ما از نسل قصه های مادربزرگیم
در آن دفتر کار قدیمی و سبز رنگ، مردی نشسته که بیشتر از سی سال صداهای دوست داشتنی را خلق کردهاست از «کپل»، «شهر موشها» که خاطره همه بچهها و بزرگترهای امروز است تا « کلاه قرمزی» همگی با صدای دوست داشتنی حمید جبلی به دنیا آمدهاند و در خاطرهها ثبت شدهاند.همان مردی که از سال ۱۳۳۷ که به دنیا آمد تا امروز خندیده و ما را خندانده است.
ایسنا:
مریم رضازاده
در آن دفتر کار قدیمی و سبز رنگ، مردی نشسته که بیشتر از سی سال صداهای دوست داشتنی را خلق کردهاست
از «کپل»، «شهر موشها» که خاطره همه بچهها و بزرگترهای امروز است تا « کلاه قرمزی»
همگی با صدای دوست داشتنی حمید جبلی به دنیا آمدهاند و در خاطرهها ثبت شدهاند.همان مردی که از سال 1337 که به دنیا آمد تا امروز خندیده و ما را خندانده است.
«حمید جبلی» از آن دسته هنرمندانی است که هر گوشه از زندگیاش ما را به یاد یک قصه نام آشنا و خاطره شیرین میاندازد. چه در تئاتر که با « دایره گچی قفقازی» شروع شد و با « عشق روی خرپشته» به پایان رسید
و چه در سینما که با «جادههایسرد» اولین حضور سینماییش را رقم زد و در تلویزیون که با عروسک بامزهای چون «کلاه قرمزی» به اوج رسید و درنهایت در تئاتر عروسکی و عکاسی تئاتر که در گفت و گوی خود با خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)، مفصل درباره آن به صحبت نشست.
جبلی فعالیتهای خود را در تئاتر چنین آغاز میکند:
خیلی قبلتر از دبستان بود که به کارهای هنری علاقهمند شدم ،حتی یادم است با دیدن یک برنامه تلویزیونی که با جوراب عروسک درست میکرد، برای خودم عروسکهایی درست کرده بودم و با استفاده از یک جعبه ، کادری برای اجرای آن ساخته بودم.
حتی تعدادی عکس هم جمع کردم تا مثل « شهر فرنگ» آنها را همراه با نمایش نشان دهم. آن زمان فقط 5 - 6 سال داشتم و بعد هم که به مدرسه رفتم، با بچههای بزرگتری که کار تئاتر میکردند، شروع به همکاری کردم. از همان زمان به دنبال کلاسهایی هم بودم که مرکز فعالیتهای هنری باشد، تا اینکه یکی از دوستانم خبر کلاسهای تئاتر و فیلمسازی که در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان تشکیل میشد، به من داد و برای ثبت نام رفتم.
در آن دوره کانون از هر جای دیگری بهتر بود و حسن بزرگ آن در برگزاری کلاسهای مجانی بود که برپا میکرد
و از این راه شرایطی را فراهم میکرد تا از تمام امکانات این مجموعه مثل کتابخانه و سایر امکانات استفاده کنیم.
حمید جبلی با یادآوری خاطرات شیرین کانون میگوید :
کانون پرورش فکری در آن سالها تنها مرکزی بود که برای تمام سنین کتاب چاپ میکرد. حتی یادم هست که از همان سالهای 1345 شروع به مطالعه کتابهای کانون کردم و اولین کتاب چاپی آنها را که «مهمان ناخوانده» نام داشت، زمانی دست گرفتم که هنوز سواد درستی نداشتم و تازه کلاس اول بودم.
آن دوران من و ایرج طهماسب در کتابخانه شماره 9 کانون عضو بودیم و بدین ترتیب زیر مجموعه گروه نوجوانان کانون بودیم . همزمان با ما گروه دیگری هم در کانون فعالیت داشتند که کاملا حرفهای بودند و ما به عنوان اعضای کانون تحت آموزش این افراد قرار میگرفتیم. مثلا من در آن ایام تحت نظر « هما جدی کار» آموزش تئاتر عروسکی دیدم و با افرادی چون کامبیز صمیمی مفخم، هنگامه مفید، اردوان مفید، حسن دادشکر و سایرین
همکاری کردم.
اما نکته جالب در فعالیتهای کانون، مربوط به جنبههای متفاوت و متنوع کارهای این مجموعه بود یعنی من به عنوان یکی از هنرجویان این مجموعه، تمام هنرهای عکاسی، نمایش عروسکی، نقاشی و غیره را تا حدی میشناختم.
کانون در آن دوران همچنین با تمام سیستمهای روز دنیا نیز هماهنگ بود و تمام هنرجویان خود را در جریان
این اخبار میگذاشت. مثلا بعدها که من به صورت علمی و آکادمیک با حوزه تئاتر و سینما آشنا شدم، فهمیدم که سیستم آموزشی ما در کانون همان روش «بداههسازی جهانی» است که برای تربیت بازیگران در آن زمان ، جزو آخرین روشهای روز دنیا است.
در هر حال باید توجه داشت که در مورد هنری مثل سینما، به راحتی با تماشای فیلمهای مطرح، میتوانیم در جریان روند این هنر در دنیا قرار بگیریم، اما در مورد هنری مثل تئاتر این اتفاق خیلی سخت میافتد و حتما باید کسی از دانستهها، شنیدهها و دیدههایش برای ما حرف بزند ، که از این جهت کانون در آن روزگار این شرایط را فراهم میکرد و با دعوت از اساتید خارجی چون «دانلافون» و«باتک» ما را در جریان تمام این اطلاعات میگذاشت. پس این مرکز به عنوان تنها نهاد فرهنگی - هنری در نبود تکنولوژی تمام راههای ارتباطی را ایجاد میکرد.
روند هنرجویی ما در کانون تا 6 سال ادامه داشت و بعد از آن، من به عنوان مربی فیلمسازی شروع به کار کردم. و با خبره شدن در حوزه تئاتر، کارم را از پشت صحنه و فعالیتهای فنی شروع کردم و از این جهت تجربههای مشترکی را با گروههای حرفهای شروع کردم.
اما عمده فعالیتم در حوزه تئاتر عروسکی به بعد از انقلاب و همان سالهای 1360 برمیگردد. که در سفر به شهرهای گوناگون همراه با گروه کانون، نمایش عروسکی اجرا میکردیم و از همان ایام هم تجربههای مشترکی را با گروههای حرفهای تئاتر عروسکی آغاز کردیم.
یادم است داستان « خرس کوچک» را طهماسب نوشت و صمیمی مفخم هم کارگردانی کرد، من هم به عنوان عروسکگردان در آن نمایش کار میکردم. بدین ترتیب برای سالهای متوالی ما شاگردی کامبیز صمیمی مفخم را میکردیم.واقعا که امروز جایش خالی است. زیرا که حضور او، آن روزها برای ما غنیمتی باور نکردنی بود. او در جشنوارههای زیادی شرکت کرده بود و تنها فردی بود که آن زمان میتوانست ما را در جریان اخبار هنری کشورهای دیگر قرار دهد و تکنیکهای روز را به ما بیاموزد از طرفی او جزو معدود افرادی بوده است که علاقه زیادی به کارش داشت و با رویه خوب و بدون هرگونه دریغی تمام اطلاعاتش را منتقل میکرد.
وی از افراد دیگری همچون اردشیر کشاورزی، جواد ذوالفقاری، طاها بهبهانی و فعالیتهای فراموشنشدنی آنها یاد میکند. یاد میکند و میگوید: آنچه که ما امروز وارث آن هستیم نتیجه زحمات عده زیادی است که هنوز زندهاند!
جبلی مجددا با مرور تجربههای گذشته خود، چنین ادامه میدهد:
بعد از انقلاب بیشتر در حوزه تئاتر صحنه فعال بودم هر چند که تعدادی کار عروسکی هم انجام دادم که در آن دوران مطرح بود، مثلا نمایش « سارا» را با کارگردانی مرضیه برومند اجرا کردیم که بعد از موفقیت عمومی در ایران، به چندین کشور خارجی هم رفت و در سال 72 - 71 جایزه بهترین نمایش عروسکی را از تئاتر مسکو دریافت کرد.
برای ما که فکر میکردیم « ابراتسف» روسی از همه بالاتر است، گرفتن این جایزه اهمیت زیادی داشت. جالب اینکه من در همان زمان از پشت صحنه بسیاری از کارهای «ابراتسف» هم دیدن کردم . بعدا با این نمایش به جشنواره تئاترعروسکی لهستان و کپنهاگ دانمارک هم رفتیم.
نمایش عروسکی در آن دوران مورد استقبال عمومی مردم بود و ما در هر سالنی که اجرا میرفتیم با تماشاگران انبوهی روبه رو بودیم، هرچند که نباید فراموش کرد هنر، وقتی شکل حرفهای پیدا میکند، درست مثل صنعت وارد بحث عرضه و تقاضا میشود، پس به ناچار تا جایی که تقاضا وجود دارد، عرضه هم بالا است در مورد تئاتر عروسکی یا حتی تئاتر زنده هم این مسئله صدق است.
مثلا در آن زمان تئاتر « زال و سیمرغ» با کارگردانی مرضیه برومند در تالار اصلی اجرا میشد. نمایش نزدیک به صد عروسک و عروسکگردان داشت و استقبال بینظیر بود.
حتی نمایش « ماه پیشونی» را که خانم مجبوب کار میکرد، با استقبال گسترده مواجه شد،یعنی تماشاگر آن زمان به راحتی مینشست و تئاتر میدید. در حالیکه امروزه اساسا تئاتر مخاطب ندارد، پس به ناچار در حد غیر حرفهای باقی میماند. از طرفی گروهها هم حاضر نیستند تا تحت سختترین شرایط صد نفر عوامل را جمع کنند
و هزینه زیادی بپردازند و بعد هم در یک شرایط مشکل و طاقت فرسا برای یک روز اجرا بروند.
در اینجا جبلی با یادآوری خاطره یکی از اجراهای عروسکی گروهشان، گفت:یادم است نمایشی را به کارگردانی کامبیز صمیمی مفخم ، با عروسکهای بزرگ چوبی اجرا میکردیم که خیلی سنگین بودند و دست ما باید از پشت گردن عروسکها، بدن و سرآنها را نگه میداشت، من در آن نمایش نقش کارفرمایی را داشتم که در حال دعوا ومرافعه با کارگرش بود، ولی آنقدر سرعروسک را محکم حرکت داده بودم که کله عروسک از گردنش جدا شد و به زیر پای تماشاگران رفت و عروسک بیسر هم دست من باقی ماند. البته با توجه به اینکه در آن شرایط نمیتوانستم کاری انجام دهم، مجبور شدم تا سرعروسک را زیر بغل آن قرار دهم، جالب اینکه تماشاگران با وجود فهمیدن این اشتباه،استقبال خوبی از آن کردند. بعدا وقتی در آنتراکت نمایش به پشت صحنه رفتم، برای درست کردن عروسک مجبور به کوبیدن میخ بودم و چون صدای زیادی تولید میکرد، شروع به کوبیدن چکش همراه با ریتم موسیقی نمایش کردم!
البته بعد از اتمام نمایش، «کامبیز» اصرار زیادی داشت، تا هر از گاهی در اجرای دیگر روزها نیز کله عروسک را در وسط صحنه قل بدهم و عکسالعمل مخاطبان را ببنیم!
در واقع تمام این کارها به این دلیل قابل اجرا است که دنیای عروسکها، دنیای تخیل است و بخش زیادی از آن نیز مربوط به تخیل دنیای کودکی ما است، چون تخیلهای آن زمان برای همه ما دوست داشتنی است و از بیان آنها خوشحال میشویم. به همین دلیل هم به راحتی خیلی از اتفاقات غیر ممکن را در نمایش عروسکی قبول میکنیم.
البته این تخیل به هر اندازه که نقش بیشتر در کار داشته باشد، مسلما حاصل عروسکیتری هم خواهد داشت.
جبلی در ادامه صحبتهای خود با اشاره به تمام نکات مهم و مورد توجه در اجرای یک نمایش عروسکی، گفت: بازی عروسکی، درست مثل بازی در دنیای کودکی خودمان است و فقط به معنای سرگرم شدن یا دور از خودشدن نیست. بلکه باید مسائل مختلفی را مورد توجه قرار دهد، زیرا وقتی ما با مخاطب کودک سروکار داریم میدانیم که تاثیر این عروسک بر کودک خیلی بیشتر از تاثیر حرفهای پدر یا حتی مجری تلویزیون و معلم است، البته این آموزش میتواند مستقیم یا غیر مستقیم باشد.
در هر حال دنیای عروسکها، دنیای جادویی تخیل است و اگر تنها به واقعیت ها بسنده کند،موفق نخواهد شد. نباید فراموش کرد که عروسکها به تنهایی میمیک ندارند، تا احساساتشان را بیان کنند، بلکه ما باید با برخورد درست با عروسکها این حس را به آنها منتقل کنیم. و تا آنجایی که در توان داریم، شخصیت را در عروسک زنده کنیم. در این میان فرقی ندارد که عروسک مورچه، دیو، سنگ و یاهرچیز دیگری باشد، چون حرف زدن تنهای ما به جای عروسک هیچ ارزشی ندارد و بیان کردن احساسات از طریق عروسک است که اهمیت بخش میشود.
جالب است که بدانید، ژاپنیها یک گونه خاص از تئاتر عروسکی دارند که در آن با عروسکهای بزرگی کار میکنند
و از این رو عروسک گردانها کاملا دیده میشوند و حتی چهرههای آنها هیچ پوششی ندارد ولی در عوض به قدری این افراد تمرین کردهاند که به بیحسی کامل در چهره خود رسیدهاند. یعنی هیچگونه میمیکی در چهره آنها دیده نمیشود،پس مخاطب با یک بار توجه به آنها دیگر نگاهشان هم نمیکنند بلکه تمام تمرکز خود را بر روی عروسکها و دیدن احساسات و حرکات آنها میگذارند، چون ناخودآگاه بعد از مدتی توجه به یک چهره بیاحساس دیگر آن چهره از چشم ما میافتد و به آن توجهی نمیکنیم. در صورتیکه در کارهای عروسکی ما این نکته کاملا مورد بیتوجهی قرار میگیرد و از این جهت تئاتر عروسکی ما معطوف به تلویزیون شده است. این نکته را هم نباید نادیده گرفت که تنها با چند ماه تمرین و یک شب اجرا در جشنواره عروسکی نمیتوان به راحتی صاحب تئاتر حرفهای عروسکی شد.
- حمید جبلی و فعالیت عروسکی در تلویزیون:
در دورهای که ما فعالیت داشتیم کم کم با رکود تدریجی کانون پرورش فکری کودکان شرایط را متغیر را دیدیم و از آن زمان به بعد، حرفهایهای تئاتر عروسکی جذب سینما و تلویزیون شدند و بدین ترتیب گروهبندی تئاتر هم شکل خود را از دست داد. من هم از همان سالها یعنی 59 - 58 کار در تلویزیون را در کنار کامبیز صمیمی مفخم شروع کردم.
« گرگ خونخوار، روباه مکار»، « آتیش به سر»، « سنجاقک و شانهبسر دانا» وغیره، همگی محصول همان سالها بود، هر چند که نباید فراموش کنیم که بعد از کامبیز صمیمیمفخم در آن سالها تنها کسی که به صورت جدی پیگیر کارهای عروسکی بود ایرج طهامسب بود،که به صورت فعال در تلویزیون کار حرفهای میکرد.
متاسفانه امکانات تئاتر عروسکی همیشه آنقدر کم است که حتی مورد توجه تهیهکنندگان و تماشاگران هم قرار نمیگیرد، زیرا که این قشر از افراد همواره تصورشان بر این است همه چیز خیلی ساده اتفاق میافتد، پس احتیاج به تجهیزات و هزینه خاصی هم ندارد در صورتیکه نمایش عروسکی احتیاج به امکاناتی فراتر از تئاتر و شاید سینما دارد. هرچند که به دلیل فانتزی بالای نمایش عروسکی، با وجود تمام سختیهایشتماشاگر به راحتی با عروسک در کنار عروسک گردان ارتباط برقرار میکند.
وقتی از جبلی درباره علاقه خود به عروسکهایی که با آنها کار کرده است، میپرسیم،باز هم با خنده میگوید: همه عروسکهایم دوست داشتنی هستند و هیچ تفاوتی نمیتوانم بین آنها قایل شوم یعنی از «کپل» شهر موشها تا
کلاه قرمزی جسور و شیطان همه آنها را دوست دارم . جدیدا هم علاقه زیادی به عروسک « گیگیلی» پیدا کردم که از طریق کلاه قرمزی وارد برنامههای تلویزیون شده است.
جبلی با یادآوری چگونگی خلق « کلاه قرمزی» میگوید:
همه چیز برمیگردد به مجموعه « صندوق پست» که با همکاری ایرج طهماسب کار میکردیم و برای اینکه برنامه فقط به خواندن نامه اختصاص پیدا نکند، هر بار یک عروسک را به عنوان میهمان دعوت میکردیم ، تا جایی که حتی عروسکهای آرشیو صدا و سیما هم تمام شد. آن زمان از میان عروسکهای کهنه و زشتی که دیگر قابلیت استفاده نداشتند، عروسک یک حیوان را پیدا کردیم که با تلاش خانم محبوب بازسازی شد. بعدا وقتی این عروسک را دیدم، با توجه به قیافه زشت و بد ترکیب این عروسک احساس کردم که نباید صدای جالبی هم داشته باشد. برنامه اول که با حضور « کلاه قرمزی» ضبط شد، همه گفتند که کار موفقی است، هر چند که نباید فراموش کنیم که« کلاه قرمزی» اساسا عروسک پررویی است و آخر سر هم به اصرار خودش ماند!
به همین دلیل هم تاکید دارم که در برنامههای عروسکی،لحن و گویش عروسک مهم نیست بلکه موضوعاتی که از جانب او مطرح میشود، اهمیت دارد.
از طرفی صدای هر عروسکی را قیافه و ظاهر او تعیین میکند واین انتخاب چندان دست من نیست.
- عکاسی تئاتر و باز هم کانون:
یک دوره چند ساله از فعالیتهای حمید جبلی معطوف به عکاسی برای گروه «تئاتر بازی» شده است هر چند که جبلی باز هم برای این شاخه از فعالیتهایش،دورههای هنری کانون را به یاد میآورد و میگوید:
در کلاسهای فیلمسازی کانون، دورههایی هم خاص عکاسی داشتیم که با حضور استادی به نام « تکین» در آنجا آموزش میدیدیم، البته دورههای آموزشی ما مثل کلاسهای امروزی نیست چون ما همه چیز را خودمان باید آماده میکردیم و از این جهت کم کم در تمام بخشهای عکاسی تخصص پیدا کردیم و به مرور که ریزه کاریهای عکاسی بیشتر دستم آمد یک «آگراندیسمان» خریدم و وسایل مورد نیازم را تهیه کردم.
علاقه زیادم به تئاتر و در کنار آن عکاسی باعث شد که به عکاسی تئاتر روی آورم و شاید اگر در آن زمان
نمایشهای «آتیلا پسیانی» نبود، اصلا وارد این حوزه نمیشدم.
عکاسی از کارهای آتیلا جذابیتهای خاص خود را داشت، چون به لحاظ اجرایی ترکیبی از تصویر بود و عکاسی از آن خیلی هیجان انگیز میشد.
کم کم با فعالیت در گروه « تئاتر بازی» به عکاسی از کارهای بقیه کارگردانان این گروه هم روی آوردم و بیش از 15 نمایش آنها را عکاسی کردم، که در حال حاضر هم آرشیو تمام آنها دست خود پسیانی است. البته در کنار عکاسی برای این گروهها طرحی پوستر و بروشور بعضی از این نمایشها را برعهده داشتم.
مرور تمام تجربهای تلخ وشیرین حمید جبلی ،از تئاتر عروسکی و عکاسی سالهای دور خاطرات او در روزهای است
که او بیشتر در سینما سیر میکند.