روایت اتابک نادری درباره آغاز یک حرکت
اداره برنامه های نمایشی اردبیل چگونه شکل گرفت ؟
ایران تئاتر _ اتابک نادری : در تابستان ۷۴ پایاننامهام را برای مقطع کارشناسی تئاتر در دانشکده هنر و معماری ارائه داده و برگشته بودم اردبیل. اردبیل آن روزها تازه از استان آذربایجان شرقی جدا شده بود و به عنوان یک استان جدیدالاحداث شاهد تحولات و تغییراتی بود.
تغییرات متنوع از از جمله اصلاح و ایجاد ساختارهای اداری و اجتماعیاش، اداره فرهنگ و ارشاد اردبیل تا قبل از استان شدن، به عنوان یک اداره شهرستان ، یک خانه فرهنگ در ساختمان استجاری برای فعالیتهای هنری و سینمای جوان داشت و یک کتابخانه عمومی در کنار باغ ملی (متاسفانه عمارت فعلی استانداری) و خود اداره هم در یک ساختمان اجارهای فعالیت میکرد و مجتمع فرهنگی هنری در خیابان مطهری که یک سالن نمایش حدودا ۲۰۰ نفری داشت (تالار بیضا) و کتابخانهای بزرگتر و دیگر اتاقهای بیشتر و تشکیلات و امکانات چشمگیری نداشت. حاج اکبر کروی (اکبر فرهیخته) رئیس اداره بودند که با استان شدن اردبیل، وزارتخانه حکم اداره کلی و مدیرکلی را برای ایشان صادر و اعلام کرد. از حق نگذریم ایشان هم اقدامات خوبی در دوران مدیریت شهرستان و تبدیلاش به استان داشتهاند از جمله تامین زمین و اعتبار لازم برای فراهم کردن زیرساختهای اساسی تشکیلات فرهنگی از جمله ساخت خود عمارت اداره کل فعلی و مجتمع فرهنگی هنری فدک در اردبیل و به تبع آن در شهرستانهای این استان جدیدالاحداث. بالاخره تا قبل از آن بافت اداری برای شهرستان تعریف شده بود و الان میبایست در سطح استان به فکر ایجاد نمایندگی ادارات فرهنگ و ارشاد و به تبع آن تقویت و راهاندازی کانونهای فرهنگی و هنری در شهرستانهای که پیشتر به عنوان بخش بودند و الان شهرستان شدهاند و...
این مفصلگویی برای آن بود که وضعیت آن روزهای اردبیل را تشریح کنم که اداره کل به عنوان متولی دولتی تشکیلات فرهنگی در استان شکل کاملی به خود نگرفته بود و هم نیروی انسانی لازم را نداشت و هم نیروی متخصص و کارشناس کم داشت و از سویی دیگر نهادهای فرهنگی و هنری موجود (اعم از هنرمندان و فعالان) و امکانات فرهنگی اردبیل برای تقویت و تعمیم یافتن از سطح محدودتر به گستره استانی دچار مشکل بودند.
در این شرایط مدیر کل وقت جناب کروی که با هم آشنایی قبلی داشتیم من را خواستند و گفتند تحصیلاتات تمام شده، برنامهات چیست؟ (آن روزها برنامه طنز تلویزیونی با نام «۳۹» به کارگردانی داریوش کاردان از شبکه دو پخش شده بود و در سریال «در پناه تو» بازی کرده بودم (ولی هنوز پخش نشده بود) همقطاران در این سریالها میگفتند کار بازیگری در تلویزیون را خوب شروع کردی، در تهران بمان و برو جلو...) من در جواب سؤال جناب فرهیخته گفتم، حاج آقا شما من را میشناسید. من از بچههای تئأتر اینجا بودم، دوست دارم به عنوان اولین کارشناس تئاتر بیایم اینجا و به زادگاهم خدمت کنم.
با نگاه همیشگیاش به سمت بیرون پنجره گفت، خب اتابک چی کار و از کجا میخواهی شروع کنی؟
گفتم: اجازه بدهید برم خونه برنامهای مدونتر و به صورت مکتوب بیاورم خدمتتان.
همانطور که از پنجره بیرون نگاه میکرد، گفت: منتظرم.
شب در سه صفحه با اهدافی چون :
• تقویت و انسجام فعالیتهای نمایشی
• ایجاد شوراهای قانونی و هنری لازم
• ایجاد آرشیو لباس و وسایل صحنه
• ایجاد دبیرخانه دائمی تیاتر استان برای ارتباط بیشتر با هنرمندان استان
• شناسایی هنرمندان جوان و تشکیل گروههای جدید در شهرستانها
• ترویج آموزش تاتر در شهرستان و سطح استان (که مهمترین انگیزه و هدفم برای برگشتن به اردبیل بود)
و... طرحی برای تاسیس اداره برنامههای نمایشی استان نوشتم و روز بعد یعنی ۲۱ تیرماه جناب مدیرکل طرح را خوانده و نخوانده موافقت کردند و به تنها معاون اداره جناب آقای نبیدوست دستور دادند از اتاقهای خالی طبقه همکف یک اتاق به من تحویل بدهند. اتاق کنار پله را به من دادند؛ واقعا خالی بود، یک میز کاری و چند صندلی نو داشت.
و عشق آسان نمود اول ولی ...
تا آن تاریخ دو دوره جشنواره استانی برگزار شده بود و دبیرخانهای نداشت فقط جناب محمد فردین رئیس دفتر مدیرکل که خودش از هنرمندان تئأتر بود در نصف کشوی یک فایل در دو پوشه مدارک را نگه داشته بود و کار دبیرخانه جشنواره را به خوبی انجام داده بودند.
دبیرخانه را به عنوان یک رکن اساسی و دائمی در طول سال تعریف و آموزش در شهرستانهای اردبیل را شروع کردم. مشگین شهر، گرمی، بیلهسوار پارسآباد و خلخال شهرهایی بودند که با کمک روسای ادارات آنجا دورههای خوبی را برای جوانان علاقهمند برگزار کردم. متنهای نمایشی را من انتخاب میکردم و با گروههای تازهنفس آن روزها تمرین میکردم تا برای شرکت در جشنواره استانی آماده شوند. آموزش و اجرا و تولید را در کنار هم انجام میدادیم و ثمرهایش درخشش استعدادهایی شد که تا امروز در صحنههای تئاتر استان میدرخشند. در همین ایام بود که مدیرکل به من خبر داد؛ وزیر وقت فرهنگ و ارشاد اسلامی (جناب میرسلیم) به اردبیل میآید و از من خواست هم یک گزارش خوب حاضر کنم و هم برای تبدیل وضعیت خودم از حقالزحمهای به رسمی درخواستی بنویسم.
من اصلا حتی قرارداد مکتوب هم نداشتم و به عشق ایجاد یک اتفاق و...کار میکردم که بعدها فهمیدم بیمه چیست و برایم بیمه هم رد نکرده بودند؛ بگذریم.
گزارش را حاضر کردم ولی به جای درخواست استخدام در هنگام بازدید وزیر از اداره و دیدار با کارکنان، از ایشان برای چاپ کتابم (سیر نمایش در اردبیل) مساعدت خواستم که ایشان هم با اختصاص کاغذ دولتی و سهمیه کمکم کرد تا تاریخ تئاتر و سینمای اردبیل منتشر شود. چند ماهی گذشت، زندهیاد مجید واحدیزاده به عنوان همکار اداره هنرهای نمایشی در اداره کل شروع به کار کرد و کمک حالم شد و کارها را جلو بردیم و...
یک سالونیم بعد در سال ۷۵ با رفتن اکبر کروی به عنوان رایزن فرهنگی جمهوری اسلامی ایران به باکو، جناب آقای محمدیاننامی مدیرکل جدید فرهنگ و ارشاد اسلامی شدند که به خاطر سلایق و علایق خاصی که ایشان داشتند ،نتوانستم با ایشان ادامه همکاری داشته باشم و از اداره برنامههای نمایشی اردبیل رفتم و تا الان بابت چند ماه کاری طلبکار هم ماندم چون قرارداد مکتوب نداشتیم؛ مدیرکل جدید هم از خداخواسته حقالزحمهام را نداد. من دلشکسته از اداره و اردبیل رفتم تا سال 79 که دوباره برای آغازی دیگر به اردبیل برگشتم.خدا بزرگ و روزیرسان بود و هست.
پی نوشت : بنا به پیشنهاد دوست عزیزم آقای عبدالعلی زاده که استوری تاسیس اداره برنامه های نمایشی را دیده بودند این چند خط را برای درج در حافظه تاریخی نوشتم.