در حال بارگذاری ...
...

دلنوشته امیر حسین الوند برای دو یار ازدست رفته

چه خوشبخت آنانکه با لبخندی بی ریا تمثیل می‌شوند

امیر حسین الوند فرزند مرحوم محمرضا الوند با انتشار دلنوشته ای به مناسبت فوت علی سلیمانی یاد این دو هنرمند سفر کرده را گرامی داشت.

به گزارش ایران تئاتر در این دلنوشته آمده است  :

یاد خنده هایت بخیر
هرجا که بود با صدای بلند بگو و بخندهایش می فهمیدی که آنجاست
خیلی بچه بودم که علی سلیمانی را شناختم
سالن اصلی تئاتر شهر بودیم
ماشین فلزی قرمز رنگی داشتم که در میانه ی چهار پنج سالگی در جیبم می‌گذاشتم و با خودم این طرف و آن طرف می بردم و گه گداری که خلوت می شد در دستم میگرفتم و با لمس کردنش و چند قیقاژ در هم و برهم کیفی می کردم.
مردی با پدرم می امد. دستی بر موهایم کشید و گفت" بیا برسون مارو مشتی! با ممرضا میریم مجیدیه! راهت میخوره یا نه!؟"
ماتم برده بود و به این فکر بودم که اصلا مجیدیه کجاست که بعدها وقتی بزرگتر شدم خودم را بر صندلی پژو 206 علی آقا دیدم که آهنگ را تا خرتناق زیاد کرده بود و سرش از پنجره بیرون بود و می‌گفت "مجیدیه دو نفر!" و پدرم از ته دل می‌خندید و با دست روی پیشانی اش میزد. حالا هروقت که از تئاتر شهر تا دانشگاه و تقاطع مطهری پیاده می روم همه  این چیزها را به چشم می بینم و احساس می کنم. اما نه پدری هست نه علی آقای سلیمانی یا همان علی سُلی از قول پدرم که بیاید و بخندد و با اشتیاق نابش همه چیز را به هم بتابد و برود و اما تئاتر هنوز هم  خنده هایشان را یادش هست و هنوز هم تهران یک جاست و آن هم مجیدیه است و تمام .

گاهی فکر می کنم که محمدرضا و علی سوار بر ماشین قرمز رنگ کودکی هایم دارند از مطهری تا قدس و دانشگاه را قیقاژ می‌روند و می‌خندند تا به مجیدیه برسند و این ماییم که مانده ایم در اثنای بی لبخند و بی دلخوشی و چه خوشبخت اند آنانکه با لبخند بی ریایشان تمثیل می‌شوند بر وجود.
یاد خنده هایتان بخیر