در حال بارگذاری ...
هنگامه مفید در گفت‌وگو با ایران تئاتر :

کودکان تا زمانی که ذهنشان بستر رؤیاپردازی است با افسانه‌ها همراه می‌شوند
از تماشای آثار بخش جوانه‌ها واقعاً لذت ‌بردم

ایران تئاتر: هنگامه مفید روز نخست دی‌ماه ۱۳۳۵ در تهران به دنیا آمده است. کارنامه او مشحون از تجربه‌های موفق شاعری و ترانه‌سرایی، نویسندگی، صداپیشگی، بازیگری و کارگردانی نمایش‌های تلویزیونی ویژه خردسالان و تئاترهای عروسکی و نمایش‌های کودک و نوجوان است.

او که در خانواده‌ای فرهنگی زاده شده، از کودکی به عالم هنر و موسیقی گرایش داشته و این مسیر پروپیمان را با قدم‌هایی پیوسته اما استوار برداشته است.

هنگامه مفید در ادوار مختلف جشنواره نمایش‌های آیینی و سنتی حضور داشته و ما به بهانه حضورش در هیئت انتخاب بخش جوانه‌ها، در مورد برگزاری این جشنواره و رویکرد کلی هیئت انتخاب و ضرورت برپایی این رویداد با او به گفت‌وگو نشستیم.

با هنگامه مفید که حرف می‌زنی ناخودآگاه انرژی فراوان، اشتیاق به خوب زیستن و تلاش کردن و نیکخواهی و نگاه مثبت او را به زندگی درمی‌یابی. او متعلق به نسلی است که در مسیر فعالیت‌های هنری و فرهنگی بیش از توجه به خود، به پاسداشت فرهنگ خودی ایران زمین و تولید آثار درخور برای مردم این مرزوبوم همت گمارده است.

گفت‌وگوی ایران تئاتر با هنگامه مفید را در ادامه می‌خوانید.

ضرورت پرداختن به نمایش‌های آیینی و سنتی و اختصاص یک جشنواره موضوعی به این‌گونه نمایش‌ها از دید شما دارای چه دلایلی می‌تواند باشد؟

قبل از گفت‌وگو با شما مشغول خواندن یکی از آثار مرحوم احسان یارشاطر بودم که به شیوایی تمام نوشته شده بود. حال باید بگویم که ضرورت پرداختن به نمایش‌های آیینی و سنتی و یا اختصاص دادن یک جشنواره به آن به سلیقه فرهنگی ما برمی‌گردد. تعداد افرادی که در این حوزه به‌صورت تخصصی کار می‌کنند بسیار کم است و متأسفانه هر دوره‌ای هم که می‌گذرد تعداد این افراد باارزش کم‌تر هم می‌شود. این افراد بنا به علاقه‌ای که به این نوع از نمایش‌ها و فرهنگ‌سازی درباره آن دارند، وقت و دانش خود را در این راستا خرج کرده‌اند. واقعیت این است که آن‌ها می‌توانستند به دنبال کارهای پول‌سازتری بروند، اما به علم و دانش خود در این زمینه متعهد بودند و تمام تلاش خود را کردند تا بتوانند این آموزه‌ها را به نسل‌های بعدی انتقال دهند تا فرهنگ نمایش‌های سنتی و آیینی به فراموشی سپرده نشود. این افراد کسانی هستند که بر اعتقادهایشان در این مسیر پافشاری کردند و ما باید قدر‌دان زحمت‌های آن‌ها باشیم.

شما در دوره اخیر جشنواره نمایش‌های آیینی و سنتی جزو هیئت انتخاب بخش جوانه‌ها بودید. در مورد اهمیت آموزش فرهنگ در دوره کودکی و نوجوانی برایمان بگویید.

اگر آثار مرحوم ستاری را مطالعه کنید، متوجه تأکید ایشان بر نگهداری از فرهنگ غنی ایران می‌شوید. من همیشه می‌گویم که اگر این فرهنگ به فراموشی سپرده شود تکلیف نسل بعدی چه خواهد شد، آن‌ها با چه زبانی صحبت خواهند کرد، یا چه فرهنگی را جایگزین فرهنگ اصیل ایرانی می‌کنند. به‌عنوان‌مثال؛ من از بچگی عاشق موسیقی بودم و موسیقی فولکلور را همیشه دوست داشتم، در هنرستان موسیقی درس خواندم و عاشق موسیقی اصیل ایرانی بودم. این فرهنگی است که به من داده شده است.

امروز نسبت ما با نمایش‌های آیینی و سنتی‌‌مان چیست؟ آیا نمایش‌های سنتی و آیینی، پاسخگو نیازهای امروز جامعه هست؟ چه انگیزه‌ای برای جوانان مستعد وجود دارد تا به سمت نمایش‌های آیینی و سنتی بروند؟ آیا خوراک فرهنگی از دل پژوهش‌ها برای یک دانشجو مهیا می‌شود؟

واقعیت این است که خوراک فرهنگی حاصل می‌شود اما خوراک شکم حاصل نمی‌شود. قطعاً پول حاصل از تئاتر نمی‌تواند در جامعه امروز جواب خرج‌های زیاد زندگی را بدهد درصورتی‌که کار تصویر می‌تواند. بگذارید با یک مثال این موضوع را بیان کنیم؛ مثل این می‌ماند که خانواده‌ای بر این باور باشند که یادگیری الفبای فارسی برای فرزندشان مهم نیست اما این کودک در آینده بزرگ می‌شود و نیاز به خواندن و نوشتن دارد. پس یادگیری ادبیات برای یادگیری فرهنگ امری لازم و ضروری است. دانشجوی سال اول تئاتر هم باید خود به این درک رسیده باشد که چه چیزی را بیاموزد و بداند که برای رسیدن به هدفی وارد این عرصه شده است.

فعالیت شما در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به همراه هنرمندان جوان آن سال‌ها که حالا آدم‌های بنامی هستند و نقش موثر این نسل در پویایی سینما، تئاتر و ادبیات نمایشی و نیز برنامه‌سازی در تلویزیون برای کودکان و نوجوانان قابل توجه است.

من سیزده‌ساله بودم که وارد کانون شدم اما متأسفانه همزمان با نوزده‌سالگی من کانون بسته شد. تمام بزرگانی را که در حال حاضر، نهاد و پایه این علم و دانش محسوب می‌شوند، من از نزدیک دیده‌ام. آن‌ها هر آن چیزی را که در دست داشتند، پای فرهنگ گذاشتند و تمام تلاش خود را برای نگهداری آن کردند.

مجله‌ای به سردبیری آقای پرویز کلانتری در کانون پرورشی آن زمان به چاپ می‌رسید. تصاویر این مجله ابتدایی و بسیار راحت بود و مطلب را به‌آسانی برای مربیان بیان می‌کرد؛ اما حیف؛ وقتی‌که این مجله را ورق می‌زنم با خودم می‌گویم این همه اشتیاق و خوبی کجا رفت. این مجله هم مانند ده‌ها مجله دیگر از دسترس خارج شد و به تدریج تغییر یافتند.

هر فرد می‌تواند شعور فرهنگی و ظاهری خود را انتخاب و ارائه کند. به‌عنوان‌مثال؛ چهره من از پانزده‌سالگی تا الآن تغییر نکرده است و همیشه مایل به خواندن آثار بزرگان بودم و هستم، حالا باید ببینیم جوانان کشورمان چقدر به شعور خودشان احترام می‌گذارند. تمام مدتی که در دانشگاه تدریس می‌کردم دوست داشتم تا دانشجوها با کارهای عملی چیزهای بیشتری یاد بگیرند تا اینکه فقط بخواهند نکات درسی را یادداشت کنند. البته این نکته را باید بگوییم که واحد‌هایی که در دانشگاه‌ها تدریس می‌شود به‌خودی‌خود نمی‌دانند که چه چیزی باید تدریس شود. به‌عنوان‌مثال؛ یک ترم به دانشجویان کارگردانی «دو. ر. می. فا. سو. لا. سی» یاد می‌دادند. درصورتی‌که یک دانشجو کارگردانی نیازی به آن ندارد، او باید قدرت تشخیص موسیقی را بیاموزد تا بتواند در آینده در کارهای خود از آن استفاده کند و دلیلی برای قبول نکردن کارهای ضعیف‌تر را داشته باشد.

از رویکردتان در انتخاب آثار بخش جوانه‌های جشنواره بیستم نمایش‌های آیینی و سنتی بگویید. کارها چقدر قوت داشتند؟

 کار ما در جشنواره این نیست که بر روی ضعف‌ها تکیه کنیم و هسته اصلی را از بین ببریم. آقای داریوش نصیری و آقای مهدی صفاری‌نژاد به همراه من در جشنواره نمایش‌های آیینی آثار «بخش جوانه‌ها» را داوری می‌کردیم و با اینکه بعضا ضعف‌های زیادی در کارها بود من واقعاً از تماشای این نمایش‌ها لذت می‌بردم. برای مثال دو نوجوان که یک تعزیه در مقابل هم در دو دستگاه مخالف شبیه‌خوانی می‌کردند و چقدر هم زیبا این کار را انجام می‌دادند یا دختربچه‌ای که از بوشهر آمده بود، داستان تهمینه را نقل می‌کرد و به قدری شیرین بود که لحظه‌ای فراموش کردم بچه‌هایی با همین سن در نزدیکی و دور و اطراف ما وقت با ارزششان را فقط صرف دیدن انیمیشن‌ها می‌کنند. ما باید در این زمینه به مربیان مدارس و مراکز فرهنگی و هنری بیشتر توجه کنیم و سیاست‌های محکم و پشتوانه‌دار تشویقی را برای آن‌ها قرار دهیم. به‌عنوان‌مثال؛ من در کتاب‌فروشی‌ها می‌بینم که مادران به جای اینکه دنبال کتابی با مفاهیم درست باشند به دنبال کتاب‌هایی هستند که تصاویر زیباتری داشته باشند. واقعیت این است که اگر یک کودک نتواند به یک اثر خوب دسترسی پیدا کند، قطعاً باید به آثاری باکیفیت پایین‌تر اکتفا کند.

خب، در این مورد وظیفه سیستم آموزشی و والدین چیست؟

کودکان تا زمانی می‌توانند با افسانه‌ها تخیل کنند که ذهنشان بستر رؤیاپردازی باشد. پس ما می‌توانیم آن‌ها را زمانی با رستم و اسبش رخش آشنا کنیم که این ذهن قابلیت پرواز در فضای داستان‌ها را داشته باشد. دوره کودکی محدود است و با بزرگ‌تر شدن کودک، این رؤیاپردازی قطعاً معنای خود را از دست می‌دهند. پس تا دیر نشده می‌توان او را وارد این دنیا افسانه‌ای کرد، آن روزی که بفهمد پدرش پول سوار شدن به مترو را ندارد دیگر ماجرا تمام است. در زمان ما مربیان کانون پرورشی صاحب فرهنگی برای خود بودند یا حتی کتابدارها سواد کافی کتابداری داشتند. پس باید برای کتاب خواندن بچه‌ها یک فکر اساسی کنیم.

و سخن پایانی...

در آخر می‌خواهم خاطره‌ای برایتان تعریف کنم؛ چند سال پیش من و برادرم (زنده‌یاد بهمن) برای دیدن جشنواره نمایش‌های آیینی سنتی به سمت تئاتر شهر می‌رفتیم. فضای زیبایی بود؛ بچه‌های کوچک به زیبایی نقالی می‌کردند و برای دکور خیمه زده بودند. از آنجا به سمت تالار وحدت رفتیم قرار بود برای تماشای بازیها و نمایش‌های سنتی به قهوه‌خانه‌ای برویم که نزدیکی تالار وحدت برپا شده بود. بازی‌ها و نمایش‌هایی که شاید در واقعیت ما خانم‌ها در آن زمان نمی‌توانستیم از نزدیک آن را ببینیم اما فرصت دیدن آن در این جشنواره برای ما مهیا شده بود تا این فرهنگ و نمایش با زندگی امروزی ما آمیخته شود. «رخصت گرفتن و فرصت دادن» کلماتی بود که به گوشم می‌رسید و برایم جذاب بود. اگر این جشنواره‌ها بر پا نشود چگونه جوانان ما با فرهنگ و هنر نمایش سنتی آشنا شوند؟ اگر این جشنواره‌ها وجود نداشته باشد مطمئن باشید دو نسل بعد هیچ‌چیزی درباره آن نخواهند دانست.

 




نظرات کاربران