مروری بر نمایشهای بیستمین جشنواره نمایشهای آیینی و سنتی (2)
نمایشهای روز سوم را از دست ندهید
ایران تئاتر – رضا حسینی: در مطلب پیش رو نگاهی به نمایشهای صحنهای اجرا شده در سومین روز برگزاری بیستمین جشنواره نمایشهای آیینی و سنتی خواهیم داشتداشته و به مرور آنها پرداخته ایم.
بیستمین جشنواره نمایشهای آیینی و سنتی از روز 14 آذر ماه امسال آغاز شده است و تا روز 21 همین ماه ادامه خواهد داشت. بنابر برنامه از پیش تعیین شده نمایشهای صحنهای این رویداد هنری از روز 16 تا 20 آذر ماه به روی صحنه میروند. در روز سوم اجرای نمایشهای صحنهای یعنی پنجشنبه 18 آذر ماه نیز مانند روز نخست برگزاری این بخش از جشنواره پنج نمایش در معرض دید علاقهمندان تئاتر قرار گرفت. این نمایشها به ترتیب اجرا «کاش چِشَم نمیدید» ، «پریزاد» ، «راز عروسک» ، «ملی» و «یک شب از هزار و یک شب» نام داشتند و با رفتن به روی صحنه روز دوم اجرای آثار صحنهای جشنواره امسال را رقم زدند.
به دلیل استمرار بحران ناشی از شیوع ویروس کرونا در کشور، بیستمین جشنواره نمایشهای آیینی و سنتی به شکل آنلاین برگزار شده است. از همین رو آثار صحنهای حاضر در این رویداد هنری نیز مانند برخی دیگر از بخشهای جشنواره بدون اجرای زنده تنها در قالب نمایش ضبط شده و از طریق پلتفرم تلویزیون تئاتر ایران قابل دسترسی و تماشا است. نکته قابل تامل و قابل تقدیر در مورد این جشنواره آن است که نمایشهای صحنهای حاضر در آن پس از قرار گرفتن بر پلتفرم تلویزیون تئاتر ایران تا 24 ساعت به صورت رایگان برای عموم مردم در سراسر ایران قابل تماشا خواهد بود؛ امری که میتواند موجب افزایش قابل توجه تعداد مخاطبان این دوره از جشنواره شود. در ادامه این مطلب نمایشهای صحنهای اجرا شده در روز سوم از بیستمین جشنواره نمایشهای آیینی و سنتی را مرور خواهیم کرد.
نمایش کاش چِشَم نمیدید! (مضحکه قتل امیرکبیر)
نمایش کاش چِشَم نمیدید! یکی از آثار تخت حوضی حاضر در بخش صحنهای بیستمین جشنواره نمایشهای آیینی و سنتی بود. این نمایش از جانب تهران در این دوره از جشنواره شرکت داشت.
خلاصه نمایش
امیرکبیر هنگام کودکی در مکتبخانه تحصیل میکند و در نوجوانی با زیر و بم منشیگری آشنا میشود. او برای انجام ماموریتی به روسیه میرود و در آنجا با اهمیت بحث آموزش جوانان آشنا میگردد. پس از رسیدن ناصرالدین شاه به مقام پادشاهی ایران امیرکبیر به عنوان صدر اعظم انتخاب میشود و اقدام به اصلاحات متعدد سیاسی و اقتصادی میکند؛ او همچنین مدرسه دارالفنون را بنیان نهاد و با تنها خواهر تنی ناصرالدین شاه قاجار ازدواج کرد و به او نزدیکتر شد. اما این نزدیکی او را از دسیسههای اهالی دربار مصون نگاه نداشت. عاقبت این دسیسهها کارساز شد و او در حمام فین کاشان به قتل رسید.
نگاهی به این نمایش
نمایش کاش چِشَم نمیدید همان گونه که در نام آن آمده، مضحکهای بر قتل امیرکبیر است و روایتی هجوآلود از مقاطع مختلف زندگی این شخصیت تاریخی شناخته شده را به تصویر میکشد. این نمایش توسط پنج تن از افرادی که در حمام عمومی کار میکنند، رئیس نظمیه و دختر آتشبان (تونتاب) حمام روایت میشود و در مجموع هفت راوی دارد. این افراد عبارتند از: امیرالخزینه (استاد حمامی)، رکنالخزینه (دلاک)، کاشفالخزینه (مشت و مالچی)، مبصرالخزینه (جامهدار)، جرقه (آتشبیار حمام)، آقا بالا خان (رئیس نظمیه) و ماهنساء (دختر تونتاب حمام) که در میان آنها شاید بتوان جرقه را شخصیت اصلی نامید. او که در عمل نقش شخصیت مبارک یا سیاه را در این مضحکه بر عهده دارد، آتشبان حمامی بوده که امیرکبیر در آن به قتل رسیده است. حال برای آنکه او به عنوان شاهد اصلی ماجرا به سرنوشت صدر اعظم خلع شده و حذف شده دچار نشود، باید مجلس مضحکهای با نظارت مستقیم رئیس نظمیه تشکیل دهد و در آن تمام حقایق را وارونه بنمایاند و مرگ امیرکبیر را خودکشی جلوه دهد. با این اوصاف ماجرای این نمایش در روزها و زمانهای که در آن به سر میبریم کاملا آشنا و ملموس جلوه میکند.
راویان داستان و افرادی که از آنها نام برده شد حین معرکهگردانی مجلس مضحکه در نقش افراد گوناگون دربار قرار میگیرند و با ترسیم گوشههای مختلف داستان زندگی امیرکبیر این حقیقت را بازگو میکنند که درباریان دوره قاجار (و حتی امروز) چیزی جز گروهی دلاک و مشت و مالچی مجیزگو نبودهاند. در این نمایش سوای شوخیهای کلامی که برخی از آنها به هدف مینشیند و برخی هم به خطا میرود، نکات طنز دیگری نیز به چشم میخورد که ظریفتر از متلکها جلوه میکند. به عنوان مثال میتوان به نبود پرده نهم در این مجلس مضحکه و توجیه رک و راست آن از سوی رئیس نظمیه اشاره کرد. این نمایش در قالب ده پرده کوتاه اجرا میشود که پرده نهمی در آن وجود ندارد. رئیس نظمیه به عنوان سرپرست مجلس و فردی که آغاز و پایان پردهها یا به قول خود نوبتهای نمایش را اعلام میکند، در ابتدای پرده نهم میگوید: «پرده نهم را گفتهاند لازم نیست و سانسورش کردند!»
هر کدام از پردههای این نمایش برشهای بسیار کوتاهی از بخشهای مختلف زندگی امیرکبیر را در معرض دید مخاطب قرار میدهد. برش نخست به تحصیل او در مکتبخانه اختصاص دارد و برش یا پرده آخر ماجرای قتل او در حمام کاشان را به تصویر میکشد؛ قتلی که البته در مجلس مضحکه فرمایشی خودکشی جلوه داده میشود. راویان مجلس سعی میکنند حین بیان واقعیتها آنها را نادرست جلوه دهند تا نظر دربار و صاحبان قدرت جلب شود. به عنوان مثال هنگامی که در پرده ششم از کاستن و محدود کردن حقوق و مستمری شاه و اطرافیانش توسط امیرکبیر سخن به میان میآید، رئیس نظمیه (که علاقه شدیدی به روسیه دارد) می گوید این اقدام امیرکبیر بسیار اشتباه بود و چه کسی بهتر از شاه میتواند پول کشور را حیف و میل کند؟ در مجموع همان گونه که به آن اشاره شد بسیاری از دیالوگهای این نمایش در عین حال که به رخدادهای کشور ما در یک و نیم قرن قبل اشاره دارد، کاملا نو و امروزی جلوه میکند و چندان کهنه به نظر نمیرسد. امری که البته مایه بسی تاسف است و نشان از باز ایستادن عقربههای ساعت از حرکت دارد.
عوامل تولید این نمایش
نویسنده: مهدی صفارینژاد
کارگردان: مهدی ملکی
بازیگران: علیرضا قربانزاده، سحر غفوری، حمیدرضا رکنی، علی جعفری، محمد پوراکبر، امید قاسمی، احمد بیستونی و مهدی ملکی
مشاور کارگردان: فهیمه علیآبادی
دستیار کارگردان: علی جعفری، دانیال باقری
موسیقی: رامین عبداللهی (تنظیم و صدا)، رامین شاهین کار، علیرضا مصدقی، امیرحسین بختیاری، محمد وحیدی، بهرنگ زهرهوند
طراح گریم: محمود ملکی، زهرا دهقانی
طراح پوستر و بروشور: مهدی اسدی
طراح صحنه و لباس: مهدی ملکی
دوخت لباس و پوشش: سعیده آقانژاد
منشی صحنه: زهرا مدبر
مدیر صحنه: مهوش چراغی
عکاس: وفا باقری، گلاره فرشچیان
نمایش پریزاد
نمایش پریزاد به عنوان یک نمایش تخت حوضی در بیستمین جشنواره نمایشهای آیینی و سنتی حضور داشت و یکی از نمایندگان تهران در این جشنواره بود.
خلاصه نمایش
مبارک مشغول اجرای برنامهای شاد در یک مجلس عروسی است که ناگهان پری قصههای شیرین او را به محل اسارت خود یعنی خانه دیو منتقل میکند. او خود را دختر شاه پریان معرفی می کند و به مبارک میگوید تا انتهای همان روز فرصت دارد به درخواست ازدواج دیو پاسخ مثبت بدهد. اما در صورت انجام این کار سرزمین قصهها در چنگ دیوها اسیر میشود، تمام پریان از بین میروند و مردم دنیا به غم و غصه گرفتار میآیند. دیو سیاه به سرزمین قصهها حمل کرده تا همسری انتخاب کند و از میان ساکنان آن سرزمین دختر شاه پریان را برگزیده است. اما او به درخواست دیو پاسخ منفی داده و توسط او اسیر شده است. پری از مبارک میخواهد در صندوقچهای که کنج اتاق قرار دارد را باز کند و شیشه عمر دیو را بشکند. اما هنگامی که مبارک صندوقچه را میگشاید ابتدا از درون آن جنگاوری به اسم نامدار، سپس پادشاهی به نام سلطان خاقان و در نهایت دختر او ملکه خاتون بیرون میآیند. پس از گفتوگوی مفصل مبارک با سلطان او رضایت میدهد که مبارک را به دامادی بپذیرد. اما دل مبارک نزد دختر شاه پریان است و به دختر سلطان علاقهای ندارد. ملکه خاتون همزمان با تحقیر کردن مبارک اصرار دارد که دختر شاه پریان با دیو ازدواج کند تا آنها از اسارت آزاد شوند؛ اما پری نمیتواند چنین کاری انجام دهد. در ادامه مبارک در مییابد که شیشه عمر دیو نزد ملکه خاتون است. او از پری میخواهد با قدرتهای جادویی خود دایره زنگی محبوبش که آن را در دنیای انسانها جا گذاشته به آنجا بیاورد تا به کمک آن حواس سلطان و اطرافیانش را پرت کند و شیشه عمر دیو را از آنها بگیرد. هنگامی که دیو به سمت خانه میآید تا از دختر شاه پریان پاسخ مثبت دریافت کند، پری تمام قدرت خود را به کار میگیرد و دایره زنگی مبارک را به آنجا میآورد. مبارک با اجرای برنامهای شاد سلطان و اطرافیانش را سرگرم می کند و شیشه عمر دیو را از چنگ آنها میرباید. سپس شیشه را میشکند و پری را آزاد میکند.
نگاهی به این نمایش
برخلاف بسیاری از نمایشهای تخت حوضی که داستان آنها به شکل واضحی در دوران قاجار جریان دارد، وقایعی که در نمایش پریزاد رخ میدهد متعلق به زمان خاصی نیست و داستان آن از درونمایهای شبیه به قصههای کهن جن و پری و داستانهای فولکلور ایرانی برخوردار است. این نمایش در حالت کلی اثری مبتنی بر شوخیهای کلامی است و خلق موقعیت طنز در آن به ندرت مشاهده میشود.
نمایش پریزاد را میتوان به سه پخش مختلف تقسیم کرد. بخش نخست به گفتوگوی مبارک با دختر شاه پریان اختصاص دارد و در بخش دوم پری کنار میرود و مبارک به جر و بحث با نامدار، سلطان خاقان و دختر او میپردازد. در بخش سوم و پایانی تمام این شخصیتها روی صحنه حضور دارند و نمایش با حضور آنها پایان مییابد. صحنههای طنز نمایش پریزاد در دل همین گفتگوها است که شکل میگیرد و از خلال آنها بیرون میآید. در مجموع این اثر نمایشی یک اثر دیالوگ محور است و بده بستانهای کلامی بخش عمده و چارچوب اصلی آن را تشکیل میدهد.
البته مخاطب در بخش پایانی نمایش پریزاد شاهد هنرنمایی مبارک همراه با ساز و آواز است و اشعار آشنای نمایشهای تخت حوضی را میشنود. در برخی از آثار مشابه و نمایشهای تخت حوضی چنین بخشهایی بدون هیچ هدف خاصی اجرا میشود؛ اما در نمایش پریزاد این بخش کاملا در خدمت نمایشنامه است و مبارک برای پرت کردن حواس سلطان و اطرافیانش اقدام به پایکوبی و دستافشانی میکند.
در میان شوخیهای کلامی نمایش پریزاد گاه میتوان نکتههای جالبی را مشاهده کرد که با مسائل روز گره خورده است و از همین رو وجه طنز آن افزایش مییابد. به عنوان مثال سلطان هنگام صحبت با مبارک نزد او اعتراف میکند که در اوج گرمای تابستان هنگام ظهر برق را قطع میکرده تا مردم نتوانند با روشن کردن کولر در خانه استراحت کنند و در عوض هنگام حضور در سر کار به خواب فرو روند. سلطان در ادامه میافزاید که با وجود انجام چنین کارهایی مردم قدر او را ندانستهاند و در نهایت او به اسارت دیو در آمده است. مسلما وجود چنین جزئیاتی در نمایشهای تخت حوضی یا خیمهشببازی است که موجب میشود این دسته از آثار مردمی و محبوب عام جلوه کنند. پس بهتر است که آثار خیمهشب بازی از وجود این جزئیات بیبهره نباشند؛ چرا که از زمان قدیم نیز همین گونه بوده و بخشی از ماهیت شخصیت سیاه یا مبارک برجسته ساختن چنین نکاتی است.
عوامل تولید این نمایش
نویسنده: سعدی افشار
کارگردان: حسین بابایی
بازیگران: شقایق فتحی، داوود معینی کیا، ناصر بهگزین، فرشته محمدی، حسین بابایی
دستیار کارگردان: فرناز عقیلی
نوازندگان: اشکان طلایی، حسن رستگاری
مدیر صحنه: آزاده مختاری فرد
تهیه و تدارک لباس: مصطفی رجبی
عکاس: پریسا کرد
تدارکات: آرش بابایی
نمایش راز عروسک
نمایش راز عروسک به عنوان یک نمایش تخت حوضی در بیستمین جشنواره نمایشهای آیینی و سنتی حضور داشت و یکی دیگر از نمایندگان تهران در این جشنواره بود.
خلاصه نمایش
یک زرگر، یک خیاط، یک قلندر (درویش) و یک خراط (نجار) قصد عزیمت به اقلیم قدس میکنند و با بستن کولهبار خود از راهی که پیر مرادشان به آنها نشان داده است راهی سفر میشوند. آنها هنگام غروب خورشید به قلعه رستگاری میرسند. نگهبان قلعه نزد آنها میآید و میگوید شرط ورود به آنجا این است که شب را تا صبح پای قلعه سپری کنند و اگر از شر راهزنان و دیوان در امان ماندند، در سپیدهدم امکان ورود به قلعه را خواهند یافت. آنها با هم قرار میگذارند برای گریز از خطر راهزنان و موجودات اهریمنی تا سپیدهدم به نوبت بیدار بمانند و نگهبانی دهند. ابتدا نوبت نجار است که بیدار بماند. او برای گرفتار نشدن در دام خوابآلودگی تصمیم میگیرد خود را به انجام کاری مشغول کند. از همین رو تا پایان نوبت نگهبانی خود آدمکی از چوب میتراشد. پس از آن هر کدام از همسفران او در نوبت نگهبانی خود چیز جدیدی به آدمک چوبی میافزاید. خیاط برای او لباس میدوزد و زرگر جواهرات و زیورآلاتی برایش میسازد. درویش نیز به درگاه خدا دعا میکند تا در تن عروسک روح بدمد. در آستانه سپیدهدم عروسک زنده میشود و به دختری زیبارو تبدیل میگردد. درویش او را در جایی پنهان میکند تا در وقت مناسب از همراهانش جدا شود و دختر جوان را تصاحب نماید. اما سه مرد دیگر پس از بیدار شدن از خواب با کنجکاوی در پی عروسکی که آراستهاند میروند و عاقبت او را زنده مییابند. پس از آن هر کدام از آنها مدعی میشود که مالک عروسک است و دختر جوان به او تعلق دارد. چهار همسفر به پیشنهاد رهگذری که از آنجا عبور میکند دختر را نزد داروغه میبرند تا او حکم نهایی را صادر کند. اما داروغه با دیدن دختر وسوسه میشود و ادعا میکند که او همسر برادرش بوده است و آن پنج مرد برادرش را کشتهاند. داروغه آنها را نزد قاضی میبرد و در آنجا فرد رهگذر نیز مدعی میشود که دختر جوان همسر او است و دیگران قصد تصاحبش را دارند. قاضی تمام آنها را دروغگو خطاب میکند و دختر را کنیز زرخرید خود میخواند که آن چند نفر با حیله او را از چنگش ربودهاند. پیش از آنکه قاضی بخواهد اقدامی انجام دهد از دنیا میرود و چهار همسفر دختر را با خود به نزد سلطان میبرند. آنها در قصر حاکم در مییابند به دلیل فرا رسیدن نوروز میر نوروزی حاکم آن دیار شده و بر تخت سلطنت نشسته است. میر نوروزی از آنها میخواهد سهم خود را از دختر پس بگیرند و هر آنچه به او دادهاند را بستانند؛ اما هیچکدام از آنها توان انجام این کار را ندارد. در نهایت میر نوروزی مدعی میشود که میتواند این کار را انجام دهد. ناگهان چهار همسفر از خواب بر میخیزند و خود را بار دیگر پای قلعه رستگاری مییابند. اندکی بعد سپیده میزند و نگهبان قلعه به آنها میگوید شب قبل راهزنان به آنجا آمدهاند و هر آنچه می خواستند را با خود بردهاند.
نگاهی به این نمایش
داستان نمایش راز عروسک از درونمایهای عرفانی برخوردار است و اقتباسی از طوطینامه و یکی از حکایتهای این کتاب به شمار میرود. البته در این نمایش تغییراتی نسبت به منبع اقتباس مشاهده میشود و شخصیتهای متفاوتی نظیر میر نوروزی به آن اضافه شده است. علاوه بر این موضوع درختی که در حکایت طوطینامه وجود دارد و در نهایت دختر مورد بحث و مناقشه را میبلعد نیز در این نمایش مشاهده نمیشود و فرجام کار دختر به دست میر نوروزی رقم میخورد.
به طور کل نمایشنامه این اثر توانسته است جنبههای عرفانی داستان را حفظ کند و در اجرای نمایش نیز این جنبهها به شکل غیرمستقیم و به صورت غیرشعاری به مخاطب منتقل میگردد. به عنوان نمونه در پایان نمایش تنها به ذکر این نکته که راهزنان شب قبل به پای قلعه آمدهاند و هر آنچه میخواستهاند را با خود بردهاند، از زبان نگهبان قلعه رستگاری بسنده میشود و تشخیص این نکته که متاع به یغما رفته ایمان چهار همسفر بوده و راهزنان نه در بیرون که در درون آنها جولان میدادهاند، به تماشاچی واگذار شده است. در واقع آن چهار مرد مسافر هوس را جایگزین ایمان کرده و تمام داشتههای خود را به عروسکی که سخت دلبسته و وابستهاش شدهاند محدود ساختهاند تا به دلیل ناتوانی در دست شستن از آن راهی به قلعه رستگاری نداشته باشند. تمام این موارد مفاهیمی است که مخاطب خود باید به آن دست یابد و در این نمایش اشاره مستقیمی به آنها نمیشود.
بخش نخست داستان نمایش راز عروسک توسط یک راوی زن روایت میشود. با این حال او از اواسط نمایش به یکباره از صحنه حذف میگردد و دیگر حضور پررنگی در امر بازگویی ماجرا ندارد. حضور افرادی با لباس سرخ و سیاه در کنار بازیگران اصلی کمک کرده تا صحنه تئاتر خلوت و خالی جلوه نکند. با توجه به اینکه بخش قابل توجهی از این نمایش به شکل موزیکال و همراه با ساز و آواز اجرا میشود حضور این افراد (و همنوایی آنها با سایرین) وجود بازیگران اصلی را تکمیل میکند و موجب بهتر جلوه کردن صحنه میگردد و حتی جای خالی دکور را نیز تا حدی پر مینماید. در مجموع شاید بتوان نمایش راز عروسک را اثری متفاوت نسبت به سایر آثار تخت حوضی قلمداد کرد.
عوامل تولید این نمایش
نویسنده: داوود فتحعلی بیگی
طراح و کارگردان: سامان تیرانداز
بازیگران: علی یعقوب زاده، شبیر پرستار، مهراد ابریشمکار، ابوالفضل وزیری، آرمین افتخارزاده، مرتضی حفار، دانیال بلوری، کرشمه یوسفی، زینت شیخی، سعید فرد، حسن شفیعی، هومن مظهری، امید اکبرزاده، شایان مستوفی، علی بیکی، نوید دوستی، علیرضا چمنورزی، طاها نوری، حامد اسفندیاری، شایان میرزایی، دانیال داوران، مهرداد رضایی، رضا بخشی
طراح لباس: مهران الماسی مقدم
طراح گریم: نوید فرح مرزی
دستیار کارگردان: تینا حقانی
مدیر صحنه: سعید فرد
عکاس: امیرحسین سجادی
طراح موسیقی: مهراد ابریشمکار
آهنگساز: بامداد تاجیک
نوازندگان: غزل بهشتنژاد، مهراد ابریشمکار، حسن شفیعی
مدیر هماهنگی: مرتضی صباحی
نمایش ملی
نمایش ملی جزو آثار تخت حوضی حاضر در بخش صحنهای بیستمین جشنواره نمایشهای آیینی و سنتی بود. این نمایش از جانب رشت در این دوره از جشنواره شرکت داشت.
خلاصه نمایش
مردی به نام ملامت عضو یک گروه طرب شیرازی است و در این گروه با لباس مبدل زنانه و نام مستعار ملی به عنوان یک رقصنده زنپوش فعالیت میکند. او همراه با این گروه که عمویش سرپرستی آن را بر عهده دارد از شیراز به تهران میآید تا در یک مراسم عروسی به اجرای برنامه بپردازد. ملامت در خانه اعیانی خان قاجار عاشق خدمتکاری به نام بمانی میشود. نوکر خان که غلام نام دارد و اندکی عقب مانده است نیز به بمانی علاقه دارد. دختر خان یعنی سلطنت وضعیتی مشابه با غلام دارد و از همین رو به او علاقهمند است. با این حال غلام دلش میخواهد با بمانی ازدواج کند. مادر غلام که بگم باجی نامیده میشود، سرپرست زنان اندرونی خان است و به علت اخلاق تند و رفتار خشک خود محبوبیت چندانی نزد خدمتکاران زن خانه ندارد. دو تن از این خدمتکاران که زری و پری نام دارند با آگاهی از علاقه سلطنت به غلام سعی میکنند موجبات وصلت این دو با هم را فراهم کنند. آنها در نهایت بگم باجی را راضی میکنند تا به خواستگاری سلطنت برود. او نیز با وجود مخالفت غلام این کار را انجام میدهد. زنان اندرونی از هویت ملی خبر ندارند و او را یک دختر ناشنوا که از قدرت تکلم بیبهره است فرض میکنند. او نیز سعی میکند هویت اصلی خود را فاش نکند. ملامت روزی نزد بمانی میرود و خود را برادر ملی معرفی میکند و از بازگشت ناگهانی او به شیراز خبر میدهد. پس از اندکی گفتوگو بمانی قبول میکند با ملامت (ملی) ازدواج کند و همراه او به شیراز برود.
نگاهی به این نمایش
نمایش ملی به جای تکیه بر روایت داستان یک مرد زنپوش که برای اجرای برنامه وارد خانهای اعیانی قجری شده و ماجراهای مختلفی را در آنجا تجربه میکند، به روایت روابط ساکنان این خانه (به خصوص زنان خانه) با یکدیگر میپردازد. در واقع ملی تنها ناظری است که این روابط را مشاهده میکند و تاثیر چندانی بر آنها ندارد. او گاه در قالب دختری مظلوم و ناشنوا به درددلهای این زنان گوش میدهد و نوع تعامل آنها با یکدیگر را مشاهده میکند.
تنها خواسته ملی در آن خانه شلوغ وصلت با بمانی است که در نهایت به آن میرسد. او به عنوان یک مطرب حتی در امر شادی و طرب نیز نقش پررنگی ندارد و تنها تلاش او در این زمینه به بخش نخست این نمایش یعنی هنرنمایی در مجلس شادمانی خانه خان قاجار محدود میشود.
در مجموع میتوان گفت که نمایش ملی نه یک اثر تخت حوضی کلاسیک که نمایشی در مورد یکی از هنرمندان گمنام فعال در این قبیل نمایشها در دوران قاجار است؛ فردی که در نهایت زنپوشی و رقصندگی در مجالس بزم را رها میکند و با بمانی به شیراز باز میگردد.
عوامل تولید این نمایش
نویسنده: هنگامه مفید
کارگردان و طراح صحنه: هادی آذرنگ
بازیگران: ارشد امیراسکندری، معین زرتاج، نازنین صابر، مائده خوشکیش، شیرین محسنی، آرزو طاهریفر، هنگامه قدری
دستیار کارگردان: مجتبی دهقان
منشی صحنه: دنیا بهداشت دوست
ساخت دکور: یاسر میرحمیدی
طراح لباس: شهناز بامدادی
طراح گریم: ریحانه بیاتی
مدیر صحنه: نیلوفر امینی
عکاس: حمید خیراندیش
طراح پوستر: هدی رسولی
موسیقی: آرش عشقی، بنیامین چارهجو، آرین عشقی، میثم حسینپور
نمایش یک شب از هزار و یک شب
نمایش یک شب از هزار و یک شب یکی دیگر از آثار نمایشی تهران در بخش صحنهای بیستمین جشنواره نمایشهای آیینی و سنتی به شمار میرفت که در قالب یک نمایش دانشجویی در این جشنواره شرکت کرده بود.
خلاصه نمایش
مردم روستا به حاکم دیارشان مقداری بدهی دارند و موعد پرداخت آن فرا رسیده است. با این حال تاجری که محصول روستاییان را از آنها گرفته تا آن را بفروشد هنوز به روستا باز نگشته است تا پول محصول را پرداخت کند. حاکم یکی از ماموران خود را به روستا میفرستد تا بدهی خود را از روستاییان طلب کند. یکی از اهالی روستا نزد تاجر میرود تا وضعیت او را جویا شود. دختر کدخدا نیز برای سرگرم کردن مامور حاکم قصهای برای او تعریف میکند. در این قصه حال و هوای نوروزی حکمفرما است و مردم خود را برای آغاز سال جدید مهیا میکنند. مبارک نیز در کوچه و خیابان مشغول پایکوبی و دستافشانی و شاد کردن مردم است. پیرزنی همراه با دختر خود از مبارک میخواهد برای سر و سامان دادن به باغچه حیاط بزرگشان به خانه آنها برود. مبارک درخواست او را میپذیرد و به ترمیم باغچه میپردازد. دختر جوان از مبارک با لقمه بزرگ نان و پنیر و گوجه و خیار پذیرایی میکند، اما لقمه از گلوی او پایین نمیرود و موجب خفگی مبارک میشود. تلاش دختر برای مخفی کردن جسد مبارک بیفایده است و مادر او پی به ماجرا میبرد. پیرزن از دخترش میخواهد هر چه زودتر از شر جنازه راحت شود. او نیز جسد مبارک را در نقطه خلوتی از شهر رها میکند. پس از آن چندین عابر به صورت اتفاقی با جنازه برخورد میکنند و به محض آگاهی از زنده نبودن فردی که مشغول درددل با او بودهاند از آنجا میگریزند. دو تن از آنها به حاکم خدمت میکنند و جنازه را نزد او میبرند. اندکی بعد تمام عابرانی که با جناز برخورد کردهاند به همراه پیرزن و دخترش با این ادعا که مسئولیت مرگ مبارک را بر عهده دارند نزد حاکم میروند. حاکم به پیشنهاد یکی از آنها سر و صورت سیاه مبارک را با آب میشوید تا از هویت او آگاهی یابد. به محض انجام این کار مبارک به هوش میآید و حاکم او را به خدمت خود در میآورد تا در قصر او زندگی کند. پس از پایان یافتن قصهای که دختر کدخدا مشغول تعریف آن است سر و کله تاجر پیدا میشود و پول فروش محصول روستاییان را به آنها میدهد. آنها نیز بدهی خود را به حاکم میپردازند.
نگاهی به این نمایش
داستان نمایش یک شب از هزار و یک شب همان گونه که از نام آن بر میآید به قصههای هزار و یک شب شباهت دارد. به این معنی که ابتدا قصهای تعریف میشود و سپس در دل آن قصه دیگری بازگو میگردد. مسلما محدودیت زمان به نمایش یک شب از هزار و یک شب اجازه نمیدهد که قصههای تعریف شده در دل آن مانند قصههای هزار و یک شب لایه لایه گردد و به چندین برش تقسیم شود. بر همین اساس در این نمایش تنها شرح دو قصه در معرض دید مخاطب قرار میگیرد؛ به این ترتیب که ابتدا قصه بدهی روستاییان به حاکم بازگو میشود و سپس در دل آن از زبان دختر کدخدا قصه جسم بیجان و سرگردان مبارک روایت میگردد.
قصه دومی که در نمایش یک شب از هزار و یک شب روایت میشود از حکایت «خیاط، قوزی، یهودی، مباشر و نصرانی» کتاب قصههای هزار و یک شب اقتباس شده است. در واقع مقصود از یک شب از هزار و یک شب همان شب بیست و چهارم قصهگویی شهرزاد است که در آن قصه مذکور روایت میگردد. این قصه یعنی ماجرای «خیاط، قوزی، یهودی، مباشر و نصرانی» منبع اقتباس فیلم سینمایی «شب قوزی» نیز به شمار میرود. در این فیلم نیز مانند نمایش یک شب از هزار و یک شب جسد یک هنرمند نمایشهای تخت حوضی در بین دیگران دست به دست میشد و برای آنها ایجاد دردسر میکرد.
هنگام آغاز قصه مبارک در نمایش یک شب از هزار و یک شب یعنی در آستانه فرا رسیدن نوروز مخاطب شاهد دستافشانی و پایکوبی او در کنار برخی از مردم شهر است؛ بزمی که برای دقایقی ادامه مییابد و شاید بتوان آن را اوج اجرای موزیکال این نمایش قلمداد کرد. در این نمایش سایر ویژگیهای آشنای نمایشهای تخت حوضی نظیر بدلپوشی نیز به وفور مشاهده میشود. تا جایی که نقش بسیاری از شخصیتهای زن حاضر در این نمایش را بازیگران مرد ایفا میکنند. البته در نمایش یک شب از هزار و یک شب برخلاف برخی از آثار نمایشی مشابه عکس این موضوع نیز وجود دارد؛ به این معنی که نقش شخصیت سلطان را یک بازیگر زن ایفا میکند.
شخصیت سلطان مانند شخصیت مبارک و سایر عروسکها در نمایش خیمهشببازی صدای نازکی دارد و سخنان خود را در حالتی شبیه به سوت زدن بیان میکند؛ امری که موجب میشود برخی از سخنان او توسط اطرافیانش بازگو شود تا مفهوم گردد. با این اوصاف میتوان ویژگیهای فراوانی از نمایشهای سنتی را در نمایش یک شب از هزار و یک شب مشاهده کرد.
عوامل تولید این نمایش
نویسنده و کارگردان: محسن طباطبایی
بازیگران: آرمان یار احمدی (بازیگر و نوازنده)، سعید اصفهانی (بازیگر و نوازنده)، شاهین گل کار (بازیگر و نوازنده)، محمد جادری (بازیگر و نوازنده)، آرام دخت علیزاده، محمد حسین کیا، هدی بخشوده
دستیار کارگردان و منشی صحنه: ارغوان یار احمدی
تهیه و تدارک لباس: شرمینه جبرائیلی
در مطالب بعدی ایران تئاتر مروری بر سایر نمایشهای بخش صحنهای بیستمین جشنواره نمایشهای آیینی و سنتی خواهیم داشت. برای مشاهده این آثار نمایشی میتوانید به بخش ویژه بیستمین جشنواره نمایشهای آیینی و سنتی در تلویزیون تئاتر ایران مراجعه کنید.