دعوت به تماشای تئاتر «باباآدم»
ملاقات با شرم
کوچ اجباری از آبادی امن گفتوگو به میدان مین تکصدایی
ایران تئاتر- ارمغان بهداروند:گفتمان مغلوب، با صداسازیها و صداسوزیها، مرگ مغزی خود را پنهان میکند و به مخدّر عزلت و مُسکن درونزایی پناه میبرد و عقیم میماند.
با مذموم دانستن فراخود و دیوارکشیهای اعتقادی، امکان نوزایی فکری و بهبود را از خود سلب میکند و فرورفتنها را به پیشرفتنها ترجیح میدهد. انسان برساخته این گفتمان از چشم و گوش و زبان خلع میشود تا مطلوب عقدهگشاییهای هیپنوتیزورهای قدرت گردد. موقعیت مرعوبکنندهای که با تخمیر ضمیر افراد و تقلیل کنشگری فکری، حاکمیت خود را توجیه میکند. گفتمانهای ورشکسته قدرت، «صلاح» خود را نه در صلح با گفتمانهای مقبول که در «سلاح» جستوجو میکنند و با توسعه نظریه نفرتپراکنی و توجیه اعتقادی خشم و خشونت، چهرهای نظامی پیدا میکنند و از آبادی امن گفتوگو به میدان مین تکصدایی کوچانده میشوند.
نمایش «بابا آدم» در معارفه و مواجهه با چنین گفتمانی شکل میگیرد. گفتمانی که با تکثیر بوقهای بلندگو بر دیواری حائل و در تشریح زیست فردی و جمعی آدمهای صحنه، ترسیم میشود. نویسنده با کالبدشکافی وقوع یک انحراف سیاسی؛ تاریخچه تولید یک فرقه نظامی و سرشت و سرنوشت آن را مرور میکند.
طراحی صحنه و مولفههای بصری، براعت استهلالی است که امکان پیشبینی ماجرا و پذیرش وقایع مشمئزکننده «کمپ اشرف» و تجربههای زیستی بردگان عقیدتی را رقم میزند. آدمهایی خاکستری که از شنیدن نهی میشوند تا چرخه مغزشوییهای ایدئولوژیک به غنیسازی جهل ادامه دهد. «جنگ بلندگوها« تلخترین تصویری است که از یک سو فقدان فضیلت و مقبولیت سازمان و آدمهای از اراده خلعشده را به نمایش میگذارد و از دیگر سو یادآوری قربانیانی است که در همه سالهای پشت سر مصائبی زیستی همچون دلتنگی، بیخبری، افسردگی، بیاعتباری، برچسبهای انحرافی و محرومیتهای اجتماعی را تاب آوردهاند بلکه خبری از گمشدگان خویش بیابند. «باباآدم» تئاتر مستندی است که با همه توصیف و تفاصیل و شرح شرارتها، به دیگرمراقبتی و تکالیف شهروندی تاکید دارد. سپیدخوانیهای بسیاری در لحظه پایان نمایش متولد میشوند که از آن جمله میتوان به تبدیل «جنگ بلندگوها» به «جنگ کیبوردها» و تبدیل زیست واقعی به زیست مجازی و تولید جمعیت در قالب کاربران خاکستری اشاره کرد. لیلی عاج در «باباآدم» توأمان هم گذشته را مرور میکند و هم با ارجاعآفرینی، مخاطرات آینده را محتمل میداند. کنشگری نویسندهکارگردان «باباآدم» مبتنی بر طرح تردید است؛ تردید در صحت کارکردهای اجتماعی حاکم و تاکید بر فقدان پیشاندیشیهای بهنگام و هدایت پنهان نیروی انسانی.
«باباآدم» به مخاطبانش تاکید میکند که در دایره دیوارها باقی نمانند و در هر موقعیتی، پنجرهای به گفتوگو بگشایند که شنیدن و شنیدهشدن به خودی خود میتواند علاج امراض و انحرافات باشد. فهم منطقی محیط و اشراف عقلانی و کنترل عاطفی افراد، پایان ماراتن مفهومی نمایش «باباآدم» است که برای اثبات مدل مطلوب زیستی خود به انکار واقعیتها و موجودیتهای اجتماعی دست نمیبرد.