در حال بارگذاری ...
...

با منیژه محامدی کارگردان”چشم‌اندازی از پل“

تاثیر مهمی دارد. هر وقت یکی از اعضای گروه من نباشد، احساس می‌کنم نمی‌توانم کار کنم. من وقتی نمایشنامه‌ای را می‌خوانم فکر می‌کنم برای مهروش نقش هست یا برای محمد و شیرین، بعد کار می‌کنم.

عباس غفاری ¬ـ فهیمه سیاحیان:
منیژه محامدی کارگردان ،مترجم و مدرس دانشگاه ،این روزها نمایش « چشم اندازی از پل » نوشته زنده یاد آرتور میلر را در سالن اصلی تئاتر شهر به روی صحنه برده است .
او سال ها در ینگه دنیا زندگی کرده و شاید به همین علت می تواند به درون آدم های میلر رسوخ کند. به بهانة « چشم اندازی از پل » با محامدی گفت و گویی کرده ایم که آن‌ را می خوانید .
چطور شد که شما بعد از کارگردانی یک کار ایرانی ، برای کار جدید‌تان یک متن خارجی را انتخاب کردید ، آن هم « چشم اندازی از پل » که یکی از بهترین کارهای میلر ( در دوران نویسندگی اش ) است ؟
ما قبل از اینکه ”فال گوش” را که یک متن ایرانی بود کارکنیم ، قرار بود سه تا از کارهای میلر را به صورت رپرتوار کار بکنیم ،رؤسای گذشته گفتند که شما اول این متن ایرانی را کار کن بعد آن سه متن میلر را ، متن ایرانی را کار کردیم ولی سه متن میلر کار نشد با وجود اینکه ترجمه های آنها را انجام داده بودم .” حادثه در ویشی “ ” جادوگر شهر سایلم “ و ” چشم اندازی از پل“ ، که هر سه متن در حال حاضر آماده است .
چرا این سه نمایشنامه از میلر را انتخاب کردید ؟
من قبلاً متن های میلر را در آمریکا کار کرده ام و احساس می‌کردم نمایشنامه‌هایش با توجه به اینکه در گذشته نوشته شده ، بسیار امروزی و جهانی است و مسائلی را مطرح می کند که هر جامعه ایی و هر انسانی می تواند با آنها برخورد داشته باشد ، بشنود ، ببیند ، از آنها لذت ببرد و یاد بگیرد . مثلاً‌ در طول این ٢۵ سال انقلاب ، مهاجرت یکی از مشکلات عدیدة مردم بوده است‌، افراد زیادی دچار مشکل شدند‌، چه مهاجرینی که توانستند بمانند و چه آنها که به علت شرایط خاص مجبور به برگشت شدند. به طور کل تمام مسائلی که در نمایشنامه های میلر مطرح می شود با نیکی و بدی ارتباط دارد . میلر معتقد است که باید بدی را نشان داد تا نیکی به دست بیاید . به نظر من این نمایشنامه ها به درد هر جامعه و هر شرایطی می خورد . من تمایل زیادی داشتم از میلر کار کنم ولی اتفاقاتی پیش آمد و نشد ، واقعاً دوست داشتم به طور رپرتوار این سه نمایشنامه را کار می کردم .
یکی از حسن‌های کارهای شما وقتی که از نویسندگان خارجی کار می کنید مثل « پرواز بر فراز آشیانة فاخته » که سالها پیش کار کردید ، الان هم در « چشم اندازی از پل » شادهش هستیم که درکارگرد انی و تحلیل شخصیتها بسیار آگاهانه برخورد می کنید و این به خاطر این است که شما با این آدمها زندگی کرده اید و شاید از لحاظ روانشناختی هم به این آدمها نزدیک شده باشید ؟
دقیقاً ، من بیشتر سالهای عمرم را در آمریکا گذرانده ام . از کلاس هفتم ، هشتم دبیرستان که انگلیس بودم بعد هم به آمریکا سفر کردم و دانشگاه را در آمریکا گذراندمبه همین خاطر با معضلات و مشکلات مهاجرانی که وارد آمریکا می شدند آ‌شنا هستم . چند سال پیش یک سری نمایشنامه های کوتاه برای تلویزیون نوشتم که هیچ وقت اجازه کار نگرفت متن ها در مورد ایرانیهایی مهاجر بود . نمایشنامه هایی که حدود ٢٠ تا اپیزود است و همه تجربه های شخصی خود من است. فکر می کنم اگر آثار آمریکایی را کار کنم بیشتر شخصیت ها سر جای خودشان قرار می گیرند به خاطر اینکه از این فضا شناخت زیادی دارم .
من فکر می کنم شما به دلیل همین روحیه ایی که در مورد مهاجرت دارید ، در تحلیل نمایش به شخصیت ادی نزدیکتر هستید تا بقیه ی کاراکترهای نمایش و دلسوزانه تر به او نگاه می کنید ؟
البته دلسوزانه فکر نمی کنم ، الفیه ری دیالوگ زیبا‌یی دارد که : ” ادی خالص بود ، خوب یا بد نه “ و میلر اعتقاد دارد به این موضوع که شاید هیچ وقت به فکرش هم نمی رسیده و اول نمایش می‌گوید: «‌اگر یک میلیون دلار از دستت بپرد بهتر از این است که یک کلمه از زبونت » یعنی این قدر کمک کردن به مهاجران قاچاق برایش مهم است ولی شرایط این وضع را برایش پیش می‌آورد . تماشاچی میلر نباید دلش برای کسی بسوزد . میلر می‌گوید : تماشاگر باید ببیند ، یاد بگیرد و از این اتفاق درس عبرتی بگیرد . میلر معتقد به نشان دادن بدی‌ها‌ست . ادی آدم بدی نبود . ادی افرادی را در خانه‌اش نگه داشت، بچه‌ای را بزرگ کرد و تمام کارهای خوبی را که انسان می کند ، کرد ولی مسائلی برایش به وجود می آید که همه چیزش را از دست می‌دهد و چون آدم بدی نیست خودش را نجات می‌دهد و بیشتر از این دیگر نمی‌تواند پیش برود . شخصیت ادی در این نمایشنامه منعکس کننده‌ی کل جامعه است ، آدم‌های دیگر برای کمک به این فضا هستند یعنی الفیه ری وجود دارد برای اینکه ادی را تحلیل کند همه برای کمک به ادی هستند تا این کاراکتر پرورش پیدا کند . برای همین من روی این کاراکتر فشار آوردم ، اگر دل کسی برای ادی بسوزد من اشتباه کرده‌ام چون میلر این را نمی‌خواهد .میلر می‌گوید نباید دل کسی برای ادی بسوزد در ضمن نباید فکر کند که ادی آدم بدی است ، باید فکر کند که ادی آدم است و آدم ها هر کاری می‌توانند بکنند .
شاید ادی در چالش بین عشق و وجدان گیر کرده است ؟
بله ، لحظه‌ای که تلفن می شود البته من در نمایش تلفن را نیاورده ام برای اینکه می خواستم یک تعلیق به وجود بیاید ، وقتی تلفن می شود و ادی می فهمد یک نفر دیگر هم از ایتالیا آمده ناگهان متوجه می شود که چه اشتباه بزرگی کرده و همان جا پشیمان می شود ولی کار دیگری نمی تواند بکند و مسأله ی عشق هم رو می شود . الفیه ری می گوید این کار را نکن تنها می مانی و ناگهان متوجه می شود همه رفته اند و او را تک و تنها گذاشته اند و دیگر چیزی برایش نمانده و زنده ماندنش معنی ندارد ، البته در نمایشنامه شما نمی فهمید مارکو ادی را می کشد یا ادی خود کشی می کند ولی من در اجرا مشخص کردم چون به هر حال ادی کشته شده است و در نمایش می بینید که زانو می زند .
نگاهی کنیم به بازیها ، شما سالهاست که با گروهتان کار می‌کنید و تک تکشان را می‌شناسید و شاید به ضرورت بازیگرهایی کم یا اضافه می‌شوند ، چه ویژگیهایی در آقای دهقان‌نسب دیدید که برای نقش ادی انتخابش کردید ؟
سالها ست حبیب را می‌شناسم ، از سال۵٢ که دانشجوی دانشگاه تهران بود و من آنجا درس می‌دادم . همیشه فکر می‌کردم که حبیب بازیگر خوبی خواهد شد ، با تواناییهایش هم آشنا هستم ، شاید حبیب آمریکا را نمی‌شناخت ولی کمکش کردم که بتواند فضا را بسازد ، افشار‌پناه هم توانایی‌اش بسیار خوب است و کم کم او هم مثل محمد اسکندری که سالهای زیادی است با او کار می‌کنم به جایی رسیده که با توضیحات کم همدیگر را می فهمیم . من و اسکندری دیالوگ زیادی برقرار نمی‌کنیم ، معمولاً قبل از کار انتظارات هم را می‌دانیم زیرا ٣٠ سال است که با هم کار می‌کنیم ، افشار پناه هم همینطور است ، دهقان نسب ، شیری هم همین‌طور چون کارهای زیادی با هم اجرا کرده‌ایم . ولی با بچه‌های جوان بیشتر باید کار بکنم .
به هر حال نقش ادی در نمایش محوری است و نسبت به بازیگرهای دیگر چالش بیشتری دارد چون باید ظرافت بیشتری را ارائه بدهد از یک طرف باید منکر عشقی که وجود دارد ، بشود ، از طرف دیگر مقابل وجدان خودش قرار گرفته ، از طرفی کاری را انجام می دهد که سالهای سال فکرش را هم نمی کرده انجام دهد ، به نظر من ادی یکی از ظریفترین نقشهایی است که در کارهای میلر وجود دارد . می خواستم بدانم که آیا شما توانایی ایجاد این چالش را در دهقان نسب می دیدید ؟
بله ، من وقتی کار می کنم ترجیح می دهم با بچه هایی که جزء گروه‌اند کار کنم . دلم می خواهد نمایشنامه هایی را کار بکنم که همه ی بچه های گروه بتوانند نقش خوبی داشته باشند و دهقان نسب جزء این دسته از بچه هاست بر اساس تجربه ها من می دانستم که می تواند از عهده ی این نقش بر بیاید . وقتی من توضیح می‌دادم خیلی خوب درک می کرد . بازیگر باید حرفه ای باشد تا بتواند خوب درک کند .
نکته‌ایی که من در بازیها دیدم، بازی بیرونی و بازی با دست است، البته می‌دانم که این از ویژگی‌های ایتالیایی‌هاست. من فقط برای توضیح بیشتر این سوال را می‌کنم به خاطر اینکه شاید تماشاگر نخواهد نقبی بزند به شخصیت‌های اتالیایی نمایش و این سوال پیش بیاید که چرا بازی‌ها بیشتر بازی‌های بیرونی است و چرا شخصیت‌ها سعی می‌کنند رفتارهای بیرونی داشته باشند و با دست بازی می‌کنند؟
دقیقاً به دلیل اینکه ایتالیایی‌اند، ما تاکید داشتیم روی این دست‌ها. حتی آدمهایی را آوردیم که در ایتالیا بوده‌اند و فیلم‌هایی نگاه کردیم تا بچه‌ها بازی بیرونی را از آنها بگیرند، وقتی یک ایرانی که صد سال هم در فرنگ زندگی کرده حرف می‌زند شما می‌فهمید او ایرانی است از راه رفتنش، حرکت بدنش می‌فهمید که ایرانی است. پدر ادی آنجا بوده ولی تمام رفتارش ایتالیایی است، غذایشان، رومیزیشان ایتالیایی است، نوع مبلشان ایتالیایی است و در فضایی زندگی می‌کنند که همه‌ی محل ایتالیایی‌اند، من خیلی تاکید داشتم که حتماً بچه‌ها واکنش‌های ایتالیایی داشته باشند.
نمی‌ترسید از اینکه بازی‌ها یک دست نشود؟
نه. برای اینکه یک دست شده، وقتی با تماشاگران و کسانی که نمایش را دیده‌اند صحبت می‌کردم همه می‌گفتند که یک دست شده به هر حال اگر می‌دیدم اضافه است حتماً جلوگیری می‌کردم ولی احساس کردم که همه چیز سر جای خودش است و چیزهایی را هم اضافه کردم. این دختر ١٨ ساله که آنجا بزرگ شده خیلی سعی می‌کند که آمریکایی باشد ولی تحت تاثیر سنت‌هایی است که خانواده دارد حتی حرکات بدنش هم از این قاعده مستثنی نیست، فضا را می‌گیرد و این برایش غریبه نیست، برای کتی، پسرک غریبه نیست فقط جذابیتش این است که از ایتالیایی بلوند آمده، سنت‌ها در خانواده وجود دارد به همین علت همه‌ی حرکاتشان و فیزیکشان باید با این فضاسازی هماهنگ شود.
در طول اجرا آیا تغییر در اجرا یا بازی‌ها ندادید با توجه به اینکه نظرات تماشاگرها را می‌گرفتید؟
نه، فقط تماشاگر یکی دو بار به من گفت بچه‌ها جاهای کوری می‌ایستند که وقتی پشتشان را می‌کنند صدا نمی‌آید و این اشکال هم از سالن است مثلاً وقتی ادی دخترک را نصیحت می‌کند نمی‌تواند که نعره بکشد.
شما در صحبت‌هایتان به میزانسن آخر اشاره کردید!
این قسمت را کمی تغییر دادیم. احساس کردیم که سر و صدای این آدمها تمرکز اصلی را می‌گیرد. صدای آب را زیاد کردیم و صدای آدم‌ها را کم، تا قدرتمندتر بشود و در واقع فوکوس بیشتری بگیرد. چون بچه‌ها سر و صدا می‌کردند و در صحنه زائد نشان می‌دادند، سعی کردم این اشکال را بر طرف کنم.
چرا شما تحلیل خودتان را روی تحلیل میلر آوردید؟ شما گفتید که میلر یک تعلیق می‌گذارد بین این که ادی خودکشی می‌کند و یا کسی او را می‌کشد ولی در اجرای شما می‌بینیم که ادی چاقو یا خنجر را در قلبش فرو می‌کند و خودش را می‌کشد.من فکر کردم برای ادی همه چیز تمام شده و ادی در واقع مرده. علاوه بر اینکه نمایشی‌تر است اگر می‌افتاد همه منتظر یک چیز دیگر بودند.
یا شاید تراژیک‌تر است؟
تراژیک‌تر هم می‌تواند باشد.
نکتة دیگر استفاده کم از موسیقی است. افکت‌ها یا صدای بازیگرها موسیقی صحنه را می‌سازند، چرا به این سمت آمدید؟
به نظرم لزومی نداشت. من دلیلی برای گذاشتن موسیقی نمی‌دیدم احساس می‌کردم به سمت چیزی رفتن که مفهوم را از بین ببرد لزومی ندارد. صدای موج آب مفهوم را می‌دهد. آب به اوج که می‌رسد این موج زیاد می‌شود مثل اینکه همه را می‌برد. همین‌طور که در پوستر اگر نگاه کنید همه می‌گویند خداحافظ و می‌روند.این موج یک نابودی به وجود آورده . یک منتقد نوشته بود موسیقی برای این است که ضعف بازی بازیگرها را بپوشاند. به نظر من این خیلی غیر تئاتری است اگر ضعفی وجود دارد که این راه پوشاندش نیست. به نظر من موسیقی یا طراحی صحنه یا هر چیزی باید در خدمت نمایش باشد.
این سوال را من به این خاطر کردم که بروشور نمایش یک صفحة گرامافون است.
به دلیل این که این دو تا بچة جوان نوع دیدگاهشان به دنیا فرق می‌کند. این‌ها تمام مدت راجع به صفحه صحبت می‌کنند و وقتی صفحه را می‌گذراند انگار ادی می‌خواهد سکته کند، در واقع این جدایی بین دو نسل است. دید این دو نفر نسبت به دنیا با دید ادی فرق می‌کند به نظرم آمد که این صفحه می‌تواند سمبلی باشد برای این دو. اصلاً شروع ارتباط عاطفی‌شان با این رقص شروع می‌شود و با گیتاری که زده می‌شود.
یک نکته‌ مثبت که من در اجرای شما دیدم طراحی صحنه است. طراحی صحنه با ایجازی که دارد بیشتر کاربردی شده به جای اینکه فقط پر کننده صحنه باشد، این طرح پیشنهاد شما بود یا طراح صحنه پیشنهاد داد و بعد به توافق رسیدید؟
ملک جهان خزاعی طراح بسیار ماهری است که در اروپا هم کار می‌کند، من از سال‌ها پیش دوست داشتم با ایشان کار بکنم. ملک‌ خیلی دوست داشت با عکس کار بکند. بعد به این نتیجه رسیدیم که بروکلین را نشان بدهیم. طراحی صحنه‌ی برای ملک است ولی بدون توافق که اصلاً انجام نمی‌شد.
ولی به هر حال به یک توافقی رسیدید؟
بله. با همه بازیگرها به توافق رسیدیم. ما یک گروهیم و در گروه همانهنگی خیلی مهم است همه باید نظراتشان را بگویند. ملک مرتب و با دقت سر تمرین‌ها می‌آمد و این خیلی به همة ما کمک کرد.
شما در صحبت‌هایتان به این هم گروهی اشاره می‌کنید. چیزی که سال‌هاست در تئاتر می‌بینیم این است که گروه‌هایی می‌آیند و بعد از مدتی از هم می‌پاشند و گروه‌هایی هم هنوز پا برجا مانده‌اند. شما فکر می‌کنید گروه می‌تواند چه تاثیری در پیشرفت کار و حتی در پیشرفت اعضای گروه داشته باشد؟
تاثیر مهمی دارد. هر وقت یکی از اعضای گروه من نباشد، احساس می‌کنم نمی‌توانم کار کنم. گروه من اعضای زیادی دارند، کسانی مانند لاچینی و زهتاب که بعضی مواقع حضور ندارند یا در نمایش نقشی ندارند، اما خودشان را همچنان عضو گروه‌ می‌دانند. من وقتی نمایشنامه‌ای را می‌خوانم فکر می‌کنم برای مهروش نقش هست یا برای محمد و شیرین، بعد کار می‌کنم. مثلاً ”حادثه در بیشی” اصلاً شخصیت زن ندارد، ولی من گفتم چرا نباید شخصیت زن داشته باشد، من کاراکتر زن هم می‌گذارم. بیشتر نگاهم این بود که مهروش باید باشد. میلر فقط یکسری اسم داده و من آنها را عوض می‌کنم، چه اشکالی دارد همه چیز باید در راستای کار گروهی باشد. آدم‌هایی هستند که مثل و مانندشان دیگر نیست، باید آنها را حفظ کرد.
برای ورود جوان‌ها به گروه و همراه کردنشان با سایر اعضای قدیمی‌تر و حرفه‌ای تمهیداتی می‌گذارید؟
در وهله‌ای اول آزمایششان می‌کنیم. بعضی از آنها خیلی خوب کار می‌کنند و با ما می‌مانند، مثل افشین رهنما که در دومین کار حضور داشت و دلم می‌خواهد در کار بعدی هم باشد.یا سروش که پنج کار با ما انجام داده‌. من دلم نمی‌خواهد سروش را از دست بدهم. او هم نمی‌خواهد گروه را از دست بدهد. بچه‌ها در این گروه همه کار می‌کنند. فقط بازی کردن هم نیست. مثلاً نادرپور هم در اتاق نور کار می‌کند و هم روی صحنه هست. بچه‌ها همه‌ی صحنه را خودشان می‌چینند. پشت صحنه‌ی خوبی داریم. دو جوان آورده‌ایم که هر دوشان بچه‌های بسیار خوبی هستند. وقتی شما کل تئاتر را می‌بینید می‌فهمید کسی از کسی جلو نزده کسی خودش را به رخ نکشیده. همه با هم برای رسیدن به یک هدف تلاش می‌کنند و این خیلی مهم است.
به نظر شما چرا بیشتر گروه‌ها ماندگار نیستند؟
فکر می‌کنم آنها یک مقدار به منم می‌رسند. ما چنین چیزی را در گروهمان نداریم. دوم اینکه اگر کسانی که از بیرون وارد گروه می‌شوند، درست کنترل نشوند برای سایر اعضای گروه تولید مساله می‌کنند. ما چون استحکام داشتیم نگذاشتیم چنین مشکلاتی پیش بیاید. اعضای گروه من می‌دانند که چقدر برایم ارزشمند هستند و اجازه‌ی آزار و اذیت آنها را به کسی نمی‌دهم. قبلاً اتفاق افتاده کسی وارد گروه شده و معتقد بوده که اینها بازیگر نیستند. من هم نامه فرستادم که دیگر دوست ندارم با تو همکاری کنم. برای من پشت صحنه و جلوی صحنه فرقی ندارد. اجازه نمی‌دهم کسی پشت سر اعضای گروه من حرف بزند و مساله‌ سازی کند. فکر می‌کنم بچه‌ها هم به این صداقت اعتقاد دارند و همراه من و سایرین هستند.
دو تا متن بعدی میلر را هم کار می‌کنید؟
امیدوارم، دلم که می‌خواهد. به امید خدا وضعیت تئاتر بهتر و بهتر شود. امیدوارم برای تئاتر کاری بکنند که همه به یک نتیجه‌ی مطلوب برسیم.
متشکرم.