در حال بارگذاری ...
...

نگاهى به نمایش «شما خانمى با مانتو آبى ندیدید» نوشته و کار رحیم نوروزى

روزنامه ایران: پیمان شوقی مى گویند تئاتر آینه اجتماع پیرامون است و بازتاب کژ و راستى هاى زمانه. در عین حال فراموش نباید کرد که آینه زمانى خصلت واقعى خود را حفظ مى کند که سر و شکلش از کج و تاب هاى بى دلیل عارى باشد و مخاطب ...

روزنامه ایران:
پیمان شوقی

مى گویند تئاتر آینه اجتماع پیرامون است و بازتاب کژ و راستى هاى زمانه. در عین حال فراموش نباید کرد که آینه زمانى خصلت واقعى خود را حفظ مى کند که سر و شکلش از کج و تاب هاى بى دلیل عارى باشد و مخاطب را با ارائه چهره اى معوج و نادرست به اشتباه نیندازد. نگاهى که رحیم نوروزى در نمایش «شما خانمى ...» به اجتماع دور و بر انداخته هرچند تا حد زیادى با اشاره به چند خط مندرج در صفحه آخر بروشور نمایش قابل فهم است و به تماشاگر، گرا مى دهد ولى صرفنظر از این مسأله و با اشاره به این واقعیت که بالاخر هر هنرمندى در خلق اثرش منبع الهامى دارد و فرقى هم نمى کند که این منبع، چهره یک رهگذر اتفاقى باشد یا فرازهایى از یک متن کلاسیک، به این جمعبندى مى رسیم که میزان واقعى براى مواجه شدن با هر اثر و ارزیابى چند و چون آن، خود اثر است حتى فارغ از مدنظر قرار دادن شرایط خلق و یا خود خالق.
البته این درصورتى است که بخواهیم قضیه را جدى بگیریم و نخواهیم که ماجراى نقد و بررسى به یک مشت تعارف بى دلیل تبدیل شود وگرنه مى شود از هر اثرى، فرازهایى را استخراج کرد و مدعى کشف و شهود در قالب تکه جمله ها یا تکه هایى از کار بازیگران و هدایت کارگردان شد. ولى «رحیم نوروزى» در مقام یک بازیگر جوان و خوش آتیه هنوز آنقدر چنته پرى در مسیر اصلى اش دارد که مخاطب حضور او را در قامتى دیگر (مثلاً نمایشنامه نویس و کارگردان) جدى بگیرد و با در نظر گرفتن آن پس زمینه شناخت، به دنبال یافتن ظرفیت هاى تازه اى از شخصیت هنرى او باشد. طبعاً به همان میزان هم مشاهده عدم توفیق یا اشتباه کارى در ارائه این ظرفیت هاى تازه براى این مخاطب سخت است و با توجه به دو نمایشى که نوروزى در ظرف مدت نسبتاً کوتاهى (کمتر از نیم سال ) بر صحنه برده است این احتمال که او تلاشى جدى براى عوض کردن مسیر کارى یا دست کم افزودن زمینه تازه اى به فعالیت هاى هنرى اش آغاز کرده قوت مى گیرد و خواهیم گفت که چرا این دریافت ذهنى مى تواند زنگ خطرى باشد درخور اعتنا.
نمایش «شما خانمى ...» درصدد دراماتیزه کردن یک موقعیت اساساً «نیست انگار» به مدد بهره گرفتن از تابلوهایى از زندگى روزمره یا درست تر بگوییم موقعیت هاى ظاهراً عادى است که آدم هاى مدرن (یا درگیر میان تلقى هاى مدرنیته و سنت) در جوامع پیرامونى با آنها دست به گریبان اند و کارگردان کوشیده است با القاى تمهیداتى مثل فضاسازى حین ورود و خروج تماشاگران به سالن نمایش تأثیر این تابلوها را در ذهن او ماندگارتر کند.
تماشاگر پس از ورود به سالن با فضایى سرد و مرده مواجه مى شود: راهروى اصلى یک برج یا مجتمع بزرگ که شماره طبقه (۲۳) بر تعلق آن به دوران تاریخى ‎/ فلسفى خاصى صحه مى گذارد. در دل این فضاى مدرن آدمى سرگشته یکى از نیازهاى اصلى و بدوى انسان را فریاد مى کند: جفتش را مى جوید و او را با کلى ترین توصیفى که از یک آدم مى شود کرد (رنگ لباسش) به دیگران معرفى مى کند. جست وجوى او در طبقات مختلف جایى که نمى داند واقعاً کجاست و برخوردش با آدم هایى که در پشت ظاهر متفاوتشان چهره واحدى دارند (احمد مهران فر و هایده حسین زاده در نقش تمام زنان و مردانى که در طبقات در رفت و آمدند ظاهر مى شوند) سرانجام او را به آدمى در موقعیت داناى کل (آئیش) مى رساند که به نظر مى رسد عمرى در زندگى و در دستنوشته هایش به دنبال پاسخى براى همین پرسش اصلى گشته و جز مجالى براى دودکردن یک نخ سیگار اهدایى یکى از آدم هاى آثارش نیافته است. نکته اى که در بیان عملکرد نوروزى به عنوان نویسنده متن قابل اشاره است، چگونگى ترسیم این مسیر و تبیین چرایى آن و عطف توجه خاص به این مسأله است که اصلاً کل مسیر بیان گر چیست؟ آدم اصلى او «آقاى هومن» طبقه به طبقه ، پاى پیاده یا با آسانسور طول یک برج ادارى - تجارى را بالا وپایین مى رود و مدام با موقعیت هاى مهاجم مواجه مى شود: توهین، تحقیر، ضرب و شتم، تهدید و حتى برخوردهاى فیزیکى از طرف آدم هاى مختلفى که اغلب ناخواسته و براساس سوءتفاهم هاى لحظه اى رخ مى دهند و بهانه اى مى شود براى ترسیم ابعاد سوررئالیستى و کابوس وار دنیاى ذهنى نویسنده. منتها تضاد بى دلیل سمت و سوى این دنیا با لحن حاکم بر نمایش و دیالوگها، خصوصاً جاهایى که نویسنده براى غلبه بر کسالت هاى ناگزیر درام دست به دامان طنز کلامى و لهجه اى مى شود تعادل و تقارنى را که نیاز اصلى چنین نمایش هایى براى ساختار بخشیدن به نظام ایجابى ظاهراً پراکنده شان و انتقال انسجام درونمایه فکرى براى راه دادن مخاطب به محتواى مورد نظر است به هم مى زند. اینکه چرا باید در دل متنى که در کار تجسم مبناهاى متناظر مدرنیته با منش هاى سنت گرایانه است به لهجه آذرى یک نظافتچى یا تلقى هاى جنسى آدم ها از گشتن کسى به دنبال یک «خانم» بخندیم پرسشى است که پاسخ به آن مى تواند راهکار مناسبى براى کارهاى دیگر و متن هاى بعدى «نوروزى» باشد.
اما در اجرا نیز حضور سنگین احمد مهران فر و سیامک احصایى، چندان مجالى براى خودنمایى نوروزى در مقام کارگردان باقى نگذاشته است. مهران فر با قابلیت و نرمش فراوان طیف وسیع و متنوعى از تیپ هاى مختلف اجتماع را نمایش مى دهد و البته این فقط بخشى از قابلیتهاى آشناى اوست. با اهمیتى که متن به طنز و عمده کردن خنده سازى در موقعیت هاى اساساً غم انگیز و آزاردهنده مى دهد، مهران فر بار عمده متن را به دوش مى کشد و نگاه ها را خیره خود مى کند. تا آن حد که حتى حضور اندک اما مؤثر آئیش را بدیلى براى خود نمى بیند و آشکارا او را در سایه قرار مى دهد. در عین حال تمایل بى دلیل به شیرین کارى و برانگیختن خنده تماشاگران نیز گرایشى است که گاه به آن مجال مى دهد و عدم کنترل نوروزى بر این گرایش نیز نمره اى منفى در کارنامه کارگردانى اوست. طراحى صحنه و لباس سیامک احصایى نیز از چند جنبه قابل توجه است: صحنه او ضمن استفاده جالب توجه از امکانات طراحى وفنى دکور براى خلق میزانسن هاى کارگردان، بخشى از معناهاى فلسفى یا دستکم پرسش هاى محتوایى مطروحه در متن را نیز پوشش مى دهد. ایده فلش هایى که از زمین شروع شده، روى دیوار ادامه مى یابند و سرانجام در هوا رها مى شوند فى نفسه آنقدر جذاب هست که بخشى از ضعف هاى متن را بپوشاند و پراکندگى هاى آن را جهت دهند. رنگ هاى خنثى و ماتى که در دکور و لباسها به کار رفته اند ضمن کمک به ایجاد فضاى تخت و بى روح حاکم بر نمایش، موجب برجسته تر شدن و جه بصرى روپوش هاى آبى مى شود و بخش هاى ناگفته مانده دیگرى از نظام مورد نیاز متن را جبران مى کند.
شاید برجسته ترین وجه فنى و نتیجه حضور نوروزى در مقام کارگردان را بتوانیم در بازى هاى نمایش ببینیم. نوروزى در این بخش صرفنظر از همان میدان دادن هر از چند گاهى به شیرین نوازى هاى مهران فر، بى اشتباه ظاهر مى شود و چه در انتخاب بازیگران و چه در هدایتشان روى مرز باریک میان واقعگرایى و فراواقعگرایى توانا عمل مى کند. آنچه که در منبع الهام نوروزى با صفاتى چون گول زدن، مسخره کردن و سرانجام موهوم بودن در وصف مردم پرسه زن در جهان ذهنى او آمده به خوبى در بازى سازى ها نمود دارد و البته تأکید روى مجرد بودن فضا نیز به خوبى از طریق انتخاب بازیگرانى با قیافه هاى عادى و خالى از ویژگى هاى نظرگیر (خصوصاً در مورد بازیگر زن اثر، که به نوعى تکثیر نمونه حاضر در ذهن آدم اصلى نیز تلقى خواهد شد) لحاظ شده اند.
در مجموع، رحیم نوروزى در نمایش «شما خانمى با مانتو آبى ندیدید؟» نقطه اوجى به کارنامه گروه تئاتر امروز اضافه نمى کند و هرچند تماشاگر را کاملاً ناراضى از سالن بیرون نمى فرستد ولى لذتى را مخاطب از سابقه بازى هاى او دریاد دارد را در مقام نویسنده یا کارگردان تکرار نمى کند. شاید هم این سایه بلاتکلیفى حاکم بر شرایط اهالى تئاتر است که دارد دامن مخاطبان بالقوه و بالفعل آن را هم مى گیرد.