در حال بارگذاری ...
نگاهی به زندگی و میراث ابوریحان بیرونی و مرور ظرفیت‌های نمایشی آن

حکیم پرکار و رنج کشیده‌ای که به کلی از صحنه تئاتر ایران غایب است

ایران تئاتر – سید رضا حسینی: با نگاهی به تقویم در می‌یابیم که روز سیزدهم شهریور ماه به بزرگداشت ابوریحان بیرونی اختصاص دارد و به نام او نام‌گذاری شده است. در مطلب پیش رو بخش‌های مختلفی از زندگی حکیم خوارزم را مرور خواهیم کرد و به ظرفیت‌های نمایشی مربوط به آنها اشاره خواهیم نمود.

ابوریحان بیرونی در ردیف آن دسته از مشاهیر ایران قرار می‌گیرد که در طول زندگی خود فراز و نشیب‌‌های فراوانی را پشت سر گذاشت و حوادث و ماجراهای مختلف و متعددی را تجربه کرد. شاید اغراق نباشد اگر او را فردی خانه به دوش بنامیم که مدام از این شهر به آن شهر نقل مکان می‌کرد تا بلکه بتواند محل مناسبی برای انجام کار مورد علاقه خود یعنی مطالعه، پژوهش، تالیف کتاب و تبادل نظر با سایر بزرگان عرصه علم و حکمت بیابد. از این منظر او تا حدی به دوست و هم‌دوره خود ابن سینا شباهت دارد؛ هر چند که می‌توان گفت نسبت به او رنج‌های بیشتری را در طول زندگی خود تجربه کرد.  

در مجموع می‌توان رخدادهای فراوانی را در طول زندگی حکیم خوارزم مشاهده کرد؛ رخدادهای پرماجرایی که هر کدام از آنها قادر است منبع و زمینه‌ساز ساخت چندین اثر نمایشی پرجزئیات و باکیفیت باشد. در مطلب پیش رو به برخی از ماجراهای مهم زندگی ابوریحان بیرونی اشاره خواهد شد و ظرفیت‌های اقتباسی آنها مرور خواهد گردید.

 

حکیم بااستعدادی که از همان کودکی طعم سختی را چشید

ابوریحان بیرونی در برخی از آثار مکتوبی که به جا گذاشته گاه به زندگی شخصی، وضعیت، احوالات یا سن و سال خود اشاره‌های کوتاهی کرده است. از روی همین اشاره‌ها و همچنین بر اساس گزارش‌هایی که برخی از نزدیکان یا علاقه‌مندانش از وضعیت او ارائه داده و به شکل مکتوب به ثبت رسانده‌اند، تاریخ تولد حکیم خوارزم شهریور ماه سال ۳۵۲ خورشیدی تخمین زده می‌شود. او در حوالی شهر کاث از ولایت خوارزم، که امروز در خاک ازبکستان قرار دارد، چشم به جهان گشود و به همین دلیل یعنی به علت متولد شدن در بیرون شهر کاث بعدها به بیرونی شهرت یافت. یکی از دلایلی که لقب دیگر او یعنی خوارزمی در طول زمان به حاشیه رفت و او را بیرونی نامیدند این بود که نام او با دیگر حکیم صاحب‌نام خوارزم یعنی «محمد بن موسی خوارزمی» اشتباه گرفته نشود. خوارزمی حدود ۱۹۳ سال پیش از بیرونی یعنی حول و حوش سال ۱۵۹ خورشیدی متولد شد و منطقی است که در تصاحب لقب خوارزمی بر او حق تقدم داشته باشد.

نام اصلی حکیم خوارزم محمد فرزند احمد بود و از پیشینه و هویت پدر و مادر او اطلاع چندانی در دست نیست. به نظر می‌رسد او خیلی زود و در همان دوران کودکی والدین خود را از دست داد و یتیم شد. حکیم خوارزم خود معترف شده است که نسب خود را نمی‌شناسد و هیچ اطلاعی از نیا و نیاکانش ندارد. هوش و استعداد سرشار بیرونی موجب آن شد که یکی از حکیمان نام آشنای آن زمان به نام «ابونصر منصور گیلانی» که عضوی از خاندان مشهور آل عراق یا آل افریغ بود حمایت او را بر عهده بگیرد. ابونصر که در ریاضی و هندسه و نجوم حرف‌های فراوانی برای گفتن داشت و ابداعات فراوانی را در مثلثات از خود به جا گذاشت، در عمل جزو نخستین و تاثیرگذارترین اساتید و معلمان بیرونی به شمار می‌رود. روابط حکیم خوارزم با ابونصر در دوران کودکی و نوجوانی از جمله مواد خامی است که می‌تواند به عنوان منبع خلق نمایشنامه مورد استفاده قرار گیرد.

 

دوران جوانی پرتلاطم ابوریحان بیرونی

تعامل نزدیک با ابونصر موجب شد که ابوریحان بیرونی در همان سنین نوجوانی به  کسب علم گرایش پیدا کند و مجذوب اندوختن دانش شود. بیرونی مبانی ریاضی و ستاره‌شناسی را از ابونصر گیلانی آموخت و به تدریج نسبت به آموختن علوم جدید کنجکاو و علاقه‌مند شد. او پیش از رسیدن به سن بلوغ اطلاعات فراوانی از نجوم کسب کرده بود و می‌توانست اجرام آسمانی را به صورت علمی رصد کند. با این حال روزهای سخت ابوریحان بیرونی پس از مرگ پدر و مادرش، در ابتدای جوانی و حول و حوش سن بیست سالگی بار دیگر تکرار شد و او را وادار به ترک شهر و دیار خود کرد.

در سال ۳۷۳ خورشیدی حکومت افریغیان با حمله مامونیان به خوارزم سقوط کرد و اعضای خاندان آل مامون جای آل افریغ (آل عراق) را به عنوان حکمران این منطقه یا خوارزمشاه گرفتند. ابوریحان بیرونی که با خاندان آل افریغ نزدیک و هم‌نشین بود پس از این رخداد ناچار به ترک خوارزم و عزیمت به گرگان که در آن زمان استرآباد نامیده می‌شد، گردید. او در آنجا نزد «شمس المعالی» یا همان «قابوس بن وشمگیر» از خاندان آل زیار رفت و تحت حمایت او قرار گرفت. اوضاع نابسامان ایران در آن دوران که با تاخت و تاز «سلطان محمود غزنوی» از خاندان ترک تبار غزنوی به سراسر خاک کشور همراه بود موجب شد تا افراد صاحب‌نام دیگری نظیر «ابن سینا» نیز در بخشی از دوران زندگی خود راه گرگان را در پیش بگیرند و برای حمایت نزد شمس المعالی بروند. شیخ‌الرئیس نیز پیش از عزیمت به گرگان در خوارزم به سر می‌برد و در آنجا به مطالعه و پژوهش می‌پرداخت. ابوریحان بیرونی اختلاف سنی اندکی با ابن سینا داشت و با او آشنا و هم‌دوره بود. او چه در خوارزم و چه گرگان با شیخ‌الرئیس روابط نزدیکی داشت و سوای آن هرازگاه در زمینه مسائل علمی به مکاتبه و نامه‌نگاری با او می‌پرداخت. ارتباط این دو حکیم برجسته با یکدیگر نیز موضوع خوبی برای اقتباس و تبدیل به آثار نمایشی است.

ابوریحان بیرونی حدود پنج سال در گرگان باقی ماند و تا پیش از رسیدن به سن بیست و پنج سالگی کتاب «آثار الباقیه عن القرون خالیه – آثار باقی مانده از سده‌های گذشته» را در همین شهر تکمیل کرد و آن را به شمس المعالی تقدیم نمود. موضوع اصلی این کتاب به مناسبت‌های تقویمی و جشن‌های ملل و فرهنگ‌های مختلف اختصاص دارد و در آن موضوعات و نکات جالب دیگری را نیز می‌توان مشاهده کرد. به عنوان مثال بیرونی در بخشی از این کتاب به نوع جریان یافتن رودها بر سطح زمین اشاره می‌کند و از چاه‌های منحصر به فردی سخن به میان می‌آورد که از قابلیت فوران برخوردارند و می‌توان توسط آنها آب را به مناطق مرتفع هدایت کرد. چاه منحصر به فردی که بیرونی در کتاب آثار الباقیه از آن سخن به میان آورده است را سال‌ها بعد غربی‌ها «چاه آرتزین» نامیدند و منشا پیدایش آن را فرانسه عنوان نمودند؛ حال آنکه حکیم خوارزم سال‌ها قبل در کتاب خود به این چاه و ماهیت آن اشاره کرده بود.

 

کوچ به ری و بازگشت به زادگاه

پس از پنج سال اقامت در گرگان حکیم خوارزم تصمیم به ترک این شهر و خروج از دربار شمس المعالی گرفت. قابوس به تدریج نسبت به ابوریحان بیرونی و فعالیت‌های او بی‌علاقه شده بود و رفته رفته به حمایت خود از او پایان می‌داد. حکیم خوارزم از رفتار شمس المعالی در روزهای پایانی اقامت خود در گرگان به عنوان رفتار سنگدلانه یاد کرده است. گفته می‌شود که در آن زمان بیرونی مشغول انجام پژوهش برای اندازه‌گیری قطر زمین بود تا پاسخ مناسبی برای یکی از دغدغه‌های مهم علمی خود بیابد. با این حال پایان یافتن حمایت‌های قابوس او را در انجام این کار ناکام گذاشت. این موضوع تاثیر بدی در روحیه حکیم خوارزم داشت و او را مجاب به ترک دربار شمس المعالی و خروج از گرگان کرد تا روزهای سخت زندگی بار دیگر برایش آغاز شود.

ابوریحان بیرونی پس از ترک گرگان به ری سفر کرد که در آن زمان تحت اختیار حکمرانان آل زیار بود؛ با این حال او در راه یافتن به دربار آل زیار توفیقی نیافت و روزگارش به شدت تیره و تار شد. زندگی او به عنوان عالم و پژوهشگری از خانواده فقیر و گمنام بستگی مستقیمی به حضور در دربار امیران داشت و بدون انجام این کار و دسترسی به منابع کمیاب حتی از امکان مطالعه و پژوهش نیز باز می‌ماند. البته حضور او در ری به ملاقات با «کوشیار دیلمی» و «محمود خجندی» انجامید که از همتایان او بودند و دستی در حکمت و علم داشتند. شرح این ملاقات‌ها در کنار توصیف زندگی سخت حکیم خوارزم در شهر ری نیز می‌تواند منبع خوبی برای خلق نمایشنامه باشد.

ناکامی در ری ابوریحان بیرونی را به بازدید از ولایت‌ها و شهرهای دیگر ایران واداشت. پس از مرگ «مامون» خلیفه مقتدر عباسی حکومت عباسیان به تدریج رو به زوال نهاد و این موضوع فرصت مناسبی را برای ظهور حکمرانان مختلف در ایران از خاندان‌های سرشناس فراهم آورد. بسیاری از آنها در امر جذب مشاهیر علم و ادب و حکمت به دربار خود با یکدیگر رقابت می‌کردند و این موضوع موجب می‌شد افرادی نظیر ابوریحان بیرونی که پشتگرمی چندانی از نظر مالی و خانوادگی نداشتند بتوانند فرصت ارزشمندی برای افزودن بر اندوخته‌های علمی خود بیابند.

بیرونی پس از ترک ری ابتدا به طبرستان رفت و مدتی نزد خالق کتاب «مرزبان نامه» یعنی «مرزبان پسر رستم» روزگار گذراند. حاصل حضور او در دیار طبرستان نوشتن کتاب «مقالید علم الهیئه ما یحدث فی سطح بسیط الکرة – کلیدهای دانش کیهان شناسی در سطح ساده یک کره» بود که در آن به برخی از دستاوردهای استاد خود ابونصر منصور گیلانی آل عراق در علم ریاضی اشاره کرده و موضوع اصلی کتاب نیز بحث در مورد مثلثات کروی است.

حکیم خوارزم پس از طبرستان راهی خراسان شد و مدتی را نزد «منصور دوم سامانی» در دربار سامانیان به سر برد. او در نهایت به این نتیجه رسید که به زادگاه خود خوارزم باز گردد. در واقع بیرونی حدود ده سال از خوارزم به دور بود و در طول این مدت همواره اوضاع زادگاهش را برای بازگشت رصد می‌کرد. احتمالا او به این نتیجه رسید که خاندان آل مامون تا مدت‌ها بر خوارزم حکومت خواهند کرد و دوری گزیدن از آنها شاید برای همیشه او را از دیدار مجدد با زادگاهش محروم کند. به همین دلیل حوادث تلخ گذشته یعنی سقوط خاندان آل افریغ توسط خاندان آل مامون را نادیده گرفت و پس از بازگشت به خانه سر از دربار مامونیان در آورد. با این حال حکیم خوارزم نمی‌دانست که سخت‌ترین و خطرناک‌ترین دوران زندگی او هنوز آغاز نشده است. دورانی که قرار بود او را حتی تا یک قدمی مرگ پیش ببرد.

دوری یک دهه‌ای ابوریحان بیرونی از زادگاهش پر از ماجراهای گوناگون است؛ دورانی سرشار از حادثه، ملاقات با افراد مختلف، نوشتن کتاب‌های گوناگون و دیدار با شهرهای جدید که هر کدام از آنها را می‌توان به شیوه‌های متفاوت بر صحنه نمایش به تصویر کشید و به روش‌های متنوع بازسازی و شبیه‌سازی کرد.

 

دوران کوتاه آسایش در زادگاه

هنگامی که ابوریحان بیرونی به خوارزم بازگشت مامون دوم از خاندان آل مامون حکمرانی آن منطقه را بر عهده داشت و به عنوان خوارزمشاه شناخته می‌شد. البته برخی از روایت‌های تاریخی حکایت از آن دارد که بیرونی در زمان حکمرانی ابوالحسن علی از خاندان آل مامون بر خوارزم به زادگاه خود بازگشت و در زمان جانشین او یعنی مامون دوم ارج و قرب دوچندانی در دربار مامونیان یافت. به هر حال مامون برخلاف انتظار استقبال گرمی از بیرونی به عمل آورد و جایگاه ویژه‌ای به او در دربار خود بخشید. حکیم خوارزم خیلی زود به یکی از نزدیکان و افراد مورد اعتماد مامون تبدیل شد؛ تا جایی که امیر خوارزم گاه انجام ماموریت‌های مهم و محرمانه‌ای را به او محول می‌کرد.

ماموریت های محرمانه

در مورد این ماموریت‌ها روایت‌هایی وجود دارد که یکی از آنها به دریافت هدیه خلیفه عباسی توسط ابوریحان بیرونی به دستور مامون مربوط می‌شود. مامون خواهر سلطان محمود غزنوی یعنی حریه را به همسری برگزیده بود و در مجموع از محمود حرف‌شنوی داشت. گفته می‌شود خلیفه عباسی «القادر باالله» برای مامون دوم هدایایی ارسال کرد و به او لقب «عین‌ الدوله» و «زین المله» اعطا نمود. مامون از بیم آنکه سلطان محمود غزنوی از ارتباط حسنه او با خلیفه عباسی برآشوبد تصمیم گرفت ماجرای دریافت این هدایا را مسکوت بگذارد. به همین دلیل از ابوریحان بیرونی خواست این هدایا را به صورت پنهانی از نمایندگان خلیفه عباسی دریافت کند و از آنها قدردانی به عمل آورد. این روایت‌ها نیز از ظرفیت مناسبی برای تبدیل به آثار نمایشی برخوردار است و می‌تواند قرار گرفتن حکیم خوارزم در عمل انجام شده را به تصویر بکشد. او تمایل چندانی به انجام چنین کارهایی نداشت و ترجیح می‌داد تمام عمر خود را صرف کسب علم و دانش نماید؛ با این حال حضور در دربار امیران گاه سنگ‌های این چنین را پیش پایش قرار می‌داد و او برای حفظ احترام و نشان دادن حس قدرشناسی خود ناگزیر از انجام چنین ماموریت‌ها و وظایفی بود.

همان گونه که به آن اشاره شد مامون دوم با سلطان محمود غزنوی پیوند خانوادگی داشت و اکثر اوامر او را اطاعت می‌کرد. این امر به تدریج موجبات خشم برخی از سرداران سپاه او را فراهم آورد و به طغیان و شورش آنها انجامید. مامون دوم در جریان این شورش کشته شد و برای آرام شدن اوضاع فرزندش «ابوالحارث محمد» که خواهرزاده محمود غزنوی بود جایگزین او گردید. با این حال این موضوع رضایت سلطان محمود را فراهم نیاورد و موجب حمله او به خوارزم شد.

 

رفتن تا یک قدمی مرگ و چشیدن طعم اسارت

محمود غزنوی در سال ۳۹۶ خورشیدی به بهانه کشته شدن شوهر خواهرش به دست سربازان سپاه خاندان آل مامون به خوارزم هجوم آورد و علاوه بر سرنگونی حکومت این خاندان فجایع بسیاری را در این منطقه رقم زد. او بسیاری از کتابخانه‌ها را به آتش کشید و در نابودی آثار مکتوب ارزشمند فراوانی ایفای نقش کرد. گذشته از آن تعداد قابل توجهی از ادیبان، حکیمان و مشاهیر آن زمان که در خوارزم سکونت داشتند به بهانه‌های واهی از جمله قرمطی بودن و وابستگی به قرمطیان و انگ‌های بی‌موردی نظیر کفر و بی‌دینی توسط محمود غزنوی به قتل رسیدند. یکی از این افراد استاد دلسوز ابوریحان بیرونی یعنی ابونصر منصور آل عراق بود که به جرم کفر و بی‌دینی کشته شد. محمود غزنوی حدود پنج هزار تن از افراد سرشناس ساکن خوارزم که بیرونی نیز جزوشان بود را به غل و زنجیر کشید و آنها را با خود به غزنین برد. او نظر مثبتی نسبت به اهل دانش و حکمت نداشت و اکثر آنها را لایق مرگ می‌دانست. از همین رو بسیاری از این افراد در غزنین به قتل رسیدند.

ابوریحان بیرونی نیز در غزنین تا پای مرگ پیش رفت و فاصله چندانی تا اعدام نداشت؛ اما پس از آنکه محمود غزنوی پی به دانش حکیم خوارزم در علم ستاره‌شناسی برد از کشتن او صرف نظر کرد. او به جنبه‌ای از ستاره‌شناسی که آینده و احوال انسان را از طریق رصد کردن وضع ستارگان در آسمان پیش‌بینی می‌کرد باور داشت؛ جنبه‌ای غیر علمی و خرافی از این علم که به هیچ وجه مورد قبول ابوریحان بیرونی نبود. با این حال او از چنگال مرگ رهایی یافت و به جای اعدام شدن حدود شش ماه از عمر خود را در سیاهچال‌های محمود غزنوی گذراند. حکیم خوارزم پس از آزادی از حبس به دربار محمود غزنوی راه یافت اما تا پایان عمر محمود هرگز در نزد او از ارج و قرب و عزت و احترام برخوردار نبود. سلطان غزنوی اگرچه بیرونی را در برخی از سفرها با خود همراه می‌کرد اما هیچ‌گاه روی خوشی به او نشان نداد.

دوران حضور ابوریحان بیرونی در دربار سلطان محمود غزنوی که حدود دوازده سال به درازا کشید جزو سخت‌ترین برهه‌های زندگی او به شمار می‌رود و خود حکیم خوارزم نیز به شکل جسته گریخته در برخی از آثار مکتوب خود نظیر کتاب «تحدید نهایات الاماکن لتصحیح مسافات المساکن» که به شرح تعیین مختصات جغرافیایی مناطق مختلف به روش ریاضی و نجومی اختصاص دارد، به این موضوع اشاره کرده است. بر همین اساس بد نیست رخدادهای این دوره از زندگی ابوریحان بیرونی مورد توجه نمایشنامه‌نویسان قرار گیرد و در قالب آثار نمایشی مختلف به تصویر کشیده شود.

 

سفر به هندوستان و آشنایی با فرهنگ مردم هند

سلطان محمود غزنوی در طول دوران سلطنت خود چندین بار به هند لشکرکشی کرد که در یکی از آنها ابوریحان بیرونی را نیز همراه خود برد. سفر به هند فرصت مناسبی برای حکیم خوارزم فراهم آورد تا علاوه بر آشنایی با فرهنگ مردم هندوستان، زبان سانسکریت را نیز فرا بگیرد و آثار متعددی را از این زبان به زبان عربی که در آن دوران زبان اصلی و رایج برای فراگیری علم در آسیای غربی بود، ترجمه کند. کتاب «ماللهند» با نام کامل «تحقیق ما للهند من مقوله مقبوله فی العقل او مزدوله» محصول همین سفر به هند است و بیرونی در آن به موضوعات متعدد و متنوعی نظیر آداب و رسوم، سنت‌ها، عقاید، باورهای عرفانی و فلسفی، ادبیات و مناطق دیدنی هندوستان و همچنین نوع طبقات اجتماعی جامعه هند اشاره کرده است.

بیرونی در کتاب ماللهند به این نکته اشاره می‌کند که در ابتدا به عنوان شاگرد به کسب معلومات از مردم هند پرداخت و هنگامی که آشنایی بیشتری با آنها یافت شرایط تغییر کرد و این آنها بودند که در قامت شاگردان کنجکاو به آموختن دانش از او می‌پرداختند. او در ازای فرا گرفتن زبان سانسکریت و آشنایی با زیر و بم فرهنگ هند، معلومات خود از متون یونانی و ایرانی و عربی را به مردم هندوستان آموخت. بر این اساس می‌توان از کتاب ماللهند به عنوان منبع مناسبی برای اقتباس و خلق آثار نمایشی مختلف بر اساس سفر حکیم خوارزم به هندوستان نام برد.

 

آخرین سال‌های زندگی ابوریحان بیرونی

ابوریحان بیرونی پس از مرگ سلطان محمود غزنوی که در سال ۴۰۸ خورشیدی رخ داد همچنان در غزنین و دربار غزنویان باقی ماند. پس از مرگ محمود فرزند او مسعود به سلطنت رسید و وضعیت حکیم خوارزم در دربار غزنویان بهبود یافت. مسعود رفتار بسیار بهتری با بیرونی داشت و برای او ارزش بیشتری نسبت به پدرش قائل بود. ابوریحان بیرونی پس از سلطنت مسعود غزنوی کتاب «قانون مسعودی» را به رشته تحریر در آورد و آن را به او تقدیم نمود. موضوع اصلی این کتاب مثلثات و ستاره‌شناسی است. گفته می‌شود که مسعود غزنوی برای تشکر از بیرونی مقدار زیادی سکه نقره، که در برخی از روایات حجم آن را چندین بار شتر عنوان کرده‌اند، به او هدیه داد؛ اما حکیم خوارزم هدیه گران‌قیمت را به خزانه پس فرستاد و تاکید کرد که نیازی به این همه پول ندارد و کار نوشتن کتاب قانون مسعودی را برای دریافت دستمزد انجام نداده است. به هر حال چنین روایت‌هایی را نیز می‌توان در دل آثار نمایشی مرتبط با ابوریحان بیرونی گنجاند و به داستان زندگی او پر و بال داد.

یک کتاب مفقودی 

به نظر می‌رسد که پس از مرگ محمود غزنوی حکیم خوارزم دیگر حکم اسیر و برده را در دربار غزنوی نداشت و آزادی عمل بیشتری برای انجام سفرهای مختلف پیدا کرد. بنابر گواه برخی از متون قدیمی او تا پایان عمر چندین بار به زادگاه خود سفر کرد و از خوارزم بازدید به عمل آورد. حاصل این سفرها کتابی در مورد تاریخ خوارزم بود که متاسفانه در حال حاضر حتی صفحه‌ای از آن باقی نمانده است. تنها نشان باقی مانده از این کتاب اشاره گذرایی است که «ابوالفضل بیهقی» در کتاب مشهور خود «تاریخ بیهقی» در قالب چند سطر به این اثر نموده است. احتمالا اکنون بسیاری از اهل قلم افسوس می‌خورند و با خود می‌گویند که ای کاش بیهقی بخش بیشتری از کتاب ناپدید شده ابوریحان بیرونی را در اثر ماندگار خود نقل می‌کرد. وصف حال این کتاب تاریخی ناپیدا و اشاره به سرنوشت احتمالی آن نیز می‌تواند موضوع جالبی برای شرح دادن در یک اثر نمایشی باشد.

چند و چون و زیر و بم آخرین سال‌های زندگی ابوریحان بیرونی نیز کم و بیش به کتاب تاریخی او در مورد پیشینه خوارزم شباهت دارد و اطلاع چندانی از آن در دست نیست. به نظر می‌رسد که حکیم خوارزم در سال‌های پایانی عمر خود نخستین سال‌های سلطنت «عبدالرشید غزنوی» را نیز تجربه کرد و تکیه زدن او بر تخت سلطنت را به چشم دید. هر چند که او در کتاب «الصیدنه فی الطب» که آخرین کتاب او به شمار می‌رود و موضوع آن در مورد داروشناسی مناطق غربی آسیا است به این نکته اشاره کرده که سن و سالش از عدد هشتاد عبور نموده و به دلیل کهولت سن به ضعف دیداری و شنیداری دچار شده است.

در مورد تاریخ مرگ ابوریحان بیرونی و محل درگذشت او اختلاف نظر وجود دارد؛ با این حال این گونه می‌نماید که او در سال ۴۲۹ خورشیدی در شهر غزنین چشم از جهان فرو بست. در واقع هیچ بعید نیست که او نیز مانند بسیاری از مشاهیر ایران واپسین سال‌های عمر خود را در عزلت و گمنامی به سر برده باشد. در غزنی افغانستان گور محقری وجود دارد که به حکیم خوارزم نسبت داده می‌شود.

 

دستاوردهای ابوریحان بیرونی

تعداد کتاب‌ها، مقاله‌ها و رساله‌های ابوریحان بیرونی را بیش از ۱۴۰ عنوان ذکر کرده‌اند که تنوع گسترده‌ای دارد و موضوعات متفاوتی نظیر ریاضی، جغرافیا، نجوم، جامعه‌شناسی، فرهنگ، تاریخ و سایر موارد را در بر می‌گیرد. مسلما پرداختن به تمام این آثار مکتوب و حتی نام بردن از آنها مجال بسیار گسترده‌ای می‌طلبد و در این مقاله نمی‌گنجد. این حقیقت در مورد ابداعات حکیم خوارزم نیز صادق است و شرح کامل ابتکارات او بسیار طولانی خواهد بود. در اینجا تنها به یکی از ابداعات او اشاره خواهیم کرد و تحقیق در مورد سایر آنها را به خوانندگان واگذار می‌کنیم. مسلما ماجرای مربوط به خلق هر کدام از این ابداعات می‌تواند موضوع جداگانه‌ای برای خلق آثار نمایشی متفاوت باشد.

اندازه گیری وزن مخصوص

یکی از ابداعات ابوریحان بیرونی ساخت ابزاری مخروطی شکل بود که به کمک آن می‌توانست وزن مخصوص اجسام را اندازه‌گیری کند. وزن مخصوص یک ماده به نسبت وزن ماده مورد نظر به حجم آن گفته می‌شود و با چگالی ماده تفاوت دارد. چگالی یک ماده نسبت جرم یک ماده به حجم آن است. بر این اساس وزن مخصوص یک ماده در سیاره‌های مختلف، به علت وجود شتاب گرانش متفاوت، یکسان نخواهد بود. ابوریحان بیرونی برای تعیین وزن مخصوص یک جسم ابتدا آن را وزن می‌کرد و سپس جسم مورد نظر را در ابزار مخروطی شکل ابداعی خود که پر از آب بود قرار می‌داد. پس از انجام این کار مقداری آب که حجم آن با حجم جسم مورد نظر برابر بود از درون دو سوراخی که در دو طرف ابزار اندازه‌گیری مخروطی شکل وجود داشت خارج می‌شد. ابوریحان آب خارج شده را وزن می‌کرد و از تناسب وزن جسم با حجم آب خارج شده وزن مخصوص جسم را به دست می‌آورد.

دقت روش ابداعی بیرونی در تعیین وزن مخصوص اجسام بسیار بالا بود و برخی از ارقامی که او برای وزن مخصوص اجسام مختلف به دست آورده و به ثبت رسانده است با ارقام امروزی مربوط به وزن مخصوص همان اجسام (که از روش‌های کاملا پیشرفته به دست آمده‌اند) یا کاملا برابر است و یا اختلاف بسیار اندکی دارد. به عنوان مثال او وزن مخصوص طلا را کاملا درست و دقیقا مشابه با رقم امروزی آن اندازه گرفته بود. اکنون پس از گذشت حدود یازده قرن از آن دوران ارقام مربوط به اجسام اندازه‌گیری شده توسط حکیم خوارزم با ابزار ابداعی ساده و ابتدایی خود کاملا دقیق جلوه می‌کند.

 

افکار و عقاید و ویژگی‌های ابوریحان بیرونی

ابوریحان بیرونی اعتبار فراوانی برای عقلانیت و تجربه قائل بود و هیچ موضوع، پدیده و ادعایی را بدون آنکه خود آن را تجربه کند و صحت آن بر او اثبات شود نمی‌پذیرفت. در صورتی که امکان این کار برایش فراهم نبود تنها قول و ادعای کسانی را می‌پذیرفت که به آنها اعتماد کامل داشت. از همین رو او هیچ گاه مطلبی را بدون سنجیدن صحت آن در آثار مکتوب خود نقل نکرد. همچنین او به مفاهیمی نظیر رمالی و کف‌بینی و امکان تعیین سرنوشت انسان‌ها از روی وضعیت ستارگان نیز اعتقادی نداشت و تمام آنها را خرافات و پدیده‌های شبه علمی بی‌پایه و ‌اساس و غیر قابل اتکا می‌دانست.

با وجود خصلت‌های یاد شده، امروز در منابع غربی نامی از ابوریحان بیرونی مشاهده نمی‌شود و هنگامی که از افراد پیشرو تاریخ در زمینه عقلانیت و تجربه‌گرایی سخن به میان می‌آید، همواره از کسانی نظیر «راجر بیکن» به عنوان خط‌شکن و پیشگام در این زمینه نام برده می‌شود. این در حالی است که از یک سو راجر بیکن حدود ۲۴۰ سال دیرتر از ابوریحان بیرونی چشم به جهان گشود (تقریبا ۱۶۰ سال پس از مرگ بیرونی یعنی بیش از یک و نیم قرن پس از مرگ او) و از سوی دیگر در لیست آثار و فعالیت‌های بیکن نشانه‌هایی از گرایش او به کیمیاگری مشاهده می‌شود. به هر حال این از کم ‌کاری اهالی مشرق زمین است که امروز ادعای تمدن و نوگرایی را خلاصه شده در مغرب زمین می‌بینیم و اغلب اوقات نامی از بزرگان شرق به عنوان پیشرو و پیشگام در زمینه‌های مختلف علمی به میان نمی‌آید.

پایبند بودن کامل به عقل و تجربه برای اثبات موضوعات علمی مختلف موجب آن شد که حکیم خوارزم از همان آغاز جوانی سعی در آموختن زبان‌های متعدد کند تا بتواند به منابع علمی گسترده از سرزمین‌های گوناگون دسترسی بی‌واسطه داشته باشد. ابوریحان بیرونی علاوه بر دانستن زبان خوارزمی که زبان مادری او به شمار می‌رفت زبان‌های فارسی، عربی، سریانی، سانسکریت و عبری را نیز فرا گرفته بود و با زبان‌های یونانی و سغدی نیز تا حدی آشنایی داشت. حکیم خوارزم در کتاب الصیدنه فی الطب اعتراف کرده است که زبان مطلوب او زبان مادری یعنی خوارزمی است؛ با این حال به دلیل آنکه زبان‌های رایج کسب علم و حکمت در آن زمان فارسی و عربی بود او نیز سعی کرد آنها را فرا بگیرد و آثار خود را به این دو زبان جاودانه سازد.

از دیگر ویژگی‌های بارز ابوریحان بیرونی می‌توان به انصاف و بی‌طرفی او در پرداختن به موضوعات مختلف اشاره کرد. به عنوان مثال او در کتاب آثار الباقیه به فرهنگ و آداب و رسوم بخش‌های گوناگونی از جهان شناخته شده آن زمان در نزد حکمای ایرانی اشاره می‌کند، اما جبهه‌گیری خاصی نسبت به این رسوم و فرهنگ‌ها ندارد و به شرح کامل آنها بدون موضع‌گیری و جانبداری می‌پردازد.

در کنار موارد یاد شده می‌توان به همکاری ابوریحان بیرونی با همتایانش در انجام پروژه‌های مشترک اشاره کرد. به عنوان مثال در سال ۳۷۵ خورشیدی یعنی زمانی که او در آغاز جوانی بود و هنوز در خوارزم به سر می‌برد، با محاسباتی که انجام داد دریافت که منجمان به زودی شاهد وقوع پدیده ماه گرفتگی خواهند بود. از همین رو با «ابوالوفا بوزجانی» که آن زمان در شهر بغداد به ستاره‌شناسی مشغول بود مکاتباتی انجام داد و از او خواست این پدیده را به صورت هم‌زمان رصد کنند و مستنداتشان را با یکدیگر به اشتراک بگذارند. شاید اگر چنین همکاری‌های مشترکی در حوزه‌های مختلف و متفاوت میان دانشمندان آن زمان به صورت گسترده‌تر و جدی‌تری انجام می‌گرفت و نتایج حاصل از آن به شکل اصولی و حرفه‌ای ثبت و ضبط می‌شد، این مشاهیر علم می‌توانستند امروز از شهرت و اعتبار بیشتری در سطح جهان برخوردار باشند. به هر حال ماجرای این همکاری و نمونه‌های مشابه با آن می‌تواند در قالب نمایشنامه شکل داستانی و نمایشی به خود بگیرد تا افراد بیشتری از آن مطلع شوند.

 

آثار نمایشی ساخته شده بر اساس شخصیت ابوریحان بیرونی

با وجود حوادث فراوانی که در زندگی ابوریحان بیرونی وجود داشت و به بخشی از آنها در مطلب پیش رو اشاره شد و با وجود فعالیت‌های گسترده و متنوع او در زمینه‌های مختلف علمی، امروز هیچ نامی از او در عرصه تئاتر ایران وجود ندارد. به بیان دقیق‌تر اگر آثار نمایشی ساخته شده بر اساس زندگی و افکار مشاهیر صاحب‌نام ایران را در طول زمان معاصر مرور کنیم نام هیچ اثر شاخصی را نمی‌یابیم که به طور ویژه یا جدی به حکیم خوارزم پرداخته باشد. در واقع وضعیت ابوریحان بیرونی در تئاتر ایران بی‌شباهت به وضعیت نابسامان مقبره منسوب به او در غزنی افغانستان نیست.

با توجه به مواردی که در متن پیش رو به آن اشاره شد به راحتی می‌توان ادعا کرد حکیم خوارزم لیاقت آن را دارد که ده ها اثر نمایشی خوش ساخت، شاخص و قابل قبول بر اساس زندگی و میراثی که از خود به جا گذاشته است ساخته شود. انصاف نیست که او در عین تحمل این همه سختی در طول زندگی خود و تلاش بی‌وقفه برای آموختن علم تا آخرین لحظه عمر، پس از مرگ نیز این گونه فراموش گردد و حضورش در تاریخ به کلی نادیده انگاشته شود. اغراق نیست اگر ادعا کنیم در صورت ادامه این بی‌توجهی و بی‌تفاوتی نمی‌توان فرق چندانی میان ما و سلطان محمود غزنوی قائل بود. به راستی که این حجم از بی‌توجهی و بی‌تفاوتی نسبت به مشاهیر سرزمین ایران توسط خود ما و انجام ندادن کوچک‌ترین تلاشی برای زدودن غبار فراموشی از روی نامشان نه تنها غم‌انگیز و تاسف‌بار جلوه می‌کند که بی‌اندازه شرم‌آور است.




نظرات کاربران