نگاهی به نمایشنامه «در جاده بزرگ» به بهانه سالروز تولد آنتوان چخوف
خوشبختی همیشه از پشت سر میآید
ایران تئاتر- علیرضا اسدی: «دایی وانیا» ، «ایوانف» ، «باغ آلبالو» ، «سه خواهر» و «مرغ دریایی» پنج اثر برجسته نمایشنامهنویس شهیر روس «آنتوان پاولویچ چخوف» است که بیشتر از سایر آثار او توسط صاحبنظران مورد بررسی قرار گرفتهاند. امّا چخوف آنقدر در نوشتن استادی به خرج داده که حتی از کوتاهترین داستانش نیز میتوان ساعتها سخن راند و کاغذها سیاه نمود.
بیتردید با وجود صدها کتاب و هزاران مقالهای که درباره چخوف در سراسر دنیا به چاپ رسیده، باید اذعان داشت که او هنوز ناشناخته باقی مانده و این مکاشفه همچنان ادامه دارد. چخوف سهل و ممتنع است، نزدیک امّا دستنیافتنی؛ چرا که از پیشپاافتادهترین مسائل روزمره، ژرفترین معانی را بیرون میکشد.در آستانه 29 ژانویه ( 9 بهمن ماه ) سالروز تولد هنرمند بازخوانی یک نمای از او خالی از لطف نیست.
چخوف نمایشنامه «در جاده بزرگ» را در سال 1884 از روی یکی از داستانهایش به نام «در بهار» برداشت نمود؛ با این تفاوت که حجم نمایشنامه نسبت به داستان تقریباً به اندازه چهار برابر افزایش یافته است. شب و هوای طوفانی، مسافران در راه ماندهای را مجبور به اطراق در مهمانخانهای خارج از شهر مینماید. در این میان «بورتسف» ملاکی ورشکسته و دائمالخمر، آخرین شیء باارزش زندگیاش را که ساعتی مطلا و مزین به عکس همسر محبوب و البته خیانتکارش میباشد نزد «تیخون» مهمانخانهچی گرو میگذارد. یکی از رعیتهای سابق ملاک که بهطور اتفاقی و برای چند لحظه به میخانه وارد شده قصه زندگی او را برای سایرین بازگو میکند که این موضوع سبب تأثر و همدردی مسافران نسبت به «بورتسف» میشود. هر نمایشنامهای را میتوان ابزار مهمی جهت فهم دورهای از تاریخ بشر یا فهم عصری از اعصار زندگی یک ملت، دید اجتماعی، اندیشههای مسلطی که در دورههای خاص همهگیر شده و یا دید اخلاقی زمانه و مردمی خاص تلقی نمود؛ بنابراین برای مطالعه و بررسی یک نمایشنامه رویکردهای گوناگونی را میتوان مدنظر قرار داد. مهمانخانه «تیخون» اساساً نمادی از روسیه تزاری است و آدمهای قصه نیز هر کدام نماینده قشر و طبقهای خاصاند. چخوف در دورهای اقدام به نگارش این نمایشنامه میکند که روسیه شاهد جابهجایی طبقه حاکم جامعه است.
در سال 1861، تزار الکساندر دوم همگام با سایر دولتهای اروپایی بهطور رسمی قانون «سرواژ» را در روسیه ملغی اعلام نمود. در نظام فئودالیته اشکال گوناگونی از سرواژ یعنی وابستگی دهقانان به زمین برقرار بود که «سرفها» (شایعترین شکل آن در روسیه) بهطور کامل جزو اموال ارباب محسوب میشدند. لغو این قانون تا حدودی باعث تضعیف فئودالها و ملاکان بزرگ روسیه شد. این در حالی بود که بورژواها بهشدت در پی کسب قدرت بودند. اگرچه این فرآیند در روسیه نسبت به سایر اروپا روندی کند داشت امّا سرانجام به وقوع پیوست و طبقه مسلط جامعه از فئودالیته به بورژوازی تغییر یافت. «بورتسف» ملاک ورشکسته و دائمالخمر نمایشنامه «در جاده بزرگ»، نشانی است از فئودالیتهای که جایگاه خود را از دست داده و وکیل عدلیه، فاسق ماریا یگورونا (همسر فراری بورتسف) نمادی از طبقه بورژوا محسوب میشود.
«کوزما» رعیت سابق و پرحرف بورتسف، با حرارت از عشقی آتشین میان اربابش و «ماریا» سخن میگوید، عشقی که در شب عروسی آن دو به ناگاه خاموش و سپس ماریا به شهر نزد وکیل عدلیه پناهنده میشود. ماریا را شاید بتوان کنایهای از قدرت و یا حکومت دانست، حکومتی که همواره علاوه بر حمایت و حفاظت از منافع طبقه مسلط، شدیداً از آن نیز تأثیرپذیر است. در بین مسافران یک راهب محتضر و دو راهبه پیر و فرتوت نیز حضور دارند که توسط دیگران مدام به سخره گرفته شده و بدوبیراه میشنوند. این سه تن در حقیقت نشانگر جایگاه حقیقی کلیسای ارتدوکس و میزان محبوبیت دین در بین مردم روسیه آن زمان میباشند. بیاعتمادی ناشی از فقر گسترده که جامعه آن دوره از تاریخ روسیه، نسبت به اعتقادات مذهبی دارد از دین عنصری محتضر، همچون احتضار راهبان نمایشنامه «در جاده بزرگ» ساخته است. همانگونه که اشاره شد با رویکردهای متفاوتی میتوان به کشف لایههای درونی یک اثر نمایشی پرداخت. چخوف با نمایشنامه «در جاده بزرگ» اجتماع کوچکی از روسیه را در مهمانخانه «تیخون» به تصویر کشیده است. دیالوگهای قهرمانان و شخصیتهای آثار چخوف گاه بازتاب مستقیم اندیشه و درون خود اوست. «مریک» تبهکار، در جایی از همین نمایشنامه درباره خوشبختی چنین میگوید: «خوشبختی همیشه از پشت سر مییاد، آدم نمیبیندش، خوشبختی را وقتی میبینی که بتونی آرنجتو گاز بگیری، یه مشت مزخرفه...» و سپس خطاب به سایرین که در سکوت او را نظاره میکنند ادامه میدهد: «عین زندونیایی میمونین که سر راه تبعیدگاهشون اتراق کرده باشن.» چخوف نیز روی مهر خود این عبارت را حک کرده بود: «جهان برای آدم ، تنها ویرانهای است.» او اساساً به سبب تنگناهایی که در دوران کودکی و نوجوانی با آن روبهرو بوده و همچنین مشاهده اوضاع نابسامان جامعه، ناامیدانه به دنیا مینگرد. یکی از ویژگیهای بارز آثار چخوف همدردی همیشگی او با قهرمانان قصههایش میباشد. قهرمانانی خسته و درمانده که شایستگی جسارت و عشقورزی را ندارند، همواره با همدردی او مواجه میشوند. اهالی موقت مهمانخانه «تیخون» نیز پس از شنیدن حکایت «بورتسف» بدون هیچ اجباری مانند یک ارباب با او رفتار کرده و اینگونه همدردی خود را بروز میدهند. منتقدان غربی معتقدند تصویر اضطراب و نومیدی بشر و فقدان تراژیک ارتباط میان افراد، هسته مرکزی آثار چخوف است. همان چیزی که با نگاه از منظری دیگر به نمایشنامه «در جاده بزرگ» تبلور آن را میتوان یافت.
برخی چخوف را نویسندهای فاقد دید جهانی میدانند امّا به لحاظ قدرت مشاهده و تیزبینی، ژرفای فکر و ذهنیت قیاسی، کمتر نویسندهای با چخوف برابری میکند.