مرور سوژههای بکر برای ساخت آثار نمایشی از رویداد اشغال ایران توسط متفقین
تکرار مکرر تاریخ و فراموشی ملت ها
شباهت اشغال سریع بنادر جنوبی ایران توسط انگلیس با وضعیت امروز افغانستان
ایران تئاتر – سید رضا حسینی: روز سوم شهریور ماه مصادف با سالروز اشغال خاک ایران توسط ارتش متفقین در سال ۱۳۲۰ خورشیدی است. این رویداد با وجود اهمیت و ابعادی که از آن برخوردار است آن چنان که باید نزد نسل حاضر شناخته شده نیست. شاید یکی از دلایل این امر آن باشد که رویداد تاریخی اشغال ایران توسط متفقین یا همان ارتش دو کشور اشغتلگر اتحاد جماهیر شوروی و انگلیس تاکنون چندان مورد توجه فعالان هنرهای نمایشی و سینماگران قرار نگرفته و آثار باکیفیت پرشماری بر اساس آن ساخته نشده است.
در شهریور ماه سال گذشته به مرور سوژههایی برای ساخت آثار نمایشی از رویداد اشغال ایران توسط متفقین پرداختیم و تعدادی از حوادث مرتبط با این رخداد که میتوان بر اساس آنها اقدام به خلق نمایشنامه کرد روایت شد. با توجه به گستردگی این حوادث امسال نیز بر آن شدیم تا در سالروز اشغال ایران توسط متفقین به تعداد دیگری از آنها اشاره کنیم. یکی از دلایل انجام این کار برخی شباهتهای موجود میان این رویداد تاریخی با رخدادهایی است که همین امروز در خاک همسایه شرقی ما یعنی کشور افغانستان در حال به وقوع پیوستن است. سقوط ناگهانی حکومت افغانستان و افتادن زمام امور به دست طالبان، که گریز ارتش و نبود مقاومت نیروهای نظامی این کشور مقابل شبهنظامیان طالبان رخ داد، رخدادی که شباهت فراوانی با تصرف برقآسای بخشهای شمالی و جنوبی ایران توسط قوای متفقین در هشتاد سال قبل دارد. در سوم شهریور ماه سال ۱۳۲۰ خورشیدی ارتش ایران نیز مانند ارتش افغانستان امروز دچار غافلگیری شد و با کمترین مقاومت ممکن تسلیم قشون متفقین گردید. با این تفاوت که ارتش ایران با دستور فرماندهی اش در مقابل دشمن بیگانه صحنه را ترک گفت و ارتش افغانستان در نبود فرماندهی متمرکز میدان را به یک گروه داخلی واگذار کرد که سال ها بخش قابل توجهی از افغانستان را در اختیار گرفته بود.
نکته مهمی که هنرهای نمایشی می تواند در رفع آن بکوشد ، یادآوری تاریخ است . دولت انگلستان در تمام سال های پس از دوران استعماری تلاش می کند با حذف سند ها ، خاطره و تاریخ مقاومت و حتی عکس افرادی که در برابرش مقاومت کرده اند می کوشد خاطره جمعی جوامه ازجمله ایرانیان را از یادآوری خباثت و جنایت های خود دور کند و در این غفلت عمومی از طریق رسانه های خود در مقام نجات دهنده ظاهر شود.
پیشزمینههای سقوط
پیش از آنکه به مرور سوژههای نمایشی تازه بر اساس رویداد اشغال ایران توسط متفقین بپردازیم بد نیست مرور کوتاهی بر چگونگی سقوط کابل و افتادن زمام امور دولت افغانستان به دست طالبان داشته باشیم. مسلما پیشزمینههای این اتفاق سوژههای نمایشی فراوانی را در دل خود جای داده است که میتوان از وجود آنها برای خلق آثار نمایشی مختلف بهره گرفت.
آنچه بیش از همه راه را برای تسلط طالبان بر کل افغانستان هموار کرد امضای توافقنامه دوحه با این گروه توسط دولت آمریکا بود. در توافقنامه دوحه دولت آمریکا متعهد شد که ضامن خروج تمام نیروهای نظامی آمریکایی و ناتو از خاک افغانستان باشد، با این شرط که طالبان از فعالیت گروههای وابسته به القاعده در مناطق تحت کنترل خود جلوگیری کند. در واقع دولت آمریکا، که در آن زمان دونالد ترامپ رهبری آن را بر عهده داشت، در توافقنامه دوحه که در ماه فوریه سال ۲۰۲۰ میلادی آن را با طالبان به امضا رساند از این گروه که زمانی همکاری نزدیکی با القاعده داشت ، میخواست تعهد انجام کاری را بدهد که بسیار بعید به نظر میرسید.
توافقنامه دوحه به طالبان وجاهت جهانی بخشید و چهره اعضای آن را از قامت وابستگان به گروهی بنیادگرا به یک گروه سیاسی مهم و موثر در افغانستان تبدیل کرد. این امر بر اعتماد به نفس اعضای این گروه افزود و انگیزه آنها برای تسلط کامل بر افغانستان را افزایش داد. یکی از پیامدهای امضای توافقنامه دوحه آزادی پنج هزار زندانی وابسته به طالبان در قبال آزادی هزار زندانی وابسته به دولت افغانستان بود. حدود یک دهم از اسرای آزاد شده طالبان را افرادی تشکیل میدادند که سالها قبل در نقاط مختلف افغانستان عملیات نظامی متعددی انجام داده بودند و رسما جزو پیاده نظام خطشکن این گروه شبه نظامی به شمار میرفتند. آزادی این افراد و بازگشت آنها به میادین نبرد با دولت مرکزی موجب تقویت محسوس قوای طالبان شد.
پس از امضای توافقنامه دوحه سران طالبان برخلاف وعدههایی که داده بودند بر جنگافروزی در خاک افغانستان افزود و شروع به تسخیر ولایتهای مختلف این کشور کرد. هجوم طالبان به مناطق غیرنظامی در شرایطی صورت میگرفت که نیروهای نظامی خارجی حاضر در افغانستان به جای مقابله با آنها شروع به ترک خاک افغانستان کردند تا این پرسش بیش از پیش مطرح شود که اگر آنها قصد مقابله با طالبان را نداشتند پس به چه دلیل بیست سال در خاک افغانستان باقی ماندند؟به چه دلیل هزینه های گزافی از بودجه دولتی افغانستان را خرج یک ارتش پوشالی کردند؟
در ماه مه سال ۲۰۲۱ میلادی یعنی حدود سه ماه قبل نیروهای طالبان موفق به تسخیر پانزده ولسوالی و تصرف سد دهلا (دومین سد بزرگ افغانستان) شدند. در همان زمان نیروهای نظامی اسپانیا، سوئد، اسلوونی و پرتغال بدون آنکه کمترین کمکی به ارتش افغانستان بکنند خاک این کشور را ترک کردند. دو ماه بعد نوبت به نیروهای نظامی آلمان و ایتالیا رسید تا از افغانستان خارج شوند و سربازان آمریکایی نیز به حضور خود در فرودگاه نظامی بگرام پایان دادند. این در حالی بود که سرعت تسخیر ولایتهای مختلف افغانستان به دست طالبان به صورت تصاعدی افزایش مییافت.
پایان حمایت هوایی و لجستیکی نیروهای نظامی آمریکا از ارتش افغانستان در زمان اوج هجوم طالبان به ولایتهای مختلف این کشور روحیه سربازان افغان را به شدت کاهش داد و موجب تسلیم بسیاری از آنها در برابر مهاجمان طالب با انجام کمترین مقاومت شد. از سوی دیگر فرماندهان ارتشی نزدیک به رئیس جمهور افغانستان یعنی اشرف غنی را اغلب افراد فاسدی تشکیل میدادند که هیچ تلاشی برای مقاومت در برابر تهاجم طالبان نکردند. تمام این موارد در کنار فرار غیر موجه اشرف غنی از کابل موجبات سقوط ناگهانی این شهر و افتادن کنترل کامل آن به دست طالبان را فراهم آورد.
رخدادهایی که به آنها اشاره شد جزئیات فراوانی در دل خود جای دادهاند که میتوان بر اساس آنها صدها نمایشنامه خلق کرد؛ آثاری که در کمال تاسف اکثرشان تلخ و اندوهبار و سراسر افسوس خواهند بود. حال بهتر است به سراغ موضوع اصلی این مطلب یعنی اشغال ایران توسط متفقین و سوژههای نمایشی مربوط به آن برویم.
حمله به منطقه خورموسی و اشغال آن توسط ارتش انگلیس
در بامداد روز سوم شهریور ماه سال ۱۳۲۰ خورشیدی ارتش انگلیس از جنوب و ارتش اتحاد جماهیر شوروی از شمال وارد خاک ایران شدند و بدون وقفه به پیشروی خود در خاک کشور ما ادامه دادند. این تهاجم و اشغال به بهانه حضور مستشاران آلمانی در خاک ایران و سرباز زدن دولت و حکومت وقت از اخراج آنها انجام شد! بهانه ای واهی برای حمله به خاک کشوری که در جنگ رسما اعلام بی طرفی کرده بود. با این حال دلیل اصلی حمله به ایران چیز دیگری بود و متفقین سودای سود جستن از ذخایر زیرزمینی و موقعیت استراتژیک کشور ما را در سر میپروراند. انگلیس از یک سو قصد داشت به منابع نفتی ایران دست یابد و از سوی دیگر میخواست با استقرار در بنادر جنوبی ایران، که از طریق راه آهن سراسری به شمال کشور متصل بودند، به روسیه نیرو و تجهیزات نظامی ارسال کند و جبهه نبرد مقابل آلمان در خاک این کشور را تقویت نماید.
دلیل دیگر انگلیس برای حمله به ایران و اشغال بخشهای جنوبی آن ممانعت از ارتباط تنگاتنگ اقتصادی این کشور با آلمان بود. پیش از شروع جنگ جهانی دوم صادرات محصولات صنعتی، دارویی، شیمایی و انواع و اقسام ماشین آلات صنعتی هماره با انتقال فناوری از آلمان به ایران افزایش چشمگیری یافته بود و انگلیس بیم آن را داشت که روابط اقتصادی و سیاسی ایران و آلمان بیش از پیش تقویت شود. در واقع سیاستمداران انگلیسی نمیخواستند جز اتحاد جماهیر شوروی رقیب دیگری در ایران داشته باشند؛ از همین رو به هر قیمت ممکن از نفوذ کشورهای دیگر در ایران جلوگیری میکردند. مجموعه این عوامل سبب حمله به ایران و اشغال غیرقانونی و غیر اخلاقی خاک کشور ما توسط انگلیس و متحد نزدیکش در جنگ جهانی دوم یعنی اتحاد جماهیر شوروی به رغم اعلام بیطرفی ایران در جنگ شد.
تهاجم انگلیس به خاک ایران از منطقه خورموسی آغاز گردید و ابتدا با تصرف بندر خورموسی که در آن زمان به بندر شاهپور مشهور بود، و بعدها بندر امام خمینی نام گرفت، کلید خورد. نیروی دریایی انگلیس برای تصرف آبهای جنوبی ایران از وجود شانزده ناو جنگی استفاده کرد که برخی از آنها ناوهای استرالیایی بودند. خدمه این ناوها و سربازانی که پا به بنادر جنوبی ایران گذاشتند را نیز به طور عمده سربازان هندی تشکیل میدادند. شرح زیر و بم و جزئیات تهاجم ناوهای انگلیسی به سواحل جنوبی ایران ماده خام بسیار مناسبی برای خلق نمایشنامه محسوب میشود و میتوان از آن به منظور ساخت آثار نمایشی تاریخی بهره گرفت.
نقض قواعد رایج جهانی توسط ارتش انگلیس
ارتش انگلیس علاوه بر نقض بیطرفی ایران در جنگ جهانی دوم و اشغال آب و خاک این کشور موارد دیگری از قواعد رایج جهانی آن زمان را نیز نقض کرد. یکی از این موارد اصل پناهنده شدن کشتیهای تجاری بود. بر اساس این اصل پس از آغاز جنگ آن دسته از کشتیهای تجاری که به کشورهای طرفین درگیری تعلق داشتند در صورت پهلو گرفتن در یکی از بنادر کشورهای غیر درگیر، از این امکان برخوردار بودند که از آن کشور درخواست پناهندگی کنند. از همین رو پس از آغاز جنگ جهانی دوم پنج کشتی آلمانی و سه کشتی ایتالیایی پس از پهلو گرفتن در بندر خورموسی از ایران درخواست پناهندگی کردند تا بتوانند از آسیب رسیدن به این کشتیها جلوگیری نمایند و تا پایان جنگ تحت حمایت ایران (به عنوان یک کشور بیطرف) قرار بگیرند.
اما نیروی دریایی انگلیس پس از حمله به بندر خورموسی این قاعده جهانی را نقض کرد و علاوه بر ناوهای ایرانی به کشتیهای تجاری مذکور نیز حملهور شد. شکل پهلو گرفتن کشتیها در بندر خورموسی به این ترتیب بود که ناوهای انگلیسی پس از ورود به بندر در ابتدا با کشتیهای تجاری آلمانی مواجه میشدند. آنها توانستند سه کشتی آلمانی را به غنیمت بگیرند اما خدمه دو کشتی آلمانی دیگر برای آنکه فرصت سوء استفاده را به نیروی دریایی انگلیس ندهند، کشتیهای خود را منفجر کردند. این اتفاق برای کشتیهای تجاری ایتالیایی نیز رخ داد و خدمه آنها نیز اقدام به از بین بردن این کشتیها کردند.
علاوه بر کشتیهای یاد شده دو ناو ایرانی به نام شهباز و کرکس نیز در بندر خورموسی پهلو گرفته بودند. هنگامی که فرماندهان دو ناو یاد شده به این نتیجه رسیدند که با امکانات موجود هیچ امیدی برای نجات و حفظ بندر وجود ندارد تصمیم گرفتند این ناوها را از بین ببرند؛ با این حال به دلیل آنکه مواد منفجره لازم برای این کار را در اختیار نداشتند از نابودی ناوها باز ماندند. ناو شهباز و کرکس در نهایت توسط افسران نیروی دریایی انگلیس تصاحب شد و تا پایان جنگ جهانی دوم مورد استفاده آنها در نبردهای دریایی قرار گرفت. علاوه بر آن حوض شناور شش هزار تنی بندر خورموسی نیز توسط ارتش انگلیس مصادره گردید و برای استفاده متفقین به آفریقا منتقل شد. در واقع اعضای نیروی دریایی انگلیس در جریان تصرف بندر خورموسی مانند دزدان دریایی عمل کردند و اعمال غیرقانونی و غیراخلاقی متعددی را به صورت همزمان انجام دادند.
براساس سیاست دولت انگلستان در ایجاد فراموشی تاریخی دوران استعماری در حال حاضر بسیاری از این رخدادها به بوته فراموشی سپرده شده است و کمتر کسی از آنها یاد میکند. از همین رو میتوان با تبدیل این رخدادها به آثار نمایشی مختلف از فراموش شدنشان جلوگیری کرد.
مقاومت نیروهای نظامی حاضر در بندر خورموسی
هنگام هجوم غیر منتظره نیروی دریایی انگلیس به بندر خورموسی حدود ۱۴۰ ایرانی در این بندر حاضر بودند. اکثر این افراد تا حد امکان در برابر تهاجم قوای بیگانه مقاومت کردند و حتی تعدادی از آنها در جریان درگیری با سربازان انگلیسی و هندی کشته شدند. بنابر گواهی شاهدان عینی که تعدادی از آنها جزو کارکنان بندر بودند یکی از گروهبانان ایرانی حاضر در بندر خورموسی که اصالت آذری داشت و بر خلاف دستور دولت مرکزی مقاومت کرد و به تنهایی چندین سرباز هندی را از پا در آورد و در نهایت خود او نیز از شدت جراحات وارده جان باخت.
تهاجم و تعرض نیروی دریایی انگلیس به سواحل جنوبی ایران تنها به بندر خورموسی محدود نشد و به بنادر دیگری نظیر آبادان و خرمشهر نیز تسری یافت. در آبادان ناو پلنگ مورد هجوم انگلیسیها و هدف آتشبار توپخانه آنها قرار گرفت و در حین نابودی و غرق شدن بسیاری از خدمه آن نیز کشته شدند.
در میان افرادی که جان خود را برای محافظت از ناو پلنگ از دست دادند میتوان به ناخدا سوم حسن میلانیان، ناوبان یکم مهدی ریاضی و ناوبان یکم حسن کهنمویی اشاره کرد. ناوبان یکم ریاضی و کهنمویی در اثر گلولهباران ناو پلنگ توسط ناوگان انگلیس در دم جان خود را از دست دادند و ناخدا میلانیان نیز چهل و هشت ساعت بعد در اثر شدت جراحات وارده از دنیا رفت. گفته میشود او ابتدا در بیمارستان شرکت نفت ایران و انگلیس بستری شده بود اما بنا به اصرار فراوان خودش به تهران منتقل شد و در آنجا چشم از جهان فرو بست. شرکت نفت ایران و انگلیس پیش از تهاجم قشون بریتانیا به بنادر جنوبی ایران اطلاعات مهمی از موقعیت استراتژیک منطقه و قوای نظامی ایران را در اختیار ارتش انگلیس گذاشته و به نوعی نقش جاسوس را در جریان اشغال ایران بازی کرده بود.
در همان روز سوم شهریور ماه نیروی دریایی انگلیس در جریان حمله به ایران ، خرمشهر را نیز مورد تاخت و تاز خود قرار داد. در جریان این هجوم ناو ببر مورد حمله ناوگان دریایی بریتانیا قرار گرفت و بسیاری از خدمه آن کشته شدند. دریادار غلامعلی بایندر پس از آگاهی یافتن از این حمله عازم خرمشهر بود که خودروی او در نزدیکی اداره بیسیم این شهر مورد هدف گلوله تانکهای انگلیسی قرار گرفت و در آتش سوخت. علاوه بر افرادی که جان خود را در دفاع از مرزهای آبی ایران از دست دادند عدهای از اعضای نیروی دریایی ارتش نیز در جریان تهاجم انگلیسیها به بنادر جنوبی ایران اسیر شدند و توسط قوای مهاجم به شهر بصره انتقال یافتند.
شرح حال هر کدام از اسیران و شهیدان این رخداد تاریخی میتواند موضوع اصلی خلق یک اثر نمایشی جداگانه را تشکیل دهد. پیش از این در نمایش رگ به کارگردانی ایوب آقاخانی شرح حال سه تن از مرزبانان ایران در جریان هجوم قوای متفقین به مرزهای شمالی کشور به تصویر کشیده شده بود. این سه نفر که سرجوخه مصیب ملک محمدی، سرباز سید محمد راثی هاشمی و سرباز عبدالله شهریاری نام داشتند توانستند با دست خالی ارتش روسیه (اتحاد جماهیر شوروی) را به مدت چهل و هشت ساعت در مرزهای شمالی کشور در نزدیکی پل جلفا و رود ارس معطل نگه دارند و اجازه عبور آنها از مرز را ندهند. آنها پس از مقاومت جانانهای که انجام دادند در نهایت توسط قوای مهاجم روس کشته شدند. در مجموع ساخت نمایشهای این چنینی حداقل میتواند در گرامی داشتن یاد سربازان شجاع و عمدتا بینام و نشانی که سالها قبل از مرزهای کشور در برابر تهاجم قوای بیگانه دفاع کردند و جان خود را در این راه فدا نمودند مفید و موثر باشد.
بهرهکشی ارتش انگلیس از اهالی بندر خورموسی
ارتش انگلیس پس از تصرف بنادر جنوبی کشور و استقرار کامل در بندر خورموسی کارکنان این بندر و اهالی بومی منطقه را به اسارت گرفت و از آنها به عنوان برده در انجام اهداف خود سود جست. یکی از اهداف قوای اشغالگر انگلیسی ترمیم و عریض کردن جادهای بود که این بندر را به راه آهن سراسری ایران متصل میکرد. انگلیسیها از طریق راه آهن سراسری ایران که از زمان اشغال ایران تا پایان جنگ جهانی دوم یعنی به مدت چهار سال آن را تحت تصرف و انحصار خود در آورده بودند اقدام به ارسال مواد غذایی، تسلیحات نظامی، نیروهای پشتیبانی و سایر ملزومات به میادین نبرد شمال یعنی جبهههای جنگی روسیه میکردند.
برای انجام عملیات تعریض جاده مذکور ایستگاه قدیمی راهآهن سربندر به عنوان خوابگاه اسرا مورد استفاده قرار گرفت. قشون انگلیسی اسرای بومی را صبح هر روز به کار احداث، ترمیم و عریض کردن جاده میگماشتند و هنگام غروب آنها را به خوابگاه منتقل میکردند. اسرای به کار گرفته شده در کار جادهسازی جیره روزانه ثابتی که شامل مقداری آب و نان بود دریافت میکردند و به جز همین جیره و جای خواب سادهای که در ایستگاه راهآهن قدیمی سربندر به آنها داده شده بود هیچ گونه تسهیلات دیگری نداشتند. با وجود آنکه سرگذشت این افراد از بار دراماتیک بالایی برخوردار است اما تاکنون در آثار نمایشی ایرانی توجه چندانی نسبت به تعریف داستان و بازگویی شرح حال آنها صورت نگرفته است.
یکی دیگر از پیامدهای منفی اشغال بنادر جنوبی ایران توسط متفقین که علاوه بر اهالی بومی این بنادر ساکنان دیگر مناطق ایران را نیز به شدت تحت تاثیر قرار داد بروز قحطی بود. اشغال بنادر و راهآهن سراسری ایران توسط متفقین و استفاده از آنها برای مقاصد نظامی موجب کاهش شدید رونق اقتصادی در ایران شد و بساط داد و ستد دریایی را تعطیل کرد. این موضوع موجب کمبود مواد غذایی در ایران و شیوع قحطی شد. این در حالی بود که متفقین وظیفه تامین مواد غذایی برای ساکنان کشور تحت اشغال خود را بر عهده گرفته و انجام آن را تضمین کرده بودند. پرداختن به قحطی هولناک به وجود آمده پس از حوادث سال ۱۳۲۰ خورشیدی که قربانیان فراوانی از میان مردم ایران گرفت نیز از جمله موضوعاتی است که میتواند در دنیای هنرهای نمایشی مورد توجه قرار گیرد.
سقوط برق آسای کشور پس از حمله متفقین
در بخش پایانی این مطلب بد نیست بار دیگر به شباهتهای تسخیر زودهنگام ایران توسط ارتش متفقین در شهریور ماه سال ۱۳۲۰ خورشیدی با تسخیر برق آسای افغانستان توسط نیروهای شبه نظامی طالبان در مرداد ماه سال ۱۴۰۰ خورشیدی اشاره شود. اگرچه ارتشهای روسیه و انگلیس که در دوران جنگ جهانی دوم جزو نیرومندترین ارتشهای زمان خود بودند با نیروهای شبه نظامی طالبان در زمان کنونی قابل مقایسه نیستند، اما نوع رفتار ارتش ایران و ارتش افغانستان با نیروهای نظامی مهاجم را میتوان کم و بیش به سبک و سیاق نسبتا مشابه و تقریبا یکسانی مشاهده کرد. اگر برخی رشادتهای انجام شده توسط نظامیان ایرانی بصورت خودجوش و بر خلاف دستور شاه ایران در دوران اشغال ایران توسط متفقین رخ داد و به گوشهای از آنها در متن پیش رو اشاره شد، را کنار بگذاریم خواهیم دید که در نگاه کلی نوع واکنش ارتش ایران به تهاجم خارجی در هشتاد سال قبل کم و بیش مشابه با واکنش ارتش افغانستان به تهاجم داخلی در زمان حال است.
تکرار مکرر تاریخ و فراموشی یک ملت
علاوه بر جنگ جهانی دوم در جریان جنگ جهانی اول نیز خاک ایران توسط ارتش انگلیس و روسیه اشغال شد. در آن زمان چه در شمال و چه در جنوب نیروهای مقاومت مردمی و مرزبانان بومی فعالیت بیشتری داشتند و حماسههای پررنگتری در دفاع از مرزهای کشور آفریدند. با این حال در جریان جنگ جهانی دوم و حمله به ایران و اشغال ایران توسط متفقین چنین رخدادی را شاهد نبودیم و در مجموع نشان چندانی از حماسه آفرینی نیروهای مردمی مشاهده نگردید. شاید یکی از دلایل اصلی این امر را بتوان قلع و قمع این نیروها توسط رضا شاه پهلوی پس از رسیدن به زمامداری ایران دانست. رضا شاه عشایر ایران را خلع سلاح کرد و قدرت مانور مرزبانان بومی ایران نظیر مردمان جنوب و بلوچستان را از آنان گرفت. او همچنین افرادی که از نظر فرهنگی بر مردم تاثیرگذار بودند را تضعیف کرد و تمام قدرت و نفوذ را در انحصار خود درآورد.
پهلوی اول با این تمرکزگرایی قصد اعمال کنترل همه جانبه بر ایران را داشت اما در روز موعود از پس انجام این کار بر نیامد و در مقابل قشون انگلیس و روس غافلگیر شد. در واقع ارتشی که او آن همه به آن میبالید و برای سازمان دادن آن هزینههای گزاف کرده بود نتوانست انتظارات را برآورده کند و بسیار زودتر از حد انتظار در هم شکست. با مقایسه عملکرد نیروهای غیر سازمان یافتهای نظیر نهضت مجاهدان جنوب یعنی رئیسعلی دلواری و یارانش (در زمان جنگ جهانی اول) و ارتش یکپارچه دوران پهلوی اول (در جنگ جهانی دوم) در برابر هجوم قوای بیگانه میتوان به این نتیجه رسید که گروه اول با توجه به بضاعت خود عملکرد بهتری داشتند و مقاومت بیشتری در برابر تهاجم قوای بیگانه از خود نشان دادند.
چنین خصلتی را کم و بیش در ارتش افغانستان نیز میتوان مشاهده کرد. وجود فرماندهی مستشاری آمریکایی ها در کنار بیکفایتی و فساد در افراد بالادستی این ارتش چنان عیان بود که افسران ردههای پایینتر انگیزهای برای دفاع از کشور در برابر تهاجم طالبان در خود نمیدیدند و زودتر از حد انتظار در هم شکستند و وا دادند. از سوی دیگر رهبران سیاسی نظیر اشرف غنی در یکپارچه کردن مردم افغانستان توفیق چندانی نداشتند ، فساد فراگیر و عزم ناکافی آنها برای ایجاد اتحاد در مردم موجب شد که قومگرایی و تکروی میان نیروهای سیاسی افغان تفرقه ایجاد کند. تمام این موارد دست به دست هم داد تا نیروهای سیاسی و نظامی افغانستان عزم راسخی برای دفاع از کشور در برابر بنیادگرایی و چرخش به عقب که طالبان مظهر آن است نداشته باشند. هر کدام از نکاتی که در مطلب پیش رو به آنها اشاره شد را میتوان در قالب نمایشنامههای جداگانه و از طریق خلق داستان و روایت به تصویر کشید.