در حال بارگذاری ...
مروری بر ظرفیت نمایشی زندگی و اندیشه حافظ شیرازی

صحنه نمایش هنوز تشنه پذیرایی از استاد غزل
سهم قابل توجه لسان الغیب از تئاتر در مقابل سینما و تلویزیون !

ایران تئاتر – سید رضا حسینی: در تقویم رسمی ایران روز ۲۰ مهر ماه به عنوان روز بزرگداشت حافظ نامگذاری شده است. بر همین اساس در مطلب پیش رو به توصیف ظرفیت نمایشی بخش‌هایی از زندگی این شاعر پرآوازه و نام‌آشنای ایرانی خواهیم پرداخت.

زندگی حافظ نیز مانند بسیاری از مشاهیر ادبی ایران زمین، که در مجموعه مطالب مناسبتی ایران تئاتر بارها به آنها پرداخته‌ایم، سرشار از رخدادهای مختلف است؛ رخدادهای ریز و درشتی که بر اساس هر کدام از آنها می‌توان ده‌ها نمایشنامه نوشت و آنها را به تئاتر تبدیل کرد. رویکرد این مطلب نیز مانند سایر مطالب مشابهی که پیش از این در مورد مشاهیر ادبی کشورمان در ایران تئاتر منتشر شده، اشاره به گوشه‌ای از این رخدادها و برشمردن ظرفیت‌های نمایشی آنها است. پس بدون توضیح بیشتر به سراغ بخش‌های مختلف زندگی حافظ شیرازی می‌رویم و به مرور ظرفیت‌ نمایشی آنها می‌پردازیم.

مخاطب تشنه دیدار 

پیش از هرچیز لازم است ظرفیت بالای سوژه های مرتبط با این شاعر پرآوازه کشورمان را برای جذب مخاطب یادآوری کنیم . مخاطبی که از کودکی با اشعار او ؟آشناست و در مقاطع مختلف سنی ارتباط معنی داری را با دیوان اشعارش برقرار می کند به یقیت علاقمند اگاهی از احوال این شاعر ماندگار در تاریخ ادبیات ایران را دارد. همچنین ظرفیت قابل توجی در جذب مخاطب کشورهای فارسی زبان منطقه و برگزاری تورهای بین المللی اجرای تئاتر را دارد.  اشتیاق عمومی که  هرگونه سرمایه گذاری عظیم را  توجیه می کند و می تواند با ساخت اثری درخور و باکیفیت ، منابع مالی تضمین شده ای را جذب آثار نمایشی کند . 

 

گذران عمر در دورانی پرتلاطم

شمس‌الدین محمد پسر بهاء‌الدین محمد که بعدها بیش از نام اصلی با مشهورترین لقب خود یعنی حافظ در بین مردم شناخته شد، نقاط مشترک فراوانی با سایر مشاهیر ادبی دوران گذشته ایران زمین به خصوص شاعران دارد. یکی از این نقاط مشترک گنگ بودن تاریخ تولد و درگذشت او است. این عدم قطعیت در مورد تاریخ تولد حافظ مشخص‌تر از تاریخ مرگ او به نظر می‌رسد و آثار مکتوبی که سال‌ها پس از درگذشت این شاعر شیرازی به رشته تحریر در آمدند زمان‌های متعددی را به عنوان تاریخ تولد این شاعر شیرازی اعلام کرده‌اند؛ تا جایی که در اثر کنار هم قرار دادن این تاریخ‌ها یک بازه زمانی دوازده ساله (به تاریخ خورشیدی) برای تولد او قابل تصور است. این بازه زمانی از سال ۶۹۲ تا ۷۰۴ خورشیدی را در بر می‌گیرد.

با این حال اگر به موضوعاتی که حافظ در اشعار خود به آنها اشاره کرده است و برخی از آنها ریشه در حوادث واقعی زمان زندگی او داشته‌اند، دقیق شویم تاریخ تولد او بیشتر به سمت سال ۶۹۲ خورشیدی میل می‌کند و تقریبا حول و حوش آن سال قرار می‌گیرد. این ابهام در مورد تاریخ درگذشت حافظ کمتر وجود دارد و اکثر آثار مکتوب قدیمی تاریخ از دنیا رفتن این شاعر صاحب‌نام شیرازی را سال ۷۶۷ یا ۷۶۸ خورشیدی ذکر کرده‌اند. بر این اساس می‌توان گفت که حافظ حدود ۷۶ سال عمر کرد و مانند بسیاری از شاعران ایرانی به مرگ طبیعی دنیا را بدرود گفت.

نقطه مشترک دیگر حافظ شیرازی با بسیاری از مشاهیر ادبی ایران از جمله همتایان شاعر خود آن است که او نیز مانند آنها در زمانه‌ای پرتلاطم زیست؛ دورانی پر از جنگ و درگیری و خونریزی که ماحصل فرا رسیدن روزگار پسامغول در ایران بود و موجبات صعود و سقوط چندین دودمان در شهر شیراز را طی مدتی نه‌چندان طولانی فراهم آورد. حافظ در طول سال‌های زندگی خود اوج و فرود حداقل سه دودمان از حکمرانان شیراز را در زادگاه خود مشاهده کرد که هر کدام پس از مدتی فرمان راندن بر مردم این شهر تخت فرمانروایی را به دیگری واگذار کردند و از صحنه تاریخ کنار رفتند. نخستین آنها خاندان «آل اینجو» بود که در زمان جوانی حافظ به دست خاندان «آل مظفر» سقوط کرد و اعضای آن از فرمانروایی بر شیراز باز ماندند. با آنکه خاندان آل اینجو از تبار مغول‌ها بودند، اما از ظواهر امر و وارسی برگ‌های تاریخ ایران و شهر شیراز این گونه بر می‌آید که ادیبانی همچون حافظ نظر مثبت‌تری به آنها نسبت به آل مظفر داشتند. به نظر می‌رسد که حکمرانان آل اینجو نسبت به آل مظفر التفات بیشتری به فرهنگ و ادب و هنر نشان می‌دادند و ارزش والاتری برای ادیبان و اهل دیوان شیراز قائل بودند.

 

کودکی پر ابهام حافظ شیرازی

 از دوران کودکی حافظ مانند سایر مقاطع زندگی او اطلاعات چندان دقیقی در دست نیست و این ابهام شامل حال پیشینه خانوادگی شاعر صاحب‌نام شیرازی نیز می‌شود. دیدگاه های محدودی  از پدر حافظ به عنوان یک تاجر ثروتمند نام برده‌اند و بسیاری دیگر هم نظر دیگری دارند و استاد غزل را از خانواده‌ای فقیر می‌دانند. پس از مرگ حافظ و رسیدن نام و آوازه او به جایگاهی بلند در تاریخ ایران بسیاری از مردم شهرهای مختلف سعی کردند اصل و نسب پدر حافظ را به محل زندگی خودشان نسبت دهند و او را همشهری خود بنامند. بر همین اساس قصه‌های دروغین و افسانه‌های موجود پیرامون حافظ، که برخی از آنها دستپخت مریدان هم‌عصر با او است، بسیار فراوانند و دستیابی به حقیقت و واقعیت پیشینه خانوادگی استاد غزل را دشوار می‌کنند.اما همین ابهام هم دستمایه نمایش های رزنگرانه بسیاری می تواند باشد .

کودکی حافظ با آن زندگی سخت و کار در دوران کودکی و پرداخت هزینه های زندگی و تحصیل و حضور همزمان در محافل ادبی در دسترس و ... خود حکابت جذاب و دراماتیکی است که ظرفیت بازخوانی های متعددی را دارد.در برخی از روایت‌ها آمده است که حافظ در دوران کودکی به عنوان شاگرد نانوایی به کار مشغول بود و هم‌زمان توانست در مکتب‌خانه‌ای نزدیک محل کار خود خواندن و نوشتن را بیاموزد. گفته می‌شود که او از برخی نسخه‌های خطی قدیمی، که برخی از آنها قرآن و احادیث بود، رونوشت بر می‌داشت و در همان دوران بود که قرآن را از حفظ کرد. 

از بر کردن قرآن توسط او  می تواند به عنوان موضوعی ترویجی سوژه تولید نمایش باشد. علاوه بر اشاره‌های مختلفی که به آن در منابع مختلف صورت گرفته، خود حافظ نیز در برخی از اشعارش به این موضوع اشاره کرده است. با این اوصاف می‌توان  اطلاعات موجود در مورد دوران کودکی حافظ را دستمایه خلق نمایشنامه و ساخت آثار نمایشی قرار داد.

اوضاع حافظ و سایر اهالی شعر و ادب و دیوان شیراز در زمان نخستین فرمانروای  شهر از خاندان آل مظفر یعنی «مبارزالدین محمد» چندان مساعد نبود. او کمر به قتل فرهنگ و ادب در شیراز بست و با اهل قلم به تندی و خشونت برخورد کرد. با این حال فرزند او یعنی «شاه شجاع» به دلیل آنکه خود دل در گرو شعر و ادب داشت، توجه بیشتری نسبت به اهل قلم از خود نشان داد و از شدت خفقان دوران پدرش کاست. او بیش از سه دهه بر شیراز حکم راند که این زمان با دوران میانسالی تا کهنسالی حافظ هم‌زمان بود. مدت کوتاهی پس از مرگ او شیراز توسط «تیمور گورکانی» تصرف شد و کار دودمان آل مظفر نیز به پایان رسید. این دوران با آخرین سال‌های زندگی حافظ مصادف بود و مرگ اجازه نداد تا استاد غزل تاریکی دوران تیمور، که تا حدی شبیه به دوران امیر مبارزالدین بود، را با پوست و گوشت خود لمس کند. به تصویر کشیدن این اوج و فرودها در پس زمینه روایت شرح حال حافظ می‌تواند سوژه بسیار خوبی برای خلق نمایشنامه‌های تاریخی باشد.

 

حضور حافظ شیرازی در دربار حکمرانان شیراز

از رخدادهای ریز و درشتی که حافظ در طول حیات خود تجربه کرد اطلاعات بسیار اندکی در دست است و تقریبا ماهیت تمام تجربیات دوران زندگی او در هاله‌ای از ابهام قرار دارد. با این حال از اندک جزئیات به جا مانده در مورد زندگی استاد غزل این گونه بر می‌آید که او تقریبا در دربار تمام خاندان‌های حاکم بر شیراز، البته به غیر از حکمرانان منصوب شده توسط تیمور که در واپسین سال‌های عمر حافظ بر شیراز حکومت می‌کردند، حضور داشت و گاه به انجام امور دیوانی می‌پرداخت. لقب خواجه که در بسیاری موارد به عنوان پیشوند نام حافظ استفاده می‌شود و در آن زمان معمولا برای نامیدن اهل قلم شاغل در دربار به کار می‌رفت نیز گواه این مدعا است.

نکته دیگری که می‌توان با استناد به آن احتمال حضور حافظ را در دربار حکمرانان شیراز تقویت شده دید، اشعاری است که او در مدح برخی از آنان سروده و به آنها تقدیم کرده است. حافظ در دوران حکمرانی خاندان اینجو اشعاری برای «غیاث‌الدین کیخسرو»، برادرش «جلال‌الدین مسعودشاه» و همچنین «شاه ابو اسحاق» سرود. با این حال پس از استیلای خاندان آل مظفر بر شیراز نه تنها در مدح نخستین حکمران این خاندان یعنی «امیر مبارزالدین» شعری نسرود، بلکه با خصلت رندی ویژه‌ای که در اشعارش وجود داشت او را به شکل غیرمستقیم به باد انتقاد گرفت و از جفای محتسب‌وار او و ریاکاری زاهدان دروغینی که زیردستش به فعالیت مشغول بودند و پا بر گلوی مردم می‌فشردند، سخن به میان آورد.

احتمالا در کنار برخورداری امیر مبارزالدین از شخصیتی مستبد و ریاکار، کشته شدن ابو اسحاق اینجو (آخرین فرمانروای شیراز در دوران آل اینجو) به دست او نیز یکی از دلایل مهم این امر بود. اما حافظ در مورد پسر امیر مبارزالدین یعنی «شاه شجاع» رویه متفاوتی برگزید و تعدادی از سروده‌های خود را به او تقدیم نمود. این رویه در مورد پسر شاه شجاع یعنی «شاه زین‌العابدین» که پس از مرگ پدر جانشین او شد و «نصرت‌الدین شاه» برادرزاده شاه شجاع که حکمران یزد بود نیز پابرجا باقی ماند و استاد غزل موضوع برخی از سروده‌های خود را به توصیف صفات نیک آنان اختصاص داد.

گفته می‌شود پس از تسلط «تیمور گورکانی» بر شیراز نزدیکان حافظ برخی از ابیاتی که او در مورد جفای تیمور و اهالی سمرقند بر ساکنان خوارزم سروده بود را از بیم انتقام تیمور و دست نشاندگانش تغییر دادند. در این زمان حافظ واپسین سال‌های عمر خود را سپری می‌کرد و دیگر سرودن شعر را کنار گذاشته بود. در همین زمینه معدود منابع مکتوب قدیمی نظیر کتاب «انیس الناس» به ملاقات تیمور با حافظ در شهر شیراز اشاره کرده‌اند که به دلیل تعداد اندک منابع این‌چنینی وقوع ملاقات مذکور در تاریخ به طور صد در صد قابل تایید نیست. به هر حال روابط حافظ با حکمرانان مختلف شهر شیراز که یکی از پی دیگری آمدند و رفتند منبع اقتباس مناسبی برای خلق آثار نمایشی با رویکردهای متفاوت است.

 

تصرف اموال حافظ توسط حاکم موقت شیراز

همان گونه که پیش‌تر به آن اشاره شد شواهد متعددی مبنی بر حضور حافظ در دربار حکمرانان شیراز و انجام امور دیوانی به قلم او وجود دارد. در واقع می‌توان گفت که حضور او در دربار حکمرانان خاندان اینجو تا حدی قابل استناد است. در زمان حکمرانی غیاث‌الدین کیخسرو و برادرش جلال‌الدین مسعودشاه بر شیراز جدالی میان آنها بر سر کسب قدرت به وجود آمد که حدود پنج سال به درازا کشید. در آن زمان حافظ بسیار جوان بود و در آستانه ورود به سی سالگی به سر می‌برد. درگیری چند ساله میان برادران اینجو موجب شورش فردی به نام پیر حسین چوپانی در شیراز گردید. او موفق شد بر برادران اینجو غلبه کند و کنترل شیراز را به مدت سه سال در دست گیرد.

این سه سال را می‌توان جزو دوران‌های دشوار و تلخ زندگی حافظ در نظر گرفت؛ چرا که تقریبا تمام دارایی او که از انجام فعالیت‌های دیوانی در دربار خاندان آل اینجو به دست آورده بود از دست رفت و توسط پیر حسین چوپانی مصادره و تصاحب شد. از همین رو پس از فتح مجدد شیراز توسط جلال‌الدین مسعودشاه حافظ شادمانی خود از این اتفاق را در قالب شعری که بیت «صیت مسعودی و آوازه شه سلطانی / گفته باشد مگرت ملهم غیب احوالم» نیز یکی از ابیات آن است، نشان داد. وقایع این دوره از زندگی حافظ به دلیل رخ دادن در دوران جوانی و کم تجربگی او و بهره‌مندی از بار دراماتیک بالا قابلیت مناسبی برای تبدیل به آثار نمایشی دارند.

 

لقبی که بر حافظ ماند و به نام او تبدیل شد

همان گونه که به آن اشاره شد حافظ در سنین کم و در دوران نوجوانی قرآن را از حفظ می‌خواند و از همین رو به لقب حافظ مفتخر گردید. این لقب در ادامه زندگی بر شاعر خوش سخن شیرازی باقی ماند و به تدریج جای نام او را گرفت؛ به گونه‌ای که اکنون همگان شمس‌الدین محمد شیرازی را با نام حافظ می‌شناسند. البته لقب حافظ در دورانی که لسان الغیب در آن می‌زیست برای نام بردن از خوانندگان و کسانی که در مجالس مختلف با صدای گوش‌نواز خود آواز می‌خواندند و به گرم کردن مجلس می‌پرداختند نیز به کار می‌رفت.

بر اساس نقل قول‌ها و اطلاعات مختلفی که در برخی از منابع وجود دارد، حافظ علاوه بر ذوق شاعری و استعداد بالا در به خاطر سپردن متون طولانی صدای خوبی داشت که گاهی در مجالس تعلیمی خود از آن برای آموزش قرآن و سایر مطالب و موضوعات مرسوم به شاگردان بهره می‌گرفت. بنابراین هیچ بعید نیست که او در برخی از مجالس و محافل خصوصی اشعارش را با صدای گیرای خود به شکل آواز برای دیگران خوانده باشد.

با این حال به نظر می‌رسد لقب حافظ نه به دلیل تسلط او بر آواز و شناختن دستگاه‌های موسیقی که بیشتر به دلیل حافظ قرآن بودن بر وی مانده باشد. این موضوعی است که حافظ بارها در اشعار خود به آن اشاره و بر آن تاکید کرده است؛ در حالی که در سروده‌های او نشانه چندانی مبنی بر تایید تسلطی که احتمالا بر هنر آوازخوانی داشت مشاهده نمی‌شود. به هر حال توانایی‌های مختلف استاد غزل نظیر از بر بودن قرآن و تسلط بر آوازخوانی در کنار چگونگی مفتخر شدنش به لقب حافظ می‌تواند سوژه‌های مناسبی برای خلق آثار نمایشی تلقی گردد.

 

فعالیت‌های آموزشی حافظ شیرازی

در برخی از روایات مربوط به حافظ آمده است که در زمان حکمرانی خاندان آل اینجو بر شیراز مکتب‌خانه‌ و دار القرائی توسط شاه اسحاق در مسجد جامع قدیمی این شهر تاسیس شد که وظیفه مدیریت آن و تدریس در آن را حافظ بر عهده داشت. با اینکه حافظ در این دوران بسیار جوان بود، اما اشار‌ه‌های دیگری نیز در برخی متون قدیمی وجود دارد که ادعای تدریس قرآن توسط او به شاگردان جوان را کاملا تقویت می‌کند. به عنوان مثال «شمس‌الدین محمد گلندام» در مقدمه دیوان حافظ از موضوع «محافظت درس قرآن و ملازمت بر تقوا و احسان» توسط سراینده اشعار این دیوان یعنی حافظ سخن به میان آورده است. از آنجا که گلندام در دوران حکمرانی خاندان آل مظفر بر شیراز در دربار مظفریان حضور داشت و به نوعی همکار حافظ در امور دیوانی محسوب می‌شد، شاید بتوان نتیجه گرفت که فعالیت‌های آموزشی حافظ در قالب تدریس در مکتب‌خانه علاوه بر دوران آل اینجو در دوران آل مظفر نیز ادامه داشته است.

اگرچه پژوهشگرانی نظیر محمد قزوینی در واقعی بودن فردی به نام شمس‌الدین محمد گلندام و هم‌نشینی او با حافظ ابراز تردید کرده‌اند، اما برخی دیگر از همکاران او این شخص را واقعی و حقیقی می‌دانند. گفته می‌شود حافظ در دوران زندگی خود اقدام به ثبت و ضبط اشعارش نکرد و آنها را به حال خود واگذاشت و محمد گلندام یکی از نخستین کسانی بود که پس از درگذشت دوست و استاد خود اقدام به جمع‌آوری اشعار او کرد و آنها را در دیوان حافظ به ثبت رساند. گلندام که علاوه بر منشی‌گری و انجام امور دیوانی دستی هم در سرودن شعر داشت و همراه و هم‌نشین حافظ به شمار می‌رفت، مدتی از شیراز و دربار آل مظفر دور بود و پس از بازگشت به این شهر از درگذشت استاد غزل باخبر شد و به جمع‌آوری سروده‌های او پرداخت. در مجموع روابط گلندام با حافظ و تلاشی که برای حفظ میراث او انجام داد نیز به عنوان یک موضوع و منبع اقتباس از پتانسیل مناسبی برای تبدیل به آثار نمایشی برخوردار است.

 

سفرهای انگشت‌شمار حافظ در داخل ایران

به نظر می‌رسد که حافظ شیرازی تقریبا تمام عمر خود را در زادگاهش یعنی شیراز سپری کرد و هیچ‌گاه برای مدت طولانی از این شهر خارج نشد. در برخی از روایت‌ها به سفر هندوستان او اشاره شده است که احتمالا چیزی جز قصه و افسانه نیست. به عنوان مثال گفته می‌شود که وزیر ایرانی دربار خاندان بهمنی (که بر جنوب هندوستان و منطقه دکن حکمرانی می‌کردند) یعنی «میر فضل‌الله انجوی شیرازی» از حافظ برای بازدید از دکن دعوت به عمل آورد و او نیز به هندوستان سفر کرد. با نگاهی به برگ‌های تاریخ می‌توان به این نتیجه رسید که چنین ادعایی کاملا بی‌اساس است؛ به این دلیل که فضل‌الله انجوی وزیر دربار «تاج‌الدین فیروز» بود و فیروز شاه بهمنی حدود ده سال پس از مرگ حافظ بر تخت حکمرانی دکن نشست.

در حکایت دیگری آمده است که وابستگان ایرانی حاکمان دکن یا همان خاندان بهمنی از حافظ برای سفر به هندوستان دعوت به عمل آوردند و او در اجابت این دعوت تا جزیره هرمز رفت، اما به دلیل نامساعد بودن وضع دریا از سفر به هندوستان منصرف شد و به شیراز باز گشت. با وجود اینکه در این ادعا نیز تردیدهای فراوانی وجود دارد و اصولا دعوت حکمرانان دکن از حافظ برای سفر به آنجا چندان باورپذیر نیست، اما سفر این شاعر شیرازی به هرمز چندان افسانه‌ای به نظر نمی‌رسد و احتمال بیشتری نسبت به سفر هند برای وقوع آن در میانه‌های عمر حافظ وجود دارد.

البته یکی از ابیات منسوب به حافظ سفر او به جزیره هرمز را رد می‌کند. در این بیت یعنی «شاه هرمزم ندید و بی‌سخن صد لطف کرد / شاه یزدم دید و مدحش گفتم و هیچم نداد» شاعر به این نکته اشاره می‌کند که حکمران هرمز را تاکنون ندیده و احتمالا سفری نیز به آن منطقه نداشته، اما در عین حال دورادور از لطف و کرم او برخوردار شده است. به نظر می‌رسد مقصود از شاه هرمز در این بیت «قطب‌الدین تهمتن» یا فرزند او «تهمتن تورانشاه» بوده است که هر دو در میانه‌های عمر حافظ بر جزیره هرمز فرمان می‌راندند. مراد از شاه یزد نیز باید برادرزاده شاه شجاع یعنی «نصرت‌الدین شاه یحیا مظفری» بوده باشد. بر این اساس شاید بتوان به این نتیجه رسید که حافظ در دوران زندگی خود تنها به مناطقی نظیر یزد سفر کرده و حکمران این شهر را از نزدیک دیده است.

در واقع سفر حافظ به اصفهان و یزد تنها سفرهای ادعا شده در مورد او به شمار می‌رود که می‌توان وقوع آنها را تا حدی تایید نمود. از همین رو می‌توان ادعا کرد که حافظ در طول حیات خود سفرهای چندانی را تجربه نکرده و تا پایان عمر به منطقه‌ای دورتر از یزد نرفته است. با این حال تجربیات این مسافرت‌های معدود و ارتباط او با حکمرانانی که به آنها اشاره شد می‌تواند منبع اقتباس قابل قبولی برای تولید آثار نمایشی مختلف باشد.

 

سرنوشت مشابه اشعار حافظ شیرازی و خیام نیشابوری

در میان سروده‌های به جا مانده از حافظ و خیام دست کم سه نقطه مشترک می‌توان یافت. نخست آنکه اشعار هر دو شاعر مذکور در عین برخورداری از کیفیت بالا (با وجود بهره‌مندی از سبک، مضامین، قالب و درونمایه متفاوت) کمیت قابل توجهی ندارد. با وجود آنکه دیوان حافظ از نظر کمیت اشعار به مراتب پر و پیمان‌تر از مجموعه رباعیات خیام است، اما سروده‌های او در قیاس با سایر شاعران کهن که هر کدام چندین مجموعه شعر دارند چندان پر تعداد جلوه نمی‌کند. مهم‌ترین، مشهورترین و شاخص‌ترین بخش دیوان حافظ غزلیات او است که تعداد آنها حول و جوش ۵۰۰ غزل ارزیابی شده است و از این رقم فراتر نمی‌رود. بنابراین حافظ را نیز می‌توان مانند خیام (استاد رباعی) شاعری کم‌کار و گزیده‌گو قلمداد کرد و او را استاد غزل نامید.

نقطه اشتراک دوم حافظ و خیام آن است که هیچ کدام از آنها در طول دوران زندگی و تا پایان عمر تلاش جدی و مهمی برای جمع‌آوری سازمان یافته سروده‌های خود به خرج ندادند و اشعارشان تنها پس از مرگ آنها توسط برخی از بازماندگانشان جمع‌آوری شد و به ثبت رسید. البته گفته می‌شود که حافظ در یک سوم پایانی عمر خود اقدام به اصلاح و بازنویسی اشعارش کرد. این ادعا نشان از آن دارد که او نسخه‌ای از اشعار خود را در اختیار داشت و در موقع لزوم آنها را مورد بازنگری قرار می‌داد. با این حال سرنوشت این نسخه اکنون در هاله‌ای از ابهام قرار دارد و نسخه‌های به جا مانده از سروده‌های حافظ که امروز پس از تلخیص در اختیار همگان قرار گرفته، از مجموعه‌های مکتوبی استخراج شده است که بعدها یعنی پس از مرگ او توسط برخی از نزدیکانش ثبت و ضبط شدند.

نقطه اشتراک سوم حافظ و خیام به نوع خالص‌سازی اشعار آنها باز می‌گردد. همان گونه که در مطلب مربوط به روز بزرگداشت خیام به آن اشاره شد، تلاش جدی برای خالص‌سازی اشعار خیام و جداسازی سره از ناسره در آنها پس از شهرت جهانی او صورت گرفت و شروع کننده آن نه هموطنان خیام که پژوهشگران خارجی بودند. این حقیقت در مورد اشعار حافظ نیز وجود دارد و نخستین نسخه‌های ویرایش شده و خالص‌سازی شده از اشعار او توسط خاورشناسان غیر ایرانی تهیه گردید. یکی از نخستین نسخه‌های موجود در این زمینه به «احمد سودی» پژوهشگر و مترجم اهل بوسنی (امپراتوری عثمانی آن زمان) تعلق دارد. پس از او خاورشناس مشهور آلمانی یعنی «هرمان بروکهاوس» اقدام به تصحیح و ویرایش اشعار حافظ کرد و از میان سروده‌های منسوب به او تعداد ۶۹۲ شعر را به عنوان سروده‌های اصلی و واقعی حافظ برگزید.

در کنار افرادی که به آنها اشاره شد سه ادیب آلمانی دیگر یعنی «یوزف فون هامر» و «هلموت ریتر» به عنوان خاورشناس و «یوهان ولفگانگ فون گوته» به عنوان شاعر و نویسنده از جمله کسانی بودند که نقش بسزایی در شناساندن حافظ به مردم اروپا و جهان داشتند. ریتر بر اساس نسخه‌های بسیار قدیمی به جا مانده از اشعار حافظ اقدام به تهیه نسخه‌ای جامع و کامل از دیوان او نمود و فون هامر ترجمه مناسبی از سروده‌های این شاعر ایرانی به زبان آلمانی ارائه داد. گوته نیز در برخی از آثار خود از حافظ سخن به میان آورد و به الهامات و تاثیراتی که از اشعار این شاعر شرقی گرفته بود اشاره کرد. خاورشناس اتریشی یعنی «وینسنس روزنتسوایگ آن شوانا» نیز یکی دیگر از کسانی بود که تقریبا هم‌زمان با هرمان بروکهاوس اقدام به تدوین ویرایش اختصاصی از دیوان حافظ نمود و تعدادی از اشعار دیوان او را به زبان آلمانی ترجمه کرد.

تنها پس از کوشش‌ افراد یاد شده بود که هموطنان حافظ نیز دست به کار شدند و به خالص‌سازی اشعار او پرداختند. در میان نسخه‌های موجود از دیوان حافظ که به قلم پژوهشگران ایرانی خالص‌سازی شده‌اند می‌توان به نسخه عبدالرحیم خلخالی (در بر گیرنده ۴۹۵ شعر)، نسخه حسین پژمان (در بر گیرنده ۹۹۴ شعر) و نسخه محمد قزوینی و قاسم غنی (در بر گیرنده ۵۷۶ شعر) اشاره کرد. خلق نمایشنامه در مورد تمام این افراد (چه ایرانی و چه غیر ایرانی) سوژه مناسب دیگری برای تولید آثار نمایشی با محوریت حافظ به شمار می‌رود.

 

شباهت دو شاعر سرشناس شیرازی به یکدیگر

سعدی و حافظ را می‌توان دو شاعر سرشناس شیرازی نامید که تاثیر قابل توجهی بر ادب ایران گذاشتند و پیروان فراوانی در مکتب شعر یافتند. این دو تن که تاریخ درگذشتشان تقریبا یک قرن با هم فاصله دارد، از نظر برخی صفات اخلاقی و ویژگی‌های شخصیتی تشابه قابل توجهی با یکدیگر دارند. حافظ نیز مانند سعدی حضور پررنگی در دربار فرمانروایان داشت اما هرگز به یک شاعر درباری تبدیل نشد. این ویژگی در مورد اشراف این دو شاعر به وادی عرفان نیز مشاهده می‌شود؛ به این معنی که حافظ درست مانند سعدی آشنایی کاملی با اندیشه‌های عرفانی داشت و با بسیاری از خرقه‌پوشان هم‌نشین بود. با این حال هرگز به طور کامل به سمت عرفان متمایل نشد و هیچ‌گاه در قامت یک شاعر عارف قرار نگرفت.

در بحث برخورداری از خصلت رندی در کلام و رفتار این دو شاعر شیرازی نیز تشابهات آشکاری مشاهده می‌شود. با وجود آنکه نوع رندی سعدی و حافظ از یک جنس نیست اما این خصلت هم در شعر و هم در جهان‌بینی آن دو کاملا آشکار و به اشکال متفاوتی قابل احساس است. هر دوی آنان با مفاهیم فراوانی در طول زندگی خود آشنا شدند اما کاملا به رنگ آنها در نیامدند و از هر کدام تنها به حد کفایت بهره گرفتند. سال‌های پایانی زندگی هر دو شاعر نیز به خلوت و عزلت‌نشینی سپری شد. شاید بتوان یکی از تفاوت‌های مهم این دو شاعر شیرازی را میل بیشتر سعدی نسبت به انجام سفر و کسب تجربیات مختلف قلمداد کرد.

با توجه به تشابهات یاد شده می‌توان این دو چهره شاخص و سرشناس شعر و ادب شیراز که به علت تعلق داشتن به دوره‌های زمانی متفاوت هرگز موفق به ملاقات یکدیگر نشدند را در آثار نمایشی گرد هم آورد. همان گونه که دانته در کتاب «کمدی الهی» با ویرژیل همراه و همسفر شد، امکان خلق نمایشنامه‌ای با داستان مشابه وجود دارد که حافظ و سعدی را در کنار یکدیگر قرار دهد و آنها را وادار به تعامل و گفتگو با هم نماید. در صورت بهره‌مندی این تعامل و گفتگو از قدرت و استحکام لازم به طور حتم نتیجه نهایی به اثری تماشایی تبدیل خواهد شد.

 

آثار تصویری ساخته شده بر اساس زندگی حافظ شیرازی

در سینمای ایران فیلم قابل ذکری در مورد زندگی حافظ شیرازی ساخته نشده است. با این حال در سال ۱۳۸۵ خورشیدی شاهد ساخت فیلمی به نام «حافظ» به کارگردانی ابوالفضل جلیلی بودیم که زندگی این شاعر صاحب‌نام شیرازی را به شکل نمادین در معرض دید علاقه‌مندان سینما قرار داده بود. داستان این فیلم در زمان حال می‌گذرد و روایتگر برشی از زندگی یک حافظ جوان قرآن به نام «شمس‌الدین» است. در واقع این فیلم زندگی شمس‌الدین محمد حافظ و همسرش شاخ نبات را در زمان حال به شکل نمادین روایت می‌کند و دو شخصیت اصلی آن یعنی شمس‌الدین و نبات نه وجود حقیقی حافظ و همسر او که نمادی از آنها به شمار می‌روند. فیلم سینمایی حافظ با همکاری کشور ژاپن ساخته شد و یک بازیگر ژاپنی ایفاگر نقش شخصیت نبات در آن بود.

حال که سخن از شخصیت نبات و منبع الهام آن یعنی شاخ نبات به میان آمد بد نیست به این نکته اشاره شود که نام همسر حافظ در میان بسیاری از مریدان او به شاخ نبات مشهور است. با این حال سند موثقی مبنی بر واقعی بودن این شخصیت در تاریخ وجود ندارد و نام اصلی همسر و فرزندان لسان الغیب و تعداد فرزندان او به طور دقیق مشخص نیست. حتی این موضوع هنوز اثبات نشده است که آیا حافظ شیرازی در طول زندگی خود همسر و فرزندی داشت یا از وجود خانواده بی‌نصیب بود.

اثر درخشان فرشاد فرشته حکت 

فیلم «حافظ و گوته» روایت تصویری دیگری از زندگی استاد غزل به شمار می‌رود که در سال ۱۳۹۶ خورشیدی به کارگردانی «فرشاد فرشته حکمت» ساخته شد. این فیلم مستند داستانی یا مستند سینمایی علاوه بر حافظ شیرازی بخشی از زندگی گوته را نیز به تصویر کشیده و به تاثیرپذیری این شاعر و نویسنده آلمانی از حافظ اشاره کرده است.

ویزه اینکه در این مستند به ناگفته های تاریخی مرتبط با گوته پرداخته شده است و براساس اسناد تاریخی علاقه گوته به اسلام و خاصه پیامبر اکرم را از سنین جوانی بررس کرده است . ازجمله به نمایشنامه ای اشاره می شود که این شاعر آلمانی درباه حضرت محمد در سن 40 سالگی نوشته است و متاسفانه تاکنون به آن پرداخته نشده است . ناگفته هایی که انگار قرار نیست کسی به آن ها توجه کند تا همواره گوته در 60 سالگی و با اثرجاویدانش درباه حافظ در یادها بماند . 

تلویزیون بی اثر

در تلویزیون ایران تاکنون سریال تلویزیونی شاخصی که زندگی حافظ شیرازی را به تصویر کشیده باشد ساخته نشده است. با این حال چندی پیش سخن از ساخت سریالی به نام «خورشیدهای سه گانه» مطرح بود که قرار است با همکاری صدا و سیمای مرکز فارس ساخته شود و زندگی سه تن از بزرگان شعر و ادب تاریخ این استان یعنی سعدی، حافظ و خواجوی کرمانی را روایت کند. از قرار معلوم سریال مذکور نود قسمت خواهد داشت که شصت قسمت آن به سعدی و سی قسمت نیز به حافظ و خواجو می‌پردازد. حال باید منتظر ماند و دید که مراحل ساخت این مجموعه تلویزیونی به کجا خواهد انجامید و در صورت پایان یافتن پروژه تولید آن از چه کیفیتی برخوردار خواهد بود.

 

آثار نمایشی ساخته شده بر اساس زندگی حافظ شیرازی

در تئاتر ایران تاکنون چندین نمایش با موضوع حافظ نوشته و اجرا شده است که در ادامه به نام برخی از آنها اشاره می‌کنیم. شاید بتوان در میان اهالی تئاتر ایران سهم هنرمند شیرازی هنرهای نمایشی یعنی علی نقی رازی در ساخت آثار نمایشی مرتبط با حافظ شیرازی را از همه بیشتر دانست. او تاکنون دست کم پنج نمایش به نام‌های «حافظ خلوت نشین پر هیاهو»، «گفتا خموش حافظ»، «زین قند پارسی که به بنگاله می‌رود»، «حکایت نی از زبان حافظ» و «گوته، زلیخا و حافظ» ساخته است که هر کدام از آنها به طور مستقیم یا غیر مستقیم پیوند تنگاتنگی با حافظ و ابعاد مختلف شخصیت او دارند. تمام این آثار به نویسندگی و کارگردانی علی نقی رازی تولید شده‌اند و توسط اعضای «گروه تئاتر آزاد شیراز» اجرا گردیده‌اند.

از دیگر آثار نمایشی شاخصی که در مورد حافظ ساخته شده است می‌توان به «اپرای عروسکی حافظ» اشاره کرد. این نمایش موزیکال توسط بهروز غریب‌پور نوشته و کارگردانی شد و با اجرای «گروه نمایش آران» برای نخستین بار در تابستان سال ۱۳۹۱ خورشیدی به روی صحنه رفت. این نمایش اجرای دیگری نیز در زمستان همان سال با بهره‌مندی از موسیقی و آهنگساز متفاوت داشت و پس از آن چندین اجرای دیگر را هم تجربه کرد. اپرای عروسکی حافظ بخش‌های مختلفی از زندگی حافظ را به تصویر کشیده است و تمرکز ویژه‌ای بر شرح خونریزی امیر مبارزالدین در شیراز و به حاشیه راندن ادیبان و اندیشمندان این شهر توسط او دارد.

نمایش «رند خلوت نشین» به نویسندگی و کارگردانی پری صابری اثر نمایشی دیگری است که حافظ را به عنوان محور اصلی داستان خود برگزیده است. این نمایش که در سال ۱۳۸۰ خورشیدی اجرا شد و پس از آن در نوبت‌های دیگری نیز به روی صحنه رفت، داستان خروج آدم و حوا از بهشت و حضور آنها روی زمین را روایت می‌کند؛ با این تفاوت که حافظ و همسرش شاخ نبات جایگزین دو شخصیت آدم و حوا شده‌اند. در نمایش رند خلوت نشین نیز به ماجرای تصرف شیراز به دست امیر مبارزالدین و برکناری او از فرمانروایی این شهر توسط پسرش شاه شجاع اشاره گردیده و رفتار ناشایست نخستین عضو از خاندان آل مظفر با مردم شیراز به خصوص ادیبان و اهل قلم به تصویر کشیده شده است.

پس از آثار نمایشی یاد شده به نمایش «شاهباز سدره نشین» می‌رسیم که دو سال قبل به روی صحنه رفت. این نمایش که متن آن توسط ابراهیم کریمی هسنیجه نوشته شده و وظیفه کارگردانی آن را دختر او وجیهه کریمی هسنیجه بر عهده داشته است ماجرای ملاقات تیمور گورکانی ملقب به تیمور لنگ با حافظ را روایت می‌کند؛ ماجرایی که در سطور پیشین مطلب پیش رو به صحت و سقم آن اشاره شد.

در کنار این نمایش می‌توان به نمایش دیگری به نام «در کوچه رندان» اشاره کرد که حدود ده سال قبل یعنی در سال ۱۳۹۰ خورشیدی برای نخستین بار به روی صحنه رفت و در عمل نمایشی بود که برای افتتاح سالن تئاتر حافظ تهران در نظر گرفته شده و در این سالن اجرا گردید. این نمایش نه بر اساس زندگی حافظ که بر اساس اشعار او ساخته شد و گوشه‌ای از تفکرات این شاعر غزل‌سرای شیرازی را روی صحنه تئاتر به تصویر کشید. وظیفه کارگردانی نمایش در کوچه رندان که توسط «گروه تئاتر ویرگول» اجرا شد را آروند دشت آرای بر عهده داشت و در آن بازیگران نام‌آشنایی نظیر پانته‌آ پناهی‌ها، بیژن افشار، بهاران بنی احمدی، ستاره پسیانی، هانیه توسلی، یاسر خاسب، سینا رازانی، طناز طباطبایی، مصطفی خوش خوان، حسین نام آور و شقایق کمیلی به ایفای نقش پرداختند.

به غیر از آثاری که به آنها اشاره شد شاید بتوان نام نمایش‌های دیگری را نیز به عنوان آثاری که بر اساس زندگی حافظ ساخته شده‌اند برشمرد. بر این اساس تعداد نمایش‌های ساخته شده در مورد شخصیت حافظ در تئاتر ایران چندان انگشت‌شمار جلوه نمی‌کند و کیفیت آنها را نیز می‌توان قابل قبول و تنوعشان را مناسب ارزیابی کرد. با این حال کمیت و کیفیت این آثار نمایشی در آن اندازه نیست که بتوانیم مجموعه آنها را پرشمار و ایده‌آل بنامیم.

حافظ شیرازی شاعری بود که در قرن هشتم هجری چشم به جهان گشود و در همین قرن نیز چشم از جهان فرو بست. شاید اغراق نباشد اگر او را پرآوازه‌ترین شاعر قرن هشتم هجری بنامیم. این شاعر شیرازی غزل فارسی را به اوج قله کمال رساند و پس از او دیگر هیچ شاعر غزل سرایی نتوانست مسیری فراتر از آن را در بخشیدن کیفیت به گونه غزل بپیماید. بر این اساس استاد غزل استحقاق آن را دارد که نمایش‌های بیشتر و باکیفیت‌تری بر اساس زندگی، جهان‌بینی، افکار و آثارش ساخته شود و به روی صحنه برود.




مطالب مرتبط

نظرات کاربران