاخص که اکنون عده معدودی از کسانی که این فیلم را در آن زمان یا بعدها دیدهاند، آن را تا حدی به یاد میآورند. سایر اقتباسهای انجام شده از داستان امیر ارسلان نامدار در کشور ما کاملا ناشناختهاند و کسی آنها را به خاطر نسپرده است. حدود یک سال پس از فیلم یاد شده سریال امیر ارسلان نامدار نیز به کارگردانی «پرویز کاردان» ساخته شد که همچنان به عنوان یکی از نخستین سریالهای ساخته و پخش شده از تلویزیون ایران شناخته میشود. افزون بر آن یک دهه قبل یعنی در سال 1334 خورشیدی نخستین اقتباس سینمایی از روی این داستان به کارگردانی «شاپور یاسمی» به روی پرده سینماهای ایران آمد. اقتباسهای اخیر نمایشی از داستان امیر ارسلان (چه در قالب نمایش صحنهای و چه نمایش رادیویی) که تعداد انگشت شماری دارند نیز به حدی ماندگار نبودهاند که در حال حاضر کسی نامشان را به خاطر سپرده باشد. این به آن معنی است که میزان تولیدات فرهنگی و هنری ساخته شده توسط ژاپنیها بر اساس داستان امیر ارسلان نامدار چندین برابر ما است؛ مایی که در عمل صاحبان اصلی این داستان محسوب میشویم و باید تا امروز آن را از فرط اقتباسهای متعدد ادبی و نمایشی خود بیمعنی و تکراری کرده بودیم. چنین حقیقتی اگر فاجعه نامیده نشود قطعا شرمآور و ناراحت کننده است.
هنوز تب دار یک گرایش غلط هستیم !
باید به این نکته توجه داشت که هنرمندان ژاپنی سالانه صدها محصول فرهنگی و هنری مختلف از قبیل اسباب بازی، نمایش، رمان، انیمه، مانگا، فیلم سینمایی و بازی کامپیوتری را بر اساس تاریخ و فرهنگ خود تولید کرده و در داخل این کشور یا در سطح جهان عرضه میکنند. در این میان گاه برای تنوع هم که شده به سراغ منابع اقتباس مختلف در سایر نقاط جهان میروند و با توجه به فرهنگ خود محصولات جدیدی بر اساس آنها میسازند. اما ما هنوز حتی بسیاری از منابع کهن داخلی خود را به خوبی نمیشناسیم؛ چه رسد به آنکه بخواهیم از آنها به عنوان منبع اقتباس اصلی برای ساخت آثار نمایشی استفاده کنیم. به همین دلیل خلق نمایشنامه بر مبنای ادبیات داستانی غیر بومی برای ما نوعی ناپرهیزی محسوب میشود و درازتر کردن پا از گلیم خود به شمار میرود. بنابراین بهتر است ابتدا از ظرفیتهای ناشناخته و کشف نشده بومی و داخلی برای خلق آثار نمایشی نوین استفاده کنیم و پس از رسیدن به حد اشباع به سراغ منابع غیر بومی برویم.