با فرهاد آئیش، بازیگر”شما خانمی با مانتوی آبی ندیدید؟” تئاتر معنابخش زندگی من است
نمایش، یک معضل جهانی را بیان میکند. تنهایی بشر! گمگشتگی بشر در قرن بیستم را! موضوعی که ذهن خیلی از هنرمندان غرب را نیز تحت تاثیر قرار داده است. این نگاه در این نمایش وجود دارد و من از همین زاویه با نمایش ارتباط برقرار کردم.
شراره پورخراسانی:
فرهاد آئیش، بازیگر و کارگردان این روزها در نمایش”شما خانمی با مانتوی آبی ندیدید؟” کاری از رحیم نوروزی بازی میکند و به قول خودش بازی در این گروه برایش تجربه جالبی است. بخصوص که او با همان ویژگیهای شخصیت نمایش”چمدان” که سالها پیش در تئاترشهر به روی صحنه برد، حضور یافته است.
استاد! یک متن، یک نمایش، چه شرایطی باید داشته باشد تا شما را با خود همراه کند؟
اینکه کیف کنم و این کیف کردن، میتواند دلایل مختلفی داشته باشد. اولاً با متن خوب، کیف میکنم، ثانیاً ممکن است متن، چندان جذاب و چشمگیر نباشد، ولی گروه تمرین و چشماندازی که از دوره تمرین و اجرا وجود دارد، بسیار جذاب باشد. زندگی من برای تئاتر نیست، تئاتر برای زندگی من است و من باید از آن لذت ببرم و با آن رشد کنم، تا زندگیم معنا پیدا کند.
از ورودتان به گروه نمایش امروز بگویید؟
کار تمرین شده بود و تا مرحله اجرا هم رسیده بود. نمایش را دیدم و از آن لذت بردم. از بسیاری جنبهها، با آن احساس نزدیکی کردم. حسم را به کارگردان ابراز و با میل از پیشنهاد آنها استقبال نمودم. این نمایش، دغدغه فکریاش به من نزدیک است. در عین حال کاری بیادعاست. کاری نیست که بخواهد پیامی بخصوص را به بیننده منتقل کند. دغدغه اصلی، ارائه یک فضاست، آن هم فضایی که، یک نگاه فلسفی را در بطن خود، پنهان دارد. تا به امروز، اجراها بسیار خوب و لذت بخش بوده و من خیلی خیلی خوشحالم.
هر تماشاگر میتوانست، بر اساس دغدغه فکری خودش، از نقشی که شما ایفا کردید، برداشتی داشته باشد. نظرتان چیست؟
این باعث خوشحالی است که هر کس، تفسیری از این شخصیت دارد. من خواسته نویسنده و کارگردان را انجام دادم. این شخصیت، شخصیت مشخصی نیست، آبستره است، یک شخصیت انتزاعی! و این انتزاع را، ترکیب این شخصیت با نمایش میسازد.
شخصیت من است، فرهاد آئیشی که در این فضا راه میرود و اتفاقها را نظاره میکند. روانکاوی شخصیت، روانکاوی من است.
چرا چمدان در دست دارید؟
این برمیگردد به نمایش چمدان، که 12 سال پیش در ایران، به عنوان اولین نمایش، به صحنه بردم. در آن نمایش، اتاقی بود و در آن، انسانهایی سرگشته که در فضای این ناکجا آباد، چمدانهایشان را نمیدیدند و مدام در یک دور باطل، خود را خسته میکردند. خسته، تا برای زندگی خود معنایی پیدا کنند. کارگردان این کار، از آن نمایش با خبر بود و از من خواست فرهاد آئیشی باشم با چمدان خودم و نقطه اشتراک این نمایش با من و من با این نمایش، همین بود.
دوست داریم دیدگاهتان را نسبت به این نمایش بدانیم؟
نمایش، یک معضل جهانی را بیان میکند. تنهایی بشر! گمگشتگی بشر در قرن بیستم را! موضوعی که ذهن خیلی از هنرمندان غرب را نیز تحت تاثیر قرار داده است. این نگاه در این نمایش وجود دارد و من از همین زاویه با نمایش ارتباط برقرار کردم.